کد مطلب: ۵۱۳۰
تعداد بازدید: ۶۴۰
تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۱
امر به معروف و نهی از منکر| ۵۸
اسلام در مقابل افراد خطاکار و مجرم، اصل اولیه را مدارا و نرمش و محبت می داند؛ ولی نه در حدی که از این عطوفت و مدارای اسلامی، سوء استفاده شود؛ بلکه با در نظر گرفتن مصلحت فرد و جامعه، آنجا که نیاز به شدت و خشونت است، از اعمال خشونت، پرهیز نکرده، گاهی آن را لازم و ضروری می شمرد...
در نوشتار قبل به بیان یک مورد از شیوه های امر به معروف و نهی از منکر پرداختیم. در این نوشتار شیوه دیگری از این فریضه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.


خشونت و مدارا


نظام های تربیتی در جوامع انسانی، مختلف و گوناگونند. در برخی نظام های تربیتی، اساس بر خشونت و شدت است و در بعضی دیگر، تنها به نرمش و محبت بسنده می شود. در نگاهی به تورات و یهودیت تحریف شده امروزی، سبک تربیتی اول و در نظری به انجیل و مسیحیت تحریف شده امروزی، شیوه تربیتی دوم را می توان مشاهده کرد. خدای تورات، همواره فرمان به قتل و غارت و نابودی می دهد و غیر یهودیان را شایسته حیات و زنده ماندن نمی داند؛ ولی خدای مسیحیت، همیشه فرمان محبت و نرمش می دهد و حتی در برابر متجاوز و زورگو، توصیه می کند که اگر کسی به یک طرف صورتت سیلی زد، طرف دیگر را نیز پیش آر، تا یک سیلی هم به طرف دیگر بزند؛ امّا روش دین مقدس اسلام، آمیزه ای از نرمش و مدارا و شدت است و هر کدام در جای مناسب خود و با افراد معین و شرایط ویژه، دستور داده شده است.[1]


اصالت مدارا


اسلام در مقابل افراد خطاکار و مجرم، اصل اولیه را مدارا و نرمش و محبت می داند؛ ولی نه در حدی که از این عطوفت و مدارای اسلامی، سوء استفاده شود؛ بلکه با در نظر گرفتن مصلحت فرد و جامعه، آنجا که نیاز به شدت و خشونت است، از اعمال خشونت، پرهیز نکرده، گاهی آن را لازم و ضروری می شمرد؛ امّا این، مانع آن نیست که برخورد اولیه با خطاکاران، به ویژه انسان هایی که ندانستن و ناآگاهی، سبب خطای آن ها شده، بر اساس رفق و مدارا و تحمل و محبت باشد.
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله در دنیای لبریز از کفر، شرک، خون ریزی و گناه، فریاد توحید برداشت و مردم را به خدا خواهی و ارزش های والای الهی و انسانی، دعوت کرد و در کم تر از ربع قرن، توانست تمامی جزیرۀ العرب را به دین مقدس اسلام جذب کرده، زمینه تمدنی عظیم را پی ریزی نماید. سرّ توفیق و راز این پیشرفت شگرف، چیست؟
قرآن یکی از اسرار موفقیت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله را رفق و مدارا و محبت آن حضرت می داند و آن را رحمتی از جانب خداوند می شمارد:
«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ ...».
به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم‏] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مى ‏شدند.[2] رسول خدا صلّی الله علیه و آله اصل اولیه دعوت انبیا را همین مدارا و رفق بر می شمارد و رعایت آن را هم سنگ انجام فرایض و واجبات می داند و می فرماید:
«إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیاءِ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْنَا بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ».‏
ما گروه انبیا، همان گونه که به انجام واجبات مأموریم، مأموریت داریم که با مردم به مدارا رفتار کنیم.[3]
کتاب اعیان الشیعه در مورد سیره عملی رسول خدا صلّی الله علیه و آله در برخورد با خطاکاران چنین آورده است: «یکرم اهل الفضل فی اخلاقهم و یتالف اهل الشر بالبرّ لهم/ کسانی را که در اخلاق برتری داشتند، گرامی می داشت و از آنان که اهل شرارت بودند، دل جویی کرده، به آنان نیکی می نمود». به همین دلیل، گروهی به عنوان «مؤلفۀ قلوبهم» به وجود آمدند. آنان با این که ایمانی مستحکم نداشته، خطاهایی نیز داشتند، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله با نیکی کردن و مدارا با آنان، قلب هایشان را بیشتر متمایل به حق می ساخت.[4]
امام صادق علیه السّلام در مورد رفق و مدارا با خطاکاران در فریضه امر به معروف و نهی از منکر می فرمایند:
«إِنَّمَا یأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ مَنْ كَانَتْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ عَالِمٌ بِمَا یأْمُرُ عَالِمٌ بِمَا ینْهَى عَادِلٌ فِیمَا یأْمُرُ عَادِلٌ فِیمَا ینْهَى رَفِیقٌ بِمَا یأْمُرُ رَفِیقٌ بِمَا ینْهَى».
تنها کسی (حق دارد) امر به معروف و نهی از منکر می کند که در او سه خصلت باشد: 1- عالِم باشد به آن چه نسبت به آن امر و نهی می کند، 2- عادل باشد در آن چه بدان امر می کند یا از آن نهی می نماید، 3- و مدارا کند (با مخاطب) در آن چه امر می کند یا نهی می نماید.[5] سیره عملی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السّلام نیز بر این حقیقت شهادت می دهد که آن بزرگواران در امر به معروف و نهی از منکرِ خطاکاران، جنبه رفق و مدارا را رعایت می کردند و همچون پدری دلسوز و مهربان نسبت به فرزند خردسال خود، در مسیر اقامه واجب و ترک حرام، در کمال متانت و آرامی با مردم کنار آمده و ایشان را یاری می کردند.


نتیجه درخشان رفق و مدارا


خداوند متعال در سوره یس خبر از قومی می دهد که دو تن از رسولان الهی برای هدایتشان به سمت آن ها فرستاده شدند ولی در آغاز کار این قوم به مخالفت با ایشان پرداختند و پروردگار متعال برای نصرت آن دو نفر، فرد سوّمی را به سوی آن ها گسیل داشت:
«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیهِمُ اثْنَینِ فَكَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ فَقالُوا إِنَّا إِلَیكُمْ مُرْسَلُونَ».
و براى آن ها، اصحاب قریه (انطاكیه) را مثال بزن هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند * هنگامى كه دو نفر از رسولان را به سوى آن ها فرستادیم، امّا آنان رسولان (ما) را تكذیب كردند پس براى تقویت آن دو، شخص سوّمى فرستادیم، آن ها همگى گفتند: ما فرستادگان (خدا) به سوى شما هستیم.[6]
در تفسیر برهان و نورالثقلین روایتی در توضیح این آیه آمده است که نکات قابل توجّهی را بیان می کند. ابوحمزه ثمالی از امام باقر علیه السّلام در مورد تفسیر این آیه سوال می کند و امام علیه السّلام در پاسخ می فرمایند: «منظور این آیه، فرستادگانی هستند که خداوند برای هدایت مردم شهر انطاکیه، به آن جا فرستاد؛ ولی آنان از ابتدا با عقاید و اخلاق سخیف مردم، با شدّت برخورد کردند؛ به گونه ای که مردم برآشفته، آنان را دستگیر کرده، در بت خانه آن جا زندانی کردند و آن گاه خداوند، فرستاده سومی به سوی آنان فرستاد. او ابتدا از مردم درخواست کرد که او را نزد شاه انطاکیه ببرند و اظهار داشت که می خواهم خدای پادشاه را عبادت کنم. شاه از این ارادت، خرسند شد و دستور داد او را به بتکده بردند.
وی در آن جا موفق شد با دو فرستاده قبلی که در آن جا زندانی بودند، ملاقات کند؛ پس به آن ها گفت: آیا می خواهید با این شیوه [خشونت و تندی] عقاید مردم را تغییر دهید؟ چرا با رفق و مدارا و تحمل برخورد نکردید؟ اکنون با من اظهار آشنایی نکنید. او مدت یک سال در بتکده ماند و به خوش نامی مشهور شد و پس از یک سال عبادت، او را نزد شاه بردند. شاه از او خواست که هر حاجتی دارد، اظهار کند؛ تا آن را برآورده سازد. او گفت: تنها خواسته ام این است که من دو نفر را در بتکده دیدم و می خواهم بدانم آنان کیستند؟ شاه پاسخ داد: آنان آمده بودند که دین مرا باطل کنند و مرا به عبادت خدای آسمان ها دعوت می کردند. او گفت: خوب است آنان را از زندان بیرون آوری؛ تا با آنان مباحثه کنم؛ اگر سخن ما بر حق بود، آنان به دین ما درآیند و اگر سخن آنان حقیقت داشت، ما به دین آن ها در می آییم.
شاه دستور داد آنان را آوردند. مرد رو به آنان کرد و پرسید: شما چه می گویید؟ آن دو گفتند: ما همه را به بندگی و عبادت خدایی که خالق آسمان ها و زمین است، دعوت می کنیم. فرستاده سومی پرسید: برای این سخن و دعوت خویش، چه برهان و دلیل و حجتی دارید؟ آیا می توانید کوری را شفا ببخشید؟ آن دو فرستاده گفتند: ما از خدا درخواست می کنیم؛ اگر خدا خواست، شفا می دهد. فرستاده سوم از شاه خواست دستور دهد کوری را بیاورند. شاه فرمان داد و کور مادرزادی را آوردند. دو فرستاده به نماز ایستادند و چند رکعت نماز خواندند و پس از نماز، دست ها را به دعا برداشتند و برای شفای کور، دعا کردند. اندکی بعد، کور مادرزاد، بینایی خود را به دست آورد و همگی دچار شگفتی شدند؛ ولی فرستاده سومی گفت: این کار از من هم ساخته است و این دلیلی برای ادعای شما نمی شود و آن گاه دستور داد کور مادرزاد دیگری را آوردند. پس خودش به سجده رفت و از خدا، شفای او را درخواست کرد. کور مادرزاد در یک لحظه، بینایی خود را به دست آورد و مردم غرق در شگفتی شدند.
فرستاده سوم به آن دو فرستاده گفت: شما یک دلیل آوردید و من نیز دلیلی همانند شما آوردم. آیا دلیل دیگری هم دارید؟ آیا توان شفا بخشیدن به بیماری زمین گیر را دارید؟ آن دو فرستاده باز پاسخ دادند: ما دعا می کنیم؛ اگر خدا بخواهد، شفا می دهد. فرستاده سوم درخواست کرد که مردی زمین گیر را حاضر کنند. با درخواست وی، بیماری زمین گیر و فلج را وارد جلسه کردند. دو فرستاده دوباره به نماز ایستادند و پس از پایان نماز، دست ها را به دعا برداشتند. با دعای آنان، مرد زمین گیر به نحو معجزه آسایی شفا یافت و سلامت کامل خویش را باز یافت. فرستاده سوم گفت: این کار شگفت، از من نیز ساخته است. اکنون فرد زمین گیر دیگری را بیاورید. با فرمان او، فرد زمین گیر دیگری را به جلسه آوردند. مرد به سجده رفت و دعا کرد و در میان شگفتی حاضران، فرد زمین گیر از جای برخاسته، سلامت خود را باز یافت.
فرستاده سوم به آن دو فرستاده گفت: اینک دو دلیل در مقابل دو دلیل شما آوردم. آیا دلیل دیگری نیز دارید؟ آن گاه رو به پادشاه کرد و گفت: من اینک از اینان درخواستی می کنم که اگر آن را انجام دهند، من به دین ایشان درخواهم آمد و بعد گفت: شنیده ام که پادشاه پسری داشته که از دنیا رفته است. اکنون از اینان می خواهم او را دوباره به زندگی برگردانند. اگر این ها بتوانند او را دوباره زنده کنند، من به دین آنان درمی آیم. شاه گفت: اگر آنان این کار را انجام دهند، من نیز به درستی آنان شهادت داده، به دین آنان درمی آیم. آن دو فرستاده برای سومین بار به نماز مشغول شدند و پس از نماز، از خدا درخواست کردند و خداوند حیات و زندگی را به آن جوان برگرداند و آن گاه به حاضران گفتند: اکنون به گورستان بروید؛ اگر خدا بخواهد، آن جوان زنده شده، از قبر برخواهد خاست.
مردم با شگفتی رو به سوی قبرستان نهادند و با کمال تعجب مشاهده کردند که فرزند شاه زنده شده و از قبر برخاسته است و گرد و خاک قبر را از سر و روی خود می زداید. او را به حضور شاه آوردند. شاه رو به پسر خویش کرد و پرسید: چه روی داد و چگونه دوباره زندگی را به دست آوردی؟ فرزند شاه گفت: من مرده بودم؛ ولی دو نفر بزرگوار به سجده رفته، از خدا درخواست کردند که من دوباره به زندگی برگردم و خداوند، دعای آن دو را مستجاب کرد و مرا به زندگی بازگرداند. شاه گفت: اگر آن دو نفر را ببینی، آن ها را می شناسی؟ پسر پاسخ داد: آری. شاه فرمان داد: همه مردم و آن دو فرستاده به صحرا روند و فرستاده ها در میان مردم جای گیرند.
فرمان شاه، اجرا شد و آن گاه پسر را به میان جمعیت فرستاد و یکی یکی افراد را به وی نشان می داد و می گفت: آیا این بود که برای زنده شدن تو دعا کرد و او جواب منفی می داد؛ تا این که به اولین فرستاده رسیدند. پسر پادشاه، او را شناخت و گفت: آری، این مرد یکی از آن دو نفر می باشد و وقتی فرستاده دوم را دید، او را شناخت و گفت: این مرد نیز دومین فرد دعا کننده بوده است. در این هنگام سومین فرستاده گفت: دیگر جای شک و شبهه ای نیست و من به صداقت اینان ایمان آوردم و به دین آنان درآمدم. شاه نیز به صداقت آنان اعتراف کرد و به دین آنان درآمد و مردم که شاهد این وقایع شگفت بودند نیز به دین آن فرستادگان درآمدند.[7]


خودآزمایی


1- « رفق و مدارا» را به عنوان یکی از شیوه های امر به معروف و نهی از منکر توضیح دهید؟
2- ماجرای قوم انطاکیه را به طور مختصر توضیح دهید؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1] امر به معروف و نهی از منکر: دو فریضه برتر در سیره معصومین علیهم السلام ج 2 ص 91 (با تصرف مختصر).
[2] سوره آل عمران/ آیه 159 (ترجمه مکارم).
[3] بحار الأنوار (ط - بیروت) ج ‏72 ص 53.
[4] امر به معروف و نهی از منکر: دو فریضه برتر در سیره معصومین علیهم السلام ج 2 ص 92 و 93 (با تصرف).
[5] تحف العقول ص 358.
[6] سوره یس/ آیه 13 و 14 (ترجمه مکارم).
[7] البرهان فی تفسیر القرآن ج ‏4 ص 570/ تفسیر نور الثقلین ج ‏4 ص 379/ ترجمه روایت از محمود مدنی بجستانی.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حجت‌الاسلام مسلم زکی‌زاده
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: