فصل یازدهم؛ امام صادق | ۱
وقتی امام باقر از دنیا میرود، بر اثر فعالیتهای بسیارى كه در طول این مدت خودِ امام باقر و امام سجّاد انجام داده بودند، اوضاعواحوال به سود خاندان پیغمبر بسیار تغییر كرد. در دو كلمه من نقشهی امام باقر و امام صادق را افشا كنم برایتان، كه البته آن وقت جزوِ اسرار بود، همان اسرارى است كه شنیدید كه میگویند مثلاً جابربنیزیدجعفى جزو صاحبان سرّ بود و هر كس راز ما را منتشر بكند لعنت خدا بر او باد و چه و چه؛ آن اسرارى كه آنروز اگر منتشر میکردند لعنت خدا بر آن منتشركننده بود، همینهایی است كه من میخواهم افشا كنم، كه منتها امروز دیگر افشایش اِشكالى ندارد، بلكه واجب است كه مردم بدانند كه امام چهكار میخواسته بكند. نقشهی امام صادق این بود كه بعد از رحلت امام باقر كارها را جمعوجور كند، یک قیام علنى بهراه بیندازد و حكومت بنیامیه را ـ كه هر روزى یک دولتى عوض میشد و حاکی از نهایت ضعف دستگاه بنیامیه بود ـ واژگون كند و از خراسان و رى و اصفهان و عراق و حجاز و مصر و مراكش و همهی مناطق مسلماننشین كه در همهی این مناطق شبكهی حزبى امام صادق ـ یعنى شیعه ـ همهجا گسترده بود، از همهی آنها نیرو بیاید مدینه و امام لشكركشى كند به شام، حكومت شام را ساقط كند و خودش پرچم خلافت را بلند كند و بیاید مدینه و حكومت پیغمبر را به راه بیاندازد؛ این نقشهی امام صادق بود.
لذا وقتىكه در خدمت امام باقر در روزهاى آخر عمرش صحبت میشود و سؤال میشود كه «قائِمٌ آلِ مُحمَّد» كیست، حضرت یک نگاهى میکنند به امام صادق میگویند: « گویا میبینم كه قائم آلمحمد این است»[1]. البته میدانید كه قائم آلمحمد یک اسم عام است، اسم خاص نیست، اسم ولىّعصر(ص) نیست. حضرت ولىّعصر(ص) قائم نهایی آل محمد است، اما همهی كسانى كه از آل محمد در طول زمان قیام كردند ـ چه پیروزى بهدست آورده باشند، چه نیاورده باشند ـ اینها قائم آل محمدند و این روایاتى كه میگوید وقتى قائم ما قیام كند این كارها را کند این كارها را میکند، این رفاه را ایجاد میکند، این عدل را میگستراند، منظور حضرت ولىّعصر نبود آنروز؛ منظور این بود كه آن شخصى از آل محمد كه بناست حكومت حق و عدل را بهوجود بیاورد، او وقتىكه قیام بكند این كارها را خواهد كرد و این درست هم بود. و امام صادق قرار بود كه قائم آل محمد در آن روز باشد. در یکچنین وضعیتى امام صادق به امامت رسیده. ۱۴/۶/۱۳۵۹
امام صادق(ع) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود. اما مرد علم و دانش بودنش را همه بسیار شنیدهاید؛ محفل درس امام صادق و میدان آموزشى كه آن بزرگوار بهوجود آورد هم قبل از او و هم بعد از او در تاریخ زندگى امامان شیعه بینظیر بود، همهی حرفهاى درست اسلام و مفاهیم اصیل قرآن كه در طول یک قرن و اندى تحریف شده بود بهوسیلهی مغرضان و مفسدان یا جاهلان، همهی آنها را امام صادق به شكل درست بیان كرد و همین موجب بود كه دشمن از او احساس خطر كند؛ اما مرد مبارزه بودنش را كمتر شنیدهاید، امام صادق(ع) مشغول یک مبارزهی دامنهدار و پیگیر بود؛ مبارزه براى قبضهكردن حكومت و قدرت، و بهوجودآوردن حكومت اسلامى و علوى. یعنى امام صادق(ع) زمینه را آماده میکرد تا بنیامیه را از میان ببرد و بهجاى آنها حكومت علوى را، كه همان حكومت راستین اسلامىست بر سر كار بیاورد. این در زندگى امام صادق براى كسى كه دقت كند و مطالعه كند آشكار است.
اما آن بُعد سوم را اصلاً بسیارى نشنیدهاند؛ مرد تشکیلات. امام صادق(ع) یک تشکیلات عظیمی از مؤمنانِ به خود و از طرفداران جریان حكومت علوى در سراسر عالم اسلام از اقصاى خراسان و ماوراءالنهر تا شمال آفریقا بهوجود آورده بود. تشکیلات یعنى چه؟ یعنى اینكه وقتى امام صادق اراده میکند آنچه را كه او میخواهد [مردم] بدانند، نمایندگان او در سراسر آفاق عالم اسلام به مردم میگویند تا بدانند. یعنى از همهجا وجوهات و بودجه براى ادارهی مبارزهی سیاسی عظیم آل على جمع كنند. یعنى وکلا و نمایندگان او در همهی شهرها باشند كه مردم پیروان امام صادق به آنها مراجعه كنند و تكلیف دینى و همچنین تكلیف سیاسی خود را از آن حضرت بپرسند. تكلیف سیاسى هم مثل تكلیف دینى واجبالاجراست. آنكسىكه براى ما واجبالاطاعه و ولیّ امر است فتواى مذهبى و اسلامیاش در باب نماز، زكات، روزه، بقیهی واجبات، با فتواى سیاسیاش و فرمان سیاسیاش در زمینهی جهاد، روابط سیاسى، روابط داخل كشور و همهی مسائل، یکسان است، همه واجبالاطاعه است. امام صادق یکچنین تشکیلات عظیمی را بهوجود آورده بود و با این تشکیلات و به كمك مردمى كه در این تشکیلات بودند، با دستگاه بنیامیه مبارزه میکرد. البته سرگذشت امام صادق بسیار مهم و آموزنده است، هجده سال با بنیامیه و مدت طولانى دیگرى با بنیعباس مبارزه كرد، در هنگامىكه پیروزى او بر بنیامیه حتمى بود، بنیعباس بهعنوان یک جریان مزاحم و فرصتطلب آمدند میدان را گرفتند و بعد از آن امام صادق هم با بنیامیه و هم با بنیعباس مبارزه كرد. ۱۴/۶/۱۳۵۹
از قول طبرى ـ مورّخ معروف ـ چیزهایی نقل شده كه حضرت ده سالِ اول امامتشان را با بنیامیه جنگید. در این دوران مبارزهی امام صادق صریح بود، یعنى پردهپوشی و تقیه و كتمان دیگر در آن نبود. علتش هم این بود كه خلفاى بنیامیه آنقدر سرگرم بودند كه فرصت اینكه بیایند به سراغ امام صادق و شیعیان و شدت عمل به خرج بدهند دیگر نداشتند. ..لذا امام صادق محتاج نبود كه پنهانكارى كند، ..امام صادق روز عرفه، در عرفات میرفت توى این جمعیتِ عظیم میایستاد ـ كه از كجا آمدهاند؟ از همهی نقاط عالم اسلام؛ از آفریقا، از خاورمیانه، از حجاز، از عراق، از ایرانِ آنروز، از خراسان، از افغانستانِ آنروز، از تركستان شرقی ـ از همهجا اینجا آدم هست. اینجا یک بمب منفجر كنى در همهی عالم اسلام منفجر كردى، یک كلمه حرف بزنى توى یک شبكهی سراسرى تبلیغاتِ جهانى گفتى. امام صادق توى این جمعیت میآمد اعلان میکرد صریحاً و رسماً كه اى مردم! امروز امام و حاكمِ به حق جعفربنمحمد است و نه حاکم اموی. دلیلش را هم میآورد، نه استدلال کلامی و عقلانى كه آنوقت مردم حوصلهی اینكه این استدلال را گوش كنند پیداست در آن جمعیت نبود، اما استدلال نوع دیگرى. ..امام در آن جمعیت بزرگ كه میایستاد سلسلهی درست امامت را بیان میکرد؛ «اَیهَا النّاسُ اِنَّ رَسولَ اللهِ كانَ الاِمامَ» خود پیغمبر امام بود، یعنى پیشوا و رهبر جامعه بود. «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلِیُّبنُاَبیطالِبٍ» همان منطق شیعه؛ بعد حسن، بعد حسین، بعد علیبن الحسین، بعد محمدبن على و بعد من. خودش را معرفى میکرد به عنوان امام و این خیلى جرأت میخواست. این حرفِ عادیاى نبود، حرفِ سادهاى نبود، این بزرگترین اعلان مخالفت بود دیگر؛ و این كار را امام صادق در دوران بنیامیه میکرد، آخر بنیامیه. در دوران بنیعباس نه، كار با تقیه و كتمان انجام میگرفت؛ علت هم این بود كه بنیعباس همان شعارهاى آلعلى را و اظهارات آنها را به زبان میآوردند، صورتشان صورت آلعلى و عملشان عمل بنیامیه بود.
در دوران حكومت بنیامیه، مبارزه به آن شكل بود؛ در دوران بنیعباس ـ كه طولانیتر بود ـ بهصورتِ مخفیانهترى انجام میگرفت و بنیعباس آن جریان انحرافیاى بودند كه از یک فرصت استفاده كردند، انقلاب را، یعنى همان انقلابى را كه امام صادق داشت بهوجود میآورد، منحرف كردند و این خطر همیشهی انقلابهاست. آن خط درست انقلاب كه منطبق با معیارها و ضوابط اصلى انقلاب است گاهى جاى خود را میدهد به یک خط عوضى منحرفِ فاسدِ باطل با شعارهاى حق؛ این است كه انسان حواسش بایستى جمع باشد. مردمِ آن زمان حواسشان جمع نبود؛ تا سالها بعد، شاید تا سى سال بعد یا بیست سال بعد، مردم مناطق دوردست خیال میکردند كه ـ بعد از اینكه حكومت بنیعباس سر كار آمده بود ـ خیال میکردند كه این محصولِ مبارزات آنهاست كه براى آلعلى كردهاند؛ خیال میکردند حكومت آلعلى همین است و خبر نداشتند كه اینها غاصبند. 14/6/1359
امام صادق، دو مرحله در این دوران طى میکنند؛ یکی از سال صدوچهارده تا خلافت منصور، این یک دوره است، كه دوران آسایش و گشایش است. آنیكه معروف شده بهخاطر اختلاف بنیامیه و بنیعباس ائمه فرصت كردند، مال این دوران است. زمان امام باقر چنین چیزى نبود. زمان امام باقر، قدرت بنیامیه بود و هشامبنعبدالملك، كه او هم «وَ كانَ هِشامُ رَجُلَهُم»[2] مرد بنیامیه و بزرگترین شخصیت بنیامیه بعد از عبدالملك، هشام بوده. بنابراین زمان امام باقر نه، هیچگونه اختلافى بین كسی و كسی كه موجب این باشد كه ائمه بتوانند از فرصت استفاده كنند نبوده. مال زمان امام صادق است، آن هم مال این دوران، كه دورانِ آهستهآهسته شروع [شدن] دعوت بنیعباس و گسترش دعوت اینها و اوج دعوت شیعى علوى در سرتاسر دنیاى اسلام [است].
..وقتى منصور سركار میآید، البته وضع سخت میشود، و زندگى حضرت برمیگردد به دوران زندگى امام باقر؛ اختناق حاكم میشود. همان وقتىكه حضرت را تبعید میکنند، بارها حضرت به حیره، به رُمَیله[3]، به كجا، كجا تبعید شدند. دفعات متعدد، بارها منصور حضرت را خواست. یکبار گفت: «قَتَلَنِی اللهُ اِن لَم اَقتُلَكَ».[4] یکبار خطاب فرستاد براى حاكم مدینه «اَن اَحرِق عَلَی جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ دارَهُ»، كه خانهاش را آتش بزن. كه حضرت آمدند در میان آتشها و یك نمایش غریبى را نشان دادند «اَنا ابنُ اَعراقِ الثَّرى»[5] كه خُب خودِ این بیشتر، آن مخالفین را منكوب كرد و برخورد بین منصور و حضرت صادق، برخورد بسیار سختى است. بارها حضرت را تهدید كرد.
البته آن روایاتى هم كه دارد كه حضرت پیش منصور تذلل كردند و كوچکی كردند، هیچكدامش درست نیست. بنده دنبال روایات رفتم، اصلاً اصل و اساسى ندارد، غالباً میرسد به ربیعحاجب. ربیعحاجب فاسق قطعى است، از نزدیکان منصور است. یک عده هم سادهلوحانه گفتند ربیع شیعه بوده. ربیع كجایش شیعه بود؟ دنبال زندگى ربیعابنیونس رفتیم، ربیعبنیونس یکی از آن افرادى است كه از خانهزادى آمده در دستگاه بنیعباس و نوكرى آنها را كرده و حاجب منصور بوده و بعد هم خدمات فراوانى كرده وقتىكه منصور میمُرد، اگر ربیع نبود، خلافت از دست خانوادهی منصور بیرون میرفت. عموهایش بودند، این بود كه یک وصیتنامهاى جعل كرد بهنام مهدى پسر منصور، و مهدى را به خلافت رساند؛ بعد هم فضلبنربیع، پسر همین شخص است. نهخیر خانواده، خانوادهاى هستند جزو وفاداران و مخلصین بنیعباس، هیچ ارادتى هم به اهلبیت نداشتند و هرچه هم جعل كرده، دروغ جعل كرده، براى خاطر اینكه حضرت را در سُمعهی[6] آنروزِ محیط اسلامى یکچنین آدمى وانمود كند كه باید در مقابل خلیفه تذلل كرد، تا دیگران هم تكلیف خودشان را بدانند. بههرحال، برخورد بین امام صادق و منصور خیلى تند است، تا به شهادت امام صادق منتهى میشود در سال صدوچهلوهشت. 28/4/1365
نمودارهای مهم و برجسته در زندگی امام صادق را، آنجا که به دیدگاه ویژهی بحث ما ارتباط مییابد، بدین شرح یافتهام:
1. تبیین و تبلیغ مسئلهی امامت.
2. تبلیغ و بیان احكام دین بهشیوهی فقه شیعی و نیز تفسیر قرآن به روال بینش شیعی
۳. وجود تشکیلات پنهانی ایدئولوژیک - سیاسی.پیشوای صادق، ص 67
خودآزمایی
1- نقشهی امام صادق(ع) چه بود؟
2- توضیح دهید تشکیلات امام صادق(ع) چگونه بود؟
3- این بزرگترین اعلان مخالفت امام صادق(ع) نسبت به حکومت بنیامیه چیست؟
پینوشتها
[1]. کافی، کتاب الحجة/ باب الاشارة و النص علی ابیعبدالله جعفربنمحمد الصادق / ح۷
[2]. انسابالاشراف / ج۷ / ص۲۰۹
[3]. حیره شهری قدیمی است که حدوداً در پنجکیلومتری شهر کوفه قرار داشته است. با توسعهی کوفه این شهر از رونق افتاده است. رمیله نیز منزلی است در بین راه بصره به مکه.
[4]. بحارالانوار/ کتاب تاریخ علیبنالحسین و محمدبنعلی و جعفربنمحمد الصادق و.../ ابواب تاریخ الامام جعفربنمحمد / باب۶ / ح۲۱، «خدا مرا بکشد اگر تو را به قتل نرسانم.»
[5]. كافی/ کتاب الحجة/ ابواب التاریخ /باب مولد ابیعبدالله جعفربنمحمد/ ح۲، «وَجَّهَ المَنصورُ اِلى حَسَنِبنِزَیدٍ وَ هُوَ والیهِ عَلَى الحَرَمَینِ اَن اَحرِق عَلَى جَعفَربنِمُحَمّدٍ دارَهُ فَاَلقَى النّارَ فی دارِ اَبیعَبداللهِ فاَخَذَتِ النّارُ فِی البابِ وَ الدِّهلیزِ فَخََرَجَ اَبوُعَبداللهِ یتَخََطَّى النّارَ وَ یمشی فیها وَ یقَولُ اَنا ابنُ اَعراقِ الثَّرَى اَنا ابنُ اِبراهیمَ خَلیلِ اللهِ؛ منصور دوانیقى شخصى را فرستاد پیش فرماندار خود حسنبنزید، كه فرماندارى مكه و مدینه را بهعهده داشت به او پیغام داد كه خانهی جعفربنمحمد را آتش بزند. خانهی امام را آتش زدند، آتش بر در خانه و اتاقها رسید. حضرت صادق پاى بر روى آتش گذاشت و از روى آتش میرفت و میگفت: «من فرزند رگهای تپندهی زمین هستم، من فرزند ابراهیم خلیلالله هستم.»
[6]. کاری که موجب شود اعمال نیک انسان به گوش مردم برسد و باعث شهرت وی شود.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی سیدعلی خامنهای