اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلى نَبَیِّنا مُحَمَّد وَآلِهِ الْمَعْصُومینَ لا سِیمِّا بَقِیَّةاللهِ فِى الاَرَضینَ عَجَّلَ اللهُ تَعالى فَرَجَهُ وَجَعَلْنا مِنْ اَعْوانِه وَاَنْصارِه وَمَنَّ عَلَیْنا بِرِضاهُ وَاللَّعْنُ عَلى اَعْدائِهِمْ اَجْمَعینَ
یک بحث كلى و فشرده دربارهی خودشناسى براى خودسازى
مقدمه
انسان از جهات مختلف، موضوع علوم گوناگون قرار مىگیرد: روانشناسى، جامعهشناسى، تاریخ، اخلاق، طب و حتى فیزیولوژى و بیولوژى، علومى هستند كه هر یك، وجود انسان را از نظر خاصى مورد بحث قرار مىدهد. ما در اینجا به بحث دربارهی انسان مىپردازیم از این نظر كه موجودى است كمالپذیر؛ و دربارهی كمال نهایى و راه رسیدن به آن گفتگو مىكنیم و مىكوشیم از راه تأمل در وجود خویش و یافتن عواملى كه در فطرت ما براى سیر و وصول به هدف اصلى نهاده شده است، و شناختن كششهایى كه به سوى آرمانهاى بلند انسانى وجود دارد، و همچنین روابطى كه وجود ما را با دیگران مىپیوندد و به ما امكان مىدهد كه با استفاده از آنها و كوشش در راه تحكیم و تقویت آنها خود را نیرومندتر و براىترقى و تكامل آمادهتر سازیم، راه بهرهبردارى هر چه بیشتر و هر چه بهتر از نیروهاى درونى و امكانات بیرونى را براى رسیدن به كمال و سعادت حقیقى بشناسیم؛ باشد كه به یارىِ خداى متعال، گامى در راه تكامل خود و دیگران برداریم.
بنابراین، موضوع بحث عبارت است از «انسان از این نظر كه موجودى است كمالپذیر». و هدف و فایدهی آن عبارت است از «شناختن كمال حقیقى و راه رسیدن به آن». و اسلوب آن عبارت است از «بررسىِ بینشهاى درونىِ خویش براى باز شناختن خواستها و كششهایى كه در وجود ما براى كمال نهاده شده، و عواملى كه ما را در راه رسیدن به آن كمك مىكند، و بررسىِ شرایطى كه مىتوان از آنها براى این منظور بهرهبردارى كرد.» و براى اثبات مطالب مىكوشیم به دریافتهاى وجدانى و براهین سادهی عقلى اكتفا كنیم، و با استفاده از روشنترین و قطعىترین معلومات، به كشف مجهولات نایل آییم، و در صورت لزوم، به دلیلهاى پیچیدهی عقلى و نقلى اشارهاى مىكنیم.
ضرورت خودشناسى
براى موجودى كه فطرتاً داراى حب ذات است، كاملاً طبیعى است كه به خود پردازد و در صدد شناختن كمالات خویش و راه رسیدن به آنها برآید. پس درك ضرورت خودشناسى، نیازى به دلیلهاى پیچدهی عقلى یا تعبدى ندارد. از این رو، غفلت از این حقیقت و سرگرم شدن به چیزهایى كه به هیچوجه در كمال و سعادت آدمى مؤثر نیست، امرى است غیر طبیعى و انحرافآمیز و این امر است كه باید علتش را جستجو كرد و راه سلامت و نجات از آن را شناخت.
همهی تلاشهاى انسانى، اعم از علمى و عملى، براى تأمین لذایذ و منافع و مصالح «انسان» انجام مىگیرد. پس شناختن خود انسان و آغاز و انجام او و همچنین كمالاتى كه ممكن است به آنها نایل گردد، مقدم بر همهی مسائل، بلكه بدون شناختن حقیقت انسان و ارزش واقعىِ او، دیگر بحثها و تلاشها بیهوده و بىپایه است.
اصرارى كه ادیان آسمانى و پیشوایان دینى و علماى اخلاق، بر خودشناسى و به خودپردازى دارند، همگى ارشادى است به همین حقیقت فطرى و عقلى. قرآن شریف، فراموشكردن نفس را لازمهی فراموشكردن خدا و به منزلهی عقوبت این گناه معرفى مىفرماید:
وَ لا تَكُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ.[1]
مانند كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند خدا هم خودشان را از یادشان برد.
و در جاى دیگر مىفرماید:
عَلَیْكُمْ اَنْفُسَكُمْ لا یَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ اِذا اهْتَدَیْتُمْ.[2]
به خویشتن پردازید، كسى كه گمراه شد، به شما زیان نزند اگر هدایت یافتید.
و با اینكه آیات الهى را چه در آفاق و چه در انفس، مورد توجه قرار داده است، چنان كه مىفرماید:
سَنُریهِمْ آیاتِنا فى الْافاقِ وَ فى اَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ.[3]
آیات خویش را در آفاق و در وجودشان به آنان مىنمایانیم تا برایشان روشن شود كه او حق است.
اما براى آیات انفس، موقعیت خاصى قایل شده و با تعبیر:
وَ فى اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرُونَ.[4] و در خودتان نیز آیاتى است مگر نمىبینید؟
كسانى را كه به خویشتن نمىپردازند و آیات الهى را در درون خویش مشاهده نمىكنند، نكوهش فرموده است.
پیغمبر اكرم(ص) نیز براى خودشناسى، اهمیت فوقالعادهاى قایل شدهاند و آن را راه خداشناسى معرفى مىفرمایند:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، عَرَفَ رَبَّهُ.
كسى كه خودش را شناخت، پروردگارش را شناخت.
از امیر مؤمنان(ع) روایات بسیارى در این زمینه با مضامین مختلف نقل شده است كه مرحوم «آمدى» قریب سى روایت از آنها را در «غرر الحكم» مىآورد. از جملهی آنها این كلمات قصار است:
مَعْرِفَةُ النَّفْسِ اَنْفَعُ الْمَعارِفِ.
شناخت خویش سودمندترین شناختها است.
عَجِبْتُ لِمَنْ یُنْشِدُ ضالَّتَهُ وَ قَدْ اَضَلَّ نَفْسَهُ فَلایَطْلُبُها.
درشگفتم از كسى كه گمشدهاش را مىجوید درحالى كه خود راگم كرده و نمىجویدش.
عَجِبْتُ لِمَنْ یَجْهَلُ نَفْسَهُ کَیْفَ یَعْرِفُ رَبَّهُ.
در شگفتم از كسى كه خود را نمىشناسد چگونه پروردگارش را مىشناسد.
غایَةُ الْمَعْرِفَةِ اَنْ یَعْرِفَ الْمَرْءُ نَفْسَهُ.
نهایت معرفت این است كه انسان خودش را بشناسد.
اَلْفَوْزُ الاَكْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ.
بزرگترین كامیابى از آنِ كسى است كه به خودشناسى نایل شود.
و نیز از آن حضرت روایت شده است:
كُلَّما زادَ عِلْمُ الرَّجُلِ زادَ عِنایَتُهُ بِنَفْسِهِ وَ بَذَلَ فى رِیاضَتِها وَ صِلاحِها جَهْدَهُ.[5]
هر قدر بر دانش شخص افزوده شود، اهتمامش به خودش بیشتر مىشود و در راهتربیت و اصلاح خویش بیشتر مىكوشد.
توضیحات
چون در این بحث، تعبیراتى به كار مىرود كه احیاناً عین یا نظیر آنها در بحثهاى دیگرى ممكن است با معناى مغایرى استعمال شود، براى جلوگیرى از سوء تفاهم، به توضیحات زیر مبادرت مىورزیم:
الف) منظور از «خودشناسى» ـ چنان كه اشاره شد ـ شناختن انسان است از آن نظر كه داراى استعدادها و نیروهایى براى تكامل انسانى است. بنابراین، مرتبهاى از علم حضورى كه هر كسى به خود دارد، ما را از این بحث مستغنى نمىسازد. همچنین علم حضورىِ كاملى كه در اواسط سیر معنوى حاصل مىشود و انسان حقیقت خویش را بىپرده مشاهده مىكند، در اینجا منظور نیست؛ زیرا آن از نتایج خودسازى است نه از مقدمات آن؛ همچنان كه شناختن اندامهاى بدن و چگونگىِ كار آنها كه در علم فیزیولوژى مورد بحث قرار مىگیرد، ارتباطى با بحث ما ندارد. حتى شناختن روان و نیروهاى درونىِ انسان نیز آن طور كه در روانشناسى مورد بحث واقع مىشود، در اینجا مورد توجه نیست؛ گرچه پارهاى از مباحث قطعىِ روانشناسى، ممكن است به عنوان مبادىِ بحث، مورد استفاده قرار گیرد.
ب) منظور از خودسازى و به طور كلى، پرداختن به خویش، شكلدادن و جهتبخشیدن به فعالیتهاى حیاتى است نه محدودكردن و متوقف ساختن آنها. به عبارت دیگر، غرض از این بحث، این است كه بدانیم چگونه كوششهاى علمى و عملىِ خود را تنظیم كنیم و آنها را به چه سویى سوق دهیم تا در رسیدن به كمال حقیقى، مؤثر باشد. بنابراین، لازمهی این بحث، انكار حقایق خارج از ذهن یا انكار ارزشى كه شناختن آنها دارد و یا هرگونه تمایل ایدهآلیستى، كه جنبهی غیر مثبت داشته باشد، نیست. چنان كه گرایشهاى پراگماتیستى هم كه مبتنى بر اصالت عمل مفید براى زندگىِ مادى و دنیوى و از مظاهر اومانیسم است، نمىتواند مبیّن حاق این بحث باشد، بلكه خواهیم دید كه مباین با آن است، مگر اینكه براى برخى از این انواع تفكرات، تفسیرهایى مشتمل بر جهانى متعالى و وسیع، در نظر بگیرند كه آن هم مورد نظر بنیانگذاران و طرفداران این مكتبها نیست.
ج) منظور از خودگرایى و دروننگرى و خودكاوى در اینجا این است كه انسان با تأمل در وجود خویش و استعدادهاى درونى و كششهاى باطنىِ خود، هدف اصلى و كمال نهایى و نیز مسیر سعادت و ترقى حقیقى را بشناسد، نه اینكه پیوندهاى وجودى خود را با دیگران ندیده انگارد، و امكاناتى كه براى پیشرفت و تكامل، در پرتو اجتماع و همكارى وجود دارد، انكار كند. بنابراین، منظور از اینگونه تعبیرات نیز جنبههاى مثبت آنها است و نباید با تعبیراتى نظیر: فردگرایى و درونگرایى و خودبینى و خودپرستى، كه در روانشناسى و اخلاق و غیره به كار مىرود و متضمن معانىِ منفى است، اشتباه شود.
د) پارهاى الفاظ دیگر هست كه معانىِ اصطلاحىِ متعددى دارد و در علوم مختلف، براى معانىِ متفاوتى به كار مىرود و حتى ممكن است برخى از اصطلاحات در یك علم، اما در مكتبهاى مختلف آن علم، معانى متغایرى داشته باشد؛ مانند عقل، نفس، شهود، حسّ، ادراك، خیال، قوه، نیرو و غریزه... تقیّد به اصطلاح خاص در اینگونه موارد، گوینده و شنونده را در تنگنا قرار مىدهد. از این رو، براى تعیین معناى منظور، باید به قراین كلامى اتكا كرد و كسانى كه تنها به اصطلاح علمى یا فلسفىِ خاصى آشنایى دارند، باید خود را در چارچوبهی همان اصطلاح مقید نسازند تا دچار سوء تفاهم نشوند.
خودآزمایی
1- هدف و فایدهی اسلوب کمالپذیری انسان را بیان کنید.
2- چرا درك ضرورت خودشناسى، نیازى به دلیلهاى پیچدهی عقلى یا تعبدى ندارد؟
3- منظور از خودشناسى، خودسازى و خودگرایى را بیان کنید.
پینوشتها
[1]ـ حشر/۱۹.
[2]ـ مائده/۱۰۵.
[3]ـ فصلت/۵۳.
[4]ـ ذاریات/۲۱.
[5]ـ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 310.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی