کد مطلب: ۵۲۳۹
تعداد بازدید: ۱۷۵۰
تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱۴۰۰ - ۰۸:۴۳
امّ البنین علیها السّلام پس از عمری پربرکت درحالی‌که سال‌ها داغ فراق عزیزانش را به دوش می‌کشید و هر روز چشمان او در رثای امیرالمؤمنین علیه السّلام و سیّد و سالار شهیدان اباعبد الله الحسین و چهار فرزند رشیدش اشک‌آلود بود، آرام و مطمئنّ از رحمت بی‌کران خدا، به سرای باقی شتافت تا با اولیاء خدا بار دیگر هم‌نشین شود.

پس از فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها


پس از شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، خانه‌ی امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام کنج عزلت و تنهایی بود. بارها شده بود که سردار خیبر گوشه‌ای از خانه زانوان غم را به بغل می‌گرفت و با نگاه به‌جای خالی سرور بانوان جهان و نور عالم امکان فاطمه سلام‌الله‌علیها، اشک غربت از دیده می‌فشرد. کودکانش به دور او حلقه می‌زدند و هر یک سر به سینه پدر و یا زانوان لرزان او می‌گذاشتند و در گریه و ناله با او همراه می‌شدند. دیگر این خانه صفای قبل را نداشت. آری مادر که برود، صفا و برکت را با خود می‌برد و وای از روزی که مادر آفرینش و هدف خلقت پروردگار، با کوهی از غصّه و گلایه از مردمان ناسپاس، غریبانه همسر و کودکانش را در اوج غربتشان تنها گذارد و از دنیای بی‌وفا رخت بربسته و به دار باقی و قرب پروردگار عروج کند.
زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها این روزهایِ علی و اولادش صلوات‌الله‌علیهم اجمعین را دیده بود. او که در واپسین لحظات عمر ملکوتی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله از ملحق شدن زودهنگام خود به پدر باخبر شده و لبخند رضایت به لبانش نقش بسته بود، برای غربت و تنهایی همسر و طفلانش وصیّتی کرد: «علی جان پس از من ازدواج کن».
زهرا سلام‌الله‌علیها شخصیّتی است که اطاعتش بر تمام کائنات واجب است. امام باقر علیه‌السّلام درباره‌ی مادر بزرگوارشان حضرت صدّیقه‌ی طاهره چنین فرموده‌اند:
«وَ لَقَدْ كَانَتْ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا) طَاعَتُهَا مَفْرُوضَةً عَلَى‏ جَمِیعِ‏ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ، وَ الْإِنْسِ، وَ الطَّیْرِ، وَ الْبَهَائِمِ‏، وَ الْأَنْبِیَاءِ، وَ الْمَلَائِكَةِ
و به‌درستی که او (حضرت زهرا صلوات الله‌علیها) اطاعتش بر تمام آنچه خداوند خلق فرموده است، از جنّ و انس و پرنده و چهارپا و انبیاء و ملائکه، فرض و واجب گردیده». و در این میان امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام نیز استثناء نیست. همو که ولیّ خدا است و بر همگان ولایت دارد، خود تحت ولایت زهرای مرضیه قرارگرفته است. رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله در لحظات آخر عمر خویش دست فاطمه سلام‌الله‌علیها را در دست علی علیه‌السّلام گذارده و به ایشان فرمودند:
«یا علی أنفِذْ ما أَمَرَتْكَ‏ بِهِ‏ فاطمةُ
ای علی! هر چه فاطمه به تو امر کرد انجام بده». و اینک علی علیه‌السّلام مأمور است تا به دستور و وصیّت زهرا سلام‌الله‌علیها جامه‌ی عمل بپوشاند.
به‌راستی‌که هیچ‌چیز و هیچ‌کس جای خالی او را نمی‌تواند نه‌تنها برای علی و اولاد او علیهم‌السّلام، بلکه برای خلقت پروردگار پُر کند. تنهایی سردار خیبر و کودکانش بیشتر آزارشان می‌داد و جای خالی مادر را بیش‌ازپیش پررنگ می‌نمود. تا فاطمه سلام‌الله‌علیها بود، هرگز فکر و اراده‌ی ازدواج دیگری در سر نداشت. با فاطمه چه کم داشت تا درصدد جبرانش باشد؟! فاطمه برای او تمام دنیا و عُقبی بود. تا وقتی حضور گرم و نورانی او را در کنار خود می‌دید، درد و رنج فراق رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله و طعنه و زخم‌زبان‌های مردم و بی عهدی ایشان را احساس نمی‌کرد.
نگاه به فاطمه آرامش جان علی بود و دشمن این حقیقت را به‌خوبی می‌دانست. لذا منافقان و حسودان، بغض خود را دل انباشتند و عزم شیطانی‌شان را جزم نمودند تا با هضم و نابودی او، ریشه‌ی دین را بخشکانند. آن‌ها بر این باور بودند با حذف زهرا سلام‌الله‌علیها، علی نیز خودبه‌خود حذف خواهد شد. اگر فاطمه نباشد علی هم نمی‌ماند چون خدای عزّ و جلّ فرموده: «لَولا فاطمة لَما خَلَقتُکُما/ اگر فاطمه نبود شما دو نفر (رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله و علی علیه‌السّلام) را نمی‌آفریدم». وقتی در اصل وجود محتاج اویند، پس در بقاء خود نیز بدان محتاج‌تر.
امّا اینک فاطمه رفته و کودکانش به سایه‌ی گرم بانویی نیاز دارند تا التیام‌بخش دردهایشان باشد. باید کسی در کنار علی علیه‌السّلام یاور او شود تا با دلداری و دلسوزی خود، سختی صبر بر این مصیبت را ولو به‌اندازه‌ی ذرّه‌ای برای او راحت‌تر کند. این‌گونه شد که طبق وصیّت فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها، قدوم بانویی پس از شهادت صدّیقه کبری علیهاالسّلام به خانه‌ی علی علیه‌السّلام باز شد.
 

انتخاب همسر


در میان اعراب، نسب شناسان از موقعیّت ممتازی برخوردار بودند. نسب‌شناس کسی بود که به انساب و قبایل عرب آگاه بود و خانواده‌های شریف و خوش‌نام را از قبایل و خانواده‌هایی که اخلاق رذیله و صفات نکوهیده داشتند بازمی‌شناخت. به همین خاطر مردم برای انتخاب همسر و یا انتخاب دایه‌ای برای شیر دادن به اطفال خود، به آن‌ها مراجعه می‌نمودند. تحقیق در مورد نسب و شرافت خانوادگی در امر ازدواج از موارد مهمّی است که در شریعت اسلام به آن سفارش شده است. روزی رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ‏ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ‏ قَالَ الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِی مَنْبِتِ السَّوْءِ».
ای مردم! برحذر باشید از سبزه‌ای که بر روی مزبله (منجلاب) روییده است. گفته شد: (منظورتان از) سبزه‌ی روییده بر مزبله چیست؟ حضرت فرمودند: زن زیبارویی که در خانواده و محیطی بد و آلوده رشد کرده باشد.
امام صادق علیه‌السّلام از رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله نقل می‌کنند که آن حضرت فرمودند:
«اخْتَارُوا لِنُطَفِكُمْ فَإِنَّ الْخَالَ أَحَدُ الضَّجِیعَیْنِ».
برای انعقاد نطفه‌ی فرزند آینده‌ی خود، (محلّ مناسب و رحم شایسته‌ای را) انتخاب کنید زیرا دایی فرزند شما (علاوه بر مادرش)، یکی از دو نفری است که (در انتقال صفات و ویژگی‌ها به فرزند) مؤثّر است.
پس ملاحظه می‌شود که در انتقال صفات و ویژگی‌ها (و به قول امروزیِ آن، در انتقال ژن‌ها و عامل وراثت) نه‌تنها مادر نقش بزرگی را ایفا می‌کند بلکه خاندان و بستگان او مثل برادر (دائی فرزند) نیز در این مقوله سهیم هستند.
عقیل برادر امیرالمؤمنین علیه‌السّلام یکی از کسانی بود که در علم انساب مهارت داشت به‌طوری‌که گفته‌ی او در نسب‌شناسی موردقبول همه و حجّت بود. بنا به نقل مورّخین در مسجد رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله برای عقیل حصیری پهن می‌کردند و او روی آن می‌نشست و مردم از هر طایفه و قبیله‌ای گرد او جمع می‌شدند و برای آگاهی از انساب و قبایل و خانواده‌ها، به او مراجعه می‌نمودند. او به‌قدری در این علم پیش رفته بود که در پاسخ مردم بسیار حضور ذهن داشت و به‌قول‌معروف سریع‌الانتقال بود.
امیرالمؤمنین علی علیه‌السّلام برای اجرای وصیّت و فرمان بانوی بزرگ اسلام فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله‌علیها از برادرشان عقیل خواستند تا زنی را برایشان انتخاب کند که از نسل دلیرمردان عرب باشد تا ثمره‌ی ازدواج با او، فرزندی شجاع و دلیر گردد. عقیل جناب فاطمه بنت حزام عامری (امّ‌البنین) را برای ازدواج به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام پیشنهاد کرد و به حضرت عرضه داشت: «با او ازدواج کن زیرا در عرب شجاع‌تر از پدران و خاندان وی نیست». سپس درباره‌ی جدّ مادری امّ‌البنین علیهاالسّلام به حضرت عرضه کرد: «ابوبراء عامر بن مالک جدّ دوّم فاطمه‌ی کلابیه (امّ‌البنین) از حیث شجاعت در میان قبایل عرب بی‌نظیر است و کسی را شجاع‌تر از او جز شما نمی‌شناسم، بدین‌جهت است که او را "ملاعب الاسنة" (به معنای بازی‌کننده با شمشیر) می‌نامند». پس از شنیدن توصیفات امّ‌البنین علیهاالسّلام از زبان عقیل، امیرالمؤمنین علیه‌السّلام او را برای خواستگاری نزد امّ‌البنین علیهاالسّلام فرستادند.
تأکید مولا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بر انتخاب بانویی که از حیث نسب دارای طایفه و اجدادی شجاع باشد، نشان‌گر این حقیقت است که علی علیه‌السّلام برای یاری فرزندش اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام در روز عاشورا، به دنبال برادری بود تا ازهرجهت قابل‌اعتماد و دلیر باشد. به همین جهت کارنامه‌ی درخشان علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العبّاس علیه‌السّلام ثابت می‌کند که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام برای تربیت بزرگ‌مرد شجاع و دلیری چون او، پیش از ازدواج با امّ‌البنین علیهاالسّلام و قبل از تولّد آن بزرگوار، چه دقّت نظر و تلاش فروانی مبذول داشته‌اند.
 

علّت مشورت با عقیل


شاید برای برخی سؤالی پیش آید که چرا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام که علم اوّلین و آخرین را در سینه دارد، برای انتخاب همسر به عقیل مراجعه می‌کند؟ در پاسخ باید بگوییم که نه‌تنها امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بلکه هیچ‌یک از ائمّه‌ی اطهار صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین برای تصمیم‌گیری، نیازی به مشورت با دیگران ندارند زیرا احدی در عقل و علم برتر از ایشان نیست تا بخواهد با دانش و فکر خود آن بزرگواران را راهنمایی و هدایت کند، ولی ازآنجایی‌که باید مسلمین اصل مشورت را از بزرگان خود بیاموزند، گاهی حضرات اهل‌بیت علیهم‌السّلام مصلحت می‌دیدند تا در برخی امور با دیگران مشورت نمایند. البته مصالح فراوان دیگری هم در این میان وجود دارد که یا بیان آن در این مختصر نمی‌گنجد و یا آن‌قدر متعالی است که به عقل کوچک و ناچیز نگارنده و فهم دیگران خطور نمی‌کند.
‏خداوند متعال در قرآن کریم سوره‌ی آل‌عمران آیه‌ی 159 خطاب به رسولش می‌فرماید:
«وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ».
و در كارها، با آنان مشورت كن! اما هنگامی‌که تصمیم گرفتى، (قاطع باش! و) بر خدا توكّل كن! زیرا خداوند توکّل کنندگان را دوست دارد.
رسول خدا صلّی‌الله‌علیه‌وآله باوجوداینکه از هر فردی بیشتر و بهتر نسبت به‌تمامی امور آگاه بودند ولی بااین‌حال گاهی در نحوه‌ی اجرای امور با دیگران مشورت می‌نمودند و در صورت درستی رأی و نظرشان و یا برحسب مصالحی به همان نظر عمل می‌کردند. چنان‌که در جنگ بدر لشكر اسلام طبق فرمان پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله می‌خواستند در نقطه‌ای اردو بزنند. یكى از یاران به نام "حباب بن منذر" عرض كرد اى رسول خدا! ... اینجا به این دلیل و آن دلیل جاى مناسبى براى اردوگاه نیست، دستور دهید لشكر از این محل حركت كند و در نزدیكى آب براى خود محلّى انتخاب نماید. پیغمبر اكرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله نظر او را پسندیده و مطابق رأى او عمل كردند.
این رفتار پیغمبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله، علاوه بر برکات بسیار، باعث رشد و بالندگی استعدادها و دل گرمی و تربیت مسلمین می شد. از حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه‌السّلام روایت شده است که پدر گرامیشان حضرت موسی بن جعفر علیه‌السّلام با این که در عقل و خرد با هیچ کس قابل مقایسه نبودند ولی گاهی با بردگان و غلامان مشورت می کردند و به نظر آنان در مورد باغ ها و املاک عمل می نمودند. و هنگامی که برخی سؤال می کردند که چرا با بردگان مشورت می کنید؟ می فرمودند: «چه بسا مطالب صحیح که از زبان آنان جاری شود».
دقیقاً روح آموزش و تربیت در این عمل و کلام امام کاظم علیه‌السّلام موج می زند. در نظر بگیرید که این کار امام علیه‌السّلام چه تأثیری بر دیگران دارد. آن ها وقتی ببینند و با خبر شوند که حجّت خدا در امورات زندگی خود با دیگران مشورت می کند، قطعاً نسبت به مشورت کردن و پرهیز از خودرأیی و خودکامگی ترغیب و تشویق می شوند. از سوی دیگر مشورت امام علیه‌السّلام با بردگان و زیردستان، باعث خوشحالی و سربلندی ایشان شده و زمینه ی شکوفایی و ارتقاء استعدادها و توانائی ایشان را فراهم می کند. همین امر باعث می شود که ایشان احساس حقارت و کوچکی را از خود دور کرده و با امید و انگیزه ی بیشتری به زندگی خود ادامه دهند.
 

مشخّصات


نام مبارکش «فاطمه» و کنیه‌ی او «امّ‌البنین» است. در میان اعراب این‌چنین مرسوم بود که هرگاه زنی صاحب بیش از سه فرزند می‌شد او را به امّ‌البنین مکنّی می‌نمودند. امّا اگر سؤال شود فردی که هنوز تازه به دنیا آمده و معلوم نیست در آینده اصلاً صاحب فرزند می‌شود یا نه، چه برسد به این‌که بیش از سه فرزند داشته باشد، چگونه کنیه‌ی امّ‌البنین بر او می‌گذارند؟! پاسخ آن است که گاهی برخی از اعراب در ابتدای ولادت فرزند، او را به کنیه‌ای نام‌گذاری می‌نمودند به امید این‌که در آینده به آن فضیلت دست یابد. مثلاً دختر تازه به دنیا آمده را مکنّی به «امّ‌الخیر» یا «امّ‌الکرام» می‌نمودند به امید این‌که در آینده قرین خیر و کرامت گردد و یا فرزند او اهل خیر و کَرَم باشد. در اسلام و به سفارش رسول خدا(ص) تفأّل به خیر زدن امری ممدوح و توصیه‌شده است.
درباره‌ی این بزرگوار نیز کنیه‌ای تحت عنوان امّ‌البنین نهاده شد تا به لطف خداوند او در آینده صاحب اولاد زیادی شود. و به خواست خدا امّ‌البنین از مولایمان علی(ع) صاحب چهار فرزند پسر رشید و پاک‌سرشت شد که از شهدای کربلا شدند و بدین واسطه به درجه‌ای نائل شدند که تا خدا خدائی می‌کند مورد غبطه‌ی اهل بهشت قرار می‌گیرند.
«یا لیتنا کنُّا مَعَهُم فَأَفُوز فوزاً عظیماً».
کنیه‌ی این بانوی بزرگوار به‌قدری شهرت یافت که تقریباً نام اصلی او در اذهان به فراموشی سپرده شد، تا جایی که امروزه بسیاری از ارادتمندان این بانوی بزرگوار شاید با نام زیبنده‌ی او آشنا نباشند. مانند برخی همسران رسول خدا(ص) همچون امّ‌أیمن و امّ‌سلمه که چنان کنیه‌ی این دو بزرگوار در میان مسلمین شهرت پیدا کرد و بر زبان‌ها افتاد که گویی از ابتدا نام دیگری نداشته‌اند.
نام پدر او «حزام» و مادرش «ثمامه» و گفته‌شده «لیلی» نام داشت. درباره‌ی ثمامه در تاریخ آمده است: «کانت ثمامةُ ادیبةً کاملةً عاقلةً فأدّبت ابنتها بِآداب العربِ و علّمتها بما ینبغی أن تعلّمها من آدابِ المنزل و تأدیةِ الحقوقِ الزوجیةِ و غیر ذلک ممّا تحتاجه فی حیاتها العامّةِ/ (یعنی:) ثمامه بانویی ادیب و کامل و عاقل بود. آداب عرب را به دخترش آموخت و هر آنچه در زندگی موردنیاز یک دختر است از مسائل مربوط به خانه‌داری و ادای حقوق زوجیّت و غیره را به او یاد داد». مورّخین با بررسی آباء و اجداد آن حضرت اقرار می‌کنند که همگی از شجاعان و دلیران عرب بوده‌اند. لذا چنان چه بیان شد عقیل بن ابی‌طالب برادر امیرالمؤمنین علی(ع) درباره‌ی اجداد امّ‌البنین(ع) می‌گوید: «لیس فی العربِ أشجعُ مِن آبائِها وَ لا أفرسُ». در عرب شجاع‌تر و داناتر از پدران او وجود ندارد.
تاریخ ولادت امّ‌البنین(ع) به‌طور دقیق مشخّص نیست ولی مورّخین تاریخ ولادت فرزند بزرگ او حضرت ابوالفضل العبّاس(ع) را در سال 26 هجری ذکر کرده‌اند. بنابراین به‌حسب عادت آن روز که بانوان در سنین نوجوانی به خانه‌ی بخت می‌رفتند و معمولاً از تاریخ ازدواج آن‌ها تا ولادت فرزند اوّلشان فاصله‌ی طولانی وجود نداشت، شاید بتوان تاریخ ولادت آن مخدّره را حدوداً دهه‌ی اوّل پس از هجرت در نظر گرفت.
 

طایفه‌ی هوازن و کیفیّت مسلمان شدن ایشان


نسب حضرت امّ‌البنین(ع) به جعفر بن کلاب رئیس طایفه‌ی «هوازن» منتهی می‌گردد. هوازن در ناحیه‌ی جنوبی مکّه زندگی می‌کردند و نفوذ آن‌ها تا منطقه‌ی یمن امتداد داشت. آن‌ها تا پس از فتح مکّه به عبادت بت‌ها مشغول بودند و از قدیم با اهالی مکّه عداوت و دشمنی دیرینه‌ای داشتند به‌طوری‌که بارها با ایشان وارد جنگ شده بودند. پیش از ظهور اسلام و بعثت رسول خدا(ص)، آن حضرت به همراه عمویشان ابوطالب(ع) در یکی از این جنگ‌ها شرکت داشتند و در جنگ دیگری که مردم مکّه با این طایفه داشتند، «خویلد» پدر امّ المؤمنین خدیجه(س) علیها کشته شد.
زمانی که مکّه به دست مسلمین فتح شد، رسول خدا(ص) به مسلمانان دستور دادند تا اطراف مکّه را از لوث وجود بت‌ها پاک‌سازی کنند. وقتی طایفه‌ی هوازن از این دستور پیامبر باخبر شدند، تصمیم گرفتند برای دفاع از بت‌های خود، پیش از حمله‌ی سپاه اسلام پیش‌دستی کرده و با تمام قبائل خود و همچنین با همکاری قبائل ثقیف به مسلمین حمله کنند. به همین جهت به دستور فرماندهی جوان و جسور سپاه خود «مالک بن عوف نصری» برای سپاه مسلمین کمین زده و در ابتدا آن‌ها را غافل‌گیر نمودند. به‌طوری‌که بسیاری از مسلمانان از ترس جان گریختند و به‌جز امیرالمؤمنین(ع) و گروه قلیلی، کسی برای دفاع از جان پیغمبر اکرم(ص) باقی نماند.
عاقبت با تدبیر رسول خدا(ص) و هشدارها و وعده‌ی نصرت الهی، مسلمین به خود آمده و خجالت‌زده از فرار خود، به میدان جنگ بازگشتند و این بار این قبیله هوازن بود که با قبول صدمات و تلفات فراوان، از سپاه اسلام شکست سنگینی خورد و باقی‌ماندگان آن‌ها به اطراف گریختند. و این‌گونه در جنگی با نام «حنین» سپاه اسلام پیروز شد و اسرای فراوانی به همراه غنائم جنگی به دست مسلمین افتاد. رسول خدا(ص) پس از جنگ حنین، تصمیم کریمانه‌ای گرفتند که موجب تحوّل عظیمی در طایفه‌ی هوازن شد. ازآنجاکه حلیمه‌ی سعدیّه دایه‌ی پیغمبر اکرم(ص) از طایفه‌ی هوازن بود، رسول خدا به جهت اکرام و بزرگداشت دایه‌ی خود، گروهی از اسیران هوازن را که تحت اختیار آن حضرت بودند بخشیده و اموالشان را به ایشان بازگرداندند. با دیدن این عمل از پیامبر، امیرالمؤمنین(ع) نیز از آن حضرت تبعیّت نموده و همین عمل را تکرار کرد.
مسلمانان هم با دیدن این کار نبی خدا و وصی او، از ایشان تبعیّت نموده و بدین ترتیب تمام اسرای هوازن با اموالشان آزاد گردیدند. زمانی که مردم هوازن این وفا و بخشش و اخلاق پسندیده را از پیامبر اکرم(ص) و مسلمین مشاهده کردند متمایل به اسلام شده و برای مسلمان شدن و بازگشت به آغوش مسلمین از رسول خدا کسب اجازه نمودند. پیامبر بدون هیچ عذر و بهانه‌ای، مثل همیشه آغوش خود را برای هدایت ایشان گشودند و آن‌ها را به اسلام دعوت کردند. این‌گونه طایفه‌ی هوازن که امّ‌البنین(ع) اصالتاً از ایشان بود، به‌واسطه‌ی اخلاق نیکوی پیامبر(ص) به شرف اسلام نائل آمدند.
 

رؤیای پدر


حزام بن خالد پدر حضرت امّ‌البنین(ع) به همراه جمعی از بنی کلاب به سفر رفته بودند. در یکی از شب‌ها حزام در عالم رؤیا دید در زمین سرسبزی نشسته و مرواریدهای درخشانی از اطراف به سر مردم و دستان او می‌ریزد. از دیدن این صحنه و زیبایی مرواریدها متعجّب شد. سپس مردی را دید که از ناحیه‌ی بلند و مرتفعی به‌سوی او می‌آید. مرد سلام کرد و حزام جواب سلامش را داد. مرد گفت: این مروارید را به چه قیمت می‌فروشی؟ حزام با نگاهی به آن مروارید زیبا گفت: قیمتش را نمی‌دانم، شما به چه قیمتی آن را خریداری؟ مرد گفت من هم قیمتش را نمی‌دانم ولی این هدیه‌ای است که یکی از پادشاهان عطا کرده است و من ضامن هستم برای تو به چیزی که از درهم و دینار بالاتر است. حزام گفت: آن چیست؟
مرد گفت: تضمین می‌کنم که او شرافت و سیادت ابدی دارد و بهره و بزرگی از اوست. حزام گفت: آیا این را برایم ضمانت می‌کنی؟ مرد پاسخ داد: آری. حزام در پایان به مرد گفت: تو اکنون واسطه‌ی در این امر می‌شوی و مرد گفت: من واسطه می‌شوم، او را به من إعطا کرده‌اند و من به تو عطا می‌کنم. وقتی حزام از خواب بیدار شد، رؤیای خود را برای بنی کلاب تعریف کرد و از آن‌ها خواست تا تعبیرش کنند. یکی از آن میان گفت: اگر رؤیایت صادقه باشد دختری روزیِ تو خواهد شد که یکی از بزرگان با او ازدواج می‌کند و به سبب این دختر مجد و شرافت نصیب تو خواهد شد.
هنگامی‌که حزام به سفر می‌رفت، ثمامه همسر باوفای او حامله بود و پس از بازگشت از سفر، او دختری به دنیا آورد که همچون مروارید درخشان و زیبا بود. حزام با تولّد دخترش به خود گفت: «قد صدّقت الرؤیا» و از این مولود شادمان و مسرور شد. او همچنان در انتظار تحقّق باقی تعبیر خواب خود بود تا آن‌که روزی از روزها، مهمان ویژه و بزرگواری به خانه‌ی او آمد.
 

خواستگاری از امّ‌البنین(ع)


عقیل به دستور امیرالمؤمنین(ع) برای خواستگاری امّ‌البنین(ع) به خانه‌ی حزام بن خالد که در خارج از مدینه بود رفت. عقیل گفت: با شرافتی بلند و بزرگواری‌ای مرتفع نزد تو آمدم. حزام گفت: ای پسرعموی پیامبر این شرافت چیست؟ عقیل گفت: به نزد تو آمدم تا خطبه‌ی عقد بخوانم. گفت: خطبه‌ی چه کسی را برای چه کسی؟ عقیل گفت: خطبه‌ی عقد دخترت فاطمه را برای امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع). وقتی حزام این کلام را شنید، با رویی گشاده لبخند زد و گفت: به‌به، به این نسب شریف و حسب بالا و بلند. برای ما باعث شرافت و مایه‌ی مجد و عزّت است که با پسرعموی رسول خدا(ص) و پهلوان اسلام و تقسیم‌کننده‌ی بهشت و دوزخ نسبت پیدا کنیم، ولی ای عقیل! تو از خانه‌ی آقا و مولای من به‌خوبی باخبری. این خانه محل نزول وحی و معدن رسالت و محلّ آمدوشد ملائکه است. و برای مثل امیرالمؤمنین(ع) همسری سزاوار است که هم‌شأن ایشان باشد. دختر ما از اهالی روستا و بادیه است و اهالی روستا غیر از اهل مدینه هستند و شاید این دختر صلاحیت امیرالمؤمنین(ع) را نداشته باشد.
عقیل گفت: ای حزام! برادرم هر آنچه را گفتی می‌داند و بااین‌حال تمایل به ازدواج با او دارد. حزام گفت: پس مرا مهلت دهید تا از مادرش بپرسم که آیا صلاحیت امیرالمؤمنین(ع) را دارد یا نه؟ به‌درستی که زنان به اخلاق و آداب دخترانشان از مردان آگاه‌ترند.
 

رؤیای امّ‌البنین(ع)


حزام نزد همسرش رفت، وقتی نزدیک شد دید دخترش مقابل مادر نشسته و او سرش را شانه می‌زند. در این حال فاطمه می‌گوید: ای مادر! دیشب در خواب رؤیایی دیدم. پس مادرش گفت: خیر دیده‌ای دخترکم! برایم تعریف کن. حزام در جای خود ایستاد به‌طوری‌که صدا را می‌شنید ولی کسی او را نمی‌دید. پس فاطمه به مادرش گفت: من در خواب دیدم در باغی نشسته‌ام که دارای درختان میوه و نهرهای جاری است و آسمان صاف و معتدل بود و ماه درخشان و ستارگان نورافشان بودند، و من در عظمت خلقت خدا فکر می‌کردم، درباره‌ی آسمانی که بدون ستون برافراشته شده و ماه تابان و ستاره‌های درخشان. پس زمانی که در این افکار و مانند آن بودم، ناگهان دیدم گویا ماه از دل آسمان جدا شد و در دامن من قرار گرفت و از آن نوری می‌درخشید که چشم‌ها را می‌پوشاند. پس‌ازاین اتّفاق در تعجّب بودم که ناگاه سه ستاره‌ی درخشان نیز در دامنم قرار گرفتند. نور آن‌ها چشم‌هایم را پوشاند. پس‌ازآن چه دیدم در امر خود متحیّر شدم و در این هنگام هاتفی درحالی‌که صدایش را می‌شنیدم ولی او را نمی‌دیدم، با صدای بلند به من گفت:
بشراك فاطمة بالسادة الغرر/ ثلاثة أنجم والزاهر القمر
أبوهم سید فی الخلق قاطبة/ بعد الرسول كذا قد جاء فی الخبر
بشارت به تو ای فاطمه! به سرورانی بزرگوار، سه ستاره و ماهی درخشان.
پدرشان بعد از رسول خدا، آقا و سرور تمام خلائق است، این‌گونه در خبر آمده است.
... این رؤیای من بود مادر جان! تأویل آن چیست؟! مادرش به او گفت: دخترکم! اگر رؤیایت صادق باشد، تو با مردی ازدواج خواهی کرد که جلیل‌القدر، بلندمرتبه، با منزلت و جایگاهی رفیع نزد پروردگارش است، و مورد اطاعت عشیره و خاندانش می‌باشد. از او چهار فرزند روزی‌ات می‌شود که اوّلین آن‌ها چهره‌اش مانند ماه است و سه نفر دیگر مثل ستاره‌ی درخشان هستند. وقتی حزام این جملات را شنید به سمت آن‌ها رفت و درحالی‌که لبخند به لب داشت گفت: این عقیل فرزند ابی‌طالب است که آمده تا دخترت را برای امام علی(ع) خطبه‌ی عقد بخواند و من از او مهلت خواستم تا از تو درباره‌ی دخترت سؤال کنم. آیا او را سزاوار همسری امیرالمؤمنین(ع) می‌یابی؟
و بدان که همانا خانه‌ی ایشان بیت وحی و نبوّت، و علم و آداب و حکمت است. پس اگر او را سزاوار می‌بینی که در این خانه خادم باشد (پس او را به همسری ایشان درآوریم) و اگرنه (چنین نکنیم). پس همسر او که قلبش آکنده از ولای امیرالمؤمنین(ع) بود گفت: ای حزام! قسم به خدا که من او را به شکل احسن تربیت نمودم و به خداوند علیّ قدیر امید دارم که او ... صلاحیت خدمت به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(ع) را داشته باشد. پس او را به ایشان تزویج بنما. پس حزام به دخترش روی آورده و به او تبریک و تهنیت گفت و با سرودن ابیاتی در شادی او شریک شد:
یهنیك فاطمة بالفارس البطل/ نعم القرین أمیر المؤمنین علی علیه‌السلام
من للأنام إمام حجة و ولی/ للمؤمنین أمیر والغدیر جلی
به تو تهنیت می‌گویم ای فاطمه به خاطر تک‌سوار پهلوان، بهترین همراه، امیرالمؤمنین علی(ع).
کسی که بر تمام مردم امام و حجّت و ولی است و برای مؤمنین امیر است درحالی‌که غدیر (مثل روز) آشکار است.
عرق حیا همچون دانه‌های مروارید بر جبین نورانی امّ‌البنین غلطان شد و شور و شعفی غیرقابل وصف سراسر وجودش را فراگرفت. علامت رضایتش سکوت زیبا و پُر معنائی بود که در چهره‌ی سرخ و نورانی‌اش موج می‌زد.
 

ازدواج امّ البنین


عقیل به وکالت از برادرش امیرالمؤمنین علیه السّلام صیغه‌ی نکاح را جاری ساخت و پس از آن امّ البنین برای انتقال به خانه‌ی امام علیه السّلام مهیّا گشت. وقتی امّ البنین خدمت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام رسید و داخل خانه شد، حضرت او را بانویی صاحب عقل و ایمان و ادب یافته و او را در نهایت حسن و جمال، و هیبت و کمال دیدند، چراکه او از زنان فاضل و عارف به حقّ اهل‌بیت علیهم السّلام بود، در عین این‌که بانویی فصیح، بلیغ، خوش‌بیان، اهل ورع و زهد و تقوا و عبادت بود.
امّ البنین علیها السّلام هنگامی‌که می‌خواست وارد خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام شود، ابتدا عرضه داشت: تا دختر بزرگ حضرت زهرا سلام الله علیها اجازه نفرمانید وارد خانه نمی‌شوم. به‌راستی که او در اوج ادب و معرفت بود. خوب می‌دانست که این خانه، خانه‌ای است که خداوند حفظ حرمت اهالی آن را بر همگان واجب دانسته و همه موظّف‌اند نهایت مودّت و محبّت خود را نثار اهل این خانه کنند؛ چنان که خداوند فرموده است:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى».
وقتی وارد خانه شد، مشاهده کرد که حسن و حسین علیهما السّلام در بستر بیماری هستند. پیش از هر کاری بر بالین آن دو بزرگوار حاضر شد و همچون مادری دلسوز و مهربان به دلجویی و پرستاری از ایشان پرداخت. همواره می‌گفت: من کنیز فرزندان فاطمه هستم. پس از آن که خداوند به او فرزندانی را عنایت نمود، همیشه فرزندان حضرت صدّیقه را بر اولاد خود مقدّم می‌داشت و طوری پسرانش را تربیت می‌کرد که مانند خود، غلام این آستان باشند.
وقتی غمِ زهرا، شد همدم مولا/ تو آمدی ای گل، در خانه‌ی گل‌ها
بر دربِ حریمِ، کاشانه نشستی/ یعنی که کنیزِ، این خانه تو هستی


ثمره‌ی این ازدواج


امیرالمؤمنین علیه السّلام از امّ البنین علیها السّلام صاحب چهار پسر به نام‌های: عبّاس، عبد الله، جعفر و عثمان شدند. پسرانی که در شجاعت و وفاداری، و زیبائیِ صورت و سیرت نظیر نداشتند و همگی در روز عاشورا و در رکاب مولا و برادر بزرگوار خود حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام به بالاترین درجه در میان شهدای عالم نائل آمدند.
روزی مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام با جماعتى از مردم از شهر خارج شدند تا به یك یا دو میلى كربلا و به محل افتادن شهدا (کربلا) رسیدند، سپس فرمودند: در این مكان دویست پیغمبر و دویست وصىّ پیغمبر و دویست سبط پیغمبر قبض روح شده كه تمام آن‌ها شهید هستند، پس‌ازاین كلام پاى مبارك از ركاب بیرون آورده و درحالی‌که روى قاطر بودند آن مكان را طواف كرده و در حین طواف می‌فرمودند:
«مُنَاخُ‏ رِكَابٍ‏ وَ مَصَارِعُ‏ الشُّهَدَاءِ لَا یَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ أَتَى بَعْدَهُمْ».
محل خواباندن مرکب‌ها، و محل افتادن شهدا، شهدای قبل از ایشان بر آن‌ها سبقت نگرفته‌اند و كسانى هم كه بعداز آن‌ها خواهند آمد به ایشان ملحق نخواهند شد.
آری فرزندان امّ البنین علیها السّلام به همراه سایر شهدای کربلا، در طول تاریخ بشریّت نظیر نداشته و نخواهند داشت و هیچ شهیدی همتای ایشان نیست. امام زین العابدین علیه السّلام فرمودند: شب عاشورا پدرم امام حسین علیه السّلام خطاب به یاران خود فرمودند: «...أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی‏ لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی‏...». همانا من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خویش نمی‌شناسم.
و این مُهر زرّینی بود بر کارنامه‌ی فرزندان امّ البنین علیها السّلام که از سینه‌ی همچو مادری شیر خورده و در دامن او تربیت یافتند. در کیفیّت زیارت شهدای کربلا، امام صادق علیه السّلام می‌فرمایند: سپس قیام کن و با دست به شهدای کربلا اشاره نما و بگو:
«السَّلَامُ عَلَیْكُمْ، السَّلَامُ عَلَیْكُمْ، السَّلَامُ عَلَیْكُمْ، فُزْتُمْ وَ اللَّهِ، فُزْتُمْ وَ اللَّهِ، فُزْتُمْ وَ اللَّهِ، یَا لَیْتَنِی‏ كُنْتُ‏ مَعَكُمْ‏ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً»
سلام بر شما، سلام بر شما، سلام بر شما، به خدا که رستگار شدید، به خدا که رستگار شدید، به خدا که رستگار شدید، ای کاش من هم با شما بودم تا رستگاری بزرگی شامل حالم می‌شد.
آری هر کس به زیارت حضرت حسین علیه السّلام مشرّف می‌شود، به حال ایشان غبطه می‌خورد و با دلی پُر از حسرت و اندوه آرزو می‌کند که ای کاش ما هم با شما بودیم و در این فیض هم‌سفره‌ی شما می‌شدیم.


قمر منیر بنی‌هاشم


اوّلین ثمره‌ی این ازدواج علمدار کربلا حضرت ابوالفضل العبّاس علیه السّلام بود. با تولّد عبّاس علیه السّلام در چهارمین روز از ماه شعبان المعظّم سال 26 قمری، گوئی قرص ماهی در روی زمین پا گذاشت و با آمدنش مادر بار دیگر تأویل رؤیای خود را مشاهده کرد. به‌راستی‌که صورت زیبا، جذّاب و نورانی عبّاس چون ماه می‌درخشید و پس از آن امّ البنین علیها السّلام در انتظار آمدن سه ستاره بود. روزی امّ البنین علیها السّلام وارد اتاق شد و مشاهده کرد که امیرالمؤمنین علیه السّلام عبّاس را روی پای مبارک خود نشانده و بازوان او را بوسه می‌زند و گریه می‌کند.
امّ البنین با نگرانی از امام علیه السّلام علّت این کار را پرسید. و حضرت، جریان کربلا و قطع شدن دستان عبّاس را برای امّ البنین توضیح دادند. امّ البنین درحالی‌که می‌گریست خدا را شکر می‌کرد که کودکش فدای فرزند حضرت زهرا سلام‌الله علیها خواهد شد. سپس امیرالمؤمنین علیه السّلام به امّ البنین بشارت دادند که خداوند در عوضِ دو دست بریده‌ی عبّاس، دو بال به او می‌دهد تا با ملائکه در بهشت پرواز کند.
روزی امام زین العابدین علیه السّلام به عبیدالله فرزند حضرت عبّاس علیه السّلام نگاه کردند و پس از آن اشک چشمان مبارک خود را پاک نموده فرمودند: روزی بر رسول خدا سخت‌تر از اُحد نبود که عمویشان حمزه در آن به شهادت رسید و بعدازآن موته بود که عموزاده‌شان جعفر بن ابی‌طالب شهید شد. سپس فرمودند: و لا یومَ کَیَومِ الحسینِ علیه السّلام ... روزی مانند روز حسین علیه السّلام نبود که سی هزار مرد که گمان می‌کردند از این امّت هستند اطراف او را گرفتند و هر کدامشان با کشتن او به خدا تقرّب می‌جستند و آن حضرت خداوند را به آن‌ها یادآوری می‌نمود ولی پند نمی‌گرفتند، تا آن حضرت را به ستم و عدوان کشتند. بعدازآن امام علیه السّلام فرمودند: خداوند عبّاس علیه السّلام را رحمت کند که جانبازی کرد و خوب امتحان داد و در راه برادر، خود را مبتلا ساخت و خود را فدای برادر نمود تا جایی که دو دستش قطع شد. خداوند در عوض به او دو بال داد که با فرشتگان در بهشت پرواز می‌کند، چنان‌که به جعفر بن ابی‌طالب علیه السّلام عطا نمود.
آری عبّاس شجاعت را از دو سو به ارث برده بود، یکی از اشجع الناس و سردار جنگ‌های حق علیه باطل، پدرش امیرالمؤمنین علیه السّلام و دیگری از شیرزنی چون امّ البنین علیها السّلام مادر بزرگوارش. او تحت تربیت‌های همچو پدر و مادری به مقامی رسید که امام سجّاد علیه السّلام در وصفش فرمودند:
«إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ».
همانا از برای عبّاس علیه السّلام نزد خداوند عزّ و جلّ جایگاهی است که تمام شهدا روز قیامت به ایشان به‌واسطه آن جایگاه غبطه خواهند خورد.
باید حسین دم بزند از فضائلت/ وقتی حسینی است تمام خصائلت
تعبیرهای ما همه محدود و نارساست/ در شرح بی‌کرانی اوصاف کاملت


دریای فضیلت امّ البنین


در باب فضایل این بانو چه می‌توان گفت و حال‌آنکه منتخَب امیرالمؤمنین علیه السّلام است. بانویی که از دامن او فدائیان حسین علیه السّلام و شهدای کربلا تربیت‌یافته‌اند.
شهید ثانی در وصف او می‌گوید: «و کانت من النساء الفاضلات العارفات بحقّ اهل البیت، مخلصةً فی ولائهم، ممحضةً فی مودّتهم و لها عندهم الجاه الوجیه و المحلّ الرفیع/ او از بانوان بامعرفت و پرفضیلت بوده و نسبت به اهل‌بیت علیهم السّلام معرفت و محبّت خالص و شدیدی داشته است و نزد ایشان مقام و منزلت بالایی داشت». مرحوم مامقانی در تنقیح المقال می‌نویسد: «از علوّ مقام حضرت امّ البنین علیها السّلام همین بس که وقتی بشیر بن جذلم خبر شهادت فرزندانش را به او داد، فرمود: رگ‌های قلبم را بریدی. فرزندانم و هر آنچه زیر آسمان است به فدای اباعبدالله الحسین علیه السّلام باد». همچنین علّامه مامقانی درباره‌ی علّت شدّت علاقه‌ی او به حضرت سیّد الشّهدا علیه السّلام می‌گوید: «فإنّ علقتها بالحسین علیه السّلام لیس الّا لِإمامته/ همانا علاقه‌ی امّ البنین به حسین علیه السّلام تنها به خاطر امامت ایشان بود (نه این‌که چون او را در دامن پرورانده بود بلکه همیشه او را به چشم امام، مولا و سرور خود می‌دید و با چنین معرفت عمیقی به او علاقه داشت).
همان‌طور که گذشت وقتی پا به خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام گذارد خود را خادم آن حضرت و اولاد زهرای مرضیّه می‌دانست، نه جانشینی برای فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها. ادب و فهم والای او تا اندازه‌ای بود که از امیرالمؤمنین علیه السّلام تقاضا نمود تا او را در حضور فرزندان حضرت زهرا سلام‌الله علیها فاطمه نخوانند. به جهت این‌که آن‌ها با شنیدن نام فاطمه به یاد مادر و مصائب او می‌افتند و داغ دلشان تازه‌تر می‌شود. لذا امیرالمؤمنین علیه السّلام او را امّ البنین صدا می‌زدند. تأثیر ادب و احترام امّ البنین در فرزندان او کاملاً هویداست. عبّاس علیه السّلام تا لحظات آخر عمر شریفش همیشه حضرت اباعبد الله علیه السّلام را با عبارتی همچون سیّدی و مولای، مورد خطاب قرار می‌داد با وجود این که با آن حضرت برادر بود.
عشق امّ البنین به امیرالمؤمنین علیه السّلام و وفاداری او نسبت به امام تا به حدّی بود که بعد از شهادت آن حضرت با وجود آن که جوان و زیبا بود، ولی حاضر نشد دیگری را به همسری خود بپذیرد. امّ البنین علیها السّلام می‌فرمود: «سزاوار نیست پس از علی، ما در خانه‌ی دیگری باشیم و با مرد دیگر پیمان همسری بندیم». و بدین ترتیب قریب 20 سال پس از شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام، امّ البنین تنها در غم فراق امام سوخت و با یاد او زنده بود.
امّ البنین علیها السّلام از افرادی بود که با توجّه به شجاعتی که داشت، پس از واقعه‌ی کربلا با برپا نمودن مجالس سوگواری و ایراد اشعار جان‌سوز و مرثیه‌خوانی در جاهای مختلف، واقعه‌ی کربلا و مظلومیّت سیّدالشّهدا علیه السّلام را به مردم یادآور می‌شد و بدین ترتیب خیانت حاکمان وقت و چهره‌ی پلیدشان را برای همگان به تصویر می‌کشید. به فرموده‌ی امام باقر علیه السّلام او به بقیع می‌رفت و چنان جان‌سوز در رثای حضرت اباعبد الله علیه السّلام و فرزندان خود نوحه‌سرایی کرده و گریه می‌نمود که حتّی دشمنان سنگ دلی چون مروان بن حکم را به گریه می‌انداخت. این گریه و زاری و نوحه‌سرایی تا آخر عمر او ادامه داشت.


وفات


امّ البنین علیها السّلام پس از عمری پربرکت درحالی‌که سال‌ها داغ فراق عزیزانش را به دوش می‌کشید و هر روز چشمان او در رثای امیرالمؤمنین علیه السّلام و سیّد و سالار شهیدان اباعبد الله الحسین و چهار فرزند رشیدش اشک‌آلود بود، آرام و مطمئنّ از رحمت بی‌کران خدا، به سرای باقی شتافت تا با اولیاء خدا بار دیگر هم‌نشین شود. به‌راستی که او چقدر انتظار این لحظه را می‌کشید. حالا پس از ارتحال بانوی صبر و استقامت زینب کبری سلام الله علیها، دیگر روح بلندش طاقت قفس تنگ دنیا را نداشت.
درباره‌ی سال ارتحال او تاریخ‌نگاران قائل به دو نظر هستند. یکی سال 70 قمری است و دیگری سیزدهم جمادی‌الثانی سال 64 قمری، که نظر دوّم از شهرت بیشتری برخوردار است. آن بزرگوار را در قبرستان بقیع به دل خاک سپردند. همان قبرستانی که هر روز در آن گریه می‌کرد و نوحه می‌خواند و با سوگواری خود دل دوست و دشمن را آتش می‌زد. اللّهم ارزقنا زیارتها و شفاعتها فی الدنیا و الآخرة.
این جا مزار فاطمه علیهاالسلام، امّ البنین است/ یا مادری غم دیده مدفون زمین است
این جا نهاده سر به خاک غربت و غم/ مظلومه‌ای کز مرگ گل‌هایش غمین است
در دامنش پرورده سرداری چو عبّاس/ آری چنین زن، مادری شیرآفرین است
شد جان او آزرده از رنج زمانه/ بر سینه‌اش چون لاله داغی آتشین است
 

پی‌نوشت‌ها


برگرفته از کتاب‌های:
كامل الزیارات (ترجمه ذهنى تهرانى) ص819
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ج‏2 ص91
من لا یحضره الفقیه ج‏2 ص597
بحار الانوار ج٤٤ ص٢٩٨
امّ البنین علیها السّلام النّجم الساطع فی مدینة النبیّ الأمین ص14تا33و84
تقویم شیعه ص168و169
زندگینامه مادر مهتاب ص1تا44.
امّ البنین علیها السّلام النّجم الساطع فی مدینة النبیّ الأمین ص14تا33و84
فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام456
تقویم شیعه ص168و169
زندگینامه مادر مهتاب ص1تا44.
الكافی (ط - الإسلامیة) ج‏5 ص332
الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم ج‏2 ص93
دلائل الإمامة (ط - الحدیثة) ص106
فاطمه زهرا علیهاالسّلام سرور دل پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله ص22 و 24
تفسیر نمونه ج‏3 ص143
امّ‌البنین (علیهاالسّلام) ص4
بزرگ زنان صدر اسلام ص133.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
حجت‌الاسلام مسلم زکی‌زاده 
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: