شکّی نیست که یاران پیامبر اسلام(ص) از امتیازات ویژهاى برخوردار بودند. آیات و وحى الهى را از زبان پیامبر مىشنیدند، معجزات آن حضرت را مىدیدند، با سخنان گهربارش پرورش مىیافتند و از الگوهاى عملى و اسوهی حسنهی آن حضرت بهرهمند بودند.
به همین دلیل در میان آنها بزرگان و شخصیّتهاى ممتازى پرورش یافتند که جهان اسلام به وجود آنها افتخار و مباهات مىکند، ولى مسألهی مهم این جاست که آیا همهی صحابه بدون استثنا، افرادى مؤمن، صالح، راستگو، درستکار و عادل بودند یا در میان آنها افراد ناصالحى نیز وجود داشتند.
دربارهی صحابه دو عقیدهی مختلف وجود دارد: نخست این که همهی آنها بدون استثنا در هالهاى از قداست قرار دارند و افرادى صالح، صادق، با تقوى و عادل بودند. به همین دلیل هر کدام روایتى از پیغمبر اکرم(ص) نقل کنند، صحیح و قابل قبول است، و کمترین ایرادى بر آنها نمىتوان گرفت، و اگر کارهاى خلافى از آنها سرزده، باید به توجیهگرى پردازیم. این عقیدهی گروه کثیرى از اهل سنّت است.
عقیدهی دیگر این که گرچه در میان آنها افرادى با شخصیّت، فداکار، پاک و با تقوا بودهاند، ولى افراد منافق و ناصالح نیز وجود داشته که قرآن مجید و پیامبر اسلام(ص) از آنها بیزارى مىجستند.
به تعبیر دیگر، همان معیارهایى را که براى شناخت افراد خوب از بد در همه جا به کار مىگیریم، باید دربارهی آنها نیز اعمال کنیم، منتها چون صحابهی پیامبر(ص) بودند، اصل را بر خوبى آنها بگذاریم ولى هرگز چشم خود را بر حقایق نمىبندیم و صدور اعمال منافى عدالت و صدق و راستى را نادیده نمىگیریم، چرا که این کار ضربههاى سنگینى بر اسلام و مسلمین مىزند وسبب نفوذ منافقان در حوزهی اسلام مىشود.
شیعیان و گروهى از روشنفکران اهل سنّت این عقیده را برگزیدهاند.
گروهی از طرفداران تنزیه صحابه چنان تند رفتهاند که هر کس لب به نقّادى از آنان بگشاید، او را فاسق و گاه ملحد و زندیق مىنامند و یا خون او را مباح مىشمرند!!
از جمله در کتاب «الاصابة» از ابوزرعه رازى چنین مىخوانیم: «هر گاه کسى را دیدى که به یکى از اصحاب پیغمبر(ص) خردهگیرى مىکند، بدان که او زندیق است و این به خاطر آن است که رسول خدا(ص) حق است و قرآن حق است، و آنچه او آورده حق است و تمام اینها را صحابه براى ما آوردند و اینها (مخالفان) مىخواهند، شهود ما را از اعتبار بیندازند تا کتاب و سنّت از دست برود!».[1]
«عبدالله موصلى» در کتاب «حتّى لا ننخدع» مىگوید: آنها (صحابه) گروهى هستند که خدا آنان را براى هم نشینى پیغمبرش و اقامهی دین و شرع او برگزیده و آنها را وزیران پیامبرش قرار داده و حبّ آنها را دین و ایمان و بغض آنها را کفر و نفاق شمرده! و بر امّت واجب کرده، همهی آنها را دوست بدارند و پیوسته از خوبىها و فضایل آنان سخن بگویند و در برابر جنگ و نزاعهایى که آنها با هم داشتند سکوت کنند!».[2] در حالى که خواهیم دید این سخن برخلاف کتاب و سنّت است.
در اینجا هر خردمند با انصافى که سخنان بىدلیل را چشم و گوش بسته نمىپذیرد، این سؤالات را از خود مىکند:
خداوند در قرآن مجید دربارهی همسران پیامبر(ص) مىفرماید:
«(یَا نِسَاءَ النَّبِىِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللهِ یَسِیراً)؛
اى همسران پیامبر هر کس از شما گناه آشکارى کند مجازات او دو چندان است و این کار براى خدا آسان است».[3]
ما صحابه را به هر معنا تفسیر کنیم (که تفاسیر گوناگون آن خواهد آمد) بى شک همسران پیامبر(ص) آشکارترین مصداق آن هستند، قرآن مىگوید نه تنها از گناهان آنها صرف نظر نمىشود، بلکه مجازاتش دو چندان است.
آیا این آیه را باور کنیم یا سخنان طرفداران تنزیه بى قید وشرط را؟
و نیز قرآن دربارهی فرزند نوح شیخ الانبیاء به خاطر خطاهایش مىگوید: «(إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ)؛ او عملى ناصالح است»[4] و به نوح هشدار مىدهد که دربارهی او شفاعت نکند!
آیا فرزند پیامبر مهمتر است یا اصحاب و یاران او؟
و دربارهی همسر نوح و لوط (دو پیامبر بزرگ الهى) مىگوید:
«(فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ یُغْنِیَا عَنْهُمَا مِنَ اللهِ شَیْئاً وَقِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ)؛
آن دو نسبت به همسرشان (نوح و لوط) خیانت کردند (و با دشمنان همکارى داشتند) و آن دو پیامبر نتوانستند از آنها شفاعت کنند و به آن دو گفته شد، همراه دوزخیان وارد آتش شوید».[5]
آیا این آیات با صراحت نمىگوید: معیار خوبى و بدى افراد، ایمان و اعمال آنهاست و حتّى فرزند و همسر پیامبر بودن، در صورت فساد اعمال مانع از دوزخى شدن افراد نمىشود؟
با این حال آیا صحیح است ما چشم بر هم بگذاریم و بگوییم فلان فرد چون زمانى از صحابه بوده، محبّت او دین و ایمان و مخالفتش کفر و نفاق است؟ هر چند بعداً به صف منافقین پیوسته و قلب پیامبر(ص) را آزار داده و به مسلمین خیانت کرده باشد.
آیا عقل و خرد این سخن را باور مىکند؟
اگر کسى بگوید، طلحه و زبیر در آغاز افراد خوبى بودند ولى آن گاه که هواى حکومت بر سر آنها افتاد و همسر پیامبر (عایشه) را با خود همراه کردند و بیعت و پیمان خود را با على(ع) که قاطبهی مردم مسلمان دست بیعت به او داده بودند، شکستند و آتش جنگ جمل را برافروختند و حدود 17 هزار نفر از مسلمانان در این آتش سوختند، آنها از راه راست منحرف شدند و خون این گروه عظیم به گردن آنهاست، و در قیامت باید جوابگو باشند.
آیا این سخن از حقیقت به دور است؟!
یا اگر کسى بگوید معاویه با تخلّف از بیعت با امام(ع) و عدم اعتراف به حقّى که از سوى خاصّ و عامّ مسلمین مورد پذیرش بود و روشن ساختن آتش جنگ صفّین و ریخته شدن خون بیش از یکصد هزار نفر از مسلمانان، مردى ستمگر بوده، سخنى به ناحق گفته است؟!
آیا مىتوان چشم بر این حقایق تلخ تاریخ بست یا از طریق توجیهات نادرستى که هیچ خردمندى آن را نمىپذیرد، از کنار این حوادث بسیار اسفبار گذشت؟ آیا حبّ این گونه افراد ـ به گفتهی عبدالله موصلى ـ دین و ایمان است و بغض آنها کفر و نفاق؟! آیا ما وظیفه داریم در برابر کارهاى خلافى که انجام شده و سبب قتل هزاران نفر شده، سکوت کنیم؟ کدام عقل چنین حکم مىکند؟ قرآن مىگوید در میان اطرافیان پیامبر(ص) گروهى از منافقان بودند، آیا این آیات قرآن را نادیده بگیریم؟
قرآن مجید مىگوید:
(وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِّنَ الْأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ...).[6]
آیا انتظار داریم چنین منطقى را مردم خردمند جهان بپذیرند؟
نکتهی مهمّ دیگر در این جا مفهوم «صحابه» است.
در این که منظور از «صحابه» که این هالهی قداست را به دور آنان کشیدهاند چه کسانى هستند، تعابیر و تعاریف کاملاً متفاوتى از سوى علماى اهل سنّت ارائه شده است.
1ـ بعضى آن قدر آن را توسعه دادهاند که مىگویند هر کس از مسلمانان آن حضرت را دیده است، از اصحاب آن حضرت است! این تعبیر را «بخارى» ذکر کرده و مىگوید: «من صحب رسول الله(ص) أو رآه من المسلمین فهو من أصحابه!».
احمد بن حنبل عالم معروف اهل سنّت نیز آن را بسیار گسترده دانسته و مىگوید: «أصحاب رسول الله(ص) کلّ من صحبه شهراً أو یوماً أو ساعة أو رآه؛ اصحاب رسول خدا(ص) هر کسى است که یک ماه یا یک روز یا حتّى یک ساعت با او مصاحبت داشته، یا او را دیده است!».
2ـ بعضى دیگر تعریف محدودترى براى صحابى برگزیدهاند به عنوان مثال قاضى ابوبکر محمّد بن الطیّب مىگوید: «گرچه مفهوم لغوى صحابى عام است، ولى عرف امّت این واژه را تنها به کسانى اطلاق مىکنند که مدّت قابل ملاحظهاى با آن حضرت مصاحبت داشتهاند؛ نه کسى که تنها یک ساعت در خدمتش بوده، یا چند قدم با او گام برداشته، یا حدیثى از آن حضرت شنیده است».
3ـ بعضى مانند سعید بن المسیّب دایره را از این هم تنگتر کرده، و گفته است: «صحابى پیامبر(ص) تنها کسانى هستند که حدّاقل یک یا دو سال با آن حضرت بوده و در یک یا دو غزوه با رسول خدا شرکت جستهاند».[7]
این تعاریف و تعاریف دیگرى که براى عدم اطالهی کلام از نقل آن پرهیز شد، نشان مىدهد که دقیقاً روشن نیست مشمولان این قداست چه کسانى هستند، ولى اغلب همان معناى وسیع و گسترده را انتخاب کردهاند، هر چند در بحثهاى مورد نظر ما تفاوت چندانى ایجاد نمىکند، زیرا بسیارى از موارد نقض که در آینده از آن بحث خواهد شد، همانها هستند که مدّت طولانى با آن حضرت بودهاند.
1- عقیدهی مختلف که دربارهی صحابه وجود دارد را بیان کنید.
2- آیات قرآن به صراحت کدام معیارها را برای خوبی و بدی افراد معرفی کرده است؟
3- چه تعابیر و تعاریفی از سوى علماى اهل سنّت درباره «صحابه» ارائه شده است؟
در این که منظور از که این هالهی قداست را به دور آنان کشیدهاند چه کسانى هستند،
[1]. الاصابه، جلد 1، صفحهی 17.
[2]. حتّى لا ننخدع، صفحهی 2.
[3]. سورهی احزاب، آیهی 30.
[4]. سورهی هود، آیهی 46.
[5]. سورهی تحریم، آیهی 10.
[6]. سورهی توبه، آیهی 101.
[7]. تفسیر قرطبى، جلد 8، صفحهی 237.