کد مطلب: ۵۰۱۱
تعداد بازدید: ۸۱۳
تاریخ انتشار : ۲۸ مهر ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۴
امام علی(ع)؛ حقیقت ایمان، فضیلت پنهان | ۶
به هر حال بر فردفرد ما شیعه‌ی امامیه واجب و لازم است كه مذهب حق را خوب بشناسیم و سپس با كمال وضوح آن را به دیگران منتقل كنیم و تحت عناوین انحرافی گوناگون پرده روی چهره‌ی حق نیفكنیم و آن را از دیگران نپوشانیم كه مورد اخذ و عِقاب خدا قرار می‌گیریم.

فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت | ۶


قرآن بدون علی(ع)، دام شیطان


ما باید توجّه كامل داشته باشیم كه كسانی در میان ما پیدا شده‌اند كه پیوسته داد قرآن می‌زنند و می‌گویند: قرآن، قرآن. مجالسی به نام بحث‌های قرآنی برگزار می‌كنند و می‌‌گویند: كتاب دینی ما قرآن است و ما می‌خواهیم حقایق دینی خود را از كتاب دینی‌مان به دست آوریم ولی اصلاً سخنی از اهل بیت رسول(ع) به میان نمی‌آورند. البتّه این تازگی ندارد. پسر خطّاب، اوّل كسی بود كه این فكر شیطانی را در میان امّت اسلامی القا كرد و اوّل كسی بود كه گفت «حَسْبُنا كِتابُ اللهِ»؛ «قرآن برای ما كافی است» و نیازی به علی نداریم. كسانی هم كه به قول خود روشنفكرند و جلسه تشكیل می‌دهند و جوانان نا پخته و خام را دور خود جمع كرده و قرآن، قرآن می‌كنند، دنباله‌رو عمر بن خطّابند و می‌خواهند مرام كهنه و پوسیده‌ی او را تجدید نموده و فكر شیطانی او را ترویج كنند. اگر راست می‌گویند و تابع قرآنند، این قرآن است كه می‌‌فرماید:
...ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ...[1]
«آنچه كه پیامبر آورده، آن را بگیرید».
این قرآن است كه بیان پیامبر را لازم لا ینفكّ خود نشان داده و می‌گوید:
...وَ أنْزَلْنا إلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِمْ...‌[2]
«ما قرآن را به تو نازل كردیم كه تو آن را برای مردم بیان كنی و مجملات آن را تبیین نمایی».
حال، وقتی بیان پیامبر به حكم قرآن حجّت است همو فرموده است:
اَلْحَقُّ مَعَ عَلِی وَ عَلِی مَعَ الْحَقِّ یدُورُ الْحَقُّ مَعَ عَلِی كَیفَ ما دارَ.
اگر واقعاً شما راست می‌گویید و می‌خواهید برادر باشید پس به حق برگردید و بر محور حق بچرخید؛ اگر نه، روح قرآن را كنار زدن و جسم آن را گرفتن كه حق نیست!
پسر خطّاب این حرف را زد و بعد از او هم معاویه آن را تعقیب كرد. در جنگ صفّین قرآن را بالا بردند و گفتند: ما اهل قرآن هستیم. مردم نادان نیز گول همین را خوردند و گفتند: ما با قرآن و اهل قرآن نمی‌جنگیم! لذا به روی علی(ع) شمشیر كشیدند و گفتند: باید دستور بدهی مالك اشتر كه هم اكنون با لشكر معاویه می‌‌جنگد و اندكی مانده كه به خیمه‌ی معاویه برسد و ریشه‌ی فساد را بركند، برگردد؛ اگر بر نگردد و جنگ تعطیل نشود تو را می‌‌كُشیم. امیرالمؤمنین‌(ع) دید چاره‌ای نیست، پیغام داد كه مالك برگردد و بعد هم ناچار، تن به حكمیت داد و آن بدبختی‌ها كه می‌دانیم، پیش آمد. خوارج نهروان نیز به قول خود، اهل قرآن بودند، نمازشب‌خوان و قاریان قرآن بودند. مردم نادانی هم كه دور امیرالمؤمنین(ع) بودند گفتند: ما با نماز شب‌خوان‌ها و قاریان قرآن نمی‌جنگیم.
خلاصه؛ روح قرآن را كنار زدند و جسم قرآن را چسبیدند و گفتند: «حَسْبُنا كِتابُ اللهِ» ما هستیم و كتاب الله؛ مرجع مطاع ما، خود قرآن است و بس. لذا مولا(ع) به ابن عبّاس می‌فرمود: وقتی با خوارج نهروان صحبت می‌كنی:
لا تُخاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإنَّ الْقُرْآنَ حَمّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ یقُولُونَ.
«با آنها به آیات قرآن استدلال نكن. زیرا قرآن كلّیاتی دو پهلو و چند پهلو دارد، تو می‌گویی و آنها می‌گویند).
هر آیه به چند معنی ممكن است تفسیر شود. تو معنایی را از آیه می‌‌گیری و آنها معنای دیگری را و سخن به درازا می‌كشد و نتیجه بخش نمی‌شود.
وَلكِنْ حاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ.
«با بیان پیامبر كه نصّ است با آنها صحبت كن».
بگو همان پیامبر كه قرآن را آورده و قرآن هم بیان او را حجّت دانسته و او را به عنوان «اهل الذّكر»مرجع مردم معرّفی كرده و فرموده است:
...فَاسْئَلُوا أهْلَ الذِّكْرِ إنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[3]
«هر چه را كه نمی‌دانید از دانای آن بپرسید».
آری همان پیامبر فرموده است:
«عَلِی مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی»؛ وقتی بیان پیامبر را به میان آوردی:
فَإنَّهُمْ لَنْ یجِدُوا عَنْها مَحِیصاً.[4]
چاره‌ای نمی‌‌بینند جز این‌كه بپذیرند.


نخستین مُسلم در عالم اسلام


مطلبی كه توجّه به آن لازم است این است كه: از میان سابقینِ اوّلین، نخستین مسلم چه كسی بوده است؟ چون معلوم شد در میان مؤمنین، دسته‌ای مهاجرینند و در میان مهاجرین، دسته‌ای سابقینند و در میان سابقین، افرادی اوّلینند و در میان اوّلین نیز، آن كسی كه پیش از همه در مقابل پیامبر اكرم(ص) سر فرود آورده و اسلام را پذیرفته، اوّل الاوّلین است. او كیست؟!
مورد اتّفاق شیعه و سنّی است كه: او وجود اقدس مولای ما، حضرت امیرالمؤمنین، علی بن ابی‌طالب(ع) است. مفسّران شیعه و سنّی متّفقند در این‌ كه اوّل كسی كه مسلم شده از مردها، علی(ع) و از زن‌ها، خدیجه(س) است.[5]
این جمله از حاكم نیشابوری كه از دانشمندان معروف سنّی است نقل شده كه:
لا اَعْلَمُ خِلافاً بَینَ اَصْحابِ التَّوارِیخِ اَنَّ عَلِی بْنَ اَبی‌طالِبٍ رَضِی اللهُ عَنْهُ اَوَّلُهُمْ اِسْلاماً اِنَّما اخْتَلَفُوا فی بُلُوغِهِ.[6]
«من در میان محقّقان تاریخ اسلام مخالفتی ندیده‌ام در این‌كه علی بن ابی‌طالب اوّلین كسی بوده كه اسلام آورده است؛ اگر اختلافی باشد، در بلوغ اوست».
مرحوم علاّمه‌ی امینی نیز می‌‌فرمایند:
اتَّفَقُوا عَلی اَنَّ خَدیجَةَ اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ صَدَّقَهُ فیما جاءَ بِهِ ثُمَّ عَلِی بَعْدَها.
«اتّفاق [سنیان] بر این است كه خدیجه(س) اوّل كسی بوده كه به خدا و رسولش ایمان آورده و رسول خدا را در تمام شریعتش تصدیق كرده و بعد از او هم علی(ع) بوده است».
باز هم آنها نقل می‌كنند كه پیغمبر اكرم(ص) دست علی(ع) را گرفت و به مردم نشان داد و فرمود:
اِنَّ هذا اَوَّلُ مَنْ آمَنَ بى وَ هذا اَوَّلُ مَنْ یصافِحُنی یوْمَ الْقِیامَةِ وَ هذا الصّدّیقُ الاَكْبَرُ.[7]
این اوّل كسی است كه به من ایمان آورده و اوّل كسی است كه روز قیامت با من مصافحه خواهد كرد و او صدّیق اكبر است».
این مطلب از نظر آنها قابل انكار نیست، ولی همانگونه كه می‌دانیم این بزرگواران، مرامشان این است كه در مطلب غیر قابل انكار دست و پا می‌زنند تا آن را كم رنگ و سبك جلوه دهند و از ارزش و اهمّیت بیندازند. حالا، اینجا هم می‌بینند مطلب، قابل انكار نیست كه«اَوَّلُ مَنْ اَسْلَمَ»؛ علی(ع) بوده است. می‌گویند: بله؛ درست است، امّا در حال كودكی و نابالغ بوده است. كودك ده ساله‌ای بوده كه ایمان آورده است و ایمان كودك ده ساله ارزشی ندارد و تأثیری در تقویت اسلام و مسلمین نمی‌گذارد!!
در جواب عرض می‌‌شود: از شما صلاح‌اندیشان چه پنهان كه خدا و رسولش، ایمان این كودك ده ساله را پذیرفته‌اند و نه تنها پذیرفته‌اند، بلكه او را در همان روزِ عرض ایمان به عنوان «وصی النّبی» و «خلیفة الرَّسول» اعلام نموده‌اند؛ پیامبری كه گفتارش جز وحی خدا اساسی ندارد:
وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی * ‌إنْ هُوَ إلاّ وَحْی یوحی‌.[8]
در حدیث «یوم الانذار» و «نصّ الدّار»، در مجمع سران بنی عبدالمطلب، سه بار این مطلب را اعلام كرد كه: من مبعوث از سوی خدا هستم و شما را به توحید و اسلام دعوت می‌كنم؛ امروز هر كدام از شما به عنوان اوّلین كس، این دعوت را از من بپذیرد و به من وعده‌ی نصرت بدهد، او پس از من وصی و جانشین من خواهد بود!
در هر سه بار، تنها همان كودك ده ساله به نام «علی» بود كه آن دعوت را پذیرفت و وعده‌ی نصرت داد و لذا همانگونه كه در روز غدیر، شخص علی(ع) را نشان داد و گفت: این علی، جانشین من است و مولای شماست:
مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذَا عَلِی مَولاهُ.[9]
در حدیث «نصّ الدّار» نیز دست روی شانه‌ی همان «علی» گذاشت و فرمود:
اِنَّ هذا اَخى وَ وَصیی وَ خَلیفَتی فیكُمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطیعُوهُ.
«این، برادر من و وصی من و جانشین من در میان شماست؛ به حرفش گوش بدهید و اطاعتش كنید».
اگر چه آن روز آنها خندیدند و رفتند، امّا پیامبر اكرم(ص) وظیفه‌ی الهی خودش را انجام داد.
به هر حال بر فردفرد ما شیعه‌ی امامیه واجب و لازم است كه مذهب حق را خوب بشناسیم و سپس با كمال وضوح آن را به دیگران منتقل كنیم و تحت عناوین انحرافی گوناگون پرده روی چهره‌ی حق نیفكنیم و آن را از دیگران نپوشانیم كه مورد اخذ و عِقاب خدا قرار می‌گیریم.
این قرآن است كه با لحن توبیخ‌آمیز می‌فرماید:
...لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أنْتُمْ تَعْلَمُونَ.[10]
«...چرا حق را با باطل مخلوط می‌‌كنید و لباس حق بر اندام باطل می‌‌پوشانید و حق را كتمان می‌كنید در حالی كه خودتان خوب می‌دانید [و حق و باطل را خوب می‌‌شناسید]».
عَبَدَاللهَ حِبْرٌ مِنْ اَحْبارِ بَنِی اِسْرائیلَ حَتّیصارَ مِثْلَ الْخِلال.[11]
«عالمی از عالمان بنی‌اسرائیل آن قدر خدا را عبادت كرد كه همچون چوبی باریك و لاغر شد».
آنگاه از جانب خدا به پیامبر زمان وحی شد كه به آن عالم عابد بگو:
لَوْ اَنَّكَ عَبَدْتَنِی حَتّی تَذُوبَ كَما تَذُوبُ الْاِلْیةُ فِی الْقِدْرِ ما قَبِلْتُ مِنْكَ حَتّی تَأتِینِی مِنَ البَابِ الَّذِی اَمَرْتُكَ.[12]
«اگر آن قدر مرا عبادت كنی كه مانند دمبه‌ی گوسفند در میان دیگ ذوب شوی از تو قبول نمی‌‌كنم تا از همان دری كه تو را امر كرده‌ام رو به سوی من بیایی».
حال، آن دری كه از جانب خدا در آیین مقدّس اسلام معین شده كه بندگان خدا باید از آن در وارد شوند و خدا را عبادت كنند، درِ خانه‌ی اهل بیت(ع) است كه باید عبادات بندگان در سایه‌ی ولایت اهل بیت(ع) و برائت از دشمنانشان انجام پذیرد تا سعادت دنیا و آخرتشان تأمین گردد.
اینجا مطلبی كه تذكّر آن لازم به ‌نظر می‌‌رسد این است كه ما میان دو گروه افراطی و تفریطی قرار گرفته‌ایم؛ گروه تفریطی آقایان اهل تسنّن هستند كه می‌‌گویند عالم انسان در تأمین سعادت جاودان، نیازی به علی ندارد و قرآن كافی در تأمین سعادت ابدی است. امّا گروه افراطی، مدّعیان تشیعند كه عملاً نشان می‌دهند تنها علی(ع) بدون قرآن كافی در تأمین سعادت جاودانه است. اگرچه این سخن را به زبان نمی‌‌آورند و ظاهراً نیز به قرآن چسبیده‌اند و در همه جا سخن از تلاوت قرآن و حفظ آیات و سور آن در میان است، امّا عملاً پیروی از دستورات آسمانی قرآن و پیاده كردن امر و نهی و حلال و حرام آن در زوایای زندگی آن چنان متروك است كه گویی اصلاً قرآن چنین دستوراتی نداشته است و ندارد و تنها دلخوشند كه ما دوستدار علی(ع) هستیم و دل‌های ما كانون حبّ علی(ع) است؛ در صورتی كه «حبّ» به معنای واقعی‌اش مستلزم پیروی محبّ از محبوب است و تنها شعار محبّت دادن و در ولادتش چراغانی كردن و در شهادتش بر سر و سینه زدن و خاك قبرش را بوسیدن از نظر عُقَلای عالم محبّت به معنای واقعی نخواهد بود. به فرموده‌ی امام صادق(ع):
تَعْصِی الْاِلهَ وَ اَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ / هذا لَعَمْرُكَ فِی الْفِعالِ بَدیعٌ
لَوْ كانَ حُبُّكَ صادِقاً لَاَطَعْتَهُ / اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یحِبُّ مُطیعٌ[13]
«تو نافرمانی خدا می‌‌كنی و در عین حال اظهار محبتش می‌نمایی. به جان خودت قسم این كار نوظهوری است كه انجام می‌دهی»!
«تو اگر صادق در محبّتش بودی، اطاعتش می‌‌كردی! چه آن كه هر مُحبّی مطیع محبوبش می‌باشد».


خودآزمایی


1- چرا مولا علی(ع) به ابن عبّاس می‌فرمود: با خوارج به آیات قرآن استدلال نكن؟
2- اوّل كسی كه فكر شیطانی «قرآن برای ما كافی است و نیازی به علی نداریم» را بیان والقا کرد چه کسی بود؟
3- «حبّ» به معنای واقعی‌اش مستلزم چیست؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ سوره‌ی حشر، آیه‌ی ۷.
[2]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی ۴۴.
[3]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی ۴۳.
[4]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، نامه‌ی ۷۷.
[5]ـ اگر كسی بخواهد تحقیقاً در این باره به روایات مراجعه كند، جلد سوّم الغدیر عربی تألیف مرحوم علّامه امینی، صفحات 220 تا 240 را مورد مطالعه قرار دهد كه از منابع سنّی روایات متعدّد نقل كرده است.
[6]ـ بحارالانوار، جلد۳۸، صفحه‌ی ۲۳۵.
[7]ـ همان، جلد۲۸، صفحه‌ی ۲۳۰.
[8]ـ سوره‌ی نجم، آیات ۳و۴.
[9]ـ کافی، جلد۱، صفحه‌ی ۴۲۰.
[10]ـ سوره‌ی آل عمران، آیه‌ی ۷۱.
[11]ـ مستدرک الوسائل، جلد۱، صفحه‌ی ۱۵۶.
[12]ـ همان.
[13]ـ بحارالانوار، جلد۴۷، صفحه‌ی ۲۴.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: