بخش پنجم؛ مقصود نهایی هدایت به صراط مستقیم| ۳
رمز و راز اظهار نیاز به درگاه خالق بینیاز
پس صحیح است که بگوییم تمام نظامات خلقت، برای انسان تدارک دیده شده است و انسان برای گدایی. منتهی گدایی خود «فنّ»ی است و هر کسی بلد نیست؛ رموزی دارد. یک گدای مؤدّب آگاه از رموز گدایی، چهطور گدایی میکند؟ آیا گدا تا در خانهی آدم ثروتمندی رسید، میگوید: یاالله پول بده؟ این طور که به او چیزی نمیدهند. اوّل که میرسد تعظیم میکند. بعد اسم او را با احترام میبرد. جناب آقای دکتر، جناب آقای مهندس، عمدةالتُجّار و الاشراف و الاعیان، حجّةالاسلام والمسلمین، آیةالله العظمی... اینها را میگوید و بعد شمّهای از کمالات آن بزرگوار را بیان میکند که شما بحمدالله از بزرگان این شهر هستید و همه جا اسم شما بر سر زبانها است و سخن از کرم و اِنعام و احسان شما در میان است. بعد اظهار فقر میکند که من بیچارهام، بدبختم، چند تا دختر دارم که میخواهم شوهر بدهم، ندارم. بعد از او تقاضای پول و کمک میکند. راهش این است. انسان هم که در خانهی خدا به گدایی میرود، باید مؤدّبانه برود. اوّل وضو بگیرد یا غسل کند، آنگاه با بدن پاک و لباس پاک به در خانهاش برود. منتهی خانهاش از ما دور است و نمیتوانیم همه به خانهاش که در مکّه است برویم و لذا فرموده است: کافی است هر جا که هستید به سمت خانهی من بایستید. بعد «اذان» بگویید و اعلام کنید که همه بفهمند من گدا هستم؛ درِ خانهی غنیّ مطلق آمدهام.
«اذان» اعلام فقر و نیاز عالم انسان به عالم عزّ و جلال خداست که خود اعلام شرف و عزّت انسان است. امیرالمؤمنین علی(ع) میگوید:
«اِلهی، کَفَی بِی عِزّاً اَنْ اَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفی بِی فَخْراً اَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً».
بعد «اقامه» میگوید؛ یعنی، به خودش تلقین میکند تا حضور قلب برای ملاقات با خدایش پیدا کند. آنگاه تکبیرةالاحرام میگوید و وارد حرم میشود، آنگونه که شخص حاجی وقتی به میقات رسید لبّیک میگوید و مُحرم میشود و بسیاری از کارها بر او حرام میگردد.
مُحرمشدن نمازگزار با گفتن تکبیر
انسان نمازگزار نیز، با گفتن تکبیرةالاحرام مُحرم میشود و بسیاری از کارها بر او حرام میگردد و بعد اسم خدا را با احترام میبرد که «بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم» آنگاه کمالات او را بیان می کند:
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
تو ای خالق من، ربّالعالمین و مدیر و مدبّر عالمیان هستی. ربوبیّت از آنِ تو و انعام و احسان از آنِ تو، رحمان تویی و رحیم تو. مالک و صاحب اختیار روز جزا تو و کیفر و پاداشدهنده تویی. بعد سخن از فقر و نیاز خود به میان آورده و میگوید:
إیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إیَّاکَ نَسْتَعِینُ.
من بندهای بیچارهام، سرا پا فقر و نیازم. تنها تو را میپرستم و جز تو کسی را نمیشناسم.
«اِلهی وَ رَبِّی مَنْ لی غَیْرُک أسْأله کَشْفَ ضُرّی وَ النَّظَرَ فی اَمْری».[1]
مولا و آقای من، جز تو چه کسی را دارم که رفع نیاز خویش از او بخواهم؟! من بندهی تو هستم و دست گدایی به سوی تو دارم، خوب حالا چه میخواهی؟ تا اینجا همه مقدّمه است و مدح و ثنا، حالا چه میخواهی؟ اینجا لطف خدا شامل حال ما شده که خودش تعیین کرده که در این مجال از او چه بخواهیم. اگر خواستههای ما را به خود ما واگذار کرده بود، آنوقت میدیدیم که چه دعاهایی جَعل[2] میشد. یکی میگفت: زن میخواهم. دیگری میگفت: بچّه میخواهم ماشین و خانه و... در این صورت نماز، عظمت آسمانیش تنزّل میکرد و انسان نیز شرف انسانی خود را از دست میداد. اما به ما واگذار نکرده و خودش معیّن کرده که آنچه مناسب شأن من و شماست، این است که بگویید:
إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ.
درخواست هدایت به صراط مستقیم
از من، هدایت به «صراط مستقیم» بخواهید؛ یعنی، خودم را و راه رسیدن به خودم را بخواهید. این چقدر مهمّ است و برای انسان ارزشمند! «إهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیم»؛ یعنی، شأن انسان این نیست که در لحظهی شرفیابی، از حضور خدا اشیاء فناپذیرِ کمارزش را بخواهد. او میگوید: آنچه که اگر آن را نداشته باشی، به هلاکت ابدی میافتی، منم. مرا بخواه و از راه خودم هم بخواه؛ از راه مستقیمی که خودم نشانت دادهام.
وَ أنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ...[3]
این راه مستقیم من است، این راه را بیایید و از آن پیروی کنید...
«صِراطَ الَّذِینَ أنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ».
راه کسانی که مورد انعام تو قرار گرفتهاند.
چه کسانی مورد انعام خدا قرار میگیرند؟
از نگاه قرآن آنان، نبیّین و صدّیقین و شهدا و صالحین هستند که مورد انعام خدا قرار میگیرند.
...فَاولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً.[4]
به هر حال در ادامهی آیهی قبل میفرماید:
غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالّینَ.
این آیه هم، متمّم «آیهی هدایت» است؛ یعنی، راهی را میخواهم که از آنِ گمگشتگان و مورد خشم خدا قرارگرفتگان نباشد. بعد رکوع میکند و به خاک میافتد. همهی اینها متمّم همان «طلب هدایت» است. پس آنچه هدف و مطلوب اصلیِ نماز است، دعای «إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم»؛ است.
بقیّه، مقدّمات و متمّمات آن دعا است. وضو گرفتن، یا غسل کردن، اذان گفتن، اقامه گفتن، رو به قبله ایستادن، رعایت پاکی لباس و بدن کردن، تکبیرةالاحرام گفتن و مُحرم شدن، «بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم» گفتن و خدا را به صفات کمال ستودن، عرض عبادت و استعانت نمودن، اینها همه مقدّمات است. پس از آن نیز افعال و اذکار از رکوع و سجود و تشهّد و سلام، همه از متمّمات است. هدف، راهجویی و راهیابی و افتادن به صراط مستقیم است و حقیقت صراط مستقیم نیز چیزی نیست مگر ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و یازده فرزند معصوم او که فرمودند:
«نَحْنُ اَبْوابُ الله وَ نَحْنُ الصِّراطُ الْمُسْتَقیمُ».[5]
و در روایتی خدا به رسول مکرّمش(ص) فرمود:
«اِنَّکَ عَلیَ وِلایَةِ عَلِیٍّ وَ عَلِیٌّ هُوَ الصِّراطُ الْمُسْتَقیمُ».[6]
همانا تو بر ولایت علی هستی و علی در حقیقت صراط مستقیم است.
رعایت چهار مرحله برای ملاقات با خدا
نکتهی دیگر اینکه: آیهی «إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم»؛ نشان میدهد که چهار چیز باید رعایت شود. «سالک، مَسلَک، سُلوک، مَقصد» چه آنکه مقتضای طبیعی هر راهی همین است، آن کس که از مبدئی حرکت کرده و رو به مقصدی میرود، سالک و سائری[7] است که مسلک و مسیری لازم دارد تا در آن مسیر، سیر و در آن مسلک، سلوک کند تا به مقصد برسد. حال، سالک در این صراط مستقیم حقّ کیست؟ انسان است.
ای سالک! مسلک را پیدا کن، مقصد را بشناس، سلوک را هم بیاموز. مقصد چیست؟ لقاء الله و دیدار خداست.
یا أیُّهَا الْإنْسانُ إنَّکَ کادِحٌ إلی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ.[8]
لقای خدا و دیدار خدا یعنی چه؟ با چشم سر، که نمیشود خدا را دید. دیدن با چشم سر، نازلترین مرتبهی ادراک است که فقط اجسام را میبیند و اَشکال و الوان را تشخیص میدهد. خدا که در اعلی درجهی هستی قرار گرفته است، منزّه از مُدرَک[9] شدن با پایینترین مرتبهی ادراک است.
مفهوم تقرّب به درگاه الهی
گفتهاند: با چشم دل باید دید. امّا باید دانست که منظور از این سخن چیست؟ منظور نزدیک شدن و تقرّب جستن به اوست امّا نه نزدیک گشتن از حیث مکان. بلکه تقرّب جستن و نزدیک گشتن از حیث جوهر ذات انسان، یعنی آدمی گوهر جان و روح خود را که نشان از (...نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی...)؛[10] دارد. تشدید و تقویت کند و بر نورانیّت آن بیفزاید و از این حیث به خدا که کمال مطلق است نزدیک گردد چه آن که موجود تاریک و ظلمانی از خدا دور است و موجود روشن و نورانی به خدا نزدیک است. از باب مثال، یک نور پنج شمعی داریم و یک نور هزار شمعی؛ که هر دو در یک جا و کنار هم قرار گرفتهاند. امّا از حیث نور بودن با هم خیلی فاصله دارند. فاصلهی از پنج تا هزار. حالا این نور پنجشمعی بخواهد به آن هزار شمعی نزدیک بشود چه باید بکند. باید از حیث نور بودن خود را تشدید کند بشود ده شمعی و بیست شمعی و صد شمعی و... هر چه بر شدّت و قوّت نورش افزوده شود، بر تقرّب و نزدیک شدنش به هزار شمعی افزوده میشود. انسان نیز چنین است. باید جوهر ذاتش حرکت کند نه مکانش. ما خود را فراموش کردهایم. چون خدا را فراموش کردهایم.
...نَسُوا اللهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...[11]
...خدا را فراموش کردند، پس خدا هم خودشان را از یادشان برد...
راه رسیدن به لقاءالله
ما خود را نمیسازیم، خانه میسازیم، مرکب میسازیم، مغازه و کارخانه میسازیم. جوهر خود را به خدا نزدیکتر کن، تخلّق به اخلاق الهیّه پیدا کن، خدا دارای چه صفاتی است؟ رحیم است، کریم است، ستّار و غفّار است، علیم و حکیم است، شما هم در حدّ خودتان چنین باشید. کریم و رحیم و ستّار و غفّار و علیم و حکیم باشید. تدریجاً تحصیل این صفات کمال بنمایید تا انسان کامل الهی بشوید و تقرّب به کمال مطلق پیدا کنید. اینجاست که تقرّب جوهری یافته و به «لقاء الله» رسیدهاید، یعنی نشانهای از آن کمال مطلق را در ظرف وجود امکانی خود دیدهاید.
بنابراین آن چهار مطلب که در صراط مستقیم گفتیم، مجموعاً در وجود خود انسان جمع است؛ یعنی سالک و سلوک و مسلک و مقصد خود انسان است. مقصد که لقاءالله است، دانستیم که چگونه در جوهر ذات انسان تحقّق مییابد. مسلک هم ملکات خُلقیّه و صفات فاضله است که باز در حومهی نفس انسان موجود است و انسان در خود آنها پیش میرود و بر قوّت آن ملکات میافزاید. سلوک همان اعمال عبادی است که انجام میدهد.
...إلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...[12]
...سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود و عمل صالح آن را بالا میبرد...
جوهر جان انسان مؤمن متخلّق به اخلاق فاضله به سوی خدا صعود میکند و بالا میرود، امّا بالابرندهاش عمل صالح است.
...فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً...[13]
لقاء ربّ، ثمرهی انجام عمل صالح و عدم شرک در عبادت است که به ملکات خُلقیّه مربوط است؛ پس سالک و سلوک و مسلک و مقصد خود انسان است.
ای آینهی جمال شاهی که تویی / وی مخزن اسرار الهی که تویی
بیرون ز تو نیست در دو عالم چیزی / از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی
از «خود طلبیدن» از «خدا طلبیدن» است. چون خدا غایت وجود انسان است.
إنَّا للهِ وَ إنَّا إلَیْهِ راجِعُونَ.[14]
ألا إلَی اللهِ تَصِیرُ الْاُمُورُ.[15]
عبادت پرواز به سوی خداست. اگر تقرّب جوهری به خدا پیدا کرد، خودش فرموده است:
«کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهَ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ...».[16]
من چشم و گوش و زبان بندهام میشوم. زبانش از جانب من سخن میگوید. چشمش از جانب من میبیند، گوشش از جانب من میشنود.
خودآزمایی
1- انسان چکونه باید به در خانهی خدا به گدایی برود؟
2- شأن انسان این است که در لحظهی شرفیابی، از حضور خداوند متعال چه چیزی را طلب کند؟
3- مفهوم تقرّب به درگاه الهی را شرح دهید.
پینوشتها
[1]ـ بلدالامین، صفحهی ١٨٢.
[2]ـ ساختن، قراردادن.
[3]ـ سورهی انعام، آیهی ۱۵۳.
[4]ـ سورهی نساء، آیهی ۶۹.
[5]ـ ما ابواب خداوندیم و ماییم صراط مستقیم خداوند. بحارالانوار، جلد ٢٤، صفحهی ١٢.
[6]ـ اصول کافی، جلد ١، صفحهی 416.
[7]ـ سیرکننده، رونده.
[8]ـ سورهی انشقاق، آیهی ۶.
[9]ـ درک شدن.
[10]ـ از روح خودم در انسان دمیدم. سورهی حجر، آیهی ٢٩.
[11]ـ سورهی حشر، آیهی ١٩.
[12]ـ سورهی فاطر، آیهی ۱۰.
[13]ـ سورهی کهف، آیهی ۱۱۰.
[14]ـ سورهی بقره، آیهی ۱۵۶.
[15]ـ آگاه باشید که بازگشت امور به سوی خداوند متعال است. سورهی شوری، آیهی ٥٣.
[16]ـ اصول کافی، جلد ٢، صفحهی ٣٥٢.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی