کد مطلب: ۵۰۲۳
تعداد بازدید: ۸۱۱
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۰
شرح دعای مکارم‌الاخلاق| ۱۰۴
بدترین نوع حسد آن است كه انسان نه فقط آرزوى زوال نعمت دیگران را داشته باشد بلكه در مسیر آن گام بردارد، خواه از طریق ایجاد سوء ظنّ و بدبینى نسبت به محسود -یعنى كسى كه مورد حسد واقع شده است- باشد یا از طریق ایجاد مانع در كار او و این نوع حسد حاكى از خباثت شدید درونى حسودان است.
خداوند متعال در سوره فلق به رسول گرامی‌اش فرمان می دهد که از شرّ چند گروه – که یکی از این گروه ها حسودان هستند- به خداوند پناه ببر:
«قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ * مِنْ شَرِّ ما خَلَقَ * ... وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ».  
بگو: پناه مى ‏برم به پروردگار سپیده صبح * از شرّ تمام آن چه آفریده است * ... و از شرّ هر حسودى هنگامى كه حسد مى ‏ورزد.[1]
در آغاز این سوره به پیغمبر اكرم صلّی الله علیه و آله دستور مى ‏دهد كه از شر تمام مخلوقات شرور به خدا پناه برد، سپس در توضیح آن اشاره به سه گونه شر مى ‏كند: شر مهاجمین تاریك ‏دل كه از تاریكی ها استفاده مى ‏كنند و حمله ‏ور مى ‏شوند. شر وسوسه‏ گرانى كه با سخنان و تبلیغات سوء خود اراده‏ ها، ایمان ها، عقیده‏ ها محبت ها و پیوندها را سست مى ‏كنند. و شر حسودان. از این اجمال و تفصیل چنین استفاده مى ‏شود كه عمده شرور و آفات از همین جا سرچشمه مى ‏گیرد و مهم ترین منابع شر و فساد این سه منبع است و این بسیار پر معنى و قابل تأمّل مى ‏باشد.[2] از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت است که فرمودند: «رَأْسُ الرَّذَائِلِ الْحَسَدُ». سرآمد رذائل و پستی ها حسادت است.[3]


نصیحت ابلیس


از امام صادق علیه السّلام روایت است که فرمودند:
«لَمَّا هَبَطَ نُوحٌ مِنَ السَّفِینَةِ أَتَاهُ إِبْلِیسُ فَقَالَ مَا فِی الْأَرْضِ رَجُلٌ أَعْظَمَ مِنَّةً عَلَی مِنْكَ دَعَوْتَ اللَّهَ عَلَى هَؤُلَاءِ الْفُسَّاقِ فَأَرَحْتَنِی مِنْهُمْ أَ لَا أُعَلِّمُكَ خَصْلَتَینِ إِیاكَ وَ الْحَسَدَ فَهُوَ الَّذِی فَعَلَ بِی وَ إِیاكَ وَ الْحِرْصَ فَهُوَ الَّذِی فَعَلَ بِآدَمَ».
هنگامى كه حضرت نوح از كشتى پیاده شد، شیطان نزد او رفت و گفت: در روى زمین مردى كه بر من منّتى بزرگ تر از تو داشته باشد وجود ندارد، تو از خدا خواستى كه این بدكاران را نابود سازد و مرا از دست آنان آسوده كردى، آیا دو خصلت به تو بیاموزم؟ از حسد بپرهیز كه مرا این چنین كرد، و از حرص و طمع دورى كن كه آدم گرفتارش شد.[4]
بر اساس روایات دو گناه بزرگ باعث رانده شدن ابلیس از درگاه خداوند متعال شد، یکی تکبّر او در برابر خداوند متعال و دیگری حسادتی که نسبت به مقام و جایگاه آدم از خود بروز داد. لذا بر همین اساس برخی چنین گفته اند:
«الحسد أوّل ذنب عصى اللّه به فی السماء یعنی حسد إبلیس لآدم علیه السلام و أوّل ذنب عصى اللّه به فی الأرض یعنی حسد ابن آدم لأخیه حتى قتله‏».
حسد اوّلین گناهی است که خداوند به وسیله آن در آسمان مورد نافرمانی قرار گرفت یعنی حسادت ابلیس نسبت به آدم علیه السّلام، و نخستین گناهی است که خداوند بدان در زمین مورد عصیان واقع شد یعنی حسادت فرزند آدم (قابیل) نسبت به برادرش (هابیل) تا آن جا که موجب قتل او شد.[5] حسادت برای مؤمن مانند سمّ مهلکی است که ریشه ایمان را در وجود او می خشکاند، چنان چه امام صادق علیه السّلام فرمودند:
«إِنَّ الْحَسَدَ یأْكُلُ الْإِیمَانَ كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ».
همانا حسد ایمان را می خورد همان طوری که آتش هیزم را می خورد.[6] در کتاب کشف الریبة تألیف شهید ثانی، در باره حسادت چنین آمده است:
«ابلیس به خاطر حسادتش (نسبت به آدم)، لعنت (خداوند) را برای خود خرید و باعث منتخب شدن، هدایت، ترفیع مقام و برگزیده شدن آدم (نزد خداوند) شد. پس تلاش کن محسود باشی ولی حسود نباشی که ترازوی عمل حسود همیشه سبک و در عوض ترازوی عمل فرد مورد حسد قرار گرفته، سنگین است. رزق و روزی از سوی خداوند تقسیم شده (و رزق هر کسی معیّن است)، پس حسود از حسادت خود چه سودی می برد و چه ضرری به محسود می رساند؟! ریشه حسد از عمل قلب (کوردلی) و انکار فضل خدا سرچشمه می گیرد و این دو، دو بال کفر به وسیله حسد هستند که فرزند آدم را در حسرت ابدی انداخته و او را در مهلکه ای گرفتار می سازند که هرگز از آن نجات نمی یابد. توبه فرد حسود (تا وقتی در حسادت خود باقی است) هیچ گاه پذیرفته نیست چراکه او به کار زشت خود ادامه می دهد و بدان اعتقاد دارد».[7]
حسود از غم عیش شیرین خلق/ همیشه رود آب تلخش بحلق‏


عاقبت نافرجام مرد حسود


مرحوم فیض کاشانی در کتاب المحجة البیضاء حکایت مرد حسودی را نقل می کند که حسادتش آتش جان خودش شد و او را به کام مرگ فرو برد:
«مردى بر یكى از شاهان وارد مى ‏شد و در برابر او مى ‏ایستاد و مى ‏گفت: اى شاه! به نیكوكار در برابر نیكى ‏اش نیكى كن و بدكار را همان بدی هایش كفایت است. پس مردى بر مقام آن شخص (در نزد شاه) و سخن او حسد برد و از او در نزد شاه سعایت كرد و گفت: این شخصى كه در برابرت مى ‏ایستد و آن گفته را تكرار مى ‏كند، معتقد است كه دهان شاه بد بوست. شاه به سخن ‏چین گفت: چگونه درستى سخن تو نزد من ثابت شود؟ گفت: فردا او را نزد خود فرا بخوان و چون به تو نزدیك شود مى‏ بینى دستش را بر بینى خود نهاده كه بوى بد دهان تو را نشنود. شاه به او گفت: برو تا در آن بیندیشم. پس از محضر شاه بیرون رفت و آن مرد مقرّب را به منزل خود دعوت و به غذایى كه در آن سیر ریخته بود او را اطعام كرد.
آن مرد بعد از خوردن غذا از خانه میزبان خارج شد و به مجلس شاه آمد و در برابر شاه ایستاد و جمله هر روز را تكرار كرد. شاه به او گفت: نزدیكم بیا. پس به او نزدیك شد و از این كه مبادا شاه از بوى سیر ناراحت شود دستش را بر دهانش نهاد. شاه با خود گفت: فلانى (سخن ‏چین) به من راست گفت. شاه با خط خود جز جایزه و صله چیزى نمى ‏نوشت. پس به خطّ خود به یكى از كارگزارانش نوشت: چون آورنده این نامه بیاید سر از بدنش جدا كن و پوست او را پس از كندن پر از كاه كرده نزد من بفرست. اندرزكننده نامه را گرفت و بیرون آمد. مرد سخن چین او را دید و گفت: این نامه چیست؟ اندرزكننده گفت دست خط شاه است كه جایزه ‏اى برایم نوشته است. گفت آن را به من ببخش. پنددهنده گفت: از آنِ تو باشد. پس گرفت و به نزد كارگزار شاه آمد، كارگزار گفت: در نامه ‏ات نوشته شده كه تو را گردن بزنم و پوستت را بكنم. سخن ‏چین گفت: نامه مال من نیست؛ در كار من خدا را در نظر بگیر تا به شاه مراجعه كنم، كارگزار گفت: نامه شاه برگشت ندارد پس او را گردن زد و پوستش را كنده پر از كاه كرد و نزد شاه فرستاد.
سپس پنددهنده به عادت همیشه نزد شاه آمد و گفتارش را تكرار كرد. شاه به شگفت آمد و گفت: نامه چه شد؟ گفت: فلانى مرا دید و از من خواست نامه را به او ببخشم. پس به او بخشیدم. شاه به وى گفت: او به من گفت كه تو مرا بدبو مى ‏دانى؟ گفت: من این حرف را نگفته ‏ام، شاه گفت: پس چرا دستت را بر بینى ‏ات نهادى؟ پنددهنده گفت: فلانى (سخن ‏چین) به من غذایى پر از سیر خورانید و من نمى ‏خواستم كه شما بوى بد آن را استشمام كنید و ناراحت شوید. شاه گفت: راست مى ‏گویى به جاى خود برگرد كه آدم بد را بدی هایش كفایت كرد.[8]


غبطه یا حسادت


بزرگان علم اخلاق در تفسیر «حسد» چنین گفته ‏اند: «حسد» كه در فارسى از آن تعبیر به «رشك» مى ‏شود به معنى «آرزوى زوال نعمت از دیگران است، خواه آن نعمت به حسود برسد یا نرسد» بنا بر این كار حسود یا ویران گرى است، یا آرزوى ویران شدن بنیان ‏نعمت هایى است كه خداوند به دیگران داده است، خواه آن سرمایه و نعمت به او منتقل شود یا نه.
بنا بر این بدترین نوع حسد آن است كه انسان نه فقط آرزوى زوال نعمت دیگران را داشته باشد بلكه در مسیر آن گام بردارد، خواه از طریق ایجاد سوء ظنّ و بدبینى نسبت به محسود -یعنى كسى كه مورد حسد واقع شده است- باشد یا از طریق ایجاد مانع در كار او و این نوع حسد حاكى از خباثت شدید درونى حسودان است. مرحله ساده ‏تر آن است كه هدفش به چنگ آوردن آن نعمت است از طریق سلب كردن آن از دیگران گر چه این هم از رذایل و صفات زشت است، ولى به شدّت نوع قبل نیست.
باز مرحله پایین ‏تر آن است كه تنها آرزوى سلب نعمت از دیگرى كند بى آن كه كم ترین سخنى بگوید و كوچك ترین گامى در این راه بردارد. این حالت هرگاه بى اختیار براى انسان پیدا شود- كه گفته ‏اند براى بسیارى پیدا مى ‏شود- گناهى بر او نیست، ولى اگر در اختیار انسان باشد به طورى كه از طریق مقدّماتى حاصل شود و با مقدّماتى از میان برود، بى شك آن هم جزء رذایل اخلاقى است، ولى این كه گناه دارد یا نه قابل تأمّل است و این تأمّل از آن جا ناشى مى‏ شود كه آیا صفات زشت درونى هر چند اختیارى باشد مادام كه در عمل انسان ظاهر نشود حرام است یا تنها یك انحطاط اخلاقى محسوب مى ‏شود؟
به هر حال نقطه مقابل حسد «غبطه» است و آن این است كه انسان آرزو كند كه نعمتى همانند دیگران یا بیشتر از آن ها داشته باشد، بى آن كه آرزوى زوال نعمت كسى را داشته باشد. به هر حال حسد صفتى است مذموم و نكوهیده در حالى كه «غبطه» نه تنها مذموم نیست بلكه پسندیده و مایه ترقّى و پیشرفت است.[9] در روایتی از امام صادق علیه السّلام غبطه خوردن از ویژگی های مؤمن و حسادت از اوصاف منافق برشمرده شده است:
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ یغْبِطُ وَ لَا یحْسُدُ وَ الْمُنَافِقُ یحْسُدُ وَ لَا یغْبِطُ».
همانا مؤمن غبطه می خورد ولی حسادت نمی ورزد و منافق حسادت می ورزد امّا غبطه نمی خورد.[10]
ادامه این بحث را در نوشتار بعدی دنبال خواهیم کرد، ان شاء الله.


خودآزمایی


1- از سوره فلق چه نکته ای در باره حسادت استفاده می شود؟
2- تفاوت غبطه با حسادت را تبیین کنید؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] سوره فلق/ آیه 1 و 2 و 5 (ترجمه مکارم).
[2] تفسیر نمونه ج ‏27 ص 462.
[3] عیون الحكم و المواعظ (للیثی) ص 264.
[4] مشكاة الأنوار فى غرر الأخبار ص 309.
[5] ادب الدنیا و الدین (ماوردى، على بن محمد) ص 278.
[6] الكافی (ط - الإسلامیة) ج ‏2 ص 306.
[7] كشف الریبة (شهید ثانى، زین الدین بن على) ص 53.
[8] راه روشن (ترجمه المحجة البیضاء فى تهذیب الإحیاء) ج ‏5 ص 452 و 453.
[9] اخلاق در قرآن (مکارم شیرازی، ناصر) ج ‏2 ص 135 تا 137. (تلخیص)
[10] الكافی (ط - الإسلامیة) ج ‏2 ص 307.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حجت‌الاسلام مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: