ده درس معادشناسی | ۲
درس دوّم؛ معاد به زندگی مفهوم میدهد
اگر زندگى این جهان را بدون جهان دیگر در نظر بگیریم بىمعنى و پوچ خواهد بود.
درست به این مىماند که زندگى دوران جنین را بدون زندگى این دنیا فرض کنیم.
کودکى که در شکم مادر قرار دارد و در این زندان محدود و تاریک ماهها زندانى مىشود، اگر عقل و خردى داشته باشد و دربارهی زندگى جنینى فکر کند به راستى تعجّب خواهد کرد که:
ـ چرا من در این زندان تاریک محبوسم؟
ـ چرا باید در میان آب و خون دست و پا زنم؟
ـ آخر عمر من چه نتیجهاى خواهد داشت؟
ـ از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
اما اگر به او آگاهى دهند که این یک دوران مقدماتى است؛ اعضاى تو در اینجا شکل مىگیرد، نیرومند مىشود، و آمادهی تلاش و حرکت در یک دنیاى بزرگ.
بعد از گذشتن نُه ماه، فرمان آزادى تو از این زندان صادر مىشود، در دنیایى گام مىگذارى که آفتاب درخشان و ماه تابان، درختان سرسبز و نهرهاى آب روان و انواع مواهب در آن است، آن گاه نفس راحتى مىکشد و مىگوید، حالا فهمیدم فلسفهی وجود من در اینجا چیست!
این یک مرحلهی مقدماتى است، این یک سکوى پرش است، این کلاسى است براى رسیدن به یک دانشگاه بزرگ.
اما اگر رابطهی زندگى جنینى با زندگى این دنیا بریده شود، همه چیز تاریک و بىمعنى خواهد شد؛ زندانى وحشتناک و بىهدف، زندانى آزاردهنده و بىنتیجه.
در مورد رابطهی زندگى این دنیا و جهان پس از مرگ نیز مطلب همین است.
چه لزومى دارد ما هفتاد سال یا کمتر و بیشتر در این دنیا در میان مشکلات دست و پا زنیم!
مدتى خام و بىتجربهایم و تا پخته شود خامى ما، عمر تمام است!
مدتها باید تحصیل علم و دانش کنیم، هنگامى که از نظر معلومات پخته مىشویم برف پیرى بر سر ما نشسته!
تازه براى چه زندگى مىکنیم! خوردن غذا، پوشیدن لباس و خوابیدن! این زندگى تکرارى را دهها سال ادامه دادن!
آیا به راستى این آسمان گسترده، این زمین پهناور و اینهمه مقدمات، اینهمه تحصیل علم و اندوختن تجربه، اینهمه استادان و مربیان، همه براى همان خوردن و نوشیدن و لباس پوشیدن و این زندگى منحط تکرارى است!
اینجاست که پوچى زندگى براى آنها که معاد را قبول ندارند قطعى مىشود؛ چرا که نمىتوانند این امور کوچک را هدف زندگى بشمارند، و به عالم پس از مرگ هم که ایمان ندارند.
لذا دیده مىشود که گروهى از آنها دست به خودکشى و نجات از چنین زندگى پوچ و بىمعنى زنند.
اما اگر باور کنیم که دنیا «مزرعه»اى براى آخرت است؛ دنیا کشتزارى است که باید در آن بذرافشانى کنیم و محصول آن را در یک زندگى جاویدان و ابدى برگیریم؛ دنیا «دانشکدهاى» است که باید در آن آگاهى کسب کنیم و خود را براى زندگى در یک سراى جاوید آماده سازیم؛ دنیا «گذرگاه و پلى» است که باید از آن عبور کنیم.
در این صورت، زندگى دنیا پوچ و نامفهوم نخواهد بود، بلکه مقدمهاى مىشود براى یک زندگى جاودانى و ابدى که هر چه در راه آن تلاش کنیم کم است.
آری، ایمان به معاد به زندگى انسان مفهوم مىدهد و او را از «اضطراب» و «نگرانى» و «پوچى» رها مىسازد.
ایمان به معاد عامل مهم تربیت
علاوه بر این، اعتقاد به وجود دادگاه بزرگ آخرت، فوقالعاده در زندگى امروز ما مؤثر است.
فرض کنید در کشورى اعلام شود که در فلان روز از سال هیچ جرمى کیفر نخواهد داشت و پروندهاى براى آن تنظیم نمىشود و مردم مىتوانند با اطمینان خاطر از عدم مجازات، آن روز را به آخر برسانند؛ مأمورین انتظامى و نظامى تعطیل مىکنند؛ دادسراها و دادگستریها تخته مىشود و حتى فردا که زندگى عادى را از سر مىگیرند، جرائم آن روز قابل طرح در دادگاهها نیست.
فکر کنید آن روز، اجتماع چه شکلى به خود خواهد گرفت!
***
ایمان به رستاخیز، ایمان به دادگاه بزرگى است که با دادگاه این جهان اصلاً قابل مقایسه نیست.
مشخصات این دادگاه به شرح زیر است:
۱ـ دادگاهى است که نه توصیه در آن مؤثر است و نه «روابط» بر «ضوابط» آن حاکم و نه مىتوان فکر قضات آن را با ارائهی مدارک دروغین تغییر داد.
2ـ دادگاهى است که نیاز به تشریفات دادگاههاى این جهان ندارد، و به همین دلیل طول و تفصیلى در آن نیست، برق آسا رسیدگى مىکند و دقیقاً حکم صادر مىکند.
3ـ دادگاهى است که مدارک اتهام افراد، خودِ اعمال آنهاست؛ یعنى اعمال در آن جا حضور مىیابند، و ارتباط و پیوندشان را با فاعل خود مشخص مىکنند به گونهاى که جاى انکار باقى نمىماند.
4ـ شهود آن دادگاه، دست و پا و گوش و چشم و زبان و پوست تن انسان و حتّى زمین و در و دیوار خانهاى که در آن گناه یا ثواب کرده است مىباشد، شهودى که همچون آثار طبیعى اعمال انسان، قابل انکار نیست.
5ـ این دادگاه، دادگاهى است که حاکمش خداست؛ خدایى که از همه چیز آگاه و از همه کس بىنیاز و از همه عادلتر است.
6- از این گذشته، مجازات و کیفر در آنجا، قراردادى نیست؛ و بیشتر، خود اعمال ما است که شکل مىگیرد و در کنار ما قرار دارد و ما را آزار مىدهد و یا در آسایش و نعمت فرو مىبرد.
ایمان به چنین دادگاهى انسان را به جایى مىرساند که «علیوار» مىگوید:
به خدا سوگند، اگر شبها را تا به صبح به جاى بستر نرم، بر نوک خارهاى جانگداز به سر برم، و روزها دست و پایم در زنجیر باشد و در کوچه و بازار بکشانند، از آن خوشتر دارم که در دادگاه بزرگ پروردگارم حاضر شوم، در حالى که ستمى بر بندهاى از بندگان خدا کرده باشم، و یا حقّ کسى را غصب نموده باشم.[1]
ایمان به این دادگاه است که انسان را وادار مىکند آهن تفتیده و سوزان را نزدیک دست برادرش که خواهان تبعیض در بیتالمال است ببرد، و هنگامى که فریاد برادر بلند مىشود، به او اندرز مىدهد و مىگوید:
تو از شعلهی آتش کوچکى که همچون بازیچهاى در دست انسانى است فریاد مىکشى، اما برادرت را به سوى آتش هولناکى که شعلهی قهر و غضب پروردگار آن را برافروخته مىکشانى![2]
آیا چنین انسانى را با چنین ایمانى مىتوان فریب داد؟
آیا با رشوه مىتوان وجدان او را خرید؟
آیا مىتوان با تشویق و تهدید او را از مسیر حق به سوى ظلم منحرف ساخت؟!
قرآن مجید مىگوید: هنگامى که گنهکاران نامهی اعمال خود را مىبینند فریادشان بلند مىشود و مىگویند:
«مَا لِهَذَا الْكِتَابِ لَا یغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا كَبِیرَةً اِلَّا اَحْصَاهَا[3]
این چه نامهاى است که هیچ گناه کوچک و بزرگى نیست مگر این که در آن ثبت است!»
و به این ترتیب، موج نیرومندى از احساس مسئولیت در برابر هر کار، در اعماق روح انسان ایجاد مىشود، که او را در برابر انحرافات و گمراهیها، ظلمها و تجاوزها کنترل مىکند.
فکر کنید و پاسخ دهید
1ـ اگر بعد از این زندگى محدود و موقت دنیا، جهان دیگرى نبود، چه مىشد؟
2ـ چرا گروهى از منکران مبدأ و معاد، دست به انتحار مىزنند؟
3ـ تفاوت دادگاه رستاخیز با دادگاههاى این جهان چیست؟
4ـ ایمان به معاد چه اثرى روى عمل انسان مىگذارد؟
5ـ امیر مؤمنان على(ع) با برادرش عقیل چه گفت؟ او چه مىخواست و على(ع) چه پاسخى به او داد؟
پینوشتها
[1]. نهجالبلاغه، خطبهی ۲۲۴.
[2]. نهجالبلاغه، خطبهی ۲۲۴.
[3]. سورهی کهف، آیهی ۴۹.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی