بخش اوّل: توسّل | ۲
توسّل از نظر روایات سنّی | ۱
و ما از باب نمونه، روایاتی چند از کتب معروف اهل تسنّن میآوریم:
توسّل از نظر روایات سنّی
۱ـ «سمهودی» که از علمای معروف سنّی شافعی است (متوفای 911 هجری) در کتاب «وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی» میگوید:
«الفصل الثالث فی توسّل الزّائر و تشفّعه به صلی الله تعالی علیه و سلّم الی ربّه تعالی...»[1]:
«فصل سوّم در توسّل زائر است به رسول خدا(ص) و شفیع قرار دادن وی به پیشگاه خدا».
سپس «سمهودی» بیانی دارد که حاصل ترجمهاش این است:
«بدان که استغاثه از پیامبر اکرم(ص) و جاه و منزلت او را به پیشگاه خدا به شفاعت بردن، کار انبیاء و مرسلین بوده و سیره و رفتار صلحای پیشین در همه حال، استقرار بر همین داشته است چه در حال حیات آن حضرت و چه بعد از ممات، چه در عالم بزرخ و چه در عرصات قیامت؛ و حتّی پیش از خلقت آن حضرت نیز توسّل و استشفاع به او، سیرهی پیامبران بزرگ خدا بوده است».
آنگاه میگوید:
«در این باب، روایاتی رسیده است و ما اکتفا میکنیم به آنچه که جمعی که از جملهی آنها است «حاکم» از عمربن خطّاب نقل میکنند که رسول خدا(ص) فرمود: پس از اینکه آدم(ع) مرتکب خطیئه (ترک اولی) گردید، در مقام توبه برآمده و به پیشگاه خدا عرضه داشت:
یا رَبَّ اَسْأَلُکَ بِحَقّ مُحَمَّدٍ(ص) لَمّا غَفَرْتَ لی:
پروردگارا بحقّ محمّد(ص) از تو خواستارم که مرا بیامرزی.
خدا فرمود: ای آدم چگونه محمّد(ص) را شناختی و حال آنکه او را نیافریدهام؟
عرض کرد: پروردگارا پس از آنکه بدست قدرت خود، مرا آفریدی و از روح خود در من دمیدی، به پایههای عرش نظر کردم و دیدم این کلمات بر آن نوشته است: لا اله الاّ الله، محمّد رسول الله؛ از آن، پی بردم که «محمّد(ص)» محبوبترین خلق تو در نزد تو است که نام او را قرین نام مقدّست قرار دادهای.
فرمود: ای آدم، راست گفتی، او احبّ خلق من در نزد من است و چون بحقّ او از من تقاضای مغفرت نمودی، تو را بخشیدم؛ و اگر نبود «محمد(ص)»، تو را نمیآفریدیم».[2]
و به همین توسّل آدم علیه السلام اشاره شده است در قصّهی «مالک» و منصور دوانیقی در روضهی منوّرهی حضرت خاتم النبیین صلی اله علیه و آله و سلّم که نوشتهاند:
سالی که منصور، دوّمین خلیفهی عبّاسی به حجّ رفت و به زیارت مرقد مطهّر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مشرّف شد، «مالک» که رئیس فرقهی «مالکیه» از مذاهب چهارگانهی اهل تسنّن است و از شخصیتهای بسیار بزرگ و مهم آنان بشمار میرود، در اثناء زیارت به او گفت:
ای امیر، اینجا حرم رسول خدا است؛ صدای خود را آهسته کن که خدا بمنظور تأدیب مردم میفرماید:
لا تَرْفَعُوا اَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی.[3]
یعنی: «صدای خود را بلند نکنید در حالتیکه بالاتر از صدای پیامبر باشد».
و در مدح آنانکه صدای خویش را فرود آورند فرموده است:
اِنَّ الَّذینَ یغُضُّونَ اَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ اُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللهُ قُلُوبَهُمْ لِتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَهٌ وَ اَجْرٌ عَظیمٌ؛[4]
«آنانکه صدای خود را (هنگام سخن گفتن) در حضور رسول خدا، کاهش میدهند (فریاد نمیکشند) آنها کسانی هستند که خداوند دلهای آنها را برای تقوا آزمایش کرده است؛ برای آنان مغفرتی (بزرگ) و اجری عظیم است».
و همچنین در ذمّ قوم دیگری که رعایت ادب نمیکنند میفرماید:
اِنَّ الَّذینَ ینادُونَکَ مِنْ وَراءِ الْحُجُراتِ اَکْثَرُهُمْ لایعْقِلُونَ؛[5]
«آنانکه تو را (ای رسول مکرّم) با صدای بلند از پشت حجرهها میخوانند اکثرشان نادانند».
و حرمت رسول خدا(ص) در حال مماتش مانند حرمت وی در حال حیات است.
«منصور» از این سخن، تنبّهی یافت و فروتن شد؛ سپس به «مالک» گفت: ای ابا عبدالله (کنیهی مالک است) آیا در حال دعا و خواندن خدا، رو به قبله کنم یا رو به رسول خدا(ص) آورم؟ (یعنی رو به قبر مطهّر آن حضرت نموده و خدا را بخوانم؟) مالک گفت:
لِمَ تَصْرِفُ وَجْهَکَ عَنْهُ وَ هُوَ وَ سیلَتُکَ وَ وَسیلَةُ اَبیکَ آدم علیه السّلام اِلَى اللهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ؟ بَلِ اسْتَقْبِلْهُ وَاسْتَشْفِعْ بِهِ فَیُشَفِّعُکَ اللهُ تَعالى؛ قالَ اللهُ تَعالى: وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جاءوُکَ....
یعنی: چرا از رسول خدا(ص) روی خود را برگردانی و حال آنکه او «وسیلهی» تو و «وسیلهی» پدرت آدم(ع) بسوی خدا است در روز قیامت؟ بلکه رو بسوی او بنما و به شفاعت او رو بسوی خدا بر، تا مگر خدا بشفاعت وی تو را بپذیرد؛ چه آنکه خدا فرموده است:
وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جَاءوُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحیماً؛ (سورهی نساء، آیهی ۶۴)
یعنی: «اگر آنان هنگامی که به خویشتن ستم کردند (مرتکب گناهی شدند) به سوی تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش مینمودند و تو نیز (از خدا) برای آنان طلب مغفرت مینمودی، هر آینه خداوند را توبه پذیری مهربان مییافتند».[6]
تذکّر: اگر در روایت «مالک» میبینیم که ذکر «روز قیامت» شده است بدانجهت است که موقف «قیامت» دشوارترین مواقف حیاتی انسان است؛ و آدمی در آنجا به خطراتی عظیم مبتلا میشود و در معرض هلاک دائم و عذاب همیشگی قرار میگیرد.
و لذا، وساطت و شفاعتی که در آن موقف پرخطر، موجب نجات انسان گردد، طبیعی است که در مواقف پائینتر در «برزخ» و «دنیا»، آنهم برای حوائج کوچک و رفع بلیات کوچکتر، راه نجات بخشیش سریعتر و آسانتر و قطعیتر خواهد بود.
و لهذا، «مالک» برای ترغیب «منصور» به توسّل در دنیا، استدلال به «وسیله» بودن رسول خدا صلّی اله علیه و اله و سلّم در آخرت نموده و او را امر به استقبال قبر مطهّر و استشفاع به آنحضرت میکند که نه تنها آنحضرت در دنیا و بزرخ، «وسیلهی» تو و پدرت آدم(ع) بسوی خدا است، بلکه در روز قیامت کبری و وحشت عُظمی نیز «وسیلهی» آدم(ع) و آدمزادگان برای نجات از خطرات عظیم و نیل به سعادتهای بی پایان خواهد بود.
و همچنین استشهاد وی به آیهی «وَ لَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ...» در مقام ترغیب به استقبال قبر مطهّر و توسّل و استشفاع به رسول مکرّم صلّی الله علیه و آله و سلّم پس از وفات آنحضرت، دلالت روشن بر تعمیم امر «توسّل» نسبت به عالم دنیا و بزرخ و محشر دارد.
چه آنکه میدانیم مورد نزول آیهی شریفه، زمان حیات رسول خدا(ص) بوده است؛ و لذا اگر جواز «توسّل» اختصاص به زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشت و یا اگر وسیله بودن آنحضرت تنها در روز قیامت و محشر میبود، دیگر جا نداشت که «مالک» برای توجّه دادن «منصور» به قبر شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم و شفاعت طلبی از روح مقدّس آن حضرت که در عالم برزخ است استدلال به موضوع «وسیله» بودن رسول مکرّم صلّی الله علیه و آله و سلّم در روز قیامت کرده و استشهاد به آیهای که مربوط به توسّل به آنحضرت در زمان حیات دنیوی آنجناب است بنماید (درست دقّت فرمائید).
بنابراین، خدشهی «ابن تیمیه»[7] نسبت به دلالت این روایت از نظر قید «یوم القیامۀ» مخدوش است.
2ـ سوادبن قارب که از صحابه است در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بعنوان استشفاع و توسّل، قصیدهای انشاء نموده و ضمن آن گفت:
وَ اِنَّكَ اَدْنَی الْمُرْسَلینَ وَسیلَةً
اِلَی الله یابْنَ الْاَكْرَمینَ الْاَطائِبِ
وَ كُنْ لی شَفیعاً یوْمَ لا ذی شَفاعَةٍ
بِمُغْنٍ فَتیلاً عَنْ سَوادِ بْنِ قارِبٍ
یعنی: تو (ای رسول معظّم) در میان رسولان، نزدیکترین «وسیله» به درگاه خدا هستی ای فرزند گرامی تران پاکتران؛ تو شفیع من باش در روزی که هیچ شفاعت کنندهای قادر بر رفع کمترین بلا از سواد بن قارب نخواهد بود.[8]
چنانکه پیداست آن مرد صحابی، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم را هم بعنوان «وسیله» تعبیر نموده و هم از آنحضرت تقاضای «شفاعت» کرده است؛ و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز این کار وی (توسّل و استشفاع) را با سکوت خود تقریر و امضاء فرموده است.
خودآزمایی
1- نظر «سمهودی» درباره توسل را بیان کنید.
2- چرا در روایت «مالک» میبینیم که ذکر «روز قیامت» شده است؟
3- به چه دلیل خدشهی «ابن تیمیه» نسبت به دلالت روایت از نظر قید «یوم القیامۀ» مخدوش است؟
پینوشتها
[1]ـ وفاء الوفاء، ج ۴، ص ۱۳۷۱.
[2]ـ وفاء الوفاء، ج ۴، ص ۱۳۷۱ و ۱۳۷۲، و بحارالانوار، ج۱۱، ص ۱۸۱، حدیث ۳۳.
و مجمعالبیان در تفسیر آیهی ۳۷ سورهی بقره (فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَیهِ) پس از نقل پارهای از اقوال میگوید:
«آدم(ع) بعرش خدا دید نوشته است: «محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین»؛ از کرامت آن اسماء معظّم پرسید، گفته شد: اینها با جلالتترین خلقاند در نزد خدا از حیث منزلت: فَتَوَسَّلَ آدَمُ اِلی رَبِّهِ بِهِمْ فی قَبُولِ تَوْبَتِهِ وَ رَفْعِ مَنْزِلَتِهِ: پس آدم(ع) به آنها توسّل جست و بوسیلهی آنها به درگاه خدا تَضَرّع نمود تا توبهاش پذیرفته شد و منزلتش بالا رفت».
و در این زمینه است که واسطی میگوید: «قَوْمٌ بِهِمْ غُفِرَتْ خَطیئَةُ آِدم(ع) ـ وَ هُمُ الْوَسیلَةُ و النُّجُومُ الطُّلَّعُ» (کشفالارتیاب، ص ۳۰۷ و ۳۰۸).
یعنی: (محمّد(ص) و اهل بیت اطهارش قومی هستند که بحرمت آنها لغزش آدم(ع) بخشیده شد و همانانند وسیله و ستارگان فروزان (راه حق).
[3]ـ سورهی حجرات، ضمن آیهی ۲.
[4]ـ سورهی حجرات، آیهی ۳.
[5]ـ سورهی حجرات، آیهی ۴.
[6]ـ قصّهی مذکور از کتاب «وفاء الوفاء، ج ۴، ص ۱۳۷۶» نقل به معنی شد؛ و کتاب «کشف الارتیاب، ص ۳۱۷» مدارک معتبر دیگری نیز ارائه کرده و ضمن نقل کلام از «خلاصة الکلام» میگوید: قال العلّامة ابن حجر فی الجوهر المنظّم: روایة ذلک عن الامام مالک، جاءت بالسنّد الصحیح الذّی لامطعن فیه و قال العلّامة الزّرقانی فی شرح المواهب: ورواها ابن فهد باسناد جیّد ورواها القاضی عیاض فی الشّفا باسناد صحیح رجاله ثقات لیس فی اسنادها وضّاع ولا کذّاب».
یعنی: «علّامه ابن حجر در کتاب جوهر منظّم میگوید: روایت این ماجری از امام مالک بسند صحیحی که در آن طعن و خدشهای نیست آمده است. و علاّمهی رزقانی در کتاب شرح مواهب میگوید: این قصّه را ابن فهد به سندی نیکو روایت نموده و همچنین قاضی عیاض آن را در کتاب شفا بسندی صحیح که رجال آن، همگی موثّق هستند و هیچ فرد کذّاب و جعّالی در میانشان نیست نقل کرده است».
[7]ـ التوسّل و الوسیلة، ص ۶۸.
[8]ـ کشفالارتیاب، ص ۳۱۰، نقل از طبرانی در کبیر.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی