کد مطلب: ۵۱
تعداد بازدید: ۲۴۰۳
تاریخ انتشار : ۱۰ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۷
به مناسبت ولادت حضرت امام مهدی(عج)|۱
دوازدهمین پیشوای معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامرّاء دیده به جهان گشودند.

طاووس بهشت

مختصری از زندگانی امام مهدی علیه السّلام

 

دوازدهمین پیشوای معصوم، حضرت حجة بن الحسن المهدی امام زمان عجّل الله تعالی فرجه در نیمه شعبان سال 255 هجری در شهر سامرّاء دیده به جهان گشودند. ایشان هم نام پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله (م ح م د) و هم کنیه آن حضرت (ابوالقاسم) هستند. امّا پیشوایان معصوم علیهم السّلام از ذکر نام اصلی ایشان نهی فرموده اند. ولی در این که نهی ائمه علیهم السّلام از ذکر نام مخصوص آن حضرت، مقطعی و مربوط به دوران غیبت صغری بوده و یا این که حرمت ذکر نام آن حضرت تا هنگام ظهور و قیامشان باقی است، در میان علمای شیعه مورد اختلاف است. از جمله القاب آن حضرت، حجّت، قائم، خلف صالح، صاحب الزمان، بقیّة الله است و مشهورترین آن ها «مهدی» می باشد. پدر آن حضرت پیشوای یازدهم حضرت امام حسن عسگری علیه السّلام و مادرشان بانوی گرامی «نرجس» است که به نام «ریحانه»، «سوسن» و «صقیل» نیز از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویّت نرجس خاتون تا آن حد، والا بود که «حکیمه» خواهر امام هادی علیه السّلام که خود از بانوان عالی قدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش و خود را خدمت گذار او می نامید.(1)

 

دوران زندگانی امام مهدی علیه السّلام

 

دوران زندگانی حضرت مهدی علیه السّلام را به چهار بخش عمده می توان تقسیم نمود: (اوّل) دوران کودکی حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر و در پشت پرده خفاء، تا از گزند دشمنان محفوظ بمانند و هنگامی که در سال 260 هجری پدر بزرگوارشان شهید شدند، مقام امامت به ایشان محوّل گردید. (دوّم) غیبت صغری: که از سال 260 هجری شروع شد و در سال 329 هجری که قریب هفتاد سال می شود، به پایان رسید (البته اقوال دیگری نیز گفته شده است). (سوّم) غیبت کبری: که از سال 329 هجری شروع شد و تا وقتی که خدا بخواهد و آن بزرگوار ظهور کند، ادامه خواهد یافت. (چهارم) دوران درخشان ظهور آن حضرت و حکومت جهانی ایشان.(2)

 

کیفیّت ولادت امام مهدی علیه السّلام

 

حكيمه دختر امام جواد عليه السّلام (خطاب به راوی حدیث، محمّد بن عبدالله) می گويد: كنيزى داشتم كه به او نرجس مى‏گفتند، برادرزاده‏ام به ديدارم آمد و به او نيك نظر كرد، به ایشان عرض کردم: اى آقاى من! دوستش دارید، او را به نزدتان بفرستم؟ فرمودند: نه عمّه جان! امّا از او در شگفتم! گفتم: شگفتى شما از چيست؟ فرمودند: به زودى فرزندى از او به دنیا خواهد آمد كه نزد خداى تعالى گرامى است و خداوند به واسطه او زمين را از عدل و داد پر خواهد نمود، هم چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، گفتم: اى آقاى من! آيا او را به نزد شما بفرستم؟ فرمودند: از پدرم در اين باره كسب اجازه كن، گويد: لباس پوشيدم و به منزل امام هادى عليه السّلام رفتم، سلام كردم و نشستم و خود حضرت هادی علیه السّلام شروع به سخن کرده، فرمودند: اى حكيمه! نرجس را نزد فرزندم ابى محمّد بفرست، گفتم: اى آقاى من! بدين منظور خدمت شما رسيدم كه در اين باره كسب اجازه كنم، فرمودند: اى مباركه! خداى تعالى دوست دارد كه تو را در پاداش اين كار شريك كند و بهره ‏اى از خير براى تو قرار دهد، حكيمه گويد: بى‏درنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختيار ابو محمّد قرار دادم و پيوند آن ها را در منزل خود برقرار كردم و (حضرت عسکری علیه السّلام) چند روزى نزد من بودند، سپس به نزد پدرشان رفتند و او را نيز همراهشان روانه كردم. حكيمه گويد: امام هادى عليه السّلام درگذشتند و ابو محمّد بر جاى پدر نشست و من هم چنان كه به ديدار پدرشان مى‏رفتم به ديدار ایشان نيز مى‏رفتم. يك روز نرجس آمد تا كفش مرا برگيرد و گفت: اى بانوى من كفش خود را به من ده! گفتم: بلكه تو سرور و بانوى منى، به خدا سوگند كه كفش خود را به تو نمى ‏دهم تا آن را برگيرى و اجازه نمى ‏دهم كه برایم خدمت كنى، بلكه من به روى چشم به تو خدمت مى ‏كنم. ابو محمّد عليه السّلام اين سخن را شنيد و گفت: اى عمّه! خدا به تو جزاى خير دهد و تا هنگام غروب آفتاب نزد امام علیه السّلام نشستم و آن جاريه را صدا زدم كه لباسم را بياور تا بازگردم! امام علیه السّلام فرمودند: خير، اى عمّه جان! امشب را نزد ما بمان كه امشب آن مولودى كه نزد خداى تعالى گرامى است و خداوند به واسطه او زمين را پس از مردنش زنده مى‏ كند متولّد مى ‏شود، گفتم: اى سرورم! از چه كسى متولّد مى‏ شود و من در نرجس آثار باردارى نمى ‏بينم. فرمودند: از همان نرجس نه از ديگرى. حكيمه گويد: به نزد او رفتم و پشت و شكم او را وارسى كردم و آثار باردارى در او نديدم، به نزد امام علیه السّلام برگشتم و كار خود را به ایشان گزارش كردم، تبسّمى کرده، فرمودند: در هنگام فجر آثار باردارى برايت نمودار خواهد گرديد، زيرا مَثَل او مَثَل مادر موسى عليه السّلام است كه آثار باردارى در او ظاهر نگرديد و كسى تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد، زيرا فرعون در جستجوى موسى، شكم زنان باردار را مى ‏شكافت و اين نيز نظير موسى عليه السّلام است. حكيمه گويد: به نزد نرجس برگشتم و گفتار امام علیه السّلام را به او گفتم و از حالش پرسش كردم، گفت: اى بانوى من! در خود چيزى از آن نمى ‏بينم، حكيمه گويد: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پيش روى من خوابيده بود و از اين پهلو به آن پهلو نمى‏ رفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر فرا رسيد، هراسان از جا جست و او را در آغوش گرفتم و به او «اسم اللَّه» مى‏خواندم، ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآوردند و فرمودند: سوره إنّا أنزلنا بر او برخوان! و من بدان آغاز كردم و گفتم: حالت چطور است؟ گفت: امرى كه مولايم خبر دادند، در من نمايان شده است و من هم چنان كه فرموده بودند بر او مى ‏خواندم و جنين در شكم به من پاسخ داد و مانند من قرائت كرد و بر من سلام نمود. حكيمه گويد: من از آن چه شنيدم هراسان شدم و ابو محمّد عليه السّلام صدا زدند:

از امر خداى تعالى در شگفت مباش، خداى تعالى ما را در کودکی به سخن در می آورد و در بزرگى حجّت خود در زمين قرار می دهد و هنوز سخن ایشان تمام نشده بود كه نرجس از ديدگانم پنهان شد و او را نديدم، گويا پرده‏ اى بين من و او افتاده بود و فرياد كنان به نزد ابو محمّد عليه السّلام دويدم، فرمودند: اى عمّه! برگرد، او را در مكان خود خواهى يافت. گويد: بازگشتم و طولى نكشيد كه پرده‏ اى كه بين ما بود برداشته شد و ديدم نورى نرجس را فرا گرفته است كه توان ديدن آن را ندارم و آن كودك عليه السّلام را ديدم كه رو به سجده نهاده و دو زانو بر زمين نهاده است و دو انگشت سبّابه خود را بلند كرده و مى‏گويد: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه [وحده لا شريك له‏] و أنّ جدّي محمّدا رسول اللَّه و أنّ أبي أمير المؤمنين، سپس امامان را يكايك برشمرد تا به خودش رسيد، سپس فرمود: بار الها! آنچه به من وعده فرمودى به جاى آر، و كار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمين را به واسطه من پر از عدل و داد گردان. ابو محمّد عليه السّلام بانگ برآوردند و فرمودند: اى عمّه، او را بياور و به من برسان. او را برگرفتم و به جانب آن حضرت بردم، و چون او در ميان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام كرد و امام حسن عليه السّلام او را از من گرفتند و زبان خود را در دهان او گذاشتند و او از آن نوشيد، سپس فرمودند: او را به نزد مادرش ببر تا به او شير دهد، آن گاه به نزد من بازگردان. و او را به مادرش رسانيدم و به او شير داد. بعد از آن او را به ابو محمّد عليه السّلام بازگردانيدم در حالى كه پرندگان بر بالاى سرش در طيران بودند، به يكى از آن ها صدا زدند و فرمودند: او را برگير و نگاه دار و هر چهل روز يك بار به نزد ما بازگردان و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان ديگر نيز به دنبال او بودند، شنيدم كه ابو محمّد عليه السّلام مى فرمودند: تو را به خدايى سپردم كه مادر موسى، موسى را سپرد، آنگاه نرگس گريست و امام به او فرمودند: خاموش باش كه بر او شير خوردن جز از سينه تو حرام است و به زودى نزد تو باز می گردد، هم چنان كه موسى به مادرش بازگردانيده شد و اين قول خداى تعالى است كه: «فَرَدَدْناهُ إِلى‏ أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ». پس ما او را به سوی مادرش باز گرداندیم تا چشمش روشن شود و محزون نباشد.(سوره قصص/آیه13). حكيمه گويد: گفتم: اين پرنده چه بود؟ فرمودند: اين روح القدس است كه بر ائمّه عليهم السّلام گمارده شده است، آنان را موفّق و مسدّد مى‏دارد و به آن ها علم مى‏آموزد. حكيمه گويد: پس از چهل روز آن كودك برگردانيده شد و برادر زاده‏ ام به دنبال من كسی را فرستادند و مرا فرا خواندند. بر ایشان وارد شدم و به ناگاه ديدم كه همان كودك است كه مقابل او راه مى رود. گفتم: اى آقاى من! آيا اين كودك دو ساله نيست؟ تبسّمى نمودند و فرمودند: اولاد انبياء و اوصياء اگر امام باشند به خلاف ديگران رشد می كنند و كودك يك ماهه ما، به اندازه كودك يك ساله می باشد و كودك ما در رحم مادرش سخن می گويد و قرآن تلاوت می كند و خداى تعالى را می پرستد و هنگام شيرخوارگى، ملائكه از او فرمان می برند و صبح و شام بر او فرود می آيند. حكيمه گويد: پيوسته آن كودك را چهل روز يك بار مى ‏ديدم تا آن كه چند روز پيش از درگذشت ابو محمّد عليه السّلام او را ديدم، كه مردى بود و او را نشناختم و به برادر زاده ‏ام گفتم: اين مردى كه فرمان مى ‏دهى در مقابل او بنشينم كيست؟ فرمودند: اين پسر نرجس است و اين جانشين پس از من است و به زودى مرا از دست مى ‏دهيد، پس به او گوش فرادار و از او فرمان ببر. حكيمه گويد: پس از چند روز ابو محمّد عليه السّلام درگذشتند و مردم چنان كه مى‏ بينى پراكنده شدند و به خدا سوگند كه من هر صبح و شام او را مى ‏بينم و مرا از آنچه شما مى ‏پرسيد آگاه مى ‏كند و من نيز شما را مطّلع مى ‏كنم و به خدا سوگند كه گاهى مى‏ خواهم از او پرسشى كنم و او نپرسيده پاسخ مى‏دهد و گاهى امرى بر من وارد مى‏ شود و همان ساعت پرسش نكرده از ناحيه او جوابش صادر مى ‏شود. شب گذشته مرا از آمدن تو باخبر ساخت و به من دستور داد: تو را از حقیقت با خبر سازم. محمّد بن عبد اللَّه راوى حديث گويد: به خدا سوگند حكيمه امورى را به من خبر داد كه جز خداى تعالى كسى بر آن مطّلع نيست و دانستم كه آن صدق و عدل و از جانب خداى تعالى است، زيرا خداى تعالى او را به امورى آگاه كرده است كه هيچ يك از خلايق را بر آنها آگاه نكرده است.(3)

 

طاووس بهشت

 

قالَ رسولُ اللّهِ صلّى اللّهُ عليهِ وَ آلِهِ: المَهديُّ‏ طاووسُ‏ أهلِ‏ الجنّةِ». رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: مهدی علیه السّلام طاووس اهل بهشت است.(4)

پر واضح است که همیشه در میان پرندگان، طاووس نماد زیبائی و جمال است، و از طرفی در بهشت تمام اهل بهشت در اوج زیبائی هستند و این یکی از نعمت های خدای متعال به بهشتیان است. در این میان انبیاء و اولیاء علیهم السّلام سرآمد بهشتیانند و طبق فرموده رسول اکرم صلّی الله علیه و آله زیباترین ایشان، وجود نازنین امام عصر حضرت مهدی علیه السّلام است، چراکه:

آن چه خوبان همه دارند/ تو یک جا داری

 

کلامی از امام مهدی علیه السّلام

 

«إِنَّا غَيْرُ مُهْمِلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ فَاتَّقُوا اللَّهَ جَلَّ جَلَالُه ...». به درستی که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نمی بریم و اگر این گونه نبود، گرفتاری ها و سختی ها بر شما نازل می شد و دشمنانتان شما را از بین می بردند، پس از (معصیت) خدای جل جلاله بپرهیزید.(5) ‏

 

پی‌نوشت‌ها

 

1-بر گرفته از کتاب شریف سیره پیشوایان ص665.

2-بر گرفته از کتاب شریف داستان های شنیدنی از چهارده معصوم علیهم السّلام ص216.

3-كمال الدّين و تمام النّعمة ج‏2 ص426.

4-بهجة النظر في إثبات الوصاية و الإمامة للأئمة الإثني عشر ص183.

5-بحار الأنوار (ط - بيروت) ج‏53 ص175.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مسلم زکی زاده

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: