بسیاری از پدران و مادران، تربیت را در محدود ساختن کودک و سلب آزادی از او میدانند. میگویند: او خوب و بد را تشخیص نمیدهد و عقلش به جایی نمیرسد. اگر او را آزاد بگذاریم، به فساد کشیده خواهد شد، پس باید او را محدود و مقید ساخت.
این گونه پدران و مادران، خودشان را به جای عقل کودک قرار میدهند، به جایش میفهمند، تصمیم میگیرند و انتخاب میکنند. کلیهی کارها حتی خوردن، خوابیدن، حرف زدن و بازی کردن او را کنترل میکنند و مطابق سلیقهی خود ادارهاش میکنند. کودک، آزادی و حق تصمیم و اراده ندارد و بدون اجازهی پدر و مادر، نمیتواند کاری را انجام دهد. هر چه آنان برایش بپسندند، ناچار است بدون چون و چرا انجام دهد و هر چه آنان بد بشمارند، مجبور است بدون گفت و گو ترک کند. برنامهی تربیتی والدین امر و نهی است و بچهها هم جز اطاعت چارهای ندارند. پیش از این، بیشتر خانوادهها از این راه فرزندان خود را تربیت میکردند و با استبداد و زور، اوامر و نواهی خود را اجرا میساختند. در این عصر هم بسیاری از خانوادهها از همین برنامه پیروی میکنند.
برنامهی مذکور با اینکه معمول بوده و هست، اما روش صحیح تربیتی نیست و عیب و نقصهای بزرگی دارد. با اجرای این برنامه ممکن است کودکانی تربیت کرد که تا حدودی آرام، ساکت و فرمانبردار باشند و مطابق دل خواه پدر و مادر رفتار کنند. اما این کودکان غالباً گوشه گیر و بیعرضه خواهند بود. روح ابتکار در آنان خاموش خواهد شد. جرئت ندارند در کارهای مهم دخالت کنند و تصمیم بگیرند. از قبول مسئولیتهای دشوار دوری مینمایند. از رهبری و فرماندهی عاجزاند، اما فرمان برداری برایشان دشوار نیست. به ستم کشیدن و زور شنیدن عادت میکنند و در بزرگی نیز این عادت زشت را از دست نخواهند داد. چون از آزادی محروم گشتهاند و نتوانستهاند غرایز و خواستههای درونی خویش را اشباع نمایند، عقده پیدا میکنند. این عقدهها ممکن است به بیماریهای روانی و ضعف اعصاب منتهی گردد. افراد عقده دار ممکن است برای حل عقدههای خود، به جنایت و طغیان دست بزنند تا از این راه از پدر و مادر و سایر افراد اجتماع انتقام بگیرند و کمبودهای خویش را جبران نمایند.
به علت همین مفاسد بود که گروهی از دانشمندان و روان شناسان اخیر، بر ضد این روش مستبدانه قیام کرده، آن را محکوم ساختند و از آزادی مطلق کودک حمایت نمودند. این دانشمندان، به پدران و مادران توصیه کردند که کودکانتان را کاملاً آزاد بگذارید تا غرایز خویش را به کار اندازند و مطابق میل خودشان رفتار کنند. گفتند: کودک را آزاد بگذارید تا هر کاری خواست انجام دهد، اگرچه به نظر شما کار نادرستی باشد یا برای انجام آن کار کاملاً آمادگی نداشته باشد. این کار را انجام دهید تا آزادمنش تربیت شود و در زندگی عقده پیدا نکند.
فروید شخصیت معروفی است که از این عقیده کاملاً طرفداری میکرد و در جهان غرب و حتی در شرق پیروان فراوانی پیدا کرد. بسیاری از پدران و مادران این عقیده را پذیرفتند و به آن عمل کردند و به کودکان خود، آزادی بیقید و شرط دادند.
این پدران و مادران، در مورد فرزندان خویش هیچ گونه امر و نهیای ندارند و بیتفاوت محض هستند.
این برنامه نیز برنامهی درستی نیست و عیبهای بزرگی دارد. کودکانی که با این برنامه تربیت شوند و در انجام کارها هیچ گونه محدودیتی نداشته باشند، غالباً خودخواه و شهوتران و زورگو بار میآیند. برای دیگران حقی نمیشناسند. به حقوق دیگران تجاوز میکنند. از پدر و مادر سلب آسایش مینمایند. به خواهران و برادران و کودکان دیگر آزار میرسانند. همسایگان و خویشان را اذیت میکنند. به علت اینکه غرایز و خواستههای درونی آنان آزادی مطلق داشته، غالباً به افراط کشیده میشوند و آنها را به فساد و تباهی میکشاند. آزادیهای غیر مجاز و افراطی، کودک را دچار اضطراب و پریشانی میکند و او را خودپرست و پرتوقع میسازد، به حدّی که ممکن است توقعاتاش به جایی برسد که برآوردن آن، مقدور نباشد. اینگونه افراد وقتی بزرگ شدند، از دیگران انتظار دارند مانند پدر و مادر، از آنها اطاعت نمایند. میخواهند همه جا فرمانده باشند نه فرمانبردار. افراد اجتماع هم غالباً زیر بار سخن آنها نخواهند رفت. آنها هم وقتی با شکست مواجه شدند، عقده پیدا میکنند یا گوشهگیری مینمایند و یا برای جبران شکستهای خود، دست به جنایت و کارهای خطرناک میزنند. آزادیهای بیحد و حصر، گاهی باعث نقصان یا هلاکت کودک میشود. شاید کودک میل داشته باشد بدون قید و شرط، در خیابان راه برود یا دست به برق و سماور جوشان بزند؛ مگر میشود او را آزاد گذاشت؟
بنابراین، این دو روش افراط و تفریط، پسندیده نیست و برای تربیت کودک، نمیتوان بدانها عمل کرد. بهترین روشی که در این مورد میتوان انتخاب کرد، دادن آزادی محدود و معتدل است. خدا در وجود انسان غرایز و عواطفی را به ودیعه نهاده که وجود آنها برای تشکیل شخصیت او لازم و سودمند است؛ مانند: محبّت، خشم، شجاعت، ترس، حمله و دفاع، کنجکاوی تقلید، بازی و .... این غرایز از جانب خدا، برای رفع مشکلات زندگی به انسان عطا شده است و همینها هستند که شخصیت او را تشکیل میدهند. این غرایز، باید در محیط آزاد پرورش و تکامل یابند. سرکوب کردن، به شخصیت انسان لطمههای بزرگی وارد خواهد ساخت. ترس برای فرار از خطرها به کار میرود، پرخاشگری برای حمله به دشمن لازم است و کنجکاوی برای کسب دانش ضرورت دارد. کسی که اصلاً نترسد یا حالت دفاع و پرخاش در وجودش نباشد، انسان ناقصی است. این درست نیست که جلوی این غرایز را بگیریم و آنها را سرکوب سازیم. در محیطِ آزاد است که کودک میتواند غرایز خود را به کار گیرد و آزادانه فعالیت کند، شخصیت خودش را پرورش دهد و برای زندگی اجتماعی ـ که یک صحنهی مبارزه است ـ آماده سازد.
دین مقدس اسلام نیز به آزادی عنایت داشته دراینباره احادیثی صادر شده است، از باب نمونه:
حضرت علی(ع) فرمود:
تو برای دیگران بندگی نکن خدا تو را آزاد آفریده است.[1]
حضرت صادق(ع) فرمود:
کسی که پنج چیز نداشته باشد، وجودش چندان فایدهای ندارد: دین، عقل، ادب، آزادی و خوشاخلاقی.[2]
پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
کودک تا هفت سالگی فرمانده است و از هفت تا چهارده سالگی، فرمانبردار و بعد از چهارده سالگی، تا هفت سال وزیر و مشاور پدر و مادر خواهد بود.[3]
اما آزادی مطلق هم امکانپذیر نیست. انسانی که در اجتماع زندگی میکند، نمیتواند کاملاً آزاد باشد، چون همهی افراد حق آزادی و زندگی دارند. برای آزادی یک فرد نمیتوان حقوق دیگران را نادیده گرفت. کودک از همان کودکی، باید بفهمد که با بیبند و باری و آزادی مطلق نمیتوان زندگی کرد. دیگران هم حق زندگی و استراحت دارند. مثلاً کودک میل دارد بازی کند و بازی کردن هم برای پرورش او ضرورت دارد، پس باید به او آزادی داد تا مطابق ذوق و سلیقه خویش بازی کند، اما در این بازی کردن، باید حقوق پدر و مادر و همسایهها و بچههای دیگر را نیز رعایت کرد و مزاحم آنان نشد. درست است که کودک باید بازی کند، اما باید بداند که مجاز نیست در و دیوار مردم را کثیف و خراب کند و شیشه آنها را بشکند. بنابراین، در بازی کردن آزادی دارد، اما آزادی محدود و مقید نه مطلق و بدون قید شرط.
کودک میتواند از خشم خود استفاده کند و در جای مناسب آن را به کار اندازد و از خود دفاع کند، اما باید بداند که در مواقع خشم، حق ندارد اسباب و اثاثیهی منزل را بشکند، به پدر و مادر و دیگران لطمهای وارد سازد، توهین کند و یا حق کسی را پایمال سازد و همین طور است در سایر کارها.
پدر و مادر در این برنامه، سن کودک و مقدار درک و توانایی جسمی و غرایز و خواستههای درونی او را در نظر میگیرند و اعمال و حرکات او را به دو دسته تقسیم میکنند:
کارهای مجاز و کارهای غیر مجاز و حد و مرز هر یک را دقیقاً روشن میسازند، آنگاه در کارهای مشروع و مجاز به کودک آزادی مطلق میدهند تا غرایز خود را به کار بندند و شخصیتاش را پرورش دهد. اجازه میدهند خودش فکر کند، تصمیم بگیرد، فعالیت نماید. آنها نه تنها به کودک آزادی کامل میدهند، بلکه در موارد لازم نیز به وی کمک مینمایند. اما در موارد غیر مشروع و غیر مجاز، جداً جلوی او را میگیرند و اجازهی تخلف نمیدهند. با اجرای این برنامه، آزادی بچه سلب نشده و غرایزش سرکوب نگشتهاند، بلکه برای آزادی، حد و مرزی تعیین شده و غرایز نیز مهار شدهاند. مهار کردن یک غریزه، به معنای سرکوب کردن و عقب راندن آن نیست، بلکه به معنای تسلط بر نفس و تقویت اراده است تا نیروهای خود را در راههای غیر مجاز به مصرف نرساند، بلکه آنها را برای کارهای سودمند و مفید ذخیره نماید.
در خاتمه به پدران و مادران توصیه میشود که
اولاً: بین کارهای مجاز و غیر مجاز حد و مرز قاطعی تعیین کنند تا کودک تکلیف خود را بفهمد؛ مثلاً اعمال و رفتاری که سلامت و امنیت خود بچه یا خانواده را بر هم میزند، کارهایی که باعث خسارتهای بدنی یا مالی میشود، کارهای خلاف شرع، قانون، اصول اخلاقی و اجتماعی و کارهایی که مزاحم دیگران است و حقوق آنان را تضییع میکند، باید در لیست سیاه ثبت شود و کودک جداً از آنها ممنوع گردد و در کارهای دیگر، کودک مطلقاً آزاد باشد. خودش بیندیشد، اراده کند و انجام دهد.
ثانیاً: میزان توانایی کودک را با توجه به رشد عقلی و نیروی بدنی او بسنجند و بر طبق آن نظم برقرار سازند و از قانونهای سخت و غیر منطقی اجتناب کنند.
ثالثاً: روی حرفی که زدهاند، جداً ایستادگی کنند و با تصمیم قاطع به کودک بگویند: این کار را میتوانی انجام دهی و آن کار را حتماً باید ترک کنی. احساسات و عواطف نا به جا را کنار بگذارند و از شک و تردید اجتناب نمایند تا کودک تکلیف خود را بفهمد و در انجام وظیفه تردید نداشته باشد.
امام حسن عسکری(ع) فرمود:
جرئت و بیاعتنایی کودک به حرف پدر و مادر در کوچکی، باعث میشود که در بزرگی سرکش و نافرمان شود.[4]
رابعاً: پدر و مادر دراینباره تصمیم یکسانی بگیرند و از اختلاف جداً اجتناب نمایند و با اختلاف بین خود، کودک را در تردید و دو دلی قرار ندهند.
خودآزمایی
1- چرا برخی از پدران و مادران، تربیت را در محدود ساختن کودک و سلب آزادی از او میدانند؟
2- نتیجه تربیتی و اخلاقی محدود کردن آزادی کودکان چیست؟
3- بیاعتنایی کودک به حرف پدر و مادر در کوچکی، چه نتیجهای در بزرگسالی دارد؟
پینوشتها
[1]. بحارالأنوار، ج 74، ص 227، باب وصیة أمیرالمؤمنین(ع) إلى ...: «... ولا تكنْ عَبْدَ غَیرِكَ وقد جَعَلَكَ حرّاً ...».
- غرر الحكم، ص 31: «اللَجاج بذر الشرّ»
- همان، ص 31: «اللَجاج یشینُ العقل»
- همان، ص 32: «اللَجاجُ مَثارُ الحرب».
[2]. همان، ج 1، ص 83، باب فضل العمل ...، ح 4: عن أبیعبدالله(ع) قال: «خمس مَنْ لمْ یكنْ فیه، لم یكن فیه كثیرٌ مستمتع: الدین والعقل والأدب والحرّیة وحُسْن الخُلْقِ».
[3]. وسائل الشیعه، ج 21، ص 476، باب استحباب تعلیم الصبىّ ...، ح 7: قال النبی(ص): «الولد سیدٌ سبع سنین، وعبدٌ سبع سنین، ووزیر سبع سنین ...».
[4]. بحارالأنوار، ج 75، ص 374، باب مواعظ أبیمحمّد العسكری(ع) و ...: «جرأة الولد على والده فی صِغَرِه تدعو إلى العقوق فی كِبَرِهِ».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت