کد مطلب: ۵۰۸۵
تعداد بازدید: ۷۱۷
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۷
خاتم انبیاء، رحمت بی‌انتها| ۱۳
اگر دنیا در نزد خدا ارزشی داشت آن را به عزیزترین کسانش می‌داد. عزیزترین کسان خدا انبیاء(ع) هستند. خدا که محبوب‌تر از پیغمبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران اولوالعزم(ع) کسی را ندارد؛ در عین حال بنگرید که آن‌ها چگونه در این دنیا زندگی کرده‌اند.

قاریان قرآن سه گروهند


این حدیث را شاید مکرّراً شنیده باشیم، ولی باز هم باید بشنویم و در آن بیندیشیم که فرمودند:
«قُرّاءُ القُرآنِ ثَلاثَةٌ»؛
«قاریان و عالمان قرآنی سه گروهند».
«رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَاتَّخَذَهُ بِضاعَةً وَ اسْتَدَرَّ بِهِ الْمُلُوکَ وَ اسْتَطالَ بِهِ عَلَی النّاسِ»؛
«گروهی قرآن و علم قرآن را سرمایه‌ی زندگی قرار داده‌اند و به وسیله‌ی آن، اموال ثروتمندان را جلب و در برابر دیگران اظهار برتری می‌کنند».
«وَ رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَیَّعَ حُدُودَهُ»؛
«و گروهی حروف قرآن را حفظ می‌کنند و حدود آن را ضایع می‌کنند»!
با تمام دقّتی که در قرائت و حفظ آیات و سُوَر قرآنی دارند، نه اعتنایی به احکام آن در زندگی خانوادگی می‌کنند و نه پروایی از مخالفت با دستورهایش در معاشرات و معاملاتشان دارند!
آن‌گاه حضرت امام باقر(ع) این دو گروه از عالمان قرآنی را مورد نفرین قرار داد و فرمود:
«فَلا کَثَّرَ اللهُ هؤُلاءِ مِنْ حَمَلَةِ الْقُرآنِ»؛
خداوند این دسته از حاملان قرآن را زیاد نکند؛ چرا که اینان با بدعملی‌های توأم با علمشان قرآن را بی‌اثر و بی‌ثمر نشان می‌دهند و مردم را به قرآن و دین بدبین می‌سازند.
امّا گروه سوّم:
«رَجُلٌ قَرَءَ الْقُرآنَ فَوَضَعَ دَواءَ الْقُرآنِ عَلی داءِ قَلْبِهِ»؛
«کسانی هستند که داروی قرآن را بر درد قلبشان می‌گذارند و با به کار بستن تعلیمات آسمانی قرآن، دردهای روحی خویش و دیگران را درمان می‌کنند».
«فَبِاُولئِکَ یَدْفَعُ اللهُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْبَلاءَ وَ بِاُولئِکَ یُدِیلُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الاَعْداءِ»؛
«به خاطر این گروه از عالمان قرآنی است که خداوند دفع بلا از امّت کرده آن‌ها را بر دشمنانشان پیروز می‌سازد».
«وَ بِاُولئِکَ یُنَزِّلُ اللهُ الْغَیْثَ مِنَ السَّماءِ»؛
«به [آبروی] این‌هاست که خدا باران [رحمت خویش] از آسمان نازل می‌کند».
«فَوَ اللهِ لَهؤُلاءِ فِی قُرّاءِ الْقُرآنِ اَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ الاَحْمَرِ»؛[1]
«به خدا قسم، اینان در میان قاریان قرآن از طلای سرخ کمیاب‌ترند».
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ اجْعَلْنا مِنْ مُحِبّیهِمَ وَ اجْعَلْ خاتِمَةَ اَمْرِنا خَیْراً»
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم


سوره‌های ضحی و انشراح در شأن پیامبر اعظم(ص)


در اینجا می‌خواهیم دو سوره از سوره‌های کوتاه قرآن کریم را که مخصوص پیامبر اکرم(ص) است مورد بحث قرار دهیم: یکی سوره‌ی ضُحی و دیگری سوره‌ی اِنشِراح.
در این دو سوره، به گوشه‌ای از شداید و سختی‌های زندگی پیامبر اکرم(ص) اشاره شده و سپس الطاف و عنایات خاصّه‌ای که از جانب خداوند کریم شامل حال آن حضرت گردیده، مورد توجّه قرار گرفته است.


حکم فقهی سوره‌های ضحی و انشراح


نخست، یک حکم فقهی را درباره‌ی این دو سوره عرض می‌کنیم: می‌دانیم که در فرایض یومیّه، یعنی در نمازهای واجب شبانه‌روزی ـ صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا ـ واجب است بعد از حمد یک سوره‌ی کامل از سوره‌های قرآن را بخوانیم. این دو سوره‌ی ضحی و انشراح، در قرائت، یک سوره محسوب می‌شوند؛ یعنی، در عین حال که دو سوره هستند و بسم الله هم در وسطشان هست، در حکم یک سوره‌اند و اگر کسی بخواهد در نمازهای واجب یومیّه‌اش بعد از «حمد» سوره‌ی «ضحی» را بخواند، دنبال آن باید سوره‌ی «انشراح» را هم بخواند و اگر بخواهد سوره‌ی «انشراح» را بعد از «حمد» بخواند، باید قبل از آن سوره‌ی «ضحی» را هم بخواند.


سوره‌های فیل و قریش در حکم یک سوره


این حکم در مورد دو سوره‌ی فیل و قریش هم هست. اگر کسی بخواهد در فرایض یومیّه، بعد از «حمد» سوره‌ی «فیل» را بخواند باید سوره‌ی «قریش» را هم دنبالش بخواند و اگر خواست سوره‌ی «قریش» را بخواند باید سوره‌ی «فیل» را قبل از آن بخواند. البته این حکم مختصّ به فرایض یومیّه است و به نوافل و نمازهای مستحبّ مربوط نیست.


شخصیّت آسمانی پیامبر اکرم(ص)


خداوند در سوره‌ی «ضحی» خطاب به پیامبر اکرم می‌فرماید:
«ألَمْ یَجِدْکَ یَتِیماً فَآوَیً * وَ وَجَدَکَ ضالّاً فَهَدی * وَ وَجَدَکَ عائِلاً فَأغْنَی»؛[2]
«آیا تو یتیم بی‌پناهی نبودی که خدا پناهت داد، ره نشناخته‌ای بودی که راه نشانت داد، فقیری بودی که غنیّت ساخت».
راستی، شما درباره‌ی کودکی بیندیشید که وقتی هنوز در شکم مادر است، پدرش از دنیا می‌رود و در شش سالگی مادر را از دست می‌دهد. تا چند سال از دوران کودکی خود را در میان بادیه‌نشینان به سر می‌برد و شیر از پستان یک زن بادیه‌نشین خبر می‌خورد؛ نه پدر را دیده نه از مادر بهره‌ای برده؛ نه درسی خوانده نه استاد و معلّمی به خود دیده است. بر حسب موازین عادی، تمام راه‌های ترقّی به روی چنین کودکی بسته است و نمی‌تواند کوچکترین قدمی در راه رشد و تکامل بردارد؛ حتّی از اداره‌ی زندگی شخص خودش عاجز خواهد بود تا چه رسد به این‌که خانواده‌ای یا ملّتی یا عالمی را در سایه‌ی تعلیم و تربیت خود بپروراند و اگر چنین شد، می‌فهمیم که این وجود خارق‌العاده است و به طور مسلّم مُرَبّی* به تربیت علیم قدیری است که لا اِلهَ اِلَّا هُوَ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر. همان‌گونه که امام امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:
«...وَ لَقَدْ قَرَنَ اللهُ بِهِ(ص) مِنْ لَدُنْ أنْ کَانَ فَطِیماً أعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَ مَحَاسِنَ أخْلاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَ نَهَارَهُ...»؛[3]
«از همان لحظه که از شیر گرفته شد، خداوند عظیمترین فرشته از فرشتگانش را همدم و همراهش قرار داد تا راه‌های مکارِم و محاسن اخلاق را بدون کوچکترین نقص و انحراف بپیماید».
سوره‌ی «ضحی» شخصیّت آسمانی آن حضرت را نشان می‌دهد که بدون حمایت غیبی، یک کودک یتیم فقیر گمنام چه می‌توانست بکند و چگونه ممکن بود که مشعل‌دار هدایت عالَم انسان بشود؟ ضمناً نشان می‌دهد که انبیاء و اولیای خدا و رجال الهی که افضلشان حضرت خاتم(ص) است، عموماً در آغوش دردها و رنجها پرورش یافته‌اند و از میان سختی‌ها و شداید برخاسته و پرچم اصلاح عالَم انسان را برافراشته‌اند. امام امیرالمؤمنین(ع) در نهج‌البلاغه‌ی شریف قسمتی از حالات انبیاء(ع) را بیان می‌کند و هشدار می‌دهد که اگر دنیا در نزد خدا ارزشی داشت آن را به عزیزترین کسانش می‌داد. عزیزترین کسان خدا انبیاء(ع) هستند. خدا که محبوب‌تر از پیغمبر اکرم(ص) و دیگر پیامبران اولوالعزم(ع) کسی را ندارد؛ در عین حال بنگرید که آن‌ها چگونه در این دنیا زندگی کرده‌اند.


انبیاء(ع) در آغوش بلا


امام امیرالمؤمنین(ع) راجع به حضرت کلیم موسی بن عمران(ع) می‌فرماید:
«لِأنَّهُ کَانَ یَأکُلُ بَقْلَةَ الْأرْضِ»؛
«از شدّت فقر و گرسنگی گیاه زمین می‌خورد».
موسی که از کودکی در دامن فرعون بود، با آن زندگی غرق در رفاه شاهانه، پس از آن که با فرعون درافتاد، از قصر سلطنت بیرون آمد؛ در راه رضای خدا مبتلا به فقر و مسکنت شد تا آنجا که از شدّت گرسنگی گیاه بیابان می‌خورد آن‌گونه که:
«وَ لَقَدْ کَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَی مِنْ شَفِیفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ»؛
«به قدری لاغر و بدنش کم گوشت شده بود که سبزی گیاهان، از نازکی پوست درونی شکمش دیده می‌شد».
این گفتار امام معصوم، امیرالمؤمنین(ع)، است و خالی از هرگونه مبالغه و اغراق است. درباره‌ی حضرت مسیح، عیسی بن مریم(ع) می‌فرماید:
«وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِی عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ(ع) فَلَقَدْ کَانَ یَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ»؛
«آن پیامبر بزرگوار خدا بالشش سنگ بود».
آیا ما در مدّت عمرمان شده است که روی خاک بخوابیم و بالشمان سنگ باشد؟ اگر دو بالش نرم روی هم زیر سرمان نباشد، خوابمان نمی‌برد! و بالش او سنگ بود.
«وَ یَلْبَسُ الْخَشِنَ وَ یَأکُلُ الْجَشِبَ»؛
«جامه‌ی زبر می‌پوشید و خوراک درشت می‌خورد».
«وَ کَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ»؛
«خورشش گرسنگی بود».
ما که با غذا خورش می‌خوریم، برای این است که گرسنه نیستیم. با اضافه کردن خورش‌های رنگارنگ، اشتهای کاذب در خود ایجاد می‌کنیم تا از غذا لذّت ببریم. امّا حضرت مسیح(ع) آن قدر گرسنه می‌ماند تا از خوردن یک لقمه نان خالی لذّت ببرد و احتیاج به خورش نداشته باشد.
«وَ سِرَاجُهُ بِاللَّیْلِ الْقَمَرَ»؛
«چراغش در شب، ماه آسمان بود».
«وَدَابَّتُهُ رِجْلاهُ»؛
«مرکبش پاهایش بود و پیاده راه می‌پیمود».
«وَ خادِمُهُ یَدَاهُ»؛
«خدمتکارش دستهایش بود».
بعد می‌فرماید:
«لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللهِ(ص) مَا یَدُلُّکُ عَلَی مَسَاوِی الدُّنْیَا وَ عُیُوبِهَا»؛
«مطالعه‌ی زندگانی پیامبر اکرم(ص) شما را از عیوب و نقایص دنیا آگاه می‌سازد».
و پستی و بی‌ارزشی آن را به شما نشان می‌دهد و شما را به اندیشیدن وا می‌دارد که چرا خدا از زیبایی‌های دنیا به پیامبرش نداد.
«مَعَ عَظیمِ زُلْفَتِهِ»؛
با آن همه قربِ منزلت که در نزد خدا داشت،
«جَاعَ فِیهَا مَعَ خَاصَّتِهِ»
خودش و اهل بیتش گرسنگی می‌کشیدند. نه این که نداشت؛ داشت ولی خودش را اجلّ از گرایش به لذایذ دنیا می‌دانست.
«فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ»؛
«حال، هر عاقلی باید بیندیشد».
که آیا خدا خواسته به پیامبرش اهانت کند که دنیا را به او نداده است یا خواسته او را تکریم کند و گرامیش بدارد، و لذا چیزی از دنیا به او نداده است.
«فَإِنْ قَالَ أهانَهُ فَقَدْ کَذَبَ وَ اللهِ الْعَظِیمِ»؛
«اگر بگوید به او توهین کرده است، پس به خدای بزرگ سوگند که دروغ گفته است».
«وَ إِنْ قَالَ أکْرَمَهُ»؛
«و اگر بگوید گرامی داشته است»،
«فَتَأَسَّ مُتَأسٍّ بِنَبِیِّهِ»؛[4]
«پس هر انسان عاقلی باید از پیامبرش تأسّی* کند و خودش را به این دنیای پست و فرومایه آلوده نسازد».
نمی‌گوییم نداشته باشد؛ می‌گوییم آن چنان حریص نباشد که تمام قوای جسمی و روحی خود را به پای این دنیای فناپذیر و زودگذر بریزد و مثل بچّه‌های بی‌عقل و تمیز زندگی کند. بچّه‌ها از عروسک و اسباب‌بازی خوششان می‌آید و در راه به دست آوردن آن ناخن به چهره‌ی هم می‌کشند. بچّه‌های شصت هفتاد ساله هم از دکور و تجمّل خوششان می‌آید و برای به دست آوردن آن، چه وقت و مالی که صرف نمی‌کنند! آیا این عقلایی است که آدمی عمر و مال خود را، که می‌تواند با هر لحظه‌ی عمرش و با هر درهمی از مالش درجات قرب الهی و حیات ابدی به دست آورد، صرف بازیچه کند؟ بچّه‌های پنج ساله یک نوع بازیچه دارند و بچّه‌های هفتاد ساله هم نوع دیگری! قرآن فرموده:
«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»؛[5]
«زندگی دنیا جز سرگرمی و بازی چیز دیگری نیست».


خودآزمایی


1- سه گروه قاریان و عالمان قرآنی را نام ببرید.
2- دو سوره از سوره‌های کوتاه قرآن کریم را که مخصوص پیامبر اکرم(ص) است نام ببرید و موضوع آن‌ها را بیان کنید.
3- حکم فقهی سوره‌های ضحی و انشراح را بیان کنید.
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ المحجّة‌البیضاء، جلد۲، صفحه‌ی ۲۱۸.
[2]ـ سوره‌ی ضحی، آیات ۶ تا ۸.
*مربّی: تربیت‌شده.
[3]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۲۳۴، قسمت ۱۳.
[4]ـ نهج‌البلاغه‌ی فیض، خطبه‌ی ۱۵۹.
*تأسّی: پیروی.
[5]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۳۲.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: