فصل دهم؛ امام باقر
دوران سازندگی فكری و تشکیلاتی| ۱
دوران زندگی امام پنجم، امام باقر(ع) بهطوركامل ادامهی منطقی دوران زندگی امام سجّاد است. اكنون دیگر، جمعی گرد آمدهاند و شیعه دوباره احساس وجود و شخصیت میكند. دعوت شیعی كه چند سالی بر اثرِ حادثهی كربلا و حوادث خونین پس از آن ـ مانند حادثهی حَرّه و حادثهی توّابین ـ و سختگیریهای خلفا متوقف مانده بود و جز در پوششهای بسیار ضخیم ارائه نمیشد، اكنون در بسیاری از اقطار كشورهای اسلامی، مخصوصاً در عراق و حجاز و خراسان، ریشه دوانیده و قشر وسیعی را به خود متوجه ساخته و حتی در دایرهای محدودتر به صورتِ یک پیوند فكری و عملی كه میتوان از آن به یک «تشکیلات حزبی» تعبیر كرد، درآمده است. آن روزی كه امام سجّاد میفرمود: «در همهی حجاز، دوستان و علاقهمندان ما به بیست نفر نمیرسند» سپری شده و اكنون هنگامی كه امام باقر به مسجد پیامبر در مدینه وارد میشود، جماعت انبوهی از مردم خراسان و دیگر مناطق گرد او را میگیرند و از مسائل فقهی سؤال میكنند. كسانی چون طاووس یمانی و قَتادَةُبندَعامَه و ابوحنیفه و دیگران و دیگران كه رجال نامآور دانش دین و البته در غیر جهتگیری امامت و شیعه بهشمار میآیند، آوازهی دانش وسیع امام را شنیده و برای استفاده و یا برای احتجاج و مجادله، به او روی میآورند. شاعری چون «كمیت اسدی» با آن زبان فصیح و هنر سرشار، مهمترین اثر هنریاش قصیدههایی است به نام «هاشمیات» كه دستبهدست و زبانبهزبان میگردد و مردم را با حق آلمحمد و فضل دانش و ارج معنوی آنان آشنا میسازد. از سوی دیگر خلفای مروانی بِدان جهت كه پس از دوران اقتدار بیستسالهی عبدالملكبنمروان (متوفی به سال هشتادوشش) و فروكوفتن همهی سرهای داعیهدار و فرونشاندن همهی شعلههای مخالفت، احساس امن و رضایت میكنند، و هم بِدان جهت كه متاع آسان بهدستآمدهی خلافت را مانند گذشتگان خود قدر نمیدانند، و هم نیز به جهتِ سرگرمیهایی كه معمولاً لازمهی آن جاه و جلال است، چندان به كار تشیع نمیپردازند و در نتیجه، امام و یارانش تا حدودی از تعرضهای آنان در امانند.
باری، اوضاع از چندین جهت به سودِ امامت و تشیع تغییر یافته است؛ پس قهراً میتوان نتیجه گرفت كه امام باقر در دوران امامتِ خود گامی پیش رفته و تلاش و مجاهدت شیعی را به سمت آخرین گام، مرحلهای فراتر برده است؛ و همین است كه شاخصهی دوران امامت امام باقر را تشیكل میدهد. پیشوای صادق، ص 32 و 33
در مورد امام باقر(ع) حرف زیادى هست، منتها به دو نكته از زندگى آن حضرت من اشاره میکنم. یکی عبارت است از مبارزهی آن حضرت با تحریف در معارف اسلامى و احكام اسلامى؛ این چیزى بود كه در دوران امام باقر از همیشهی پیش از زمان آن حضرت، مشروحتر و مبسوطتر و گستردهتر انجام شد. یعنى چه مبارزهی با تحریف؟ مقصود از مبارزهی با تحریف این است كه دین مقدس اسلام اساساً با معارف و احكامى كه دارد و با آیات قرآن براى جامعهی اسلامى یک خصوصیاتى را و شرایطى را مقرر كرده ـ بلكه براى دنیاى انسانى و زندگى بشر ـ كه اگر مردمى آن معارف را بدانند و به آن پایبند باشند، ممكن نیست که در جامعهاى كه به نام اسلامى وجود دارد، بعضى چیزها را تحمل كنند. مثلاً حكومت ستمگران را، یا حكومت فُساق و فُجار را، یا حكومت از دین بیخبرها را تحمل نمیکنند. تبعیض را و تقسیم غیرعادلانهی ثروت در جامعه را قهراً تحمل نمیکنند و بسیارى از این فسادهایی كه در جوامع اسلامى هست، این با احكام اسلامى و با نظام اسلامى سازگار نیست.
بعضى از سلاطین و زمامدارانى كه بهعنوان خلافت پیغمبر بر سر كار آمدند ـ مثل بنیامیه و مروانیها ـ اینها بههیچوجه شایستهی آن نبودند كه بر جامعهی اسلامى حكومت كنند و در دوران زمامدارى خودشان انواع فسق و ظلم و فساد و تبعیض و جهل و خلاصه انحرافهاى گوناگون وجود داشت. اگر قرار بود احكام اسلامى و آیات قرآنى همانطوركه هست، براى مردم تبیین بشود، امكان ادامهی حكومت و زمامدارى و قبضه كردن قدرت براى اینها نبود؛ این بود كه دست به تحریف میزدند. حالا تحریف را هم از چندین راه انجام میدادند. یکیاش این بود كه بعضى از فقها و علما و محدثین و قراء و چهرههاى موجّه و اینها را میفریفتند و در كنار خود نگاه میداشتند، به آنها پول میدادند یا آنها را میترساندند. بعضى را با طمع، بعضى را با ترس وادار میکردند كه همان چیزى را كه مورد علاقهی آنهاست در بین مردم ترویج كنند. لذا شما اگر به تاریخ یکی، دو قرن اول اسلام نگاه كنید، یک منظرهی عجیبى میبینید. اینقدر چهرهی معروف قدس و تقوا و علم، انسان میبیند كه اینها در خدمت حكام و زمامدارانِ جور بودند و یک احكام عجیب و غریبى را به نام اسلام اینها به خورد مردم دادند. حالا ببینید مثلاً از باب نمونه این چهجور حكمى است كه یک عالِمى اینطور بگوید كه خداى متعال و قرآن كه به ما گفتند از اولیالامر پیروى كنید، این اولیالامر هر آن كسیست كه به هر وسیلهاى بر مردم تسلط پیدا بكند؛ این اولیالامر است. ولو با دغلبازى و حیله و شمشیر و زور و قلدرى و سرِگردنه گرفتن، بالاخره بتواند بر مردم حاكمیت پیدا كند؛ این میشود اولیالامر.
خُب این، اینقدر نامعقول و نادرست است كه اگر به اسلام و به یک ریشهی اعتقادى و ایمانى مردم متصل نشود، براى كسى قابل قبول نیست؛ اما اینها آمدند این را به اسلام متصل كردند و از اینگونه حرفها زیاد زدند كه در تاریخِ یکی، دو قرن اول اسلام از این قبیل مطلب الیماشاءالله فراوان است. راه میانداختند این چهرههاى نامدار را خلفا در كنار خودشان مكه میبردند، مدینه میبردند، به مردم عرضه میکردند، در مجامع عمومى آنها را مطرح میکردند، و آنها را وسیلهاى براى تأیید خودشان قرار میدادند. ..یکی از راههاى تحریف دین این بود؛ اینگونه افراد عالِمنما و فقیهنما و مقدسنما و زاهدنما در خدمت خلفا بودند و هرچه كه آنها مایل بودند كه مردم اعتقاد پیدا كنند، اینها به نام دین، آن را بهخورد مردم میدادند. بعضى از اینها هم در كتابها هنوز مانده و متأسفانه بسیارى از مسلمین هنوز به آن چیزها معتقدند.
یك راه تحریف این بود كه خود خلفا وقتىكه بر اریکهی قدرت تکیه میزدند و احساس میکردند كه هرچه بگویند مردم مجبورند از آنها قبول كنند؛ یک حرفى را، یک فكرى را، یک مبنایی را همینطورى مطرح میکردند به نام اسلام و بهصورت فرهنگ رایج در میآوردند و این در همهجاى دنیاى اسلام مدام گفته میشد، مدام تكرار میشد، مدام دهانبهدهان میگشت، تا میشد ذهنیت مردم. مثلِاینكه بعضى از سرداران دستگاه عبدالملك مثل حَجاج و اینها معتقد بودند یا اینجور اظهار میکردند كه خلافت از نبوت بالاتر است؛ حالا اینها به این قانع نبودند كه عبدالملكبنمروان و اولاد عبدالملك و آن فَسَقه و فَجَره بهعنوان جانشینى پیغمبر باشند ـ كه این کلاهی بود براى سر آنها بسیار گشاد و لباسى بود به قامت آنها بسیار ناساز و بیاندام و غصب كرده بودند این عنوان را، اما به این هم اكتفا نمیکردند، میخواستند ادعا بكنند كه خلافت حتى از نبوت بالاتر است. ..یکچنین تحریفهایی در دین واقع شده بود، و عامل اصلى ادامهی سلطهی بنیامیه و بنیعباس و مانع اصلى حكومت حق اسلامى همین فرهنگ غلطى بود كه بر ذهنهاى مردم حاكم بود.
حالا ائمه میخواهند حكومت اسلامى درست را سرپا كنند؛ میخواهند نظام علوى را برقرار بكنند، چه باید بكنند؟ اولین كار این است كه ذهنیت مردم را عوض كنند؛ فرهنگ بهاصطلاح اسلامى ضداسلامى را كه در ذهن مردم رسوخ كرده، از آنها بگیرند و جاى آن را با فرهنگ خوب و صحیح و قرآن حقیقى و توحید واقعى جایگزین كنند؛ این همان مبارزهی فرهنگىست. پس مبارزهی فرهنگى فقط نشستن و از احكام اسلام چیزهایی را بیانكردن بدون یک جهتگیرى، بدون یک سَمتگیرى انقلابى و مبارزى نیست، این مبارزه نیست. بلكه مبارزهی فرهنگى این است كه سعى كنند ذهنیت مردم را و فرهنگ حاكم بر ذهنهاى مردم را عوض كنند، تا راه را براى حكومت الهى هموار كنند و راه را بر حكومت طاغوتى و شیطانى ببندند و امام باقر این كار را شروع كرد. «باقرُ علمِ الاوَّلینَ»[1] یعنى این؛ حضرت شكافندهی حقایق قرآنى و دانشهاى اسلامى بود. واقعاً قرآن را براى مردم تبیین میکرد. و لذا بود كه هركسى كه نفَس امام باقر(ع) به او میخورْد و او وابسته نبود، سرسپرده نبود، سرش در آخور جایی بند نبود، این یقیناً نسبت به وضع حاكمیتِ زمان، نظرش برمیگشت. لذا بسیارى از مردمى كه افراد متوسطى هم بودند در زمان امام باقر گرایش پیدا كردند به مكتب اهلبیت، به مكتب امامت، به همان چیزى كه در عرف رایج امروز ما به آن تشیع گفته میشود، تشیع یعنى این؛ یعنى پیروى از مكتب اهلبیت براى ایجاد حاكمیت حقیقى اسلام، براى اِعلای حقیقى كلمهی قرآن و براى روشنكردن و پیادهكردن معارف قرآنى در میان مردم. هركسى كه امام باقر با او ارتباط پیدا میکرد و مطالب را به او میگفت ذهنیت او تغییر پیدا میکرد و عوض میشد. این كارِ اول امام باقر بود كه یک كار بسیار مهم و اساسى بود و بیشترین كار امام باقر(ع) هم این بود.
کار دیگری در زندگى آن حضرت هست كه آن عبارت است از تشكل. یعنى چه؟ یعنى این معارف را، همین تغییر فرهنگى و مبارزهی فرهنگى را یکوقت انسان همینجور پرتاب میکند در میان جامعه، مثل بذرىست كه انسان بیحساب آن بذر را بریزد در یک سرزمینى. خُب یک بذر سبز خواهد شد، یکی از بین خواهد رفت، یکی بعد از سبزشدن خشك خواهد شد، یکی بعد از سبزشدن لگدمال خواهد شد، از بین خواهد رفت، خیلى مثمرِثمر نیست، اینجور بذر پاشیدن. یکوقت نه، آن باغبانِ ماهر، آن زراعتگر چیرهدست و عاقل علاوه بر اینكه بذر را میپاشد آن را حفظ هم میکند؛ حفظ او به چیست؟ به این است كه یک عدهاى را بگمارند، افرادى را مأمور كنند در سرتاسر دنیاى اسلام براى اینكه آنكسانىكه تحت تأثیر این تبلیغات و تعلیمات عالیه قرار میگیرند، اینها اِشكالاتشان را با آنها برطرف كنند و مطرح كنند؛ معرفت بیشترى پیدا كند، تحت تأثیر القائات دشمن قرار نگیرند، اشتباه نكنند، پیوستگیشان را با همدیگر حفظ كنند، خلاصه یک تضمین كافى براى سبزشدن این بذرهاى سالم در آن سرزمین آماده و مستعد به وجود آوردن.
یکی از كارهاى امام باقر همین بود، كه كسانى را از شاگردان خود و از دوستان خود تربیت كند، بالا بیاورد، بهصورت اختصاصى آنها را مورد توجه قرار بدهد ـ شاگردان ویژهی آن حضرت ـ بعد آنها را به همدیگر وصل كند و در سرتاسر دنیاى اسلام آنها را به عنوان یک قطبى، یک ركنى، به عنوان وکیل خود، نایب خود بگذارد كه آنها كار آن حضرت را دنبال كنند و ادامهی تبلیغات و تعلیمات آن حضرت را به گردن بگیرند و به عهده بگیرند. این سازماندهى پنهانى امام باقر بود، كه از زمان قبل از امام باقر شروع شده بود، اما در زمان آن حضرت یک هیجان بیشترى پیدا كرد و البته در زمان امام صادق و امام موسیبنجعفر به اوج خودش رسید؛ این هم كار دیگر بود، كه كارى بود بسیار خطرناك.
لذا شما میبینید در روایات بعضى از اصحاب امام باقر(ع) بهعنوان اصحاب سّر شناخته شدند، مثل جابربنیزید جُعفى؛ جابر جعفى بهعنوان اصحاب سّر، راز داران. رازداران چه کسانیاند؟ همین افرادى هستند كه در گوشه و كنار دنیاى اسلام، در همهجا اینها حضور دارند، و راهنمایی و دستگیرى و هدایت و خلاصه اشباعِ ذهنهاى مردمانِ مستعد و علاقهمند به عهدهی اینهاست. دستگاه هم هروقت اینها را پیدا میکرد، اینجور افراد را زیر سختترین فشارها قرار میداد. 9/5/1366
خودآزمایی
1- به چه دلایلی امام باقر(ع) و یارانش تا حدودی از تعرضهای حاکمان ظالم در امانند؟
2- دو نكته مهم از زندگى امام باقر(ع) را بیان و توضیح دهید.
3- راههاى تحریف دین توسط حکام را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. مصباح الشریعة (کتابی است منسوب به امام صادق(ع)/ باب الثامن و العشرون فی معرفة الائمة/ ح۱۴
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای