ما معتقدیم كه اصول ارزشهاى الهى و دینى ثابت هستند و چنان نیست كه روزى ارزشى تبدیل به ضد ارزش شود. اما كسانى كه نقش كاركردى دین را منکرند و كسانى كه پسند و گرایش مردم را مدار ارزشها قرار مىدهند همهی ارزشها را غیر ثابت و متغیر مىدانند. در نظر آنها ممكن است چیزى امروز ارزش باشد و با پیدایش شرایط جدید تبدیل به ضد ارزش گردد! چنان كه زمانى همجنسبازى در كشورهاى غربى، ضد ارزش بود و امروز به ارزش تبدیل شده و برخى افتخار مىكنند كه مروج آن هستند و مىگویند ما با ترویج همجنسبازى هزینه دولت را كم مىكنیم و جلوى رشد و انفجار جمعیت را مىگیریم! ما معتقدیم كه باورها، عقاید اسلامى، ارزشها و احكام دین ثابت هستند و اختصاص به زمان و مكان خاصى ندارد؛ خواه عقل مستقلاً آنها را درك كرده باشد و مستقلاً به آنها حكم كند، مثل حسن عدل و قبح ظلم (كه البته احكام استقلالى عقل نیز كاشف از اراده تشریعى الهى هستند؛ و عقل یكى از منابع احكام الهى است)، و خواه آن امور در قلمرو درك استقلالى عقل قرار نگیرند و عقل نتواند مستقلاً اراده تشریعى الهى را كشف كند و درباره حلال و یا حرام بودن فعلى قضاوتى نداشته باشد، و آن امور توسط پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) اثبات شده باشد. كوتاه سخن اینكه مجموعه عقاید، باورها و ارزشها و احكامى كه یا توسط عقل كشف شدهاند و یا از طریق وحى و سنت براى ما تبیین گردیدهاند، در قلمرو دین قرار مىگیرند و ما به ثبات و جاودانگى آنها اعتقاد داریم و اگر به حسب ظاهر تغییرى در برخى از احكام فرعى رخ مىدهد، در چارچوبه قوانین ثابت رخ مىدهد و در واقع بازگشت آن به تغییر در موضوع است.
در غرب براى اینكه راه را براى ایجاد تغییرات در دین و در نهایت كنار نهادن دین از ساحت حیات بشرى هموار سازند، در كتابهاى فلسفه دین «بحث گوهر و صدف دین» را مطرح كردند و از چیستى گوهر و صدف دین و به تعبیر دیگر مغز و پوسته دین و یا لب و قشر دین سخن راندند و گفتند: منظور از گوهر و لب و مغز دین، جوهر و ذاتیات دین است و منظور از صدف و پوسته دین، عرضیات دین است و تنها ذاتیات دین ثابت و باقى است و عرضیات دین متغیر و تابع شرایط متغیّر است و در باب صدف و عرضیات دین، اصل باقى و ثابتى وجود ندارد و متناسب با نوشدن شرایط ما رفتار و آموزههاى خاصى را بر مىگزینیم و پس از چندى رفتار و آموزههاى جدیدى جایگزین آنها مىگردند. به تبع آنان، روشنفكرانِ به اصطلاح دینى، نظریه گوهر و صدف دین را وارد فرهنگ ما كردند و مبتنى بر آن نظریه، عقاید، احكام، ارزشهاى ضرورى اسلام را عرضیات اسلام شمردند و كنار نهادند و در مقام تبیین ذاتیات اسلام گفتند: ذاتى، اسلام عبارت است از اینكه ما بشر را خدا ندانیم! و سایر مسایل عرضى هستند و اعتقاد به آنها ضرورى نیست. حتى آنان مىگویند كه اعتقاد به خدا نیز از ذاتیات دین نیست؛ یعنى انسان مىتواند دین داشته باشد و در عین حال خدا را قبول نداشته باشد! اما قرآن مىگوید كه اعتقادات و باورهاى دینى و نیز ارزشهاى الهى را باید پذیرفت و به آنها اعتقاد داشت. فرق نمىكند كه آنها مستقلاً توسط عقل درك شده باشند و یا از طریق وحى و سنت به ما رسیده باشند؛ و اگر كسى حتى در دل منكر چیزى باشد كه خدا و یا پیامبر فرمودهاند در واقع، مرتد و كافر است گرچه ظاهراً او مرتد به حساب نمىآید و مسلمان ظاهرى است و از حقوق اسلامى برخوردار است، اما واقعا كافر و مرتد است و در آخرت گرفتار جهنم مىگردد.
بنابراین، ما ملزم به پذیرش باورها و ارزشهایى هستیم كه با دلایل قطعى عقلى یا نقلى ثابت شدهاند و تقلید در زمینه باورها و ارزشها، براى كسى كه علم اجتهادى به آنها ندارد صحیح و بلكه ضرورى است. اما در زمینه رفتارى كه پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) داشتهاند، در صورتى ما مكلّف به تأسّى و پیروى از آنها هستیم كه ثابت گردد كه به عنوان حكم شرعى است. اما تقلید و تأسّی به آن بخش از رفتارى كه جنبه ابزارى صرف دارد و در منطقةالفراغ و به تعبیر دیگر در حوزه مباحات قرار گرفته و حكم شرعى بر آنها مترتب نشده است بلكه به تناسب شرایط مكانى و زمانى صورت پذیرفته است، لازم نیست. مثلاً پیامبر و اهل بیت چون عرب بودند، عربى صحبت مىكردند ولى لازم نیست كه ما نیز عربى صحبت كنیم. یا اگر آنها كفش خاصى و یا لباس كرباس مىپوشیدند، لازم نیست ما نیز چنان كنیم. یا اگر آن حضرات خانههاى خود را از خشت خام مىساختند، لازم نیست كه ما نیز خانههاى خود را از خشت خام بسازیم. البته ممكن است كسى به جهت محبت و عشق به آن بزرگواران در رفتار ابزارى صِرف نیز از پیامبر اكرم و ائمه اطهار پیروى كند، كه این تأسّى حاكى از نهایت تسلیم او در برابر اولیاى دین است. چنانكه استاد اخلاقىِ مرحوم علامه طباطبایى(رضوان الله تعالى علیه) به ایشان سفارش كرده بودند كه با مطالعه سراسر بحارالانوار، مجموعه رفتار و سنتهاى پیامبر اكرم(ص) را استخراج كنند و آنها را مورد عمل قرار دهند. و ایشان بر اساس سفارش استادشان كتاب سنن النبى(ص) را تدوین كردند. ایشان در ضمن مطالعاتشان به روایتى برخورد كرده بودند كه پیامبر اكرم به غذایى كه از ملخ دریایى تهیه مىشده علاقه داشتهاند. مرحوم علامه طباطبایى براى تأسّى به رسول خدا از آن غذا تناول كردند.
چنانكه پیشتر گفتیم برخى با استناد به برخى از رفتار پیامبر و اهلبیت كه به مقتضاى شرایط زمانى صورت مىپذیرفت و امروزه تأسّى به آنها دشوار است، این مغالطه را شكل دادهاند كه رفتار و سخنان آن بزرگواران به صدر اسلام تعلق داشت و پس از گذشت صدها سال از آن زمان، لازم نیست كه ما از رفتار و سخنان ایشان پیروى كنیم! وقتى ما ادعا مىكنیم كه زنانمان باید به فاطمه زهرا(س) تأسّى كنند و مردانمان از على(ع) الگو بگیرند، باید توجه داشته باشیم كه فاطمه زهرا بنابر شرایط آن زمان چادر وصلهدار مىپوشیدند و نانشان از آرد جویى تهیه مىشد كه خود در خانه با دستاس تهیه مىكردند. آیا امروزه انتخاب چنین زندگىاى براى زنان ما امكان دارد؟ پس چطور ما ادعا مىكنیم كه باید از رفتار آن بزرگواران پیروى كرد؟
براى رد مغالطه مذكور و روشن شدن منظور ما از تأسّى به فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین(ع) و سایر بزرگان دین، یك پاسخى اجمالى و سپس پاسخى تفصیلى ارائه مىدهیم: پاسخ اجمالى عبارت است از اینكه اگر رفتار بزرگان دین حاكى از وجود حكم شرعى بود و ما با مشاهده یا اطلاع از آن رفتار، متوجه شدیم كه حاكى از حكم شرعى بوده است مكلّف به تأسّى از آن رفتار هستیم. اما اگر یقین داشتیم كه رفتارى مبتنى بر حكم شرعى نیست و صرفاً ابزارى است، در اینجا تبعیت و تأسّى به آن رفتار لازم نیست. اما در موارد مشتبه و رفتارى كه ما نمىدانیم كه باید از آنها تأسّى كنیم و یا تأسّى به آنها لازم نیست باید سراغ دینشناس برویم كه با تحلیل زندگى پیشوایان دین و بررسى رفتار آنها، كشف مىكند كه چه بخشى از رفتار آنها دلالت بر حرمت، وجوب و یا استحباب مىكند و چه بخشى از رفتار آنها چنین دلالتى ندارد.
اما پاسخ تفصیلى این است كه: رفتار بزرگان دین هم داراى شكل، قالب، و هم داراى محتوا و معنا بوده است. شكل آن رفتار ممكن است در زمانهاى مختلف و با تحول شرایط متفاوت گردد و لازم نیست به شكل و قالب رفتار آن بزرگواران پایبند بود. اما روح و معناى رفتار بزرگان دین ثابت است كه ما باید آن را بشناسیم و به آن پایبند باشیم. مثلاً اگر فاطمه زهرا(س) جو دستاس كرده و از این طریق آرد تهیه مىكردند، شكل و قالب رفتار ایشان استفاده از ابزار ساده آن زمان براى تهیه غذا بوده كه امروزه دیگر موضوعیت ندارد و كسى این شكل و قالب را براى رفتار خودش بر نمىگزیند، و با وسایل پیشرفتهتر و شیوههاى آسانترى غذا براى خود تهیه مىكند. اما روح رفتار آن حضرت همكارى با شوهر در تأمین نیازمندىهاى زندگى است كه باید مورد تأسّى زنان ما قرار گیرد. یا اگر آن حضرت در شب عروسى خود پیراهن كرباس را كه لباس شب عروسى ایشان بود به فقیر دادند و یا اگر فقیر در خانه ایشان آمد و ایشان قرص نان جویى كه براى افطار خویش تهیه كرده بودند به فقیر بخشیدند شكل رفتار ایشان، بخشش پیراهن كرباس و نان جو بوده است، اما روح و معناى رفتار آن حضرت بخشش بهترین لباس و بهترین غذایى است كه در دسترس ایشان بوده است. در آن زمان لباس كرباس بهترین لباس فاطمه زهرا(س) و متناسب با سطح متوسط زندگى آن زمان بوده است. همچنین غذاى ایشان نان جو بوده كه هر كس زندگى متوسطى داشته از آن برخوردار مىشده است و فقرا و مستمندان گاهى به آن هم دسترسى پیدا نمىكردند. اگر كسى بخواهد به روح و معناى رفتار آن حضرت تأسّى كند، باید بهترین لباس و غذاى خود و چیزى كه خود بدان نیازمند است را به فقیر ببخشد، نه اینكه لباس كهنه و بىارزش و یا مال اندكى را كه بدان رغبتى ندارد به فقیر ببخشد و بر او منت هم بگذارد:
لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ اللهَ بِهِ عَلِیمٌ؛[1]
هرگز به نیكى [راستین] دست نیابید مگر آنكه از آنچه دوست دارید انفاق كنید و هر چه انفاق كنید خدا به آن داناست.
در روایات در احوالات امیرالمؤمنین(ع) آمده است كه آن حضرت نان جو خشك شده مىخوردند و به قدرى آن نانها سفت بود كه حضرت با زانوى خود آنها را مىشكستند. در آن زمان، نان جو قوت مردم بوده و فقرا و مستمندان از آن نیز محروم بودهاند. از این جهت به فقیر و مسكینى كه نمىتوانست نان تهیه كند، به عنوان زكات نان جو هم داده مىشد و همین نان جو نیاز او را برطرف میکرد. اما امروزه زكات تنها به كسى كه از تهیه نان خود محروم است تعلق نمىگیرد و تنها به چنین كسى فقیر اطلاق نمىشود. بلكه فقیر به كسى اطلاق مىشود كه از امكانات متناسب با این زمان محروم باشد كه داشتن نان و غذا سهم كوچكى از آن را تشكیل مىدهد. در زمانى، در این شهر قم، حتى خانوادههاى مرفه كولر نداشتند و بسیارى از خانوادهها پنكه نیز نداشتند و در تابستانهاى گرم از سرداب استفاده مىكردند. اما امروزه عموم مردم كولر دارند و اگر كسى كولر نداشت مىتوان از زكات براى او كولر تهیه كرد.
بنابراین، ما باید روح و معناى رفتار بزرگان دین را بشناسیم و به آن تأسّى كنیم و روح رفتار امیرالمؤمنین(ع) این است كه باید زندگى مسؤولان، پایینتر از سطح زندگى افراد متوسط جامعه باشد. تأسّى به آن حضرت به این نیست كه ما خانههاى خود را از خشت خام تهیه كنیم و امكانات ساده آن زمان را براى خود برگزینیم، چون استفاده از آن امكانات ساده در واقع، قالب و شكل رفتار آن حضرت بوده و به جهت تغییر شرایط زمانى قابل اجرا نیست. اما روح رفتار آن حضرت باقى است و ما مىتوانیم آن را مورد تأسّى خود قرار دهیم.
1- چه کسانی همهی ارزشها را غیر ثابت و متغیر مىدانند؟
2- در زمینه رفتارى كه پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) داشتهاند، در چه صورتى ما مكلّف به تأسّى و پیروى از آنها هستیم؟
3- در موارد مشتبه و رفتارى كه ما نمىدانیم كه باید از پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) تأسّى كنیم و یا تأسّى به آنها لازم نیست باید چه کاری انجام دهیم؟ چرا؟
[1]. آل عمران، ۹۲.