کد مطلب: ۵۱۱۶
تعداد بازدید: ۶۲۴
تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۷
پنجاه درس اصول عقاید برای جوانان | ۳۹
در میان خلفاى بنى‌امیه کسانى مثل «یزید» و در میان بنى عباس کسانى همچون «منصور دوانیقى» و «هارون الرشید» بودند که در ظلم و استکبار و جنایت آنها احدى تردیدی ندارد و ممکن نیست آنها به عنوان خلفاى پیامبر و مایه‌ی عزّت و سربلندى اسلام محسوب شوند؛ هر قدر معیارها را نیز ساده فرض کنیم باز آنها قطعاً بیرونند.

ده درس امام‌شناسی| ۹


درس نهم؛ امامان دوازده‌گانه


روایات ائمه‌ی اثنى عشر


بعد از اثبات امامت و خلافت بلافصل امام امیرالمؤمنین على بن ابی‌طالب(ع) سخن از امامت بقیه‌ی امامان به میان مى‌آید.
فشرده‌ی بحث در این زمینه نیز چنین است:
روایات متعددى در کتب اهل سنت و شیعه، امروز در دست ماست که به صورت کلّى سخن از خلافت «دوازده خلیفه و امام» بعد از پیامبر(ص) مى‌گوید.
این احادیث در منابع بسیار معروف اهل سنت مانند صحیح بخارى، صحیح ترمذى، صحیح مسلم، صحیح ابى داود، مسند احمد و امثال این کتب نقل شده است.
در کتاب «منتخب‌الاثر» دویست و هفتاد و یک حدیث در این زمینه نقل شده که قسمت قابل توجهى از آن، از کتب علماى تسنن و بقیه از منابع شیعه است.
به عنوان نمونه در صحیح بخارى که معروف‌ترین کتاب اهل سنت است، چنین مى‌خوانیم:
«جابربن سمرة» می‌گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود:
«یَکُونُ اِثنَا عَشرَ اَمیراً ـ فَقالَ کَلمة لَم اسمِعهَا ـ فَقَالَ اَبی اَنَّه قَالَ کُلّهُم مِن قُرَیش؛[1]
دوازده امیر بعد از من خواهند بود ـ سپس جمله‌ای فرمود که من نشنیدم ـ پدرم گفت، پیامبر(ص) فرمود همه‌ی آنها از قریش هستند!»
در «صحیح مسلم» همین حدیث را چنین نقل مى‌کند که «جابر» مى‌گوید: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «لَا یَزالُ الاسلام عَزیزاً اِلَى اِثنَا عَشَر خَلیفَة، ثُمَّ قَالَ کَلمة لَم افهمهَا، فَقُلت لِابِى مَا قَالَ فَقالَ کُلهُم مِن قُریش[2]؛ اسلام همواره عزیز خواهد بود تا دوازده خلیفه و جانشین، سپس کلمه‌اى فرمود که من متوجه نشدم و از پدرم سؤال کردم، پدرم گفت، پیامبر(ص) فرمود: همه‌ی آنها از قریشند!»
در کتاب مسندِ احمد از عبدالله بن مسعود، صحابى معروف چنین نقل شده که از پیامبر(ص) درباره‌ی خلفاى او سؤال کردند، فرمود: «اثنا عشر کعدة نقباء بنى‌اسرائیل[3]؛ «آنها دوازده نفرند، همچون نقباء و رؤساى بنى‌اسرائیل که دوازده نفر بودند.»


محتوای این احادیث


این احادیث که در بعضى «عزت اسلام» را در گرو «دوازده خلیفه» و در بعضى دیگر بقا و حیات دین را تا قیامت در گرو آن دانسته، و همه را از قریش، و در بعضى همه را از «بنى هاشم» معرفى کرده، بر هیچ مذهبى از مذاهب اسلامى جز بر مذهب شیعه تطبیق نمى‌کند، چرا که توجیه آن طبق اعتقاد اهل تشیع کاملاً روشن است، در حالى که علماى اهل سنت براى توجیه آن گرفتار بن‌بست شدیدى شده‌اند.
آیا منظور، خلفاى چهارگانه‌ی نخستین به اضافه‌ی خلفاى بنى‌امیه و بنى‌عباس مى‌باشد؟
در حالى که مى‌دانیم نه تعداد خلفاى نخستین دوازده نفر بود، و نه به انضمام بنى‌امیه، و نه بنى عباس؛ و این عدد دوازده با هیچ حسابى تطبیق نمى‌کند.
بعلاوه، در میان خلفاى بنى‌امیه کسانى مثل «یزید» و در میان بنى عباس کسانى همچون «منصور دوانیقى» و «هارون الرشید» بودند که در ظلم و استکبار و جنایت آنها احدى تردیدی ندارد و ممکن نیست آنها به عنوان خلفاى پیامبر و مایه‌ی عزّت و سربلندى اسلام محسوب شوند؛ هر قدر معیارها را نیز ساده فرض کنیم باز آنها قطعاً بیرونند.
و از اینها که بگذریم، عدد دوازده را در هیچ مورد جز ائمه‌ی دوازده‌گانه‌ی شیعه نمى‌یابیم.
بهتر این است رشته‌ی سخن را در این جا به دست یکى از علماى معروف اهل سنت دهیم:
«سلیمان بن ابراهیم قندوزى حنفى» در کتاب «ینابیع‌المودّة» چنین مى‌گوید:
بعضى از محقّقین گفته‌اند: احادیثى که دلالت دارد بر این که خلفای بعد از رسول اکرم(ص) دوازده نفرند، مشهور است، و از طرق زیادى نقل شده. آنچه با گذشت زمان به دست مى‌آید این است که مراد رسول خدا(ص) از این حدیث، دوازده جانشین از اهل بیت و عترت او هستند، زیرا ممکن نیست این حدیث را بر خلفاى نخستین حمل کرد، چون آنان بیش از چهار نفر نیستند، و نیز بر بنى‌امیه تطبیق نمى‌شود، زیرا آنان از دوازده نفر بیشترند، و همه آنان به جز عمربن عبدالعزیز، ظالم و ستمگر بودند، و دیگر این که آنان از «بنى‌هاشم» نبودند، و پیامبر(ص) فرموده تمام دوازده نفر از بنى‌هاشمند، همان‌گونه که «عبدالملک بن عمر» از «جابر بن سحره» نقل مى‌کند؛ و آهسته سخن گفتن پیغمبر(ص) در این که آنها از کدام طایفه هستند شاهد همین سخن است؛ زیرا جمعى از خلافت بنى‌هاشم خوشدل نبودند. و همچنین حدیث، قابل تطبیق بر خلفاى بنى‌عباس نیست، زیرا عدد آنها بیش از دوازده نفر است. و از این گذشته، آنان به آیه‌ی مودت «قُلْ لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» (سوره‌ی شوری، آیه‌ی ۲۳) عمل نکردند، و حدیث کساء را نادیده گرفتند!
بنابراین، حدیث فقط بر دوازده امامى که از اهل بیت و عترت پیامبر(ص) بوده‌اند قابل تطبیق است؛ زیرا آنان از نظر علم و دانش از همه دانشمندترند، و از نظر زهد و تقوا از همه زاهدتر، و از نظر حسب و نسب از همه عالى‌ترند، و آنان کسانى هستند که علوم و دانشهاى خود را به وراثت از جدّ خود رسول خدا به دست آورده‌اند.
و آنچه که این نظر را تأیید مى‌کند حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگرى است که از پیامبر(ص) رسیده است.[4]
جالب این که در گفت‌وگویى که با بعضى از علماى حجاز در سفر مکّه داشتیم، تفسیر دیگرى براى این حدیث از آنها شنیدم که چگونگى بن‌بستى را که آنها در این زمینه با آن رو به رو شده‌اند روشن مى‌سازد؛ آنها مى‌گفتند: «شاید منظور از دوازده خلیفه و امیر، چهار خلیفه نخستین است که در آغاز اسلام بودند و تعداد دیگرى که در آینده خواهند بود و هنوز ظاهر نشده‌اند!»
و به این ترتیب، ارتباط و به هم پیوستگى این خلفا که از حدیث پیامبر(ص) به خوبى روشن است، نادیده گرفته شده.
اما سخن ما این است: چه لزومى دارد که تفسیر روشن حدیث را که با امامان دوازده‌گانه‌ی شیعه هماهنگ است رها کنیم و خود را به وادیهایى بیفکنیم که بن‌بستش این چنین آشکار است.


تعیین امامان با نام


قابل توجه اینکه: در بعضى از روایات که از طرق اهل سنت از پیامبر گرامى اسلام(ص) به ما رسیده، نام دوازده امام صریحاً آمده است، و اسم و مشخصات آنها تعیین شده است!
«شیخ سلیمان قندوزى» عالم معروف اهل سنت در همان کتاب «ینابیع‌المودّة» چنین نقل مى‌کند:
مردى یهودى به نام نعثل، خدمت پیامبر(ص) رسید و در ضمن سؤالاتش، از اوصیا و جانشینان بعد از او سراغ گرفت، پیامبر(ص) آنها را چنین معرفى فرمود:
«اِنَّ وَصیّى عَلى بن اَبِی‌طالب وَ بَعده سِبطاى الحَسَنِ وَ الحُسَین تَلُوه تِسعَة اَئمة مِن صُلبِ الحُسَینِ.
قَالَ یَا مُحمَّد! فَسمهم لِى:
قَالَ(ص): اِذا مَضَى الحُسین فَابنِه عَلَى، فَاذَا مَضَى عَلَى فَابِنه مُحمَّد فَاِذا مَضَى مُحمَّد فَابنه جَعفر، فَاِذا مَضى جَعفَر فَابنه مُوسَى، فَاذَا مَضَى مُوسَى فَابنه عَلَى، فَاذا مَضَى عَلَى فَابنه مُحمَّد، فَاذا مَضَى مُحمَّد فَابنه على، فَاذا مَضَى على فَابنه الحَسَن، فَاذا مَضَى الحَسن فَابنه الحُجَّة مُحمَّد المَهدى(ع) فهؤلاءِ اثنَا عَشَر[5]»
وصى من على بن ابی‌طالب است و بعد از او دو فرزندم حسن و حسینند، و بعد از حسین نُه امام از نسل او خواهد بود.
مردی یهودى گفت: نامشان را ببر.
پیامبر(ص) فرمود: هنگامى که حسین از دنیا برود، فرزندش على است، و هنگامى که فرزندش على از جهان چشم بربندد، فرزندش محمد است، و هنگامى که محمد دنیا را وداع گوید، فرزندش جعفر است، و بعد از جعفر فرزندش موسى، و هنگامى که موسى از دنیا برود، فرزندش على است، و بعد از على، فرزندش محمد، و هنگامى که محمد دیده از جهان بربندد، فرزندش على است، و پس از على فرزندش حسن و هنگامى که حسن از جهان برود فرزندش حجت محمد المهدى است، اینها امامان دوازده‌گانه‌اند.
و نیز در همان کتاب ینابیع‌المودّة به نقل از کتاب «مناقب» حدیث دیگرى است که امامان دوازده‌گانه را با اسم و القاب بیان کرده، و در مورد حضرت مهدى اشاره به غیبت و سپس قیام او، و پر کردن صفحه‌ی زمین از عدل و داد، آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد، مى‌کند.[6]
البته احادیث از طرف شیعه در این زمینه بسیار فراوان و فوق حدّ تواتر است. (دقت کنید)
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد...
جالب این که در حدیثى که در کتب اهل سنت نیز از پیامبر اکرم(ص) آمده است مى‌خوانیم: «من مات بغیر امام مات میتة جاهلیّة؛[7] کسى که بدون امامى از جهان برود، مردن او مردن جاهلیت است!»
همین حدیث در منابع شیعه به این صورت آمده است: «مَن ماتَ وَلا یَعرِف اِمامَه مَات مِیتةً جَاهلیَّة[8]؛ کسى که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد مرگ جاهلیّت است.»
این حدیث به خوبى گواهى مى‌دهد که در هر عصر و زمانى امام معصومى وجود دارد که باید او را شناخت، و عدم شناسایى او آنچنان زیانبار است که انسان را در سرحدّ دوران کفر و جاهلیت قرار مى‌دهد.
آیا منظور از امام و پیشوا در این حدیث همان کسانى است که در رأس حکومتها قرار دارند، چنگیزها و هارون‌ها و زمامداران وابسته؟
بدون شک جواب این سؤال منفى است؛ چرا که زمامداران غالباً افرادى نادرست و ظالم و گاه وابسته به شرق و غرب، و عامل سیاستهاى بیگانه بوده و هستند، و مسلماً شناسایى آنها و پذیرش امامتشان انسان را به «دارالبوار» و جهنم مى‌فرستد.
پس روشن مى‌شود که در هر عصر و زمانى امامى معصوم است که باید او را پیدا کرد و رهبرى او را پذیرا شد.
البته اثبات امامت یکایک امامان علاوه بر طریق فوق از طریق نصوص و روایاتى که از هر امام سابق نسبت به امام لاحق رسیده و همچنین از طریق اعجاز آنها نیز محقق است.
 

فکر کنید و پاسخ دهید

 
1ـ روایات ائمه‌ی اثنی‌عشر در چه کتابهایى آمده است؟
2ـ محتواى این احادیث چیست؟
3ـ توجیهات نامناسبى که براى این احادیث شده چیست؟
4ـ آیا در احادیث اهل سنت نام ائمه‌ی دوازده‌گانه آمده است؟
5ـ طریق دیگر براى اثبات ائمه‌ی اثنی عشر، کدام است؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]. صحیح بخارى، جزء 9، صفحه‌ی100.
[2]. صحیح مسلم، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش.
[3]. مسند احمد، جلد 1، صفحه‌ی 398.
[4]. ینابیع‌المودّة، صفحه‌ی 446.
[5]. ینابیع‌المودّة، صفحه‌ی 44۱.
[6]. ینابیع‌المودّة، صفحه‌ی 44۲.
[7]. المعجم المفهرس لالفاظ الاحادیث النبوى، جلد 6، صفحه‌ی 302.
[8]. بحارالانوار، جلد 6 (چاپ قدیم)، صفحه‌ی 16.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: