فصل دوّم: تقیّه در کتاب و سنّت | ۱
دوّمین مسألهاى که پیوسته «بهانهجویان» و «مخالفان متعصّب ما» بر پیروان مکتب اهل بیت(ع) خرده مىگیرند، مسألهی «تقیّه» است؛ مىگویند چرا شما تقیّه میکنید؟ آیا تقیّه نوعى نفاق نیست؟!
آنها این مسأله را به قدرى بزرگ مىکنند که گویى تقیّه کار حرام یا گناه کبیره یا بالاتر از آن است.
غافل از این که قرآن با صراحت در آیات متعدّد، تقیّه را با شرایط خاص مجاز شمرده، و روایات وارده در منابع خودِ آنها نیز این معنا را تأیید مىکند، و از آن فراتر، تقیّه (با شرایطش) فرمان صریح عقل است، و بسیارى از آنها نیز در زندگى شخصى خود آن را تجربه کرده و به آن عمل مىکنند.
براى توضیح این سخن توجّه به چند نکته لازم است:
۱ـ تقیّه چیست؟
تقیّه آن است که انسان، عقیدهی دینى خود را در برابر مخالفان متعصّب و سرسخت که ممکن است خطرى براى او بیافرینند، کتمان کند.
به عنوان مثال مسلمان موحّدى در چنگال گروهى بت پرست لجوج، گرفتار شده که اگر اظهار توحید و اسلام کند، خون او را مىریزند یا صدمهی مهمّ جانى، مالى و عِرضى به او مىرسانند، او عقیدهی باطنى خود را مکتوم مىدارد تا از گزند آنها در امان بماند.
یا یک مسلمان شیعى در بیابانى گرفتار یک فرد وهّابى تندرو مىشود که ریختن خون مسلمان شیعه را مباح مىداند، در این حالت براى حفظ جان و مال و ناموس خود، عقیدهی خود را از او مکتوم مىدارد.
هر عاقلى تصدیق مىکند که این کار کاملاً منطقى است و عقل بر آن حاکم است، چرا که نباید جان خود را فداى تعصّب متعصّبان کرد.
۲ـ فرق تقیّه با نفاق
نفاق درست نقطهی مقابل تقیّه است، منافق کسى است که در باطن به مبانى اسلام اعتقاد ندارد یا در آن تردید دارد و متزلزل است، ولى در میان مسلمین اظهار اسلام مىکند.
تقیّهاى که ما مىگوییم این است که در باطن اعتقاد صحیح اسلامى دارد، منتها تابع نظر بعضى از تندروان وهّابى که همهی مسلمین را جز خودشان، کافر مىدانند و براى آنها خط و نشان مىکشند و تهدید مىکنند، نیست؛ هرگاه فرد با ایمانى عقیدهی خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود، از این گروه متعصّب کتمان کند، تقیّه است و عکس آن نفاق.
۳ـ تقیّه در ترازوی عقل
تقیّه در واقع یک سپر دفاعى است و به همین جهت در روایات ما به عنوان «تُرس المُؤمن» یعنى «سپر افراد با ایمان» معرّفى شده است.
هیچ عقلى اجازه نمىدهد که انسان عقیدهی باطنى خود را در برابر افراد خطرناک و غیرمنطقى اظهار کند و جان یا مال یا ناموس خود را به خطر بیندازد، چرا که هدر دادن نیروها و امکانات بدون فایده عاقلانه نیست.
«تقیّه» شبیه روشى است که همهی سربازان در میدان جنگ به کار مىگیرند، خود را در لابهلاى درختان، تونلها، خاکریزها مخفى مىکنند، لباس خود را به رنگ شاخههاى درختان انتخاب مىنمایند، تا بى جهت خون خود را هدر ندهند.
تمام عقلاى دنیا براى حفظ جان خود در برابر دشمنان سرسخت، از روش تقیّه استفاده مىکنند، و هرگز کسى را بر استفاده کردن از این روش، سرزنش نخواهند کرد. در تمام دنیا نمىتوانید کسى را پیدا کنید که تقیّه را با شرایطش نپذیرفته باشد.
۴ـ تقیّه در کتاب الله
قرآن مجید در آیات متعدّدى تقیّه را در برابر کفّار و مخالفان مجاز شمرده است، به عنوان نمونه:
الف) در داستان مؤمن آل فرعون مىخوانیم:
«(وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّى اللهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ...)؛
مرد با ایمانى از آل فرعون که ایمان خود را (نسبت به آیین موسى) کتمان مىکرد گفت: آیا شما مىخواهید کسى را که مىگوید پروردگار من خداست، به قتل برسانید در حالى که معجزات و دلایل روشنى با خود دارد».[1]
و در ادامه مىگوید: «او را به حال خود رها کنید، اگر دروغ مىگوید آثار دروغ دامان او را مىگیرد، و اگر راست بگوید ممکن است بعضى از عذابهاى الهى را که او نسبت به آن هشدار مىدهد، دامان شما را بگیرد».
به این ترتیب مؤمن آل فرعون در عین تقیّه و «کتمان ایمان خود» نصایح لازم را به آن گروه متعصّب لجوج که تصمیم گرفته بودند خون پیامبر الهى موسى را بریزند، مىکند.
ب) در یک دستور صریح دیگر قرآنى مىخوانیم:
«(لاَ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِى شَىْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً...)؛
مؤمنان نباید کفّار را دوست خود انتخاب کنند، هر کس چنین کند از خداوند، بیگانه است، مگر این که بخواهید از آنها تقیّه کنید».[2]
این آیه دوستى با دشمنان حق را به کلّى ممنوع کرده، جز در مواردى که ترک دوستى، سبب اذیّت و آزار مسلمانى شود و به عنوان یک سپر دفاعى از دوستى با آنها به طور تقیّه استفاده شود.
ج) داستان عمّاریاسر و پدر و مادرش را تمام مفسّران نقل کردهاند که هر سه گرفتار چنگال مشرکان عرب شدند و آنها را وادار به برائت از پیامبر اسلام(ص) کردند، پدر و مادر عمّار خوددارى کرده و شهید شدند، ولى عمّار از روى تقیّه مطابق میل آنها سخن گفت و سپس گریه کنان به خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید.
در این هنگام آیهی شریفهی «(مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ...)؛ کسانى که بعد از ایمان کافر شوند... عذاب سختى دارند، مگر آنها که تحت فشار واقع شدهاند...».[3]
پیغمبر اکرم(ص) پدر و مادر عمّار را جزء شهدا شمرد و اشک از چشمان عمّار سترد و فرمود: چیزى بر تو نیست، اگر باز تو را مجبور کردند تو نیز همان کلمات را تکرار کن!
اتّفاق نظر همهی مفسّران اسلام در مورد نزول آیهی فوق دربارهی عمّار و پدر و مادرش و سخنانى که پیامبر(ص) بعد از آن فرمود، نشان مىدهد که مسألهی تقیّه مورد قبول همه است. راستى شگفتانگیز است که با این سندهاى محکم قرآنى و کلمات مفسّران اهل سنّت، باز هم بر شیعه به خاطر قبول تقیّه خردهگیرى مىکنند؟
آرى نه عمّار منافق بود و نه مؤمن آل فرعون، بلکه از دستور الهى تقیّه بهره گرفتند.
۵ـ تقیّه در روایات اسلامی
در روایات اسلامى نیز تقیّه بازتاب وسیعى دارد به عنوان نمونه:
مسند أبى شیبة از مسانید معروف اهل سنّت است. او در داستان «مسیلمهی کذّاب» نقل مىکند که مسیلمهی کذّاب دو نفر از یاران رسول خدا(ص) را در منطقهی نفوذ خود دستگیر کرد. از هر دو سؤال کرد، آیا شهادت مىدهید که من فرستادهی خدا هستم؟! یکى شهادت داد و نجات یافت و دوّمى شهادت نداد و گردنش را زدند.
هنگامى که خبر به پیغمبر اکرم(ص) رسید، فرمود: آن که کشته شد بر طریق صدق و راستى قدم برداشت و دوّمى رخصت الهى را پذیرا شد و گناهى بر او نیست.[4]
در احادیث ائمّهی اهل بیت(ع) به خصوص امامانى که در عصر قدرت بنى امیّه و بنى عبّاس مىزیستند و دوستان على(ع) را هر کجا مىیافتند به قتل مىرساندند، دستور تقیّه فراوان دیده مىشود، زیرا مأمور بودند براى حفظ جان خویش از شرّ آن جانیان آدمکش و بى رحم، از سپر تقیّه بهره جویند.
خودآزمایی
1- تقیّه را تعریف کنید.
2- فرق تقیّه با نفاق را شرح دهید.
3- آیهای از قرآن مجید که تقیّه را در برابر کفّار و مخالفان مجاز شمرده است را بیان کنید.
پینوشتها
[1]. سورهی غافر، آیهی 28.
[2]. سورهی آل عمران، آیهی 28.
[3]. سورهی نحل، آیهی 106.
[4]. مسند ابى شیبه، جلد 12، صفحهی 358.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی