بخش ششم؛ آداب و آفات صراط مستقیم | ۲
قاریان قرآن سه گروهند
این حدیث را شاید مکرّر شنیدهایم ولی باز هم بشنویم و در آن بیندیشیم که فرمودند:
«قُرّاءُ القُرآنِ ثَلاثَةٌ». قاریان و عالمان قرآنی سه گروهند.
«رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ وَ اسْتَطالَ بِهِ عَلَی النّاسِ».
گروهی قرآن و علم قرآن را سرمایه برای زندگی قرار دادهاند و به وسیلهی آن، جلب اموال از ثروتمندان نموده و اظهار برتری نسبت به دیگران میکنند!
«وَ رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ».
و گروهی حروف قرآن را حفظ میکنند و حدود آن را ضایع مینمایند!
با تمام دقّتی که در قرائت و حفظ آیات و سُوَر قرآنی دارند، نه اعتنایی به احکام آن در زندگی خانوادگی میکنند و نه پروایی از مخالفت با دستوراتش در معاشرات و معاملاتشان مینمایند!!
آنگاه حضرت امام باقر(ع) این دو گروه از عالمان قرآنی را مورد نفرین قرار داد و فرمود:
«فَلا کَثَّرَ اللهُ هؤُلاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرآنِ».
خداوند این دسته از حاملان قرآن را زیاد نکند؛
چرا که اینان با بدعملیهای توأم با علمشان قرآن را بیاثر و بیثمر نشان میدهند و مردم را نسبت به قرآن و دین بدبین میسازند.
امّا گروه سوّم:
«رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَوَضَعَ دَواءَ الْقُرآنِ عَلی داءِ قَلْبِهِ».
کسانی هستند که داروی قرآن را بر درد قلبشان میگذارند و با عمل به تعلیمات آسمانی قرآن، اقدام به درمان دردهای روحی خویش و دیگران میکنند.
«فَبِاُولئِکَ یَدْفَعُ اللهُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْبَلاءَ وَ بِاُولئِکَ یُدِیلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الاَعْداءِ».
به خاطر این گروه از عالمان قرآنی است که خداوند دفع بلا از امّت کرده و آنها را بر دشمنانشان پیروز میسازد.
«وَ بِاُولئِکَ یُنَزِّلُ اللهُ الْغَیْثَ مِنَ السَّماءِ».
به [آبروی] اینهاست که خدا باران [رحمت خویش] از آسمان نازل میکند.
«فَوَ اللهِ لَهؤُلاءِ فِی قُرّاءِ الْقُرآنِ اَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الاَحْمَرِ».
به خدا قسم، اینان در میان قاریان قرآن از طلای سرخ کمیابترند.
راه رسیدن به لقاءالله
ما توجّهی به خود نداریم برای تهذیب نفس خود قدمی برنمیداریم ما همه چیز میسازیم، خانه میسازیم، مرکب میسازیم، مغازه و کارخانه میسازیم. امّا باطن خود را نمیسازیم باید جوهر خود را به خدا نزدیکتر کرد. تخلّق به اخلاق الهیّه پیدا کرد. خدا دارای چه صفاتی است؟ رحیم است، کریم است، ستّار و غفّار است، علیم و حکیم است، شما هم در حدّ خودتان چنین باشید. کریم و رحیم و ستار و غفار و علیم و حکیم باشید. تدریجاً تحصیل این صفات کمال بنمایید تا انسان کامل الهی بشوید و تقرّب به کمال مطلق پیدا کنید. اینجاست که تقرّبِ جوهری یافته و به «لقاءالله» رسیدهاید؛ یعنی، نشانهای از آن کمال مطلق را در ظرف وجود امکانی خود دیدهاید.
بنابراین آن چهار مطلب که در صراط مستقیم گفتیم، مجموعاً در وجود خود انسان جمع است؛ یعنی، سالک و سلوک و مسلک و مقصد خود انسان است. مقصد که «لقاءالله» است، دانستیم که چگونه در جوهر ذات انسان تحقّق مییابد. مسلک هم مَلَکات خُلقیّه و صفات فاضله است که باز در حومهی نفس انسان موجود است و انسان در خود آنها پیش میرود و بر قوت آن ملکات میافزاید. سلوک همان اعمال عبادی است که انجام میدهد.
...إلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ...[1]
از خدای بزرگ درخواست میکنیم به برکت عید سعید مبعث همهی ما را در زمرهی قاریان گروه سوّم محسوب و مقرّر فرماید. آمین یا ربّالعالمین
دو عامل مهم برای صالح شدن انسان
انسانیّت انسان به «فکر» است و «عقل». صلاح و فساد انسان نیز مربوط به فکر و فهم اوست. آدمشدن و صالحشدن انسان در دو نقطه است: یکی نقطهی «فهم» و دیگری نقطهی «عمل». آنها که هم خوب میفهمند و هم فهمیدههای خود را خوب به کار میبندند، انسانهای صالحند و در بازار زندگی خود زیان و خسران نمیبینند که قرآن میفرماید:
إنَّ الْإنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...
(آمنوا)؛ اشاره به نقطهی صلاح در فهم است و (عملوا الصّالحات)؛ اشاره به نقطهی صلاح در عمل. افرادی هستند که در نقطهی فهم، صالحند و خوب میفهمند، اگر فرصتی بیابند، عالمانه داد سخن میدهند و عالمانه مینویسند امّا همینها در نقطهی عمل، فاسدند و موقع به کار بستن عقیمند! جمعی هم در هر دو نقطه فاسدند و پایشان در هر دو وادی لنگ است. اندک سعادتمندانی هستند که در هر دو نقطه صالحند.
...وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.[2]
و قرآن طالب همین گروه اندک است و برای آن دو گروه پیشین که اکثریّت هستند ارزشی قائل نمیشود.
سبب فقیهشدن مرد
اعرابی (یک مرد بیاباننشین) آمد خدمت رسول خدا(ص) و گفت: من در بیابان هستم و غالباً دسترسی به شهر و درک حضور شما ندارم. دستورالعملی بفرمایید که متذکّرم سازد.
رسول اکرم(ص) این دو آیه از سورهی «زلزال» را یادش داد که:
فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ.[3]
هر کسی به اندازهی سنگینی ذرّهای از کار نیک و بد انجام دهد [آن] را خواهد دید و به کیفر و پاداش آن خواهد رسید!
مرد این دو آیه را شنید و گفت: ای رسول خدا! همین دو آیه مرا بس. از جا برخاست و رفت!
رسول اکرم(ص) او را همچنان نگاه میکرد و میفرمود: «اِنْصَرَفَ الرَّجُلُ وَ هُوَ فَقیهٌ»؛ مرد فقیه شد و رفت. یعنی از همین دو آیه، برنامهی زندگیش را گرفت و آماده برای به کار بستن آن شد. او با همین دو آیه، آشنا به وظیفهی دینی خود گشت؛ هم خوب فهمید و هم خوب به کار بست وگرنه:
علم را هر چه بیشتر خوانی / چون عمل در تو نیست نادانی!
نه محقّق بود نه دانشمند / چارپایی بر او کتابی چند
به فرمودهی قرآن:
...کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أسْفارا...[4]
آن تهی مغز را چه علم و خبر / که بر او هیزم است یا دفتر
دوراندیشی پاسبان پاکدل مسلمان
در تاریخ خواندم: در زمان حکومت یکی از شاهان گذشته در اصفهان یک جوان نصرانی پنج حلقه انگشتر بسیار گرانبها گم کرد. نزد حاکم شهر رفت و از او تقاضا کرد دستور بدهید در شهر جار بزنند اگر کسی آنها را پیدا کرده بیاورد فلان مبلغ سنگین به او جایزه میدهم (آن زمان به جای رادیو و تلویزیون و مجلّه و روزنامهی امروز برای اعلان مطلبی جارچی در میان کوچه و بازار و خیابان میگشت و با صدای بلند اعلام میکرد). عصر روز جمعه جمعی از علما و دیگران در منزل حاکم مشغول خواندن دعای سمات بودند؛ دربان آمد و گفت: پاسبانی آمده و میگوید کاری با خود حاکم دارم.
اجازه دادند، وارد شد. سلام کرد و گفت: آن پنج حلقه انگشتری که جوان نصرانی گُم کرده، من پیدا کرده و آوردهام تحویل دهم. حاکم پرسید: آن را کجا پیدا کردی؟ گفت: دیشب چراغ به دستم بود توی بازار میگشتم که مبادا قفل مغازهای باز و چیزی از اجناس بیرون مانده باشد؛ در این اثنا چشمم به این حلقهها افتاد؛ دانستم مال همان جوان نصرانی است که گم کرده آوردم که به وسیلهی شما به او داده شود.
یکی از علمای حاضر در مجلس، از صفا و پاکدلی آن پاسبان تعجّب کرد و پرسید: تو چقدر حقوق از دولت میگیری؟ مبلغی را بیان کرد که در نظر آن آقای عالم بسیار ناچیز آمد! پرسید: درآمد دیگری نداری؟ گفت: خیر. آقا از باب امتحان او گفت: تو میتوانستی این انگشترهای گرانبها را که مال یک آدم نصرانی بود ببری در بغداد و اسلامبول بفروشی و صاحب ثروت و مکنت فراوان بشوی، چطور این کار را نکردی؟
آن پاسبان نگاه تعجّبآمیزی به آن آقا کرد و گفت: این حرف از شما آقای عالم بزرگوار عجیب است! درست است او یک فرد غیر مسلمان و نصرانی است؛ ولی من اگر این کار را میکردم روز قیامت حضرت عیسی به پیغمبر ما میگفت: امّت تو مال امّت مرا خورده است! آنوقت پیغمبر ما در میان اهل محشر خجالت میکشید. آیا این روا بود که من کاری کنم که مایهی شرمندگی پیغمبرمان در روز قیامت باشد؟!
این هم مظهری از مظاهر ایمان توأم با صفای قلب است در حالی که هیچ نوع آشنایی با علوم و دانش اصطلاحی ندارد. آری:
ما درون را بنگریم و حال را / نی برون را بنگریم و قال را
«اِنَّ اللهَ یَنْظُرُ اِلی قُلُوبِکُم وَ لا یَنْظُرُ اِلَی صُوَرِکُم».
خدا به قلبهایتان نظر میکند نه به صورتهایتان.
خودآزمایی
1- سه گروه از قاریان و عالمان قرآنی را نام ببرید.
2- چگونه تقرّبِ جوهری یافته و به «لقاءالله» میرسیم؟
3- دو نقطه برای صالحشدن انسان کدام است؟ توضیح دهید.
پینوشتها
[1]ـ سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود و عمل صالح آن را بالا میبرد. سورهی فاطر، آیهی ١٠.
[2]ـ و تعداد اندکی از بندگانم شاکرند. سورهی سبأ، آیهی ١٣.
[3]ـ سورهی زلزال، آیات ٧و ٨.
[4]ـ مَثَل او همچون حمار است که کتابهایی را حمل میکند. سورهی جمعه، آیهی ٥.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی