جلسه پنجم: نگاهى به پارهاى از شیوههاى تشكیك در دین| ۲
شبهه تاریخمندى گزارههاى دینى و سیره پیشوایان دینى
شبههافكنان، با طرح چند مثال پیش پا افتاده و ابطال آنها، الگوگیرى رفتارى از زندگى پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) را رد مىكنند. سپس با توجه به اینكه مفهوم تقلیدْ عام است و شامل تقلید در فكر، نظر، احكام، قوانین و ارزشها نیز مىشود، عدم تأسّى و عدم الگوگیرى رفتارى را به مسایل گفتارى، عقاید، افكار و اندیشهها توسعه مىدهند و مىگویند: علاوه بر اینكه تقلید از مرجع تقلید صحیح نیست، تقلید از گفتار و رفتار ائمه اطهار(ع) نیز كه در روایات و سنت بر جاى مانده از آن حضرات انعكاس یافته و منبع فقه ما به شمار مىرود، صحیح نیست. و اضافه مىكنند كه آن روایات و احكام گرچه در زمان خود مفید و قابل اقتباس و عمل بود، اما تاریخ مصرف آنها گذشته است و چون آن احكام تاریخمند بوده و در شرایط خاصى كاربرد داشتهاند، امروزه دیگر نمىتوان به آنها عمل كرد و نه تنها مفید نیستند، بلكه مضر نیز هستند؛ نظیر دارویى كه تاریخ مصرف آن گذشته است و دیگر قابل مصرف نیست و باید دور ریخته شود. چنین شبهاتى از سوى افراد منحرف در سطحى گسترده در روزنامهها، مجلات و سخنرانىها، در جهت رسیدن به اهداف شیطانى، مطرح مىگردد و به نوجوانان و جوانان ما القا مىشوند و بىتردید اگر اقدامى صورت نگیرد و جلوى این القائات شیطانى گرفته نشود، به تدریج تبدیل به فرهنگى مىشود كه همه ارزشها و باورهاى دینى ما را تهدید مىكند.
به هر روى، باید به چنین شبهاتى پاسخ داده شود و بررسى شود كه آیا ارزشهاى اسلامى تاریخمند و قابل تغییر است و همچنین رفتار اهلبیت(ع) منحصر به زمان خودشان بوده و اكنون قابل اقتباس نیست، یا اینكه ارزشهاى اسلامى تاریخمند نیست و اختصاص به زمان خاصى ندارد و همچنین پارهاى از رفتار اهلبیت در هر زمانى قابل تأسّى و اقتباس است؟ در مورد مثالهایى كه آنها از رفتار اهلبیت ذكر كردند، ما هم مىدانیم كه انجام دادن عین آنها لازم نیست و هیچ مجتهدى با استناد به رفتار اهلبیت در آن زمینهها، نگفته است كه باید خانههاى خود را از خشت خام و شاخ و برگ خرما بسازید. اما این بدان معنا نیست كه به سایر رفتار اهلبیت نیز نمىشود تأسّى كرد و تفاوت بین رفتار قابل تأسّى با رفتار غیرقابل تأسّى، به جهت ملاكاتى است كه شرع مقدّس در اختیار ما نهاده، و به جهت آن ملاكات است كه ما در پارهاى از موارد تأسّى به رفتار اهلبیت را لازم نمىدانیم، اما تأسّى به رفتار آنها در سایر موارد را صحیح و لازم مىشمریم. ما از پیش خود حق نداریم بدون دلیل بگوییم كه به برخى از رفتار اهلبیت باید تأسّى كنیم و به برخى دیگر از رفتار آنها نباید تأسّى كنیم.
برخى از افراد جاهل و غیر آشناى به فقه و معارف اسلامى، وقتى مىبینند كه در شرایط خاصى حكم برخى از موضوعات عوض مىشود و به برخى از احكام دیگر عمل نمىگردد، توهم مىكنند كه فقها از پیش خود آن احكام را تغییر مىدهند و حكم خداوند را عوض مىكنند! و در حقیقت، اگر جامعه احكامى را نپذیرفت و به آنها عمل نكرد، فقها مجبور مىشوند كه آن احكام را بردارند، و بنابراین ممكن است در آینده بقیه محرمات نیز جایز شوند!
یكى از بستگان ما كه چندین سال در خارج زندگى مىكرد، پس از انقلاب به ایران آمد و به صورت جدى امورى را ذكر مىكرد و مىگفت هنوز اینها حلال نشدهاند؟ او خیال مىكرد كه وقتى در ایران انقلاب رخ داد، به تدریج كارهاى حرام حلال مىگردد و هر روز باید منتظر بود كه حرامى حلال گردد! چنین تصورى ناشى از فرهنگ غرب و اختیاراتى است كه كلیسا دارد. جایگاه كلیسا و پاپ و كشیشان در غرب با جایگاه فقها و مراجع تقلید در عالم تشیع متفاوت است: نگاه ما به فقها و مراجع تقلید، نگاه به كارشناسى است كه بهتر از دیگران به احكام شرعى آشناست و بهتر از دیگران مىتواند احكام شرعى را از قرآن و روایات و منابع فقه استخراج كند و به هیچ وجه حق تشریع ندارد. اما آنان براى كلیسا به نوعى حق تشریع قائلند و معتقدند كه كلیسا با اختیاراتى كه دارد مىتواند احكام را عوض كند. پس با توجه به گرایشى كه بیشتر در كلیساى كاتولیك وجود دارد پاپ و ارباب كلیسا این اختیار را دارند كه حرامى را حلال كنند.
خیال مىكنند كه اگر ما مىگوییم باید از مراجع تقلید كرد، اعتقاد داریم كه آنها مىتوانند از پیش خود چیزى را حرام و یا حلال كنند. نمىدانند كه تصرف در احكام الهى بزرگترین گناه و بسان شرك است و كسى كه سعى كند حكمى از احكام الهى را تغییر بدهد، مثل این است كه به خدا شرك ورزیده است و لحن آیات قرآن و روایات در این مورد، بسیار قاطع و كوبنده است و حتى خداوند به پیامبر خویش نیز اجازه نداده كه از پیش خود حكمى بیاورد و اگر بر فرض محال چنین مىكرد، او را شدیدتر و سختتر از كیفر هر گناهكار دیگرى كیفر مىداد: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ. لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ. ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ؛[1] اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست، ما او را با قدرت مىگرفتیم؛ سپس رگ قلبش را قطع مىكردیم.
آنان با توجه به چنین خیال خامى كه مراجع تقلید مىتوانند احكام خدا را تغییر دهند، با تشكیك در احكام و دسیسههاى شیطانى تلاش مىكنند كه افكار عمومى را همسو با خود سازند و زمینه اجتماعى لازم براى تغییرات را فراهم آورند تا به تصور آنان دستگاه روحانیت مجبور گردد تابع افكار عمومى شود و احكامى را كه مردم نمىپسندند تعطیل كنند و به جاى آنها احكامى را جعل كنند كه افكار عمومى مىپسندد.
حاصل شبهه این است كه دیگر رفتار ائمه اطهار(ع) قابل انجام نیست و ما نمىتوانیم آنها را الگوهاى رفتارى خود قرار دهیم و نمىتوان انتظار داشت كه حضرت زهرا(س) الگوى زنان جامعه ما باشند و امروزه الگوى آنان شخصیتهایى چون اوشین و یا چهرههایى هستند كه اوایل انقلاب از كشور فرار كردند و امروز به جهت وجود جوّ تساهل و تسامح به ایران برگشتهاند و به عنوان الگو معرفى مىگردند. آنان به عدم تأسّى و عدم الگوگیرى رفتارى از بزرگان دین اكتفا نمىكنند، بلكه شبهه را به حوزه احكام و ارزشها نیز سرایت مىدهند و مىگویند: امروزه نمىتوان بسیارى از احكام و حدود اسلامى را اجرا كرد: دیگر نمىتوان دست دزد را برید و یا نمىتوان كسانى را كه مرتكب اعمال زشت مىشوند تازیانه زد.
در اوایل انقلاب كه دانشگاهها تعطیل شد، حضرت امام(رضوان الله علیه) دستور دادند كه براى بازسازى دانشگاه و تأسیس دانشگاه اسلامى، حوزه با اساتید دانشگاه همكارى داشته باشد. در جهت تحقق بخشیدن به این فرمان، دفتر همكارى حوزه و دانشگاه تأسیس شد و بنا شد با همكارى اساتید حوزه و اساتید متدین دانشگاه، برنامههاى درسى متناسب با دانشگاه اسلامى تدوین گردد و متون و كتابهاى درسى با محتواى اسلامى نوشته شود؛ بنده نیز با آن جمع همكارى داشتم. در یكى از جلسات، تصمیم گرفتیم كه نزد یكى از اساتید دانشگاه تهران كه در رشته حقوق تخصص داشت و لباس روحانى برتن داشت و از بستگان نزدیك یكى از مراجع تقلید بود برویم و از ایشان تقاضا كنیم كه به گروه حقوق دفتر همكارى حوزه و دانشگاه بپیوندد و ما را در جهت تدوین حقوق اسلامى یارى رساند. تصور ما این بود كه ایشان از درخواست ما مبنى بر تدوین كتابهاى حقوقى مبتنى بر مبانى اسلامى استقبال مىكند. به این جهت از ایشان دعوت كردیم كه به دانشگاه شهید بهشتى كه برنامهها و فعالیتهاى ما در آنجا اجرا مىشد، تشریف بیاورند. ایشان تشریف آوردند و ابتدا بنده به عنوان مقدمه سخنانى را طرح كردم و از جمله گفتم كه با توجه به استقرار نظام اسلامى در این كشور، ضرورت دارد كه دانشگاهها بر اساس مبانى اسلامى اداره شوند و باید اساتید محترم همكارى كنند تا تحولاتى متناسب با شرایط جدید در دانشگاهها پدید آید. از این جهت، با توجه به اینكه حقوق ارتباط نزدیكى با احكام اسلامى دارد، لازم است از اساتید متعهّد دانشگاه در جهت تدوین حقوق اسلامى استفاده شود.
ایشان از ما تشكر كرد و گفت پس از انقلاب ما را كنار گذاشتند و كسى به سراغ ما نیامد و اینكه حوزه به فكر دانشگاه افتاده قدم مثبتى است كه برداشته شده و جاى تشكر دارد سپس افزود: شنیدهام كه هنوز برخى از آخوندها در قم خیال مىكنند كه امروز هم باید افراد متخلّف را مثل خر چوب زد و كسى كه زنا مىكند باید تازیانه زد! ما یكه خوردیم و پیش خود گفتیم از چه كسى براى همكارى دعوت كردهایم. به هر ترتیبى بود با رعایت ادب و متانت جلسه را جمع کردیم و با ذكر این مطلب كه در مواردى افراط و تفریط انجام مىگیرد و باید كوشید كه با روش صحیح عمل كرد جلسه را خاتمه دادیم.
ضرورت مقابله با مظاهر كفر و ارتداد
وقتى در آغاز انقلاب داماد یكى از مراجع تقلید كه در حوزه تحصیل كرده بود احكام جزایى اسلام را مسخره مىكرد، تعجبى ندارد شخصى كه در حوزه درس نخوانده و با مبانى اسلامى آشنایى ندارد و از جایگاه یكى از پستهاى حساس كشور بگوید: «ما به دینى كه آزادى را تضمین نكند مرتدیم!» آزادى را نیز چنین تفسیر كردهاند كه «هر وقت مردم خواستند حكومت و نظام اسلامى را براندازند، هیچ تنشى در جامعه پدید نیاید». معناى این سخن این است كه در صورتى ما اسلام را قبول داریم و به آن ایمان خواهیم داشت كه اجازه دهد ما ریشهاش را بكنیم. اما اگر اسلام به ما اجازه ندهد كه نظام اسلامى را براندازیم و احكام اسلامى را تعطیل كنیم، آن را قبول نداریم چون آزادى مردم را تأمین نكرده است. وقتى كسانى احكام جزایى اسلام را مسخره مىكنند و یا كسانى در لباس روحانیت مىگویند حكم بریدن دست دزد تنها یك حكم بازدارنده است و اگر راه دیگرى براى جلوگیرى از دزدى وجود داشته باشد، دیگر نباید دست دزد را قطع كرد، به واقع خط بطلان مىكشند روى احكام ضرورى اسلام كه با نص قرآن ثابت شدهاند و این خود نمودى از كفر و خروج از ایمان است. چون فاصله بین كفر و ایمان اندك است و ممكن است افرادى به راحتى از سلك ایمان خارج گردند و به سلك كفر درآیند و چنین تغییر و تحولى در آخرالزمان فراوان رخ مىدهد؛ چنان كه امام صادق(ع) درباره احوال مردم در آخر الزمان فرمودند: اِنَّ الْعَبْدَ یُصْبِحُ مُؤْمِناً و یُمْسى كافِراً؛[2] (در آخر الزمان) انسان صبح مؤمن است و شب كافر مى گردد.
وقتی ما بچه بودیم از منبرىها مىشنیدیم كه مىگفتند «در آخرالزمان نگاه داشتن دین مثل نگاه داشتن آهن گداخته در كف دست است». آن روز باور این سخن كه مضمون روایات نیز هست براى ما دشوار بود و تعجب مىكردیم كه چگونه دین دارى و اعتقاد به خدا، قیامت و خواندن نماز و گرفتن روزه مثل نگاه داشتن آتش در كف دست است. سالها معناى آن سخن را نفهمیدیم؛ اما امروز به راحتى آن سخن براى ما عینیت مىیابد. چون مىبینیم كه در نشریههاى پرتیراژ، كتابها و سخنرانىها ضروریات اسلام انكار مىشود و احكام دین را مسخره مىكنند و نَفَس از كسى بر نمىآید. فكر مىكنید وقتى شخصى مثل آغاجرى در سخنرانى خود امامان معصوم(ع) و احكام دین را مسخره مىكند، قضیه به همین جا ختم مىشود؟ والله اگر حكم اعدام او اجرا نگردد، سال آینده حداقل ده نفر مثل او پیدا مىشوند و به عنوان عامل استعمار و مجرى توطئهها و نقشههاى آنها به مقدسات و احكام دین ما هجمه خواهند برد.
چندى پیش با نقشه استعمار پیر انگلیس بنا شد در كشور نیجریه در افریقا كه بیش از صد میلیون جمعیت دارد و اكثریت مردم آن مسلمان هستند و حكومت آن در دست مسیحیان است، جشنوارهاى به نام «ملكه زیبایى» برگزار گردد و از افرادى در سراسر دنیا دعوت كردند كه در این جشنواره شركت كنند. قبل از آن تلاش كردند كه شرایط فرهنگى و اجتماعى لازم را براى اجراى نقشههاى خود فراهم سازند و كوشیدند تا حساسیت و عكس العمل مردم مسلمان آن كشور در مقابل حمله به مقدسات آنان را ارزیابى كنند. از جمله یك نویسنده مسیحى را مامور كردند تا علیه مقدسات مسلمانان مقالهاى بنویسد و به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) توهین كند. در مقابل، مردم غیرتمند نیجریه در اعتراض به آن مقاله ننگین دست به تظاهرات و شورش زدند و صدها كشته دادند. نمونه آنچه در آنجا اتفاق افتاد در روزنامههاى ما نیز اتفاق مىافتد، اما چون در آنجا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى نیست تا فرهنگ تساهل و تسامح را ترویج كند، مردم آن گونه حساسیت و عكس العمل نشان مىدهند. در آنجا چون هنوز اندیشه استعمارى و خطرناك جامعه چند صدایى و پلورالیسم دینى رواج نیافته، مسلمان پاى دینش مىایستد و از آن حمایت مىكند. اما در كشور انقلابى و اسلامى ما كه مركز حاكمیت فرهنگ اسلام است و بنیان گذار انقلابش غیرتمندترین انسان این عصر نسبت به اسلام و احكام آن بود، كار به جایى رسیده كه كسانى صریحاً در روزنامهها، كتابها و سخنرانىهاى خود بر ضد اسلام تبلیغ مىكنند و احكام و معارف اسلامى را مسخره مىكنند و برخى مسؤولین خیلى راحت از كنار آن مىگذرند و تنها به یك موضعگیرى سرد و بى اثر اكتفا مىكنند و مىگویند: «نباید آن سخنان را مىزدند». اگر این روند تداوم یابد، معلوم نیست كار ما به كجا بینجامد.
شكى نیست كه همه ما در برابر این هجوم شیطانى به مقدسات كه از هجوم نظامى خطرناكتر و زیان بارتر است مسؤولیم و در درجه اول مسؤولیت متوجه روحانیت است كه از مكتب اهلبیت استفاده كرده و معلوماتى را اندوخته و این وظیفه را به عهده گرفته است كه از اسلام و تشیع دفاع كند؛ و اگر سكوت كند، فردا جوابى نخواهد داشت. البته مردم و دولت اسلامى وظایفى دارند كه باید بدان عمل كنند و در چنین مواردى همه ما وظیفه مشتركى داریم. اما ویژگى صنف روحانیت و شرایط و قابلیتهاى آن، ایجاب مىكند كه بیش از دیگران در قبال مسایل دینى و فرهنگى، احساس مسئولیت كنیم. از این رو، باید شبهات را از نظر منطقى تحلیل كنیم و به ارائه پاسخ صحیح و منطقى و جامع به آنها بپردازیم.
خودآزمایی
1- شبههافكنان چگونه عدم تأسّى و عدم الگوگیرى رفتارى را به مسایل گفتارى، عقاید، افكار و اندیشهها توسعه مىدهند؟
2- تفاوت بین رفتار قابل تأسّى با رفتار غیرقابل تأسّى را بیان کنید.
3- چرا برخی افراد تصور میکنند كه مراجع تقلید مىتوانند احكام خدا را تغییر دهند؟ هدف آنها از طرح چنین مطالبی چیست؟
پینوشتها
[1]. حاقه، ۴۴ ـ ۴۶.
[2]. بحار الانوار، ج 69، باب 34، روایت 17، ص 225.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی