کد مطلب: ۵۰۷۱
تعداد بازدید: ۶۸۷
تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ - ۱۹:۲۸
امام علی(ع)؛ حقیقت ایمان، فضیلت پنهان | ۹
محبّت مولا(ع) كه مایه‌ی اصلی حیات ابدی است، از عمق جان دوستدارانش همچون برق آتشباری كه بر توده‌ی هیزمی افتد، توده‌ی انبوه گناهان را با همان عذاب موقّت گذرا می‌‌سوزاند یا مانند تندبادی كه هجوم بر درخت پر برگی ببرد، تمامی سیئات را با تحمّل كیفر محدود و حدّاكثر توقّف در جهنّم، به گونه‌ی «لَبْث اَحقاب» فرو می‌ریزد...

فصل اوّل: امامت و ولایت، روح دیانت |۹


 
اطمینان به ولایت امام امیرالمؤمنین(ع)


از جندب‌‌بن‌عبدالله اَزُدی نقل شده كه می‌گوید:
در جنگ‌های جمل و صفّین با امیرالمؤمنین(ع) همراه بودم و شبهه‌ای نداشتم كه با دشمنان آن حضرت باید جنگید. روز نهروان پیش آمد و با خوارج روبرو شدیم. آنجا به شبهه افتادم. دیدم اینها كه ما به جنگشان می‌‌رویم مؤمنانی هستند. (قاریان و حافظان قرآن و نماز شب‌ خوان و پرهیزكار از گناهان و...) پیش خود گفتم: چگونه ممكن است كشتن اینها جایز باشد؟! از شدّت ناراحتی فكری نتوانستم بمانم و از لشكرگاه جدا شدم و با ظرف آبی كه همراه داشتم به یك گوشه از بیابان رفتم و نیزه‌ی خود را به زمین فرو برده و سپرم را به آن تكیه دادم و در سایه‌ی آن نشسته و به فكر فرو رفتم. لحظاتی بیش نگذشته بود؛ دیدم امام(ع) نیز از لشكر جدا شد و به سمت من آمد و فرمود: ای مرد اَزُدی! آب همراه داری؟ ظرف آب را تقدیم كردم. آن حضرت رفت و برگشت و نزد من نشست.
در این حال سواره‌ای را دیدم كه دنبال امام(ع) می‌‌گردد. عرض كردم: یا امیرالمؤمنین! این مرد در جستجوی شماست. فرمود: او را راهنمایی كن. با اشاره‌ی دست، او را خواندم؛ جلو آمد. به امام(ع) عرض كرد: یا امیرالمؤمنین! خوارج از پل نهروان عبور كردند و به آن سمت آب رفتند. فرمود: نه، عبور نكرده‌اند! گفت: به خدا قسم من دیدم از آب عبور كردند. فرمود: نه، مطلب همان است كه گفتم، عبور نكرده‌اند. در این حال سوار دیگری رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خوارج آب را پشت سر گذاشته و از پل رد شدند. امام(ع) فرمود: نه چنین نیست، از پل عبور نكرده‌اند. مرد گفت: به خدا قسم من نیامدم مگر اینكه دیدم پرچم‌ها و بار و بنه‌ی آنها در آن سوی آب مستقرّ شد. امام(ع) فرمود: نه، چنین نیست! آنها كشتارگاهشان و جای ریختن خونشان این سمت آب است. دیدم امام(ع) این را گفت و از جا برخاست. من هم برخاستم و با خود گفتم:
اَلْحَمْدُلِلّهِ الذِّی بَصَّرَنِی فِی هذا الرَّجُّل وَ عَرَّفْنِی اَمْرَه.
«خدا را شكر كه برای شناختن این مرد كمكم كرد و راه حلّی پیش پایم گذاشت و ملاك و معیار خوبی به دستم داد».
بالاخره مطلب در این جریان از دو حال خارج نیست؛ یا (العیاذبالله) دروغگو از آب در می‌آید و یا راستگو و به هر حال تكلیف من روشن می‌‌شود. در دل گفتم: خدایا! من با تو عهد می‌‌بندم؛ عهدی كه روز قیامت مسئول آن باشم. اگر خوارج از نهر گذشته باشند، معلوم می‌‌شود او از جایی خبر ندارد و امام نیست و من اوّل كسی خواهم بود كه شمشیر به رویش بكشم و نیزه بر سینه‌اش بكوبم و اگر همانطور كه گفته است از پل نگذشته باشند، تا نفس دارم در ركاب او خواهم بود و با دشمنانش هر كه باشند خواهم جنگید.
می‌‌گوید: همچنان آمدیم تا به صف‌‌های خوارج رسیدیم. دیدیم نه، همانگونه كه امام(ع) فرموده است پرچم‌ها و بار و بنه‌ی آنها همانجاست كه بود و از جای خود حركتی نكرده و از آب نگذشته‌اند!! اینجا بود كه امام(ع) به سمت من برگشت و نگاهی معنادار به صورتم كرد و با دست خود پشت گردنم را گرفت و تكانم داد و فرمود: مرد ازدی! مطلب برایت روشن شد؟! با شرمندگی عرض كردم: بله مولایم! مشكلم حل شد. فرمود: پس به كار خود مشغول باش. جندب می‌‌گوید: از آن لحظه با ایمانی محكم و قلبی مطمئن خودم را به صف‌های خوارج زدم و با آنها به پیكار پرداختم. دو نفر را كشتم، با سوّمی گلاویز شدم. من او را می‌‌زدم و او مرا می‌زد تا هر دو به زمین افتادیم. رفقا مرا از معركه بیرون كشیده بودند در حالی كه بیهوش بودم؛ وقتی به هوش آمدم كه امیرالمؤمنین از كار خوارج فارغ گشته و دمار از روزگارشان كشیده بود![1]


امتیاز خاصّ نام علی(ع)


در بین اسامی ائمّه‌ی اطهار(ع) یك اسم است كه امتیاز خاصّی دارد و آن اسم «علی» است كه برگرفته از اسم خداوند علی عظیم است و از امام ابوالحسن الرّضا(ع) نقل شده است:
اَوَّلُ مَا اخْتارَ اللهُ لِنَفْسِهِ الْعَلی الْعَظیم.[2]
«نخستین نامی كه خدا برای خویش انتخاب كرده است، علی عظیم است».
و لذا چهار امام از امامان ما(ع) با خدا همنامند: علی امیرالمؤمنین، علی سیدالسّاجدین، علی ابوالحسن الرّضا، علی ابوالحسن الهادی النّقی.
أَسْمَاؤُكُمْ فِی الْأسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِی الْأجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِی الْأرْواحِ....فَمَا أَحْلَی أَسْمَاءَ‌كُمْ وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ...
بر حسب ظاهر، اسم‌های شما در میان اسم‌ها و ابدانتان در میان ابدان و ارواحتان در میان ارواح و قبورتان در میان قبور است، امّا بر حسب معنی و باطن، فاصله میان شما و دیگران، بیش از فاصله‌ی اعماق زمین تا عرش اعلای خداست و در عین حال از ما توقّع دارند كه در مكتب تربیتی آن مربّیان الهی بكوشیم این فاصله را كم و كمتر سازیم تا به سعادت تقرّب به آن مقرّبان درگاه ربوبی نائل گردیم و بدانیم كه درجات سعادت اخروی ما در گرو درجات تقرّب ما به آن حیات‌بخشان عالم انسان است.


امتیاز مُحبّ علی(ع)


«حُبُّ عَلی حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَیئَةٌ»؛ هیچ گناهی نمی‌تواند در قلب «محبّ علی» آنچنان دگرگونی ایجاد كند كه او را به طور كامل از صلاحیت بهشتی شدن بیندازد و مستحقّ جهنّم دائمی‌‌اش بسازد. بلكه محبّت مولا(ع) كه مایه‌ی اصلی حیات ابدی است، از عمق جان دوستدارانش همچون برق آتشباری كه بر توده‌ی هیزمی افتد، توده‌ی انبوه گناهان را با همان عذاب موقّت گذرا می‌‌سوزاند یا مانند تندبادی كه هجوم بر درخت پر برگی ببرد، تمامی سیئات را با تحمّل كیفر محدود و حدّاكثر توقّف در جهنّم، به گونه‌ی «لَبْث اَحقاب»[3] فرو می‌ریزد... و سرانجام انسان گنهكار را مُصَفّی و مُبرّای از پلیدی عصیان نموده و آماده‌ی ورود به دارالسّلام و برخورداری از مواهب جنّت و رضوان خدا می‌‌گرداند.
لذا اگر بگوییم: محبّ علی(ع) ممكن نیست جهنّمی گردد، درست گفته‌ایم؛ چه آنكه جهنّمی آن است كه جوهر ذاتش، مسانخ با جهنّم شده و هیچگاه از جهنّم منفكّ و جدا نمی‌تواند بشود. به فرموده‌ی قرآن كریم:
...فَاُولئِكَ أصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ.[4]
«...آنها، یاران ملازم آتشند و همیشه در آن خواهند بود».
...وَ ما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النَّارِ.[5]
«...و هرگز از آتش [دوزخ] خارج نخواهد شد».
امّا آن كسی كه به خاطر یك سلسله تیرگی‌های عَرَضی كه به جوهر قلبش رسیده است، باید در جهنّم مورد عذاب موقّت قرار گرفته و تطهیر شود و سپس داخل بهشت گردد، در واقع او جهنّمی نیست! بلكه او یك موجود بهشتی است، گیرم كه برای تصفیه و تطهیر از آلودگی‌های سطحی‌اش مدّتی باید در جهنّم متوقّف گردد! عذاب «موقّت» در جنب عذاب «مخلَّد»ـ به شرط درك معنای حقیقی خلود ـ در واقع عذاب نیست! بلكه همچون حرارتی است كه به طلای مغشوش داده می‌‌شود تا خالص و ناب گردیده و شایسته‌ی استقرار در غرفه‌های «جنّت النّعیم» و فردوس برین بشود.
اینك به نمونه‌ای از فریادهای آن فریادگر آسمانی كه طنین هراس‌انگیزش لرزه بر اندام صاحبدلان می‌‌افكند، دل بسپارید.
هان! بشنوید كه علی امیر(ع) چه می‌‌گوید:
أیهَا الْیفَنُ الْكَبِیرُ الَّذِی قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِیرُ كَیفَ أنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أطْواقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأعْنَاقِ وَ نَشِبَتِ الْجَوامِعُ حَتَّی أكَلَتْ لُحُومَ السَّواعِدِ فَاللهَ اللهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ وَ أنْتُمْ سَالِمُونَ فِی الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ وَ فِی الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّیقِ فَاسْعَوا فِی فَكَاكِ رِقَابِكُمْ مِنْ قَبْلِ أنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا.[6]
«ای پیر كهنسال كه ضعف پیری بر وجودت چیره گشته، چگونه خواهی بود آنگاه كه طوق‌های آتش به استخوان‌های گردن‌ها بچسبد و غلّ و زنجیرها چنان به دست و گردن‌ها بپیچد كه گوشت‌های بازوان را بخورد! هان ای گروه بندگان، از خدا پروا كنید! از خدا بترسید! هم اكنون كه بدنی سالم و جایگاهی وسیع دارید، در فكر تأمین سعادت خود باشید، پیش از آنكه به چنگال بیماری و مرگ افتید و به تنگنای قبر درآیید، در رهایی خویش [از گرفتاری‌های پس از مرگ] بكوشید، پیش از آنكه درهای نجات و رهایی بر روی شما بسته شود».
باز هم گوش جان به فریاد دیگر آن «پدر» فرا دهید كه چه دلسوزانه هشدار می‌دهد:
وَ اعْلَمُوا أنَّهُ لَیسَ لِهَذَا الْجِلْدِ الرَّقِیقِ صَبْرٌ عَلَی النَّارِ فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ فَإِنَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِی مَصَائِبِ الدُّنْیا أ فَرَأیتُمْ جَزَعَ أحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِیبُهُ وَ الْعَثْرَة تُدْمِیهِ وَ الرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ فَكَیفَ إِذَا كَانَ بَینَ طَابَقَینِ مِنْ نَارٍ ضَجِیعَ حَجَرٍ وَ قَرِینَ شَیطَانٍ أ عَلِمْتُمْ أنَّ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَی النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَینَ أبْوابِهَا جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ.[7]
«و بدانید كه این پوست نازك [تن] طاقت آتش [دوزخ] را ندارد؛ بنابراین به خودتان رحم كنید [خود را دچار آن آتش سوزان نسازید] چه آنكه شما [ضعف و ناتوانی] خود را در مصائب [اندك] دنیا آزموده‌اید. آیا دیده‌اید كه یكی از شماها بر اثر خاری كه بر تنش می‌خلد و زمین خوردن اندكی كه او را مجروح و خونین می‌‌سازد و ریگ‌های داغ [زمین] كه او را می‌‌سوزاند، چگونه از درد می‌نالد و بی‌تاب می‌‌شود؟! پس چه حالی خواهد داشت آنگاه كه میان دو تابه‌ی از آتش در كنار سنگ‌های گداخته و قرین شیطان قرار گیرد؟ آیا می‌‌دانید آنگاه كه مالكِ[دوزخ] بر آتش خشم كند [طبقات] آتش از خشم او [به خروش آمده] بر روی هم می‌غلتند و در درون هم فرو می‌‌روند و آنگاه كه آن را زجر كند [و بانگ بر آن زند] توده‌های آتش از جا بر می‌‌جهند و با شتاب و ناله‌كنان در میان درها [یا طبقات] جهنّم از این سو به آن سو شعله می‌‌كشند».
راستی باید دید كه امیر مؤمنان علی(ع) چرا دوستدارانش را تنها به خاطر داشتن محبّتش مستغنی از «تقوا» و در امان از عذاب خدا نمی‌‌داند و آنان را دلگرم به «محبّت» خویش و آسوده خاطر از گرفتاری‌های روز جزا نمی‌سازد!؟... بلكه با اهتمامی شدید و با بیانانی فوق‌العاده اكید، دستور رعایت تقوا و پرهیز از گناه می‌دهد و از عذاب‌های دردناك آخرت می‌‌ترساند و بر حذر می‌دارد و احیاناً بر اثر مشاهده‌ی حالت بی‌‌پروایی و سهل‌انگاری در امر دین، از مردم چنان آزرده گشته و روح مقدّسش طوفانی می‌‌شود كه در ملأ عام و در مرئی و منظر مردم، بر فراز منبر مسجد، دست بر محاسن شریفش زده[8] و سیلاب اشك از دیدگان حق‌‌بینش فرو می‌ریزد[9] و حتّی در میان بازار پرغوغا از آهنگ سود و زیان غفلت‌‌زدگان در كناری ایستاده و با صدای بلندی می‌گرید و دلسوزانه و خشمگین فریاد می‌كشد كه:
یا عَبیدَ الدُّنْیا وَ عُمّالَ اَهْلِها! اِذا كُنْتُمْ بِالنَّهارِ تَحلُفونَ وَ بِاللَّیلِ فِی فِراشِكُمْ تَنامُونَ وَ فِی خِلالِ ذلِكَ عَنِ الْآخِرَةِ تَغْفُلونَ، فَمَتیتُجَهَّزونَ الزّادَ وَ تُفِكِّرونَ فِی الْمَعادِ.[10]
«ای بندگان دنیا و كارگران اهل آن! چون چنین هستید كه روز، به سوگند در معاملات به سر می‌‌برید و شب در بسترتان می‌خوابید و در خلال این [كار و خواب] از آخرت در غفلتید، پس كی توشه‌ی راه آماده می‌سازید و درباره‌ی معاد می‌اندیشید»؟!


خودآزمایی


1- چگونه جندب‌‌بن‌عبدالله اَزُدی به ولایت امیرالمؤمنین(ع) ایمان پیدا کرد؟
2- امتیاز خاصّ نام علی(ع) را بیان کنید.
3- آیا دوستداران علی(ع) تنها به خاطر داشتن محبّتش مستغنی از «تقوا»، در امان از عذاب خدا هستند؟ توضیح دهید.
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ بحارالانوار، جلد۴۱، صفحه‌ی ۲۸۴.
[2]ـ معانی الاخبار، صفحه‌ی ۲.
[3]ـ اشاره به آیات 21تا23 از سوره‌ی نبأ است: «انّ جَهَنّم كانَت مِرصاداً * للطاغین مآباً * لابثین فیها احقاباً».
[4]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۸۱.
[5]ـ همان، آیه‌ی ۱۶۷.
[6]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۸۲، قسمت سوّم.
[7]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۸۲، قسمت سوّم.
[8]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۸۱، قسمت آخر خطبه.
[9]ـ همان.
[10]ـ سفینة البحار، جلد۱، کلمه‌ی سوق، صفحه‌ی ۶۷۴.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: