ده درس امامشناسی| ۶
درس ششم؛ امامت در سنّت پیامبر(ص)
به هنگام مطالعهی کتب احادیث اسلامى مخصوصاً منابع برادران اهل سنّت، انسان به انبوهى از احادیث پیامبر اسلام(ص) برخورد مىکند که به روشنى مقام امامت و خلافت على(ع) را اثبات مىکند.
انسان غرق تعجّب مىشود که با این همه احادیث در این مسئله دیگر جاى تردید باقى نمىماند، تا چه رسد به این که گروهى بخواهند راهى غیر از راه اهل بیت را برگزینند.
این احادیث که بعضى صدها سند دارد (مانند حدیث غدیر) و بعضى دهها سند، و در دهها کتاب معروف اسلامى نقل شده، آنچنان روشن است که اگر گفتوگوهاى این و آن را نادیده بگیریم و تقالید را کنار بگذاریم، مسئله چنان براى ما روشن خواهد بود که نیازى به دلیل دیگر نمىبینیم.
به عنوان نمونه، چند حدیث معروف از انبوه این احادیث را در اینجا یادآور مىشویم، و براى آنها که مایلند مطالعات بیشترى در این زمینه داشته باشند منابعى را معرفى مىکنیم تا به آن مراجعه نمایند.
حدیث غدیر
بسیارى از مورخان اسلامى نوشتهاند که پیغمبر گرامى اسلام(ص) در آخرین سال عمرش مراسم حج را به جا آورد، و پس از انجام آن با انبوه عظیمى از یاران قدیم و جدید و مسلمانان شیفتهاى که از تمام نقاط حجاز براى انجام این مراسم به او پیوسته بودند، به هنگام بازگشت از مکه به سرزمین «جحفه» در میان مکه و مدینه، و سپس به بیابان خشک و سوزان «غدیر خم» که در حقیقت چهارراهى بود که مردم حجاز را از هم جدا مىکرد، رسیدند.
پیش از آن که مسلمانانى که به نقاط مختلف حجاز مىرفتند از هم جدا شوند پیامبر دستور توقف به همراهان داد، آنها که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت شدند، و عقب افتادگان نیز به قافله رسیدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، و سایبانى در صحرا به چشم نمىخورد، مسلمانان نماز ظهر را با پیامبر(ص) ادا کردند، هنگامى که تصمیم داشتند به خیمههاى خود پناه برند، پیامبر به آنها اطّلاع داد، همه باید براى شنیدن یک پیام تازه و مهم الهى که در ضمن خطبهی مفصلى بیان مىشد آماده شوند.
منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد، و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت، و بعد از حمد و ثناى الهى مردم را مخاطب ساخته چنین فرمود:
من به زودى دعوت خدا را اجابت کرده از میان شما مىروم، من مسئولم، شما هم مسئولید: شما دربارهی من چگونه شهادت مىدهید؟
مردم صدا بلند کردند و گفتند:
«نَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَهَدْتَ فَجَزَاکَ اللهُ خَیْراً؛
ما گواهى مىدهیم تو وظیفهی رسالت را ابلاغ کردى، و شرط خیرخواهى را انجام دادى، و نهایت تلاش را در راه هدایت ما نمودى، خدا تو را جزاى خیر دهد».
پیامبر(ص) فرمود: آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز مىدهید؟ همه گفتند: آرى، گواهى مىدهیم.
فرمود: خداوندا! گواه باش...
بار دیگر فرمود: اى مردم! آیا صداى مرا مىشنوید؟ گفتند: آرى.
و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت، و جز صداى زمزمهی باد چیزى شنیده نمىشد؛ پیامبر(ص) فرمود: اکنون بگویید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مىگذارم چه خواهید کرد؟
کسى از میان جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول الله؟
پیامبر(ص) فرمود: اول «ثقل اکبر»، «کتاب خدا قرآن» است؛ دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید. دومین یادگار گرانقدر من خاندان منند، و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از من جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند؛ از این دو پیشى نگیرید که هلاک مىشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!
ناگهان پیامبر(ص) به اطراف خود نگاه کرد، کسى را جستجو مىنمود و همین که چشمش به على(ع) افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همهی مردم او را دیدند و شناختند.
در اینجا صداى پیامبر رساتر و بلندتر شد و فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ! مَنْ أَوْلَى النَّبِی النّاسِ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ ای مردم! چه کسى از همهی مردم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است؟»
مردم گفتند: خدا و پیامبر داناترند.
پیامبر(ص) فرمود: «خدا مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم.» سپس افزود: «فمن کنت مولاه فعلى مولاه؛ هر کس من مولا و رهبر او هستم، على مولا و رهبر اوست.» این سخن را سه بار تکرار کرد، و به گفتهی بعضى از راویان حدیث چهار بار، سپس سر به آسمان بلند کرد و گفت:
«اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ أَحِبّ مَنْ أَحَبَّهُ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ!»
خداوندا دوستان او را دوست دار، و دشمنانش را دشمن دار، خداوندا دوستان او را دوست دار، و دشمنانش را دشمن دار، محبوب دار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض دار آن کس که کینهی او را به دل گیرد، یارانش را یارى کن، و ترککنندگان یاریاش را محروم ساز، حق را همراه او بدار، و او را همراه حق!
سپس فرمود: «همهی حاضران به غائبان این خبر را برسانند!»
هنوز صفوف جمعیت از هم متفرق نشده بود که جبرئیل، امینِ وحى خدا، نازل گشت و این آیه را بر پیامبر خواند:
«الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی...[1]
امروز آیین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم!...»
در این هنگام پیامبر(ص) فرمود:
«اَللهُ أَکْبَرُ، اَللهُ أَکْبَرُ، عَلَى إِکْمَالِ الدِّینِ وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبُّ بِرِسَالَتِى وَ الْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ مِنْ بَعْدِى.
خدا را تکبیر مىگویم، خدا را تکبیر مىگویم، بر این که آیین خود را کامل و نعمت خویش را بر ما تمام کرد، و رضایت خود را به رسالت من، و ولایت على پس از من اعلام داشت.»
به این مقام تبریک گفتند از جمله ابوبکر و عمر این جمله را در حضور جمعیت به على(ع) گفتند:
«بَخٍ بَخٍ لَكَ یابْنَ أَبِیطَالِبٍ أَصْبَحْتَ وَ أَمْسَیْتَ مَولَای وَ مَوْلَا كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ...؛ آفرین بر تو، آفرین بر تو، اى فرزند ابوطالب، تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى!...»
***
حدیث فوق را با عبارات مختلف، گاهى مفصّل و گاهى بسیار فشرده و کوتاه، گروه عظیمى از علما و دانشمندان اسلام در کتب خود آوردهاند، و این حدیث از احادیث متواترى است که احدى نمىتواند در صدور آن از پیامبر(ص) تردید داشته باشد، تا آنجا که نویسندهی محقق «علامهی امینى» در کتاب معروف «الغدیر» این حدیث را از صد و ده نفر از صحابه و یاران پیامبر(ص) و از سیصد و شصت دانشمند و کتاب معروف اسلامى، نقل کرده است، و در غالب کتب تفسیر و تاریخ و حدیث برادران اهل سنت آمده است، حتى گروه عظیمى از علماى اسلام، کتاب مستقل دربارهی خصوص این حدیث نگاشتهاند، از جمله مرحوم علامهی امینى که خود کتاب مستقل بسیار پرمایه و کمنظیرى در این باره نوشته، نام بیست و شش تن از علماى اسلام را که دربارهی حدیث غدیر «کتاب جداگانه» نوشتهاند نام برده است.
***
جمعی از کسانى که سند حدیث را غیر قابل انکار دیدهاند سعى داشتهاند در دلالت آن در مسألهی امامت و خلافت تردید کنند، و مولا را در اینجا تنها به معنى «دوست» تفسیر کنند، در حالى که دقت در مضمون حدیث، و شرایط زمانى و مکانى آن و قرائن دیگر به خوبى گواهى مىدهد که هدف از آن چیزى جز مسئلهی امامت و ولایت به معنى رهبرى همه جانبهی خلق نبوده است:
الف ـ آیهی تبلیغ که در بحث گذشته آوردیم و قبل از این ماجرا نازل شده، با آن لحن تند و داغ و قرائنى که در آن بود به خوبى گواهى مىدهد که سخن از دوستى و صداقت معمولى نبوده، چرا که این امر جاى نگرانى نبود و این همه اهمیت و تأکید لازم نداشت؛ همچنین آیهی «اکمال الدین» که بعد از آن نازل شده گواه بر این است که مسئلهی فوق العاده مهمّى همچون مسئلهی رهبرى و جانشینى پیامبر(ص) مطرح بوده است.
ب ـ طرز پیاده شدن حدیث با آن همه مقدمات در آن بیابان سوزان با آن خطبهی مفصل و با اقرار گرفتن از مردم و در آن شرایط حساس زمانى و مکانى، همه دلیل بر مدعاى ماست.
ج ـ تبریکهایى که از ناحیهی گروهها و اشخاص مختلف به على(ع) گفته شد و نیز اشعارى که شعرا در همان روز و بعد از آن سرودند، همه بیانگر این واقعیت است که سخن از نصب على(ع) به مقام والاى امامت و ولایت بوده و نه چیز دیگر.
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ داستان غدیر را شرح دهید.
2ـ حدیث غدیر با چند سند از پیامبر(ص) و در چند کتاب معروف اسلامى نقل شده؟
3ـ چرا «مولا» در حدیث غدیر به معنى رهبر و امام است نه به معنى دوست؟
4ـ پیامبر(ص) چه دعایى بعد از ماجراى غدیر در حقّ على(ع) فرمود؟
5ـ «غدیر» و «جحفه» کجاست؟
پینوشت
[1]. سورهی مائده، آیهی ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی