جلسه پنجم: نگاهى به پارهاى از شیوههاى تشكیك در دین| ۱
دینزدایى و شبههافكنى نتیجه سیاست تساهل و تسامح
در جلسات قبل درباره الگو و سرمشق قراردادن اهلبیت عصمت و طهارت(ع) و لزوم تأسّى و تبعیت از گفتار، رفتار و روشهاى عملى ایشان سخن گفتیم. گرچه مباحث از این دست براى مردم ما حل شده است، اما با توجه به جوّ فرهنگى حاكم بر دنیا و جریان ارزشزدایى و دینزدایى كه متأسفانه برخى از اقشار جامعه ما را نیز تحت تأثیر قرار داده، ضرورت دارد كه ما عقاید و مبانى فكرى خود را با استدلالهاى محكم و متقن به اثبات برسانیم تا بدین وسیله، شبهات و تشكیكها و مغالطهها بىاثر گردند. به همین منظور، به جهت اهمیت مسأله تقلید و تأسّى از بزرگان دین و در جهت پاسخگویى به شبهاتى كه به تقلید وارد شده، درباره تقلید صحبت كردیم. اشاره داشتیم كه عدهاى اساساً تقلید و پیروى از دیگران را ناپسند و به عنوان یك ارزش منفى معرفى مىكنند؛ با این توجیه كه هر انسانى عقل و قدرت تشخیص دارد و باید بر اساس فهم و درك خود تصمیم بگیرد و انتخاب كند و نباید تابع دیگران گردد. اگر چنین شبهاتى از سوى افراد جاهل و بر اثر غفلت و یك سونگرى و تاثیر پذیرى از برخى القائات شیطانى طرح گردد، پاسخ به آن راحت است و با روشنگرى، آن شبهات مرتفع مىگردد. اما این شبهات با اهداف و انگیزههاى شیطانى و با طرح و نقشه حساب شده، جهت تقدسزدایى و دینزدایى و در هماهنگى كامل با عوامل استكبار و دشمنان اسلام براى فروپاشى نظام اسلامى و براى خارج ساختن دین از عرصه زندگى مردم، طرح مىگردند. از این جهت، آنان به مسأله الگودهى در رفتار و زیر سؤال بردن آن اكتفا نمىكنند، بلكه تبعیت از اقوال، گفتار و آموزههاى دینى را زیر سؤال مىبرند و نوع عملكرد شبههافكنانه و خطرناك آنها ما را متوجه نقشههاى شوم آنها مىكند. اینجاست كه ما متوجه هشیارى و آیندهنگرى مقام معظم رهبرى مىشویم كه بیش از ده سال پیش نسبت به تهاجم فرهنگى و جریانى كه براى تهاجم به مقدسات و دین شكل گرفته بود هشدار دادند. آن روز بسیارى از مردم و حتى خواص متوجه اهمیت سخن ایشان نشدند و پى به چنین توطئهاى نبردند، اما اكنون به وضوح نمونههاى آشكارى از فعالیتهاى ضد دینى مهاجمان به دین و فرهنگ و عوامل استكبار جهانى مشاهده مىشود.
كار ما به جایى رسیده كه در پناه حاكم شدن روح تساهل و تسامح در جامعه، صریحا مقدسات دینى مورد استهزا و سخریه قرار مىگیرند و احكام ضرورى دین انكار مىشوند. وقتى زنى جاهل و ناآگاه گفت: «الگوى ما اوشین است، نه فاطمه زهرا(س)» امام(رضوان الله تعالى علیه) برآشفت و فرمود: اگر آن زن آگاهانه آن سخن را گفته، مرتد است، و با چنین هشدارهایى تا مدتى جامعه بیمه مىگشت. اما امروزه آن قدر سخنان كفرآمیز تكرار شده و به گوش ما آشنا گشته، كه عكسالعملى در برابر آنها بروز نمىدهیم و هیچ حساسیتى به خرج نمىدهیم، بلكه گاهى گویندگان چنین سخنانى از سوى افراد موجّه و بعضى از مسؤولان كشور تأیید نیز مىگردند!
سیر تدریجى تشكیك در دین
كسانى كه به دنبال براندازى دین و نظام اسلامى، هستند، روشهاى گوناگونى را براى تشكیك در دین بر مىگزینند و با گزینش سیرى تدریجى، در آغاز در مسایل فرعى و كمتر تنشزا تشكیك مىكنند و به تدریج وقتى از حساسیتها کاسته شد و زمینه آماده گشت، در اصول اساسى دیانت تشكیك مىكنند. ما در سخنان خود، تحلیلى روانشناختى از افراد مؤمنى كه به تدریج به سوى كفر كشانده مىشوند ارائه دادهایم. بر اساس آن تحلیل، وقتى براى شخصى انجام برخى از دستورات و احكام دین دشوار است و تمایلى به انجام آنها ندارد و هواى نفس او را به طغیان وا مىدارد، ابتدا در فتواى مجتهد و مرجع تقلید تشكیك مىكند و مىگوید از كجا كه فتواى مجتهد درست باشد و او در فتوایش اشتباه نكرده باشد؛ آن هم با توجه به اینكه مراجع تقلید در فتواهایشان با یكدیگر اختلاف دارند. پس با توجه به امكان اشتباه، فتوایشان غیر قابل اعتماد است. وقتى به او گفته مىشود كه مجتهد به دلخواه خود فتوا نمىدهد و او با توجه به سنت و كلام معصوم فتوا مىدهد، به تشكیك در روایات مىپردازد و مىگوید از كجا روایتى كه مستند آن مجتهد بوده صحیح باشد، چون سند پارهاى از روایات ضعیف است و ما همان طور كه روایت صحیح داریم، روایاتى نیز داریم كه سندشان ضعیف است. وقتى براى او اثبات گردید كه مجتهد در فتواى خود به روایت صحیح و بلكه متواتر استناد كرده و در جهت انتساب آن به معصوم شكى وجود ندارد، در سخن معصوم تشكیك مىكند و مىگوید از كجا كه امام درست گفته باشد و تنها ما شیعیان روایات امامان را مدرك احكام و فتاوا مىشماریم و اهل سنت چنین اعتقادى ندارند و سخنان اهلبیت(ع) را قابل استناد نمىدانند.
حتى اگر ثابت شد كه در آن مورد خاص آیه قرآن وارد شده و مجتهد به قرآن تمسك كرده، در فهم مجتهد از قرآن تشكیك مىكند و مىگوید: قرائتها مختلف است و ممكن است كه دیگران فهم دیگرى از قرآن داشته باشند و چنان نیست كه آنچه علما و مراجع از قرآن فهمیدهاند درست باشد. باز اگر ثابت شد كه آن آیهی قرآنْ، صریح در معناى خاصى است و كسانى كه به زبان عربى و اصطلاحات آن آشنا هستند، تنها همان معنا را از آن آیه قرآن برداشت مىكنند و نمىتوان معناى دیگرى از آن فهمید، مىگوید از كجا كه قرآن كلام خدا باشد!
امروزه عدهاى این بحث را مطرح مىكنند كه اصلاً قرآن كلام خدا نیست و تعبیرات و برداشتها و تحلیلهایى است كه پیامبر(ص) از حالت وحى خود ارائه كرده است. در نظر آنان وحى نیز یك حالت صامت است كه در آن مفهوم و لفظ نیست و پیامبر از حالت وحى خود تعبیرات و گفتههایى دارد و این مجموعه، كلام پیامبر است نه خدا؛ و چون پیامبر نیز اشتباه مىكند، كلامش قابل استناد نیست! حتى اگر ثابت شود كه قرآن كلام خداست، در آن نیز تشكیك مىكنند و مىگویند از كجا كه كلام خدا درست باشد. چنانكه یكى از اساتید دانشگاه، در دانشكده الهیات، گفته بود: بر فرض كه قرآن كلام خدا باشد، مىگوییم ممكن است كه خدا دروغ گفته باشد! البته بر این ادعا استدلال نیز دارند و آن اینكه خوب و بد و راست و دروغ اعتبارى هستند و ما دروغ مصلحتآمیز نیز داریم و ممكن است خداوند بر اساس مصلحتى دروغ گفته باشد!
آنچه گفتیم نمونهاى است از تسویلات شیطان و مراحلى كه شیطان براى انحطاط و انحراف در پیش روى انسان مىنهد و او را به كفر مىكشاند و این فرجام كسى است كه از ولایت خداوند خارج گشته و ولایت شیطان را برگزیده است، و كسى كه ولایت شیطان را پذیرفت شیطان بر او تسلط مىیابد و او را به دنبال خود مىكشاند و در نهایت گرفتار جهنمش مىسازد: إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ؛[1] تسلط او تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزیدهاند و آنها كه نسبت به او [خدا]شرك مىورزند.
شیطان براى اجراى نقشههاى خود كارگزاران متعددى دارد كه هر یك بخشى از نقشههاى او را اجرا مىكنند و تلاش مىكنند كه بندگان خدا را فریب دهند و از مسیر حق منحرف سازند: قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛[2] گفت: به عزتت سوگند، همه آنان را گمراه خواهم كرد.
چنانکه مقام معظم رهبرى فرمودند، امروز قلب و ایمان جوانهاى ما را هدف قرار دادهاند و زنجیرهاى از شبهات را به آنها القا مىكنند كه از تشكیك در تقلید از فقیه جامع الشرایط شروع مىشود و به عدم امكان فهم درست و واحدى از قرآن و روایات مىانجامد. ادعاى آنها در عدم امكان ارائه فهم و برداشت مطلق از قرآن و روایات، یا مستند به فلسفه هرمنوتیك است كه بر اساس آن، قرآن و روایات داراى تفسیرها، تاویلها و قرائتهاى گوناگون و مختلفى است و نمىتوان قرائتى را بر بقیه قرائتها ترجیح داد؛ یا مستند است به نظریهاى در فلسفه دین است كه زبان دین را واقع نما و كاشف از واقع و حقیقت نمىداند. به هر روى، آنان از آنچه در رشتههاى گوناگون علوم انسانى مطرح شده براى از بین بردن عقاید و ایمان جوانان ما بهره مىگیرند. آنان در اجراى نقشه و توطئه خود تا آنجا پیش رفتهاند كه در این چند ساله پس از انقلاب اشخاصى را منحرف كردهاند كه باورش براى ما دشوار است و ما هیچ گاه تصور نمىكردیم كه در این چند ساله این تحولات و دگرگونىها در آنها پدید آید. از این جهت، ما باید هوشیار باشیم و ایمان خود را حفظ كنیم و سپس بكوشیم كه جوانان ما به انحرافات فكرى، عقیدتى و رفتارى گرفتار نگردند.
تشكیك در پیروى از پیشوایان دینى
چنانكه در جلسات پیشین گفتیم كه اگر تقلید با انگیزهی حقیقت جویى نباشد و انسان رفتارى را از افراد غیر صالح و غیر شایسته اقتباس كند، چنین تقلیدى غیر عاقلانه و كوركورانه است؛ مثل كسانى كه كوركورانه از نیاكان، قهرمانان ملى و یا ستارههاى سینما تقلید مىكنند. چنین تقلیدى مذموم و میمونوار است. آن وقت عدهاى مغالطه مىكنند و حكم تقلید در این مصادیق را به همه موارد تعمیم مىدهند. در صورتى كه تقلید اگر به انگیزه كشف حقیقت و به معناى رجوع جاهل به عالم باشد، یك ضرورت اجتماعى است و به حكم عقل، در زندگى، گریزى از آن نیست، و بر این اساس مىتوانیم به رفتار اهلبیت تأسّى كنیم (تقلید مفهوم عامى دارد و شامل پیروى و دنباله روى در فكر، نظر و اعتقاد نیز مىشود، اما تأسّى مفهوم محدودترى دارد و تنها شامل الگوگیرى در رفتار مىشود). در مورد تأسّى به اهلبیت(ع) دو شبهه وارد شده: شبهه اول عبارت است از اینكه بر فرض الگوگیرى در رفتار صحیح باشد، در مواردى رواست كه نقش مثبت داشته باشد و آن در جایى است كه الگوى صحیح فرا روى تربیتپذیر باشد تا او با مشاهده آن الگو، بتواند از رفتارش پیروى كند. امّا كسانى كه در 1400 سال پیش زندگى مىكردهاند و ما آنها را ندیدهایم، چگونه ما مىتوانیم از رفتار آنها الگو بگیریم؟
پاسخ این شبهه آن است كه هر چند تأسّى مستقیم به ائمه اطهار(ع) به این معنا كه ما رفتار آن حضرات را مشاهده كنیم و از آنها الگو بگیریم، فعلاً براى ما ممكن نیست و در اینجا كسانى مقصر هستند كه موجب غیبت وجود مقدس حضرت ولى عصر(عجل الله تعالى فرجه الشریف) و حرمان ما از محضر ایشان شدند، اما چنان نیست كه اگر دست ما از معصوم كوتاه است، دیگر ما راهى براى شناختن سیره و سنّت ایشان نداریم. اولاً همانگونه كه در حوزه ارزشها اگر امكان تحقق ارزش صددر صد نیست، باید كوشید كه ارزش فروتر و برخوردار از درجه پایینتر تحقق یابد، در اینجا نیز وقتى ما نمىتوانیم مستقیما به معصوم تأسّى كنیم، باید بكوشیم به كسى تأسّى كنیم كه به معصوم نزدیكتر و شبیهتر است. به علاوه، آن الگوگیرى كه در روانشناسى مطرح است، تنها مربوط به الگوگیرى از معصوم نیست و گرچه معصوم الگوى ایده آلى است، اما وقتى كه جامعه از وجود او محروم است، باید بكوشیم كسانى را كه از نظر علم، تقوا و معنویت فراتر از دیگران هستند و شباهت بیشترى به معصوم دارند، الگوى خودمان قرار دهیم. ثانیاً مفهوم عام تقلید و پیروى، اختصاص به پیروى از الگوى مستقیم رفتارى ندارد و گرچه ما مستقیما به معصوم دسترسى نداریم اما با مطالعه آنچه در احادیث و سیره معصومان(ع) و تاریخ درباره رفتار، خصال و ویژگىهاى آن حضرات وارد شده، مىتوانیم رفتار آنها را كشف كنیم و در ذهن خود، الگویى رفتارى از آنها ترسیم و از آن پیروى كنیم.
شبهه دوم این است كه ما مىپذیریم كه انسان در مسیر تربیت خویش باید از الگوهایى تبعیت كند و در مواردى تقلیدْ عقلایى و صحیح و بلكه لازم است، اما نمىتوانیم كسانى را كه در 1400 سال قبل زندگى مىكردهاند الگوى خود قرار دهیم؛ چون رفتار آنها مربوط به چندین قرن پیش بوده و بر فرض كه این رفتار در زمان خود، نمونه و قابل اقتباس و پیروى بوده، اما امروزه با توجه به تغییر شرایط زمانى و مكانى، دیگر آن رفتار قابل تأسّى و پیروى نیست.
چنانكه دانستیم شبههافكنان در مورد اصل تقلید مغالطه مىكردند و با استناد به مصادیق و مواردى كه تقلید در آنها كوركورانه و موجب گمراهى است و قرآن نیز آنها را مذمت كرده و مردم را از تقلید از نیاكان باز داشته است، حكم این مصادیق را به همه موارد تعمیم مىدادند. ما در رد مغالطه آنها گفتیم كه اگر در مواردى تقلید ناپسند و غیرعقلایى بود، دلیل آن نیست كه در همه موارد تقلید صحیح نباشد؛ بلكه تقلید در مواردى نه تنها صحیح بلكه از نظر عقلْ واجب و لازم نیز هست. در اینجا نیز آنان شبهه خود را در قالب یك مغالطه طرح مىكنند و با شمردن چند مورد از رفتار معصومان كه فعلاً تأسّى به آنها ممكن نیست، حكم آن موارد محدود را به همهی موارد تعمیم مىدهند و مىگویند كه اصلاً نمىشود به معصومان تأسّى كرد و زمان تأسّى به رفتار آنها گذشته است.
به عنوان نمونه، آنها مىگویند كه لباس شب عروسى حضرت زهرا(س) از كرباس بود و یا ظروف جهیزیه ایشان سفالین بود و امروز كسى براى لباس عروس و جهیزیه از كرباس و ظروف سفالى استفاده نمىكند. یا در آن زمان، بر طبق آنچه در تاریخ و روایات آمده، خانههاى خود را از خشت خام مىساختند و سقف آن را با شاخه و لیف خرما مىپوشاندند، و امروزه چنین خانهاى در حلبى آبادها نیز یافت نمىشود و به هیچ وجه نمىتوان چنین زندگىاى را الگو قرار داد.
چنانكه ملاحظه مىشود آنها در شبهه و اشكال خود استناد مىكنند به امورى مانند استفاده از ظرف سفالین، خانه خشتى و لباس كرباس كه امروزه اقتباس از آنها ممكن نیست، و سپس نتیجه مىگیرند كه به هیچ وجه نمىتوان به زندگى و رفتار امامان معصوم تأسّى كرد و امروزه باید پرونده آن را بست و كنار نهاد و ما باید راه و شیوه جدیدى براى رفتار و زندگى خود برگزینیم و سعى كنیم در رفتار و زندگى خود از كشورهاى متمدن و پیشرفته تقلید كنیم كه در این صورت، چنین تقلیدى میمون وار و ناصحیح نیست و بلكه عامل پیشرفت، توسعه و تكامل است!
خودآزمایی
1- چرا ضرورت دارد كه ما عقاید و مبانى فكرى خود را با استدلالهاى محكم و متقن به اثبات برسانیم؟
2- كسانى كه به دنبال براندازى دین و نظام اسلامى هستند، چگونه در دین تشكیك ایجاد میکنند؟
3- كسانى كه در 1400 سال پیش زندگى مىكردهاند و ما آنها را ندیدهایم، چگونه ما مىتوانیم از رفتار آنها الگو بگیریم؟
پینوشتها
[1]. نحل، ۱۰۰.
[2]. ص، ۸۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی