گناه و مضرّات آن
بنابراین ضرورى است كه آدمى پیش از هر چیز ضرر و زیان گناه را بشناسد تا در مقام علاج و ریشه كن نمودن آن برآید. چه آنكه واضح است، انسان وقتى پى برد و آگاه شد كه غذایى كه خورده است مادهی سمّى مهلك بوده و اگر ساعاتى چند تأخیر در علاج كند تمام امعاء و احشائش متلاشى گشته و سرانجام به وضع فجیع و دردناكى خواهد مُرد طبعاً ندامتى سخت هراسانگیز از خوردن آن غذا در جانش پدید میآید و آنگاه با شتاب و اضطراب تمام به تخلیهی معده از آن مادّهی شوم میپردازد.
در مورد گناه نیز، ابتدا باید به مفاسد عظیم و آثار هلاكانگیز آن پى برده، از لسان اولیاى حق بشنود كه عصیان و طغیان بر خدا چه عواقب شوم و درد و رنجهاى بىپایان به بار میآورد و آدمى را از چه نعمتها و بهجتهاى غیر قابل وصف محروم میگرداند تا جدّاً به مهلك بودن گناه علم و یقین قطعى پیدا كرده و راستى احساس خطرى فوقالعاده عظیم بنماید.
حال اینجا ما به اندكى از بسیارِ آن هشدارهاى بزرگان دین اشاره میكنیم و نور «هُدى» از خدا میطلبیم. از امام صادق(ع) منقول است:
كَانَ أبِى(ع) یقُولُ مَا مِنْ شَىْءٍ أفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ. إنَّ الْقَلْبَ لَیواقِعُ الْخَطِیئَةَ؛ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصیرَ أعْلاهُ أسْفَلَهُ؛[1]
پدرم [امام باقر(ع)] مىفرمود: هیچ چیز براى قلب زیانبخشتر از گناه نیست.[2] چه آن كه قلب، با گناه میآمیزد و لایزال آن خطیئه [و اشباه آن با حلاوت و شیرینى خود] در دل اثر میگذارد تا آن كه مسیطر بر قلب میگردد و آخرالامر وجههی اعلاى او را تبدیل به وجههی اسفل میكند [و وارونهاش میسازد].
یعنى قلب آدمى كه بر حسب طبع اوّلى، چهرهاش رو به خدا و مستعدّ عروج به عالم بالا و نیل به درجات رفیعهی قرب حضرت حق است، بر اثر گرایش به خطیئات، تغییر قیافه میدهد و وجههاش وجههی دنیاطلبى و باطلخواهى میشود و همّش ممحّض در رسیدن به آرزوهاى پست نفسانى میگردد و این همان راهى است كه منتهى الیه آن، بنا به فرمودهی قرآن كریم، كفر و تكذیب آیات خدا و استهزا به حقایق آسمانى خواهد بود، كه میفرماید:
ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أساؤُا السُّواى أنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ؛[3]
سپس آنان بد كردند [در ارتكاب گناه اصرار ورزیدند] دچار عاقبتى بدتر شدند و آن این كه آیات خدا را تكذیب نمودند و آنها را به استهزاء گرفتند.
و همچنین از امام صادق(ع) نقل شده است كه:
یقُولُ اللهُ تَعالى: اِنَّ اَدْنى ما اَصْنَعُ بِالْعَبْدِ اِذا آثَرَ شَهْوَتَهُ عَلَى طاعَتِى اَنْ اَحْرِمَهُ لَذیذَ مُناجاتِى؛[4]
خداوند تعالى میفرماید: بنده، وقتى خواهش نفسانى خود را بر طاعت من ترجیح دهد، كمترین كارى كه [به عنوان كیفر عصیان] دربارهی وى انجام میدهم این است كه او را از لذّت مناجات خودم محروم میسازم.
و نیز از آن حضرت منقول است:
إنَّ الرَّجُلَ یذْنِبُ الذَّنْبَ فَیحْرَمُ صَلاةَ اللَّیلِ وَ إنَّ الْعَمَلَ السَّیئَ أسْرَعُ فِى صَاحِبِهِ مِنَ السِّكِّینِ فِى اللَّحْمِ؛[5]
هر آینه، انسان مرتكب گناه مىشود و در نتیجه از نماز شب محروم میگردد و حقیقت آنكه سرعت تأثیر كار بد در [روح و جان] صاحب آن عمل [از نظر محروم ساختن وى از ادراكات معنوى] بیشتر است از سرعت تأثیر كارد برّنده در گوشت.
چگونگى تأثّر قلب از عمل
شاید افرادى اینچنین بیندیشند كه اعمال آدمى از سخن گفتن و نگاه كردن و استماع سخن نمودن و افعال دیگرى از این قبیل كه از اعضا و جوارح صادر میشود، یك سلسله حركات زوالپذیرى هستند كه موجود میشوند و معدوم میگردند و اثرى از آنها در حومهی وجود انسان باقى نمیماند تا عكسالعمل زشت و زیبایى به وجود بیاورد.
ولی حكما و صاحبنظران در مسائل عقلى در مباحث مربوط به انسان میگویند ارتباطى بسیار عمیق میان جسم و روح انسان برقرار است كه به واسطهى آن، فعّالیتهاى روحى در بدن مؤثّر است و فعّالیتهاى بدنى هم در روح اثر میگذارد. آنچنان كه هر گفتار و كردارى كه از آدمى صادر شود، اثر و نقشى از آن در صفحهی روح و لوح جان ظاهر میشود و در صورت تكرار آن كار، اثر روى اثر و نقش روى نقش میآید و تدریجاً حالتى راسخ و نافذ در صفحهی قلب میشود كه در اصطلاح علمى آن حالت راسخ در قلب را «ملكهی نفسانیه» میگویند و این ملكه در نتیجهی اشتداد[6] به حدّى میرسد كه خود جوهرى داراى اثر میشود.
یک مثال ساده
شما اگر قطعه زغالى را در مجاورت آتش قرار بدهید، حرارت اندكى از آتش به زغال میرسد. این حرارت در ابتدا بسیار ناچیز است به طوری كه اگر دست به زغال حرارت گرفته بزنید، اصلاً احساس گرمى نمیكنید. ولى مدّتى كه گذشت و حرارتهاى پىدرپى به زغال رسید، حرارت در جسم زغال شدّت پیدا میكند و راسخ در جرم آن میشود و كمكم میبینید روى زغال گل انداخت و قرمز شد و سرخ شد و آن سرخى رو به شدّت رفت و عاقبت آن زغال صورت آتش به خود گرفت و یك قطعه آتش گداختهاى شد كه خود منشأ حرارت و سوزندگى گردید و اكنون به هر جسمى برسد آن را میسوزاند. به همین منوال است آثارى كه از رفتار و گفتار انسان در صفحهی جانش پیدا میشود و در نتیجهی تكرار عمل آن اثر شدیدتر میگردد تا آن كه تمام صفحهی قلب را پر میكند و آدمى در آن موقع است كه یا همچون فرشتهی آسمانى موجودى پاك و درخشان میشود و منبع افكار و اعمال پاك و یا مانند دیوى پلید و خطرناك میگردد و منشأ اندیشههاى زشت و اعمال ناپاك. اَعاذَنا اللهُ مِن هذا.
خلاصه آن كه قلب انسان مصرّ بر گناه آنچنان مسمومیت معنوى پیدا كرده و در آستانهی مرگ و هلاك دائم میافتد كه دیگر تدبیر هیچ طبیب حاذقى از اطبّاى قلوب براى نجات وى از مرگ اثر نمیبخشد و استعمال هیچ دارویى از داروهاى شفابخش روحى دربارهی او مفید نمیگردد... و مآلاً در زمرهی آن سیهروزان بدبخت درمیآید كه قرآن مجید دربارهی آنان میفرماید:
وَ جَعَلْنا مِنْ بَینِ أیدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ؛[7]
از پیش رویشان سدّى قرار دادیم و از پشت سرشان سدّى و [از همه سو] بر آنان پرده افكندیم؛ آنگونه كه دیگر [هیچ چیزاز حقایق معنوى را] نمیبینند.
و در جاى دیگر میفرماید:
خَتَمَ اللهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ؛[8]
خدا بر دلها و گوشهاى آنان مُهر نهاده و بر چشمهاى آنها پردهاى افتاده است و عذابى بزرگ براى آنان در نظر است.
شمّهای از عقوبتهای تبهکاران در جهانِ پس از مرگ
آرى همین تیرهبختان سیه روزگارند كه پس از مرگ به اقتضای قلب تاریك و سیاه خود دچار «حَمیم و سَمُوم» جهنّم میگردند؛ آنچنان كه قرآن كریم میفرماید:
وَ أصْحابُ الشِّمالِ ما أصْحابُ الشِّمالِ * فِى سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٌّ مِنْ یحْمُومٍ * لا بارِدٍ وَ لا كَرِیمٍ * إنَّهُمْ كانُواً قَبْلَ ذلِكَ مُتْرَفِینَ * وَ كانُوا یصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ؛[9]
و یاران دست چپ،[10] چه یاران دست چپ [گرفتار عذابند] در بادى گرم سوزنده و زهرآگین و آبى داغ و جوشان و سایهاى از دودِ گرم و سیاه، نه خنك است و نه راحتبخش. چه آنكه آنان پیش از این [در دنیا] بیبند و بار در خوشگذرانى بودند و بر گناه بزرگ اصرار میورزیدند.
وَ تَرَى الْمُجْرِمینَ یوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِى الْأصْفادِ * سَرابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى وُجُوهَهُمُ النَّارُ؛[11]
میببینى گنهكاران را در آن روز كه هر یك با قرینى به زنجیر بسته شدهاند [یا] در حالتى كه دستها به گردن بسته است و در بند و زنجیرند. پیراهنهایشان از قَطِران» است [روغنى سیاه و بدبو كه به شترهاى مبتلا به بیمارى گَر میمالند] و آتش چهرههاى آنها را میپوشاند.
كَلاّ لَینْبَذَنَّ فِى الْحُطَمَةِ * وَ ما أدْراكَ مَا الْحُطَمَةُ * نارُ اللهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِى تَطَّلِعُ عَلَى الْأفْئِدَةِ * إنَّها عَلَیهِمْ مُؤْصَدَةٌ * فِى عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ؛[12]
نه چنان است [كه ثروتاندوزان نادان پنداشتهاند] هر آینه قطعاً در حُطَمَه انداخته میشود و چه دانى كه چیست حُطَمَه! آتش افروختهی [از خشم] خداست؛ چنان آتشى كه بر دلها سركشد [و جانها را فراگیرد] به طور حتم آن آتش بر آنان محیط و ملازم گردد [كه هرگز از آنها جدا نشود] در ستونهایى كشیده [و یا زنجیرهایى به دست و پا بسته كه قادر بر رهایى از آن نباشند].
خودآزمایی
1- تأثیر گناه بر قلب آدمى را شرح دهید.
2- چگونگى تأثّر قلب از عمل را بیان کنید.
3- شمّهای از عقوبتهای تبهکاران در جهانِ پس از مرگ را بیان کنید.
پینوشتها
[1]ـ کافی، ج 2، ص 268.
[2]ـ چون ممکن است بسیاری از مباحات و بلکه برخی از بیماریها و حزن و اندوهها و انحاء خواطر نفسانی نیز در دل تیرگی و فساد ایجاد کند، از این نظر امام(ع) فسادانگیزی گناه را در دل بیش از سایر موجودات ارائه نموده است و با صیغهی «تفضیل» بیان فرموده است (مرآةالعقول، ج 9، ص 396)
[3]ـ سورهی روم، آیهی 10.
[4]ـ جامعالسّعادات، ج 3، ص 48.
[5]ـ کافی، ج 2، ص 272، ح 16.
[6]ـ اشتداد: شدّت یافتن.
[7]ـ سورهی یس، آیهی ۹.
[8]ـ سورهی بقره، آیهی ۷.
[9]ـ سورهی واقعه، آیات ۴۱ تا ۴۶.
[10]ـ یعنی گروهی از اهل محشر که نامهی عملشان به دست چپشان داده میشود و این نشانهی محکومیّت به عذاب است.
[11]ـ سورهی ابراهیم، آیات 49 و 50.
[12]ـ سورهی همزه، آیات 4 تا 9.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی