تحصیل علم در احكام عملی از طریق اجتهاد یا تقلید بر هر مسلمانی واجب عینی است.
هر فرد معتقد به خدا و روز جزا خود را موظّف به فراگرفتن دستورهای آسمانی دین و عمل به آنها میداند تا دچار عذاب خدا و مهالک پس از مرگ نگردد. بنابراین، از جمله علومی كه تحصیل آن بر هر فرد مسلمانی واجب عینی است، علم فقه یعنی علم به احكام الهی است، یا از طریق اجتهاد یا از طریق تقلید. یعنی فرد مسلمان یا باید بكوشد تا با به دست آوردن شرایط لازم اجتهاد، بر استنباط احكام از منابع اصلی آن توانا گردد و یا با مراجعه به متخصّصین در فنّ استنباط و اجتهاد از احكام مربوط به اعمال خود آگاه شود.
اینجا خالی از تناسب نیست كه توضیحی دربارهی دو مسألهی اساسی اجتهاد و تقلید داده شود تا تشكیكاتی كه در این باب از سوی جمعی مغرض فتنهانگیز القا میگردد و اذهان جمعی ناآگاه بیاطّلاع از مفاهیم اسلامی را مشوب میسازد تبیین و مرتفع گردد. دو واژهی اجتهاد و تقلید دارای دو مفهوم مختلفند و بر اثر عدم تمییز بین آن دو مفهوم، این دو عنوان متین و مقدّس مورد تفتین ماجراجویان قرار گرفته و سادهدلان را به شکّ و تردید و سپس به ذمّ و نكوهش آن دو اصل اساسی مذهب برانگیخته است.
كلمهی اجتهاد در مذهب ما كه شیعهی امامی هستیم، یک مفهوم منفور و مردود دارد و آن فتوا به رأی خود دادن است و در مسألهای از مسائل دینی بدون استناد به كتاب خدا و سنّت رسول اظهار نظر كردن و رأی خود را حكم خدا دانستن و به عبارتی قانونگذاری در دین خدا كردن و این معنای اجتهاد همان روشی است كه از نظر اهل تسنّن جایز و معمول است، چرا كه آنها میگویند احكام تمام مسائل در كتاب خدا و سنّت رسول تعیین نشده است و كثیراً در جریان زندگی انسان مسائلی پیش میآید كه به اصطلاح «ما لا نصّ فیه» است و فاقد حكم است و لذا معتقدند در اینگونه مسائل باید شخص مجتهد با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد و استحسان و استصلاح و امثال این امور، به رأی خود حكمی برای آن امور تعیین و قانونی وضع كند.[1] و با این روش، اجتهاد میشود یک منبع مستقلّ از منابع تشریع، در عرض كتاب و سنّت!! و اجتهاد به این معنی كه اجتهاد سنّی است و در واقع مستلزم ناقص بودن دین خداست، در فقه شیعهی جعفری شدیداً مطرود و ممنوع است و در روایات ائمّهی معصومین(ع) اكیداً مورد تخطئه و تحذیر قرار گرفتهاست. این حدیث از امام جعفرصادق(ع) منقول است:
مَنْ اَفْتَی النّاسَ بِرَأْیِهِ، فَقَدْ دانَ بِما لا یَعْلَمُ وَ مَنْ دانَ بِما لا یَعْلَمُ فَقَدْ ضادَّ اللهَ حَیْثُ اَحَلَّ وَ حَرَّمَ فیما لا یَعْلَمُ؛[2]
كسی كه در [دین] مردم به رأی خود فتوا دهد، طریقی را كه علم به حقّایت آن ندارد دین خود دانسته و چنین كسی به ستیز با خدا برخاسته است، چرا كه فتوا به حلال و حرام بودن چیزی كه علم به حكم آن ندارد داده است.
و باز همان امام بزرگوار در وصیّت به «عنوان بصری» فرموده است:
وَ اِیّاکَ اَنْ تَعْمَلَ بِرَأْیِکَ شَیْئاً... وَ اهْرَبْ مِنَ الْفُتْیا هَرَبَکَ مِنَ الْاَسَدِ وَ لا تَجْعَلْ رَقَبَتَکَ لِلنّاسِ جِسْراً؛[3]
بپرهیز از این كه به رأی خود کاری انجام دهی [و حلال و حرام بودن آن را معیّن کنی] بگریز از فتوا دادن، آنگونه كه از شیر میگریزی و گردن خود را پُل برای مردم قرار مده.
و ناظر به همین نوع از اجتهاد است خطبهای که در نهجالبلاغهی شریف آمده و اختلاف در فتوا را مورد ذمّ و نکوهش قرار داده و میفرماید:
تَرِدُ عَلَی أحَدِهِمُ الْقَضِیَّةُ فِی حُکْمٍ مِنَ الْأحْکَامِ فَیَحْکُمُ فِیهَا بِرَأْیِهِ ثُمَّ تَرِدُ تِلْکَ الْقَضِیَّةُ بِعَیْنِهَا عَلَی غَیْرِهِ فَیْحْکُمُ فِیهَا بِخِلافِهِ ثُمَّ یَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِکَ عِنْدَ الْإَمَامِ الَّذِی اسْتَقْضَاهُمْ فَیُصَوِّبُ آرَاءَهُمْ جَمِیعاً...
اَفَأَمَرَهُمُ اللهُ تَعالی بِالْاِخْتِلافِ فَأَطَاعُوهُ؟ أمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ؟ أمْ أنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَی إِتْمَامِهِ؟ أمْ کَانُوا شُرَکَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ أنْ یَرْضَی؟...[4]
مسألهای از مسائل دین از یكی از آنان [مدّعیان علم به احكام دین] سؤال میشود، او به رأی خود راجع به آن فتوا میدهد. همان مسأله از دیگری سؤال میشود، او فتوا بر خلاف اولّی میدهد. آنگاه همگی نزد پیشوایی كه آنها را بر مسند قضا نشانده است گرد میآیند [و از او نظر میخواهند] او نیز آراء مختلف همهی آنها را تصویب میكند و درست و صحیح میداند...
حال، آیا خداوند تعالی آنها را موظّف به اختلاف در فتوا فرموده و آنها هم پیروی كردهاند؟ یا از اختلاف نهیشان كرده و آنها نافرمانی كردهاند؟ آیا خداوند سبحان دین ناقصی فرستاده و برای اتمام آن از آنها یاری خواسته است یا این كه آنها خود را شریک خدا [در تشریع احكام] میدانند که باید [طبق رأی و دلخواه خود] فتوا بدهند و خدا هم باید بپذیرد؟...
این توضیح كلمهی اجتهاد بود به معنای منفور و مردودش.
و امّا همین كلمه در فقه مذهب ـ شیعهی امامیّه ـ معنا و مفهوم دیگری دارد كه به غایت مطلوب و مقبول است و اساساً لازم و واجب است و آن به كار بردن منتهای سعی و كوشش در استنباط و به دست آوردن احكام خدا از روی ادلّهی معتبر شرعی است كه عبارتند از: قرآن، حدیث، اجماع و عقل و در لسان علمای اصول اینچنین تعبیر میشود:
اِسْتِفْراغُ الْوُسْعِ فِی تَحْصِیلِ الظَّنِّ بِالْحُکْمِ الشَّرْعِی؛
یا:
مَلَکَةٌ یَقْتَدِرُ بِها عَلی اِسْتِنْباطِ الْحُکْمِ الشَّرعِیِّ الْفَرْعِیِّ مِنَ الْاَصْلِ؛[5]
بنابراین، اجتهاد در اصطلاح فقهای شیعه بدان معنا نیست كه كسی در مقابل خدا و رسول اظهار نظری در مسائل عملی كند و از پیش خود رأیی دهد و حكمی جعل كند، بلكه به این معناست كه حكم خدا را از كتاب و كلام خدا و سنّت ـ گفتار و رفتار ـ رسول خدا(ص) و ائمّهی هدی(ع) و عقل و اجماع استنباط كند. چون فقهای شیعه برخلاف اهل تسنّن معتقدند كه هیچ مسألهای از مسائل مربوط به زندگی انسان، از فردی و اجتماعی، حقوقی و جزایی، سیاسی و اقتصادی، در زمان حال و زمانهای آینده وجود ندارد و نخواهد داشت، مگر این كه در شریعت آسمانی اسلام از جانب خداوند علیم و حكیم حكمی برای آن مقرّر شده و ضمن آیات قرآن و بیانات رسول مكرّم ائمّهی معصومین(ع) به گونهی قواعد کلّی یا دستور خصوصی ابلاغ شده است و بر مجتهدین است كه برای فهم و استنباط آن احکام از کتاب خدا و سنّت رسول و عترت(ع) به اندازهی لازم کوشش کنند.
پس به عبارتی میشود گفت: اجتهاد در منطق شیعه به معنای قانونگذاری نیست ـ چرا که آن، شأن خدا ربّالعالمین است و بس ـ بلکه به معنای فَحْص* و جستجوی قانون و استکشاف آن از مَطاوی* مدارک مخصوص است؛ که در تعریف فقه میگویند:
هُوَ الْعِلْمُ بِالْاَحْکامِ الشَّرْعِیَّةِ الْفَرْعِیَّةِ عَنْ اَدِلَّتِها التَّفْصیلِیَّةِ؛
فقه عبارت است از آگاهی از احكام شرعی فرعی از روی ادلّهی مشروح و مفصّل آن.
حاصل آن كه، اجتهاد به معنای شیعی در میان معتقدین به حقیقت اسلام و قرآن نه تنها مذموم و مردود نیست بلكه از اهمّ واجبات و الزم فرایض است كه به طور حتم باید گروهی از اهل ایمان در مقام تحصیل نیروی تفقّه و استنباط احكام برآیند تا هم خود بتوانند به وظایف دینی عمل كنند و هم معلومات خود را در اختیار دیگر مسلمانان قرار دهند و آنها را با وظایف اسلامی خویش آشنا سازند، چنان كه خداوند حكیم میفرماید:
...فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إذا رَجَعُوا إلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ؛[6]
...پس چرا بسیج نمیشوند از هر طایفهای گروهی تا بصیرتی در دین كسب كنند و مردم خویش را هنگامی كه به سوی آنان باز میگردند [با پندهای خود] هشدار دهند؛ باشد که آنان از کارهای ناپسند بپرهیزند.
اجتهاد در انحصار شخص یا گروه خاصّی نیست، بلكه این در به روی همه كس باز است؛ امّا از آن نظر كه یک امر تخصّصی و فنّی است طبعاً مانند سایر امور تخصّصی احتیاج به طیّ مراحل مقدّماتی و تحصیل شرایط خاصّ خود دارد و بدیهی است كسی كه میخواهد در رشته تفقّه و استنباط احکام از کتاب و سنّت تخصّص فنّی بهدست آورد راهی جز این ندارد که ابتدا علوم مختلفی را که جنبهی مقدّمی دارند تحصیل کند و آن علوم عبارتند از: ادبیّات عرب، منطق، اصول فقه (با گسترشی كه دارد)، تفسیر قرآن و شناخت آیات ناسخ و منسوخ و متشابه و محكم، علمالحدیث یعنی اطّلاع از چندین هزار حدیث كه در طول متجاور از سیصدسال از زمان رسول اكرم(ص) تا آغاز غیبت كبرای حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صادر شده است و تشخیص و تمییز و اقسام آن «از صحیح و حسن و ضعیف و موثّق و مُسْند و مُرسَل و متواتر و آحاد» و واقف بودن به راه علاج تعارض اخبار و اعمال قواعِد «اطلاق و تقیید، تعمیم و تخصیص، اجمال و تبیین» در فهم آیات و روایات، علم الرّجال یعنی آگاهی از طبقات روات و شناختن چگونگی حال راویان حدیث از حیث صحّت و فساد در عقیدهی مذهبی و موثّق و غیر موثّق بودن در ضبط و نقل حدیث و همچنین آشنا بودن با مسائل اجماعی و اختلافی تا فتوای خلاف اجماع فقها از وی صادر نشود و حتّی لازم است از تاریخ اسلام و مقتضیات وضع سیاسی زمان امامان(ع) و کیفیّت صدور احادیث و نقل آن به وسیلهی روایان آگاه باشد و فتاوای فقهای سایر فِرَق اسلامی را در هر مسأله بداند و بالاخره عالم به زمان خویش و آنچه در جهان میگذرد باشد تا موضوعات احكام را آن چنان كه هست بشناسد و بسیار روشن است كه هر كدام از اینها دامنهی وسیعی دارد و تحصیل آن نیازمند زمانی طویل است.
1- تحصیل کدام علم بر هر فرد مسلمانی واجب عینی است؟ چگونه؟
2- کدام نوع اجتهاد در در فقه شیعهی جعفری شدیداً مطرود و ممنوع است؟
3- اجتهاد به معنای شیعی را توضیح دهید.
[1]ـ اهل تحقیق به طبقات ابن سعد، جلد 6، صفحهی 179 و مناقب الامام الشّافعی، جلد 1، صفحهی 443 رجوع کنند.
[2]ـ بحارالانوار، جلد ۲، صفحهی ۲۹۹، حدیث ۲۵.
[3]ـ همان، جلد ۱، صفحهی ۲۲۶، آخر حدیث ۱۷.
[4]ـ شرح نهجالبلاغهی فیض، خطبهی۱۸.
[5]ـ کفایة الاصول، جلد 2، صفحهی 422.
*فَحص: جستجو کردن.
*مطاوی: لابلا.
[6]ـ سورهی توبه، آیهی ۱۲۲.