کد مطلب: ۵۰۷۰
تعداد بازدید: ۶۰۴
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۱
شرح دعای سی و یکم صحیفه سجادیه| ۱۹
آیا می‌دانید كه‌ مالك دوزخ هرگاه بر‌ آتش خشم كند، از‌ خشم او‌ آتش [به جوش ‌و‌ خروش آمده] بعضى از‌ آن بعضى دیگر را‌ می‌مالاند [و بر‌ روى هم می‌غلطند] ‌و‌ هرگاه ‌آن را‌ زجر كند [و بانگ بر‌ ‌آن زند] بر‌ اثر زجر او ناله كنان در‌ میان درهاى دوزخ می‌جهد؟

سبكترین عذاب روز قیامت


از‌ امام صادق(ع) منقول است:
اِنَّ اَهْوَنَ النّاسِ عَذاباً یوْمَ الْقِیامَةِ لَرَجُلٌ فِى ضَحْضاحٍ مِنْ‌ نارٍ عَلَیهِ نَعْلانِ مِنْ‌ نارٍ ‌وَ‌ شِراكانِ مِنْ‌ نارٍ یغْلى مِنْها دِماغُهُ كَما یغْلِى الْمِرْجَلُ. ما‌ یرى اَنَّ‌ فِى النّارِ اَحَداً اَشَدَّ عَذاباً مِنْهُ ‌وَ‌ ما‌ فِى النّارِ اَحَدٌ اَهْوَنَ عَذاباً مِنْهُ؛[1]
در روز قیامت فردی سبکترین عذاب را دارد كه‌ میان آتشى اندک ‌و‌ كم عمق[2] [از آتش‌هاى دوزخ] قرار گرفته ‌و‌ یک جفت كفش بنددار آتشین به‌ پا دارد كه‌ بر‌ اثر آن مغز سرش می‌جوشد آن‌چنان كه دیگ مسى می‌جوشد ‌و‌ او‌ چنین می‌پندارد كه‌ میان جهنّم كسى از او عذاب سخت‌تری ندارد؛ در‌ حالی كه كسى در جهنّم عذابش از او سبکتر نیست.


حال این نداى دلسوزانه‌ی امام على(ع) را‌ هم بشنویم


وَ اعْلَمُوا أنَّهُ لَیسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ! فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ! فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِى مَصَائِبِ الدُّنْیا.
أفَرَأیتُمْ جَزَعَ أحَدِكُمْ مِنَ‌ الشَّوْكَةِ تُصِیبُهُ ‌وَ‌ الْعَثْرَةِ تُدْمِیهِ ‌وَ‌ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ؟! فَكَیفَ إِذَا كَانَ بَینَ طَابِقَینِ مِنْ‌ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ ‌َو‌ قَرِینَ شَیطَانٍ؟! أ عَلِمْتُمْ أنَّ‌ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ ‌وَ‌ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَینَ أبْوَابِهَا جَزَعاً مِنْ‌ زَجْرَتِهِ؟؛[3]
بدانید این پوست نازك [بدن شما] تاب تحمّل آتش را‌ ندارد. پس‌ به‌ خود رحم كنید [و خود را‌ مستحقّ آتش نسازید] شما كه‌ خود را‌ در‌ دنیا با‌ مصائب دنیا آزموده‌اید [و می‌دانید كه‌ چگونه در‌ برابر كوچك‌ترین سختى ‌و‌ ناملایم بیچاره ‌و‌ ناتوان می‌شوید].
آیا دیده‌اید یكى از‌ شما اگر خارى به‌ بدنش فرو برود چه نالان می‌شود؟ ‌و‌ از‌ لغزیدنى كه‌ او‌ را‌ خونین كند ‌و‌ از‌ ریگ گرم بیابان كه‌ او‌ را‌ بسوزاند چگونه جزع می‌كند ‌و‌ اظهار درد ‌و‌ ناراحتى می‌نماید؟ پس‌ [این انسان ناتوان] چه حالى خواهد داشت وقتى [خود را‌ در‌ میان آتش جهنّم ببیند] كه‌ بین دو‌ تابه‌ی آتش باشد در‌ حالیكه همخواب سنگ سوزان ‌و‌ همنشین شیطان است.
آیا می‌دانید كه‌ مالك دوزخ هرگاه بر‌ آتش خشم كند، از‌ خشم او‌ آتش [به جوش ‌و‌ خروش آمده] بعضى از‌ آن بعضى دیگر را‌ می‌مالاند [و بر‌ روى هم می‌غلطند] ‌و‌ هرگاه ‌آن را‌ زجر كند [و بانگ بر‌ ‌آن زند] بر‌ اثر زجر او ناله كنان در‌ میان درهاى دوزخ می‌جهد؟


هان! تا‌ دیر نشده توبه كنیم كه‌ وقت تنگ است


اینك كه‌ ضرر ‌و‌ خطر بسیار عظیم اصرار بر‌ گناه از‌ دیدگاه قرآن حكیم ‌و‌ ائمّه‌ی معصومین(ع) معلوم گردید ‌و‌ روشن شد دیگر روا نیست كه‌ انسان باوردار خردمند در‌ رفع آثار شوم گناه از‌ صفحه‌ی جان درنگ ‌و‌ توقّفى كرده امر مهمّ «توبه» را‌ كه‌ یك وظیفه‌ی واجب فورى از‌ نظر «شرع ‌و‌ عقل» است به‌ تأخیر اندازد كه‌ تأمّل ‌و‌ تردید در‌ شستشوى معده از‌ موادّ سمّى مهلك كار سفیهان است، نه راه ‌و‌ رسم خردمندان.


غفلت از‌ مرگ از‌ فطانت انسانى به دور است


چه عذرى دارند ‌آن كسانى كه‌ با‌ اعتقاد قطعى به‌ «مرگ» ‌و‌ وقایع جانسوز پس‌ از‌ مرگ این‌چنین آسوده ‌و‌ فارغ‌البال به‌ عیش ‌و‌ نوش دنیا پرداخته ‌و‌ اصلاً به‌ فكر مهیا شدن براى ورود به‌ جهان نمی‌باشند. آیا نه مگر مرگ بی‌خبر می‌آید ‌و‌ ناگهان گریبان آدم را‌ می‌گیرد ‌و‌ مهلت یك نَفَس كشیدن نمی‌دهد تا‌ انسان، دست ‌و‌ پایى كرده ‌و‌ اصلاح گذشته ‌و‌ حال خویشتن بنماید و به‌ فرموده قرآن كریم:
فَلا یسْتَطِیعُونَ تَوْصِیةً ‌وَ‌ لا‌ إلى أهْلِهِمْ یرْجِعُونَ؛[4]
چنان بَغْتةً [و چه بسا در‌ همان حال كه‌ گرم سوداگری‌هاى دنیوى هستند] بر‌ سرشان بتازد كه‌ نه مجال وصیت بیابند ‌و‌ نه فرصت بازگشت به‌ خانه ‌و‌ اهل خود داشته باشند.


چه لحظه‌ی تلخ تأسّف‌بارى


در‌ روایات آمده است، چون شخص «مُحتَضر» یقین به‌ انقضاى اجل پیدا كرد، به‌ ملك‌الموت می‌گوید: یك روز به‌ من‌ مهلت ده‌ تا‌ از‌ گناهان خود توبه كنم ‌و‌ توشه‌‌ى‌ راه بردارم. ملك‌الموت می‌گوید: روزهاى عمرت به‌ سر‌ رسید، دیگر روز ندارى! می‌گوید: پس‌ ساعتى مهلتم ده. جواب می‌شنود كه: ساعت‌هاى عمرت نیز به‌ پایان رسیده است، دیگر ساعت مهلتى در‌ كار نیست. آنگاه باب «توبه» بر‌ او‌ مسدود می‌گردد ‌و‌ روح از‌ بدنش جدا می‌شود.
در‌ حال ندامت ‌و‌ حسرت ‌و‌ افسوس بر‌ عمر گذشته‌اش ‌و‌ چه بسا در‌ كشاكش ‌آن حالات اصل «ایمان» نیز به‌ تزلزل ‌و‌ اضطراب بیفتد ‌و‌ با‌ همان حال شكّ ‌و‌ اضطراب از‌ دنیا برود.[5]
‌وَ‌ نَسْتَجیرُ بِاللهِ مِنْ‌ سُوءِ الْخاتِمَة؛
از‌ امام صادق (ع) منقول است:
وَ لَمْ یخْلُقِ اللهُ یقیناً لا‌ شَكَّ فِیهِ اَشْبَهَ بِشَكٍّ لا‌ یقینَ فِیهِ مِنَ‌ الْمَوْتِ؛[6]
خدا هیچ مطلب یقینى تردیدناپذیرى خلق نكرده است كه‌ شبیه‌ترین اشیا به‌ مطلب مشكوك خالى از‌ یقین باشد به‌ جز مرگ.
آرى، با‌ آنكه «مرگ» از‌ مسلّمات در‌ باور هر‌ انسان ‌و‌ بالخصوص هر‌ مسلمان است، امّا طرز تفكّر ‌و‌ طبعاً نحوه‌ی رفتار اكثر ما نسبت به‌ مرگ آن‌چنان بى‌تفاوت ‌و‌ احیاناً تردیدآمیز است كه‌ گویى این حقیقت مقطوع ‌و‌ صددرصد تحقّق یافتنى در‌ نظر ما‌ از‌ مشكوكات ‌و‌ غیر مسلّمات در‌ عالم انسان ‌و‌ اسلام است.


زیركترین مردم!


از‌ رسول خدا(ص) سؤال شد: «اَىُّ الْمُؤمِنینَ اَكْیسُ ‌وَ‌ اَكْرَمُ؟»؛ كدام‌یك از‌ مؤمنان هشیارتر ‌و‌ بزرگوارترند؟ فرمود:
اَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوتِ ‌وَ‌ اَشَدُّهُمُ اسْتِعْداداً لَهُ. اُولئِكَ هُمُ الاَكْیاسُ. ذَهَبُوا بِشَرَفِ الدُّنْیا ‌وَ‌ كَرامَةِ الاخِرَةِ؛[7]
آنان كه‌ بیش از‌ همه به‌ یاد مرگند ‌و‌ جدّى‌تر از‌ همه در‌ آماده ساختن خود براى ‌آن می‌كوشند. [آرى] اینانند زیركان ‌و‌ هشیاران كه‌ شرافت دنیا ‌و‌ كرامت آخرت را‌ توأماً به‌ دست آورده‌اند.


تو‌ چه دانى كه‌ لحظه‌ی مرگ كى خواهد بود؟


فرضاً كه‌ توبه‌ی آخرین لحظه‌ی عمر، آن‌چنان مؤثّر باشد كه‌ تمام آلودگی‌ها ‌و‌ گناهان یك عمر را‌ برطرف سازد، امّا از‌ كجا كه‌ همین لحظه همان لحظه‌‌ى‌ آخرین نباشد؟ نه مگر كراراً دیده یا‌ شنیده‌ایم كه‌ كسانى با‌ یك دنیا امید ‌و‌ آرزوى حیات از‌ خانه بیرون آمده‌اند ‌و‌ به‌ خانه برنگشته‌اند ‌و‌ یا‌ افرادى با‌ عشق به‌ ده‌‌ها سال دیگر زندگى، به‌ بستر خواب رفته‌اند ‌و‌ سحرگاهان جنازه‌ی آنها را‌ از‌ رختخواب بیرون كشیده‌اند ‌و‌ اشخاص دیگرى بى‌هرگونه درد ‌و‌ علّتى كنارسفره ‌و‌ در‌ میان كوچه ‌و‌ بالاى منبر ‌و‌ هنگام سخن، نَفَس در‌ گلوگاهشان گیر كرده ‌و‌ افتاده‌اند؟ پس‌ دلخوش بودن به‌ اینكه هنوز زنده‌ام ‌و‌ آثار ‌و‌ علائم مرگ ‌و‌ مرض در‌ خود نمی‌بینم ‌و‌ بعدها توبه می‌كنم، وسوسه‌ی شیطان است ‌و‌ موجب غافلگیر شدن در‌ پنجه‌ی مرگ.


آنچه الآن مانع توبه است، چیست؟


حال، از‌ باب مماشات ‌و‌ تسلیم فرض می‌كنیم به‌ ما‌ مهلت طولانى داده‌اند ‌و‌ یك امان‌نامه‌ی ممهور از‌ سوى خداوند متعال ‌و‌ حضرت عزرائیل(ع) به‌ دست ما‌ رسیده است كه‌ به‌ این زودی‌ها نخواهى مرد ‌و‌ مثلاً پنجاه سال ‌و‌ هفتاد سال دیگر در‌ دنیا زنده خواهى بود. بسیار خوب، امّا باید دید: آنچه الآن نمی‌گذارد ما‌ اقدام به‌ توبه كرده، از‌ مسیر گناه برگردیم ‌و‌ راه طاعت حضرت ربّ پیش گیریم ‌و‌ بنده‌ی حق باشیم چیست؟ آیا این مانع فعلى در‌ آینده‌ی دور از‌ ما‌ دست‌بردار خواهد بود؟ آیا ما‌ در‌ سنین آتیه خواهیم توانست خود را‌ از‌ چنگال ‌آن برهانیم ‌و‌ به‌ حال توبه ‌و‌ استغفار ‌و‌ اطاعت از‌ فرمان خدا درآییم؟ وقتى درست دقّت می‌كنیم می‌بینیم علّت طغیان ‌و‌ عصیان ما شکست ما در‌ مقابل شهوات نفس ‌و‌ هوس‌هاى دل است.
آرى، چون نمی‌توانیم پا روى شهوات افراطى خویش بگذاریم ‌و‌ هوس‌هاى نامشروع دل را‌ عقب بزنیم، به‌ راه گناه افتاده‌ایم ‌و‌ همچنان پیش می‌رویم. آنگاه براى قانع ساختن وجدان خود می‌گوییم: فعلاً كه‌ وقت مردن نرسیده است ‌و‌ فرصت باقى است امیدوارم براى آینده‌ی نزدیك كاملاً بر‌ شهوت نفس خود تسلّط پیدا كنم ‌و‌ هوس‌هاى دل را‌ بكوبم ‌و‌ رو‌ به‌ خدا بروم. ولى باید دانست چنین روزى كه‌ انسان بتواند با‌ كمال سهولت، تسلّط بر‌ نفس امّاره‌ی سركش پیدا كرده ‌و‌ بى‌هرگونه دشوارى ‌و‌ زحمت، دل هوسباز را‌ بكوبد ‌و‌ شیطان مكّار كهنه‌كار را‌ به سادگى به‌ زانو درآورد، دل عالم به‌ وجود نیامده است ‌و‌ نخواهد آمد.
آدمى در‌ هر‌ سنّ ‌و‌ سال از‌ عمر ‌و‌ در‌ هر‌ حالى از‌ حالات كه‌ باشد، مقهور شهوات نفس ‌و‌ اثرپذیر از‌ وسوسه‌هاى شیطان است.
تصوّر این‌كه ممكن است روزى برسد كه‌ ‌آن دیو عنید ‌و‌ خصم پلید در‌ برابر انسان تسلیم گردد ‌و‌ دست از‌ سر‌ وى بردارد ‌و‌ در نتیجه او‌ بى‌رنج ‌و‌ تعب به‌ كار بندگى ‌و‌ عبودیت حضرت ربّ بپردازد، تصوّرى خام است ‌و‌ تخیلى نافرجام. بلكه آدمى هر‌ چه بر‌ سنین عمرش افزوده می‌شود تمایلات ‌و‌ هوس‌هاى نفسانى در‌ دلش راسخ‌تر ‌و‌ پابرجاتر می‌گردد ‌و‌ قهراً قلع ‌و‌ قمع كردن آن بسى دشوارتر است.
درختى كه‌ امسال از‌ ریشه‌كن نمودن ‌آن ناتوان باشم ‌و‌ ‌آن را‌ موكول به‌ آینده ‌و‌ سال‌هاى بعد بنمایم، بدیهى است كه‌ هر‌ چه زمان بیشتر می‌گذرد، آن درخت تنومندتر ‌و‌ ریشه‌دارتر می‌گردد ‌و‌ من‌ بر‌ اثر كهولت ‌و‌ پیرى، سست‌تر ‌و‌ ناتوان‌تر می‌شوم ‌و‌ نتیجتاً برانداختن ‌آن درخت قوى ‌و‌ كهن در‌ سنین پیرى ‌و‌ ناتوانى من به مراتب مشكل‌تر ‌و‌ احیاناً غیر ممكن می‌گردد.
آرى، انسان تا‌ جوان است ‌و‌ نهال عصیان در‌ وجودش راسخ نگشته است، می‌تواند تا‌ حدّى به سهولت ‌و‌ با‌ تحمّل رنجى كمتر ریشه‌ی ‌آن را‌ از‌ سرزمین جان خویش بركَنده از‌ شرّ و شآمت آن خود را‌ برهاند.
ولى هر‌ چه او‌ پیرتر می‌شود درخت عصیان در‌ وجودش ریشه‌دارتر ‌و‌ محكم‌تر می‌گردد ‌و‌ بالطّبع، براندازى آن دشوارتر ‌و‌ بعضاً قریب به‌ محال به‌ نظر می‌آید. از‌ رسول اعظم(ص) منقول است:
یشیبُ ابْنُ آدَمَ ‌و‌َ تَشُبُّ فِیهِ خِصْلَتانِ: اَلْحِرْصُ ‌وَ‌ طُولُ الاَمَلِ؛[8]
فرزند آدم پیر می‌شود ‌و‌ دو‌ خصلت در‌ وى جوان می‌گردد: حرص ‌و‌ طول آرزو.
آدمى پیر كه‌ شد حرص جوان می‌گردد
 خوابِ نزدیكِ سحرگاه گران می‌گردد
***
تو‌ كه‌ می‌گویى كه‌ فردا این بدان
كه‌ به‌ هر‌ روزى كه‌ می‌آید زمان
‌آن درخت بد جوانتر می‌شود
 وین كَننده پیر ‌و‌ مضطرّ می‌شود
او‌ جوانتر می‌شود تو‌ پیرتر
 زود باش ‌و‌ روزگار خود مبر
فَانْتَبِهْ ثُمَّ اعْتَبِرْ ثُمَّ انْتَصِبْ
 ‌وَ‌اسْتَعِنْ بِالله ثُمَّ اجْهَدُ تُصِبْ[9]
سال، بیگه گشت ‌و‌ وقت كِشت نى
 جز سیه‌رویى ‌و‌ فعل رشت نى
عمر ضایع سعى باطل راه دور
نفس، كاهل دل سیه جان ناصبور
موى بر‌ سر‌ همچو برف از‌ بیم مرگ
 جمله اعضا لرز لرزان همچو برگ
روز بیگه لاشه لنگ ‌و‌ ره‌ دراز
 كارگه ویران عمل رفته ز ساز
بیخ‌هاى خوى بد محكم شده
قوّتِ بركَندنِ ‌آن كم شده
كِرْم در‌ بیخ درختِ تن فتاد
بایدش بركند ‌و‌ بر‌ آتش نهاد
هین ‌و‌ هین اى راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوى چاه شد
هین مگو فردا كه‌ فرداها گذشت
تا‌ به كلّى نگذرد ایام كشت
تا‌ نمرده است این چراغ با‌ گهر
هین فتیله‌اش ساز ‌و‌ روغن زودتر
اینقدر تخمی ‌كه‌ ماندستت بكار
تا‌ در‌ آخر بینى ‌آن را‌ برگ ‌و‌ بار


خودآزمایی


1- به فرموده امام صادق(ع) سبكترین عذاب روز قیامت چگونه است؟
2- چرا نباید «توبه» را‌ به‌ تأخیر انداخت؟
3- موانع توبه چیست؟

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ بحارالانوار، ج 8، ص 295، قسمت آخر حدیث 44.
[2]ـ ضحضاح: آب کمی را گویند بر روی زمین که وقتی پا در آن گذارند، درست روی پا را نپوشاند. (مجمع‌البحرین) و در این حدیث بر سبیل «استعاره» به معنای «آتش اندک» آمده است. (لسان‌العرب)
[3]ـ شرح نهج‌البلاغه‌ی فیض‌الاسلام، خطبه‌ی 182، قسمت دوّم خطبه.
[4]ـ سوره‌ی یس، آیه‌ی ۵۰.
[5]ـ جامع‌السّعادات، ج 3، ص ۶۱.
[6]ـ تحف‌العقول، ص 268.
[7]ـ جامع‌السّعادات، ج 3، ص 39 و المحجّة‌البیضاء، ج 8، ص 241.
[8]ـ جامع‌السّعادات، ج 2، ص 100.
[9]ـ یعنی: پس بیدار شو و عبرت‌گیر و به پا خیز و یاری از خدا طلب و سپس سعی و کوشش ‌نما که به مقصد خواهی رسید.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: