در ازدواج پسر اجازهی والدین شرط نیست. پسری که بالغ و رشید باشد میتواند با دختر مورد پسندش ازدواج کند و شرعاً و قانوناً نیازی به جلب رضایت پدر و مادر ندارد. حتی در صورت مخالفت آنان باز هم حق دارد با هرکس خواست ازدواج نماید. پسر در انتخاب همسر آزاد است و پدر و مادر حق ندارند، او را الزام کنند تا با دختر خاصی ازدواج کند.
مردی به حضرت صادق(ع) عرض کرد: «من قصد دارم با زنى ازدواج كنم اما پدر و مادرم میل دارند با زنى دیگر ازدواج نمایم؟ حضرت فرمود: با همان زنى كه دوست دارى ازدواج كن و زنى را كه پدر و مادرت به آن تمایل دارند رها ساز.»
پسر است که باید عمری را با همسرش زندگی کند نه پدر و مادر. بنابراین باید مورد پسند او باشد نه پدر و مادر. پسر باید سعی کند طبق معیارهای گذشته همسر دلخواهش را پیدا کند و بپسندد و با او ازدواج نماید و کاری با خواستن و نخواستن دیگران نداشته باشد. اگر پدر و مادر پیشنهاد کردند با دختری ازدواج کند که او را نمیپسندد بدون شرم و حیا بگوید: شما برای من میخواهید زن بگیرید نه برای خودتان، من هستم که باید با او زندگی کنم نه شما، من این دختر را دوست ندارم و حاضر نیستم با او ازدواج کنم. ممکن است پدر و مادر ناراحت شوند ولی ناراحت شدن آنها بهتر است از این که با او ازدواج کنید و خودتان را با صدها مشکل مواجه سازید و ناچار شوید عمری را با ناراحتی زندگی کنید. بعضی پدران و مادران واقعاً جاهل و خودخواهند و به بهانههای بیجا از ازدواج مشروع فرزندانشان مانع میشوند.
به نامههای زیر توجه فرمایید:
آقای... در نامهاش مینویسد:
مادرم اصرار دارد که همسر تو باید از خانوادهای اصیل باشد و اصالت در نظر او فقط مال و مقام است. یک روز در مینی بوس با دیدن دختری زندگی من دگرگون شد. جریان آن را با مادرم در میان گذاشتم. گفت: تو برای ازدواج آمادگی نداری، زیرا کار مناسبی نداری.
بعداً از اقوام و خویشان و پدر و مادرش سؤال کرد. چون این امر برای مادرم مهم است که خویشان آنها چه کاره باشند. شهری باشند یا دهاتی، چند تا فرش در خانه دارند و فرشها بافت کجاست. به هر حال موافقت نکرد. ولی من خودم با خانواده دختر تفاهم و گفتوگو کردیم و به نتیجه رسیدیم که مادرم به خواستگاری برود. با اصرار زیاد مادرم را راضی کردم که به خواستگاری برود. روز خواستگاری فرا رسید. من به اتفاق پدر و مادر و خاله و مادربزرگم به منزل ایشان رفتیم و ای کاش زنده نمیماندم که چنین روزی را ببینم. مادر در همان وهلهی اول از دیدن آنها یکه خورد و نتوانست اعصابش را کنترل کند و همه چیز با همان برخورد اول معلوم شد. خانوادهام عقیده دارند که اینها به ما نمیخورند چون دهاتی هستند و خانهشان توی کوچه است. و هیچ کدام از فامیلشان شغل مهم دولتی ندارد. تو با این انتخاب آبروی ما را بردهای، یا ما و یا او. مادر و پدرم فکر نمیکنند آخر مگر ما که هستیم که باید این قدر ایراد بگیریم. نمیدانم با این وضع چه کنم؟ از طرفی نمیتوانم از آن دختر و خانوادهی چیز فهمش دل بکنم، زیرا جدا شدن از آن دختر به معنای تمام شدن زندگی من است. من و دختر به خوبی فهمیدهایم که بدون هم نمیتوانیم خوشبخت بشویم و از طرف دیگر نمیخواهم پدر و مادرم رنجیده خاطر شوند، زیرا برایم زحمت کشیدهاند. واقعاً شکست خوردهام، نمیدانم چه کنم؟ ولی این را بگویم که بیکار ننشستهام و با تمام قوا کوشش میکنم بلکه آنها را راضی کنم، چون دوست دارم با رضایت پدر و مادرم عروسی کنم. شما را به خدا این را به خانوادهها بگویید که چرا با این کارهایشان جوانان را به بدبختی و انحراف میکشند؟ ارادتمند شما... .
آقای... نیز در نامهاش مینویسد:
آیا پسران و دختران بلوچ حق انتخاب همسر ندارند؟ آیا باید پدر و مادر یا برادر بزرگتر برایشان تعیین تکلیف نمایند و بگویند باید با فلانی ازدواج کنی؟ به این پدر و مادرها بگویید این قدر در سرنوشت فرزندان خود دخالت نکنید و به همین جهت طلاق در میان بلوچها زیاد شده است.
در خاتمه به جوانان توصیه میکنم که در مورد انتخاب همسر سعی کنند حتی المقدور رضایت و توافق پدر و مادر را جلب نمایند، و این امر به صلاح آنها و مطابق احتیاط است، زیرا جوانان خام و کمتجربهاند و راه ازدواج را طی نکرده و با مشکلات آن آشنا نیستند. اگر بدون مشورت و صلاحدید پدر و مادر وارد عمل شوند بیم آن میرود که کلاه سرشان برود و در دام همسری نامناسب گرفتار شوند. اما اگر با مشورت پدر و مادر که از تجربیات کافی برخوردارند وارد عمل شوند احتمال خطر کمتر خواهد بود. چون جوان به پدر و مادر نیاز دارد، اگر بتواند در انتخاب همسر با آنها تفاهم کند در آینده هم از کمکهای بیدریغشان استفاده خواهد کرد. خصوصاً این که پدر و مادر بر فرزند حق دارند و جلب رضایت آنها موجب خشنودی خدا خواهد شد.
دختری که به سن بلوغ و رشد رسیده در امر ازدواج آزاد و مختار است و هیچ کس حتی پدر و مادر حق ندارند ازدواج با شخص معینی را بر او تحمیل کنند. صحت عقد مشروط به اذن و رضایت اوست، و بدون رضایت او عقد ازدواج استوار نخواهد شد، زیرا اوست که میخواهد عمری با شوهر زندگی کند، بنابراین او نیز باید انتخاب کند و تصمیم بگیرد.
حضرت صادق(ع) فرمود: در نکاح دختر اجازه و اذن او شرط است چه باکره باشد چه غیرباکره، بدون امر و دستور او نکاح واقع نمیشود.[1]
بی شک اجازهی دختر برای صحت عقد ازدواج ضرورت دارد، ولی مسئلهی دیگری مطرح است که آیا علاوه بر اذن دختر، اجازهی ولیّ شرعی یعنی پدر و جد پدری نیز برای صحت عقد ضرورت دارد یا نه. در این جا احادیث و فقه اسلامی بین دختری که هنوز شوهر نکرده و باکره است و بین دختر شوهر کرده و بیوه فرق گذاشتهاند. زن بیوه در ازدواج مجدد کاملاً آزاد است و نیازی به کسب اجازه از پدر یا جد پدری ندارد. هر مردی را که پسندید و دوست داشت میتواند با او ازدواج کند؛ گر چه دیگران مخالف باشند.
مردی میگوید: از حضرت صادق(ع) پرسیدم آیا زن بیوه میتواند (بدون اذن پدر) ازدواج کند؟ فرمود: «او مالك نفس خود مىباشد، اگر قبلاً شوهر داشته مىتواند با مرد دل خواه خود، در صورتى كه كفو او باشد ازدواج كند.»[2]
و نیز فرمود: «زنى كه قبلاً شوهر داشته و باكره نیست مىتواند بدون اجازهی پدر ازدواج كند، در صورتى كه ازدواجش خوب و بدون اشكال باشد.»[3]
اما در مورد عقد دوشیزه باکره، بعد از انتخاب و رضایت خودش، باید از پدر یا جد پدری او نیز کسب اجازه کرد و با صلاحدید و مشورت آنها اقدام نمود.
در این مورد نیز اجازه دختر شرط اساسی بلکه رکن عقد است، ولی شارع مقدس اسلام برای رعایت احتیاط و مصلحت به دوشیزگان توصیه میکند که هنگام انتخاب همسر با پدر یا جد پدریشان مشورت نمایند و اجازه آنها را کسب کنند. اسلام در این مورد نیز از دختر سلب استقلال و آزادی نمیکند بلکه برای رعایت حال او و جلوگیری از خطاو اشتباه، توصیه میکند که از تجربیات پدر و جدش استفاده کند و رضایت آنها را جلب نمایند.
علت قضیه این است که دوشیزه باکره که هنوز شوهر نرفته در این مورد خام و بیتجربه و ساده اندیش است. با مردی زندگی نکرده و خوب و بد آنها را به درستی تشخیص نمیدهد، از یک نوع شرم و خوشبینی و زودباوری که لازمهی دوشیزه بودن است برخوردار میباشد، از حیله و نیرنگ بعضی جوانان شیاد بیاطلاع است.
او تشنهی عشق و علاقه و محبت است و نمیداند که همهی جوانان در اظهار علاقه صادق نیستند، وقتی جوانی نسبت به او اظهار عشق و محبت کرد، در اثر ساده اندیشی او را صادق میپندارد و جواب مثبت میدهد، در صورتی که ممکن است فریبکار و حقه باز و شیاد باشد. دوشیزگان با معیارهای اصیل ازدواج خوب آشنا نیستند و در این باره نیاز به مشورت و کمک دارند، و چه مشاوری دلسوزتر از پدر یا جد پدری سراغ دارید. بدین سبب اسلام به دوشیزگان توصیه میکند که در مورد ازدواج، با پدر یا جد پدری خود مشورت کنند و رضایت او را جلب نمایند و بدین وسیله خود را از خطرات و عواقب سوء ازدواجهای ناسنجیده و حساب نشده مصون بدارند. اما لازمهی سخن این نیست که دختر مسلوب الاراده باشد و هر ازدواجی را که به او تحمیل کردند بپذیرد، بلکه او هم عاقل و رشید است هر که را خواست میپذیرد و اگر تمایل نداشت رد میکند. بنابراین اجازهی پدر یا جد پدری شرط صحت ازدواج است نه تمام علت.
در همین مورد هم در فقه اسلام دو مورد استثنایی وجود دارد: مورد اول این که دختر نیاز به شوهر دارد و شوهر مناسبی برایش پیدا شده ولی دسترسی به پدر یا جد پدری نیست تا کسب اجازه کند، در این صورت خودِ دختر میتواند ازدواج کند و نیازی به کسب اجازهی پدر و جد ندارد. مورد دوم این که دختر نیاز به شوهر دارد، شوهر مناسبی هم برایش پیدا شده ولی پدر اشکالتراشی و بهانهجویی میکند و حاضر نیست دخترش را شوهر بدهد، در چنین موردی هم ضرورت کسب اجازهی پدر ساقط میگردد.
گفتنی است: در صورتی هم که ولایت باشد فقط برای پدر و جد پدری است و به جز این دو نفر حق ولایت ندارد. نه مادر، نه برادر، نه عمو، نه دایی، نه جد مادری، صحت عقد دختر مشروط به کسب اجازهی هیچ یک از اینها نیست. ولی من به همهی دختران، چه بیوه و چه باکره، توصیه میکنم که هنگام انتخاب همسر سعی کنند رضایت پدر و مادر و حتی برادر بزرگ خود را کسب کنند، این موضوع به نفع آنها خواهد بود.
1- به چه دلیل باید در مورد انتخاب همسر سعی شود حتی المقدور رضایت و توافق پدر و مادر را جلب کرد؟
2- در مورد عقد دوشیزه باکره، بعد از انتخاب و رضایت خودش، چرا باید از پدر یا جد پدری او نیز کسب اجازه کرد؟
3- دو مورد استثنایی که برای عقد دوشیزه باکره اجازه پدر (یا جد پدری) لازم نیست را بیان کنید.
[1]. وسائل الشیعه، ج 14، ص 203: «تستأمر البكر و غیرها و لا تنكح الّا بامرها».
[2]. همان، ص 201: عبدالخالق قال: «سألت اباعبدالله علیه السلام عن المراة الثیب تخطب الى نفسها؟ قال: هى املك بنفسها تولّى من شاءت اذا كان كفواً بعد ان تكون قد نكحت زوجاً قبل ذلك».
[3]. همان، ص 204: «لابأس ان تزوّج المرأة نفسها اذا كان ثیباً بغیر اذن ابیها اذا كان لابأس بما صنعت».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی