امّا آن حدیثی كه ابوبكربن ابیقحافه جعل كرد و بر اساس آن فدک را از صدّیقهی کبری(س) گرفت، آن حدیث، ابتدایی دارد صحیح و دنبالهای دارد دروغ. آنچه صحیح است ضمن حدیثی از رسول خدا(ص) نقل شده که:
«اِنَّ الْاَنْبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثوا دیناراً وَ لا دِرْهَماً وَ لکِنْ وَرَّثوُا الْعِلْمَ فَمَنْ اَخَذَ مِنْهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ»؛[1]
«پیامبران از خود درهم و دیناری به میراث نگذاشتهاند، بلكه میراث پیامبران علم است؛ هر كس از علم آنها سهم بیشتری بگیرد، حظّ و نصیب وافری برده است».
این بسیار روشن است كه روایت اخیر ناظر به میراث معنوی پیامبران(ع) است و هیچ گونه ارتباطی با مسألهی ارث اموال آنها ندارد. منظور این است كه پیامبران(ع) در ردیف دنیاداران نیستند كه وقتی مردند، اموال فراوان از خود باقی بگذارند؛ آنها مردان خدا هستند و همّی جز ارشاد و هدایت بندگان خدا به سوی خدا ندارند و قهراً آثاری هم كه از آنها در عالم میماند، همان معارف و تعلیمات آسمانی آنها خواهد بود و این چه ربطی دارد به این كه اگر یک خانهی مسكونی و یک قطعه گلیم و چند عدد كاسه و كوزه داشته باشند، آن هم ماترک[2] آنها حساب نشود و به عنوان ارث به اولادشان منتقل نگردد؛ و لذا پیداست كه جملهی «ما تَرَکْناهُ صَدَقَة» که ابوبکر اضافه كرده و به رسول اكرم(ص) نسبت داده كه آن حضرت فرموده است: هر چه از من باقیمانده صدقه [و جزو بیتالمال] است [و به فرزندم منتقل نمیشود]، دروغی واضح و افترایی آشكار است و صریحاً مخالف حكم ارث قرآن است و هدف او و همفكرانش از جعل این دروغ، مصادرهی اموال حضرت صدّیقه(س) و غصب فدک بوده تا امیر المؤمنین(ع) از مال دنیا چیزی نداشته باشد كه مردم دورش را بگیرند و قیام به استنقاذ[3] حقّش کند؛ چون فدک قریهای آباد و حاصلخیز بود و رسول خدا(ص) آن را به عنوان نِحْلَه[4] و بخشش به صدّیقهی کبری(س) داده بود و چنانكه میدانیم خاندان رسول از آنچه داشتند خودشان به جز اندكی بهره نمیبردند و هر چه بود به فقرا و مستمندان میدادند. خانهی خودشان همان خانهی گلی بود و فرششان حصیر و لباسشان جُبّه یا چادر وصلهدار بود؛ ولی غاصبان حكومت نگران آن بودند كه اگر فدک دست علی(ع) باشد، ممكن است مردم دورش را بگیرند و مزاحم دستگاه حكومت بشوند؛ چرا كه:
«اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنیا»؛ «مردم بردگان دنیایند».
بنابراین، به هر نحوی باید از دست علی(ع) گرفته میشد و برای اینكه به این كار ظالمانهی خود صورت شرعی داده باشند، جعل حدیث كردند و گفتند: رسول خدا فرموده است آنچه از پیامبران بماند، صدقه و جزو بیتالمال است و اختیار آن با ولیّ امر مسلمین است. با این دسیسهی شیطانی فدک را تصرّف كردند.
حضرت صدّیقهی کبری(س) همین عمل ظالمانهی آنها را زمینهی مساعدی دید برای نشان دادن چهرهی نفاق و كفر درونی آنها و اثبات بطلان حکومتشان بر امّت اسلامی، و لذا به مسجد آمد و در مجمع عمومی مسلمین با حضور گردانندگان دستگاه حكومت باطل به انشای خطبه و سخنرانی پرداخت و اسرار شیطانی آنها را برملا ساخت و به قول بزرگی، آن یگانه یادگار رسول خدا(ص) سقیفهی بنیساعده را نه با بیل و كلنگ بلكه با نطق و بیان و انشای آن خطبهی غرّاء بر سر بانیان آن خراب كرد و به راستی، آن سخنرانی و آن خطابهی شورانگیز حضرت صدّیقهی کبری(س) از شمشیر زدنهای علیّ مرتضی(ع) در میدانهای جنگ برای کوبیدن کفر و نفاق و زنده نگه داشتن اسلام و قرآن كمتر نبود و جدّاً با همان خطبه پایهی ولایت حقّهی امیرالمؤمنین(ع) را محکم و پایهی حكومت ظالمانهی ابوبكر و عمر را تخریب كرد و آزردگی خاطر خود را از ناحیهی آن دو نفر در میان امّت اسلامی اعلام كرد و از این طریق، ملعونیت و شایسته نبودن آن دو را برای حكومت اسلامی اثبات فرمود. چون مردم مكرّراً از رسول اکرم(ص) شنیده بودند كه فرموده است:
«فاطِمَةٌ بَضْعَةٌ مِنِّی مَنْ آذاها فَقَدْ آذانِی وَ مَنْ آذانِی فَقَدْ آذَی الله»؛
آزردن فاطمه آزردن من است و آزردن من آزردن خداست و قرآن هم فرموده است:
«إنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَة...»؛[5]
«آنان كه خدا و رسولش را بیازارند، در دنیا و آخرت مورد لعنت خدا هستند...».
به همین جهت، آن دو نفر پس از این سخنرانی، سخت به وحشت افتادند و به زعم خود برای جلب رضایت خاطر حضرت صدّیقه(س) و رفع اضطراب از افكار عمومی امّت، تصمیم گرفتند از آن حضرت كه در بستر بیماری افتاده بود عیادت کنند و به همین منظور، درِ خانهی نور چشم رسول(ص) آمدند؛ امّا اجازهی ملاقات داده نشد. ناچار دست به دامن امیرالمؤمنین(ع) شدند كه آقا، شما وساطت كنید ما را بپذیرند.آن آقای مظلوم كنار بستر عزیزش آمد و فرمود: «فُلانٌ وَ فُلانٌ بِالْبابِ»؛ «این دو نفر بیرون در هستند و اذن ملاقات میخواهند».
فرمود: من از اینها ناراضیام ولی «اَلبَیْتُ بَیتُکَ»؛ خانه، خانهی شماست [و من هم مطیع فرمان شمایم]. هر چه دستور بدهید انجام میدهم. آنها وارد شدند؛ امّا زهرا(س) رو از آنها برگردانید. آنها نشستند و بنای عذرخواهی از پیشامدها گذاشتند. فرمود: من فقط یک جمله از شما میپرسم و دیگر با شما حرف نمیزنم؛ به من بگویید آیا از پدرم این را شنیدهاید كه فرمود:
«فاطِمَة بِضْعَةٌ مِنّی مَنْ آذاها فَقَدْ آذانِی وَ مَنْ آذانِی فَقَدْ آذَی اللهَ»؛
«فاطمه پارهی تن من است؛ هر كه او را بیازارد، مرا آزرده و هر كه مرا بیازارد، خدا را آزرده است».
گفتند: بله شنیدهایم. در این موقع آن حضرت دست به آسمان برداشت و گفت: خدایا، تو شاهد باش و كسانی كه اینجا حاضرند شاهد باشند كه این دو نفر مرا آزردهاند و من از اینها راضی نیستم و شكایتشان را پیش پدرم میبرم.
پینوشتها
[1]ـ بحارالانوار، جلد ۱، صفحهی ۱۶۴.
[2]ـ ماترک: آنچه میّت از خود به جای میگذارد.
[3]ـ استنقاذ: به دست آوردن.
[4]ـ نحله: عطیه، بخشش.
[5]ـ سورهی احزاب، آیهی ۵۷.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی