کد مطلب: ۵۲۷۱
تعداد بازدید: ۶۲۵
تاریخ انتشار : ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۷:۲۸
قصه‌ها و نکته‌ها پیرامون امامت| ۵۰
همه استناد به قرآن می‌كنند و مذهب خودشان را براساس قرآن استوار می‌سازند؛ پس معلوم می‌شود كه قرآن به تنهایی حجّت نیست و نمی‌تواند مذهب حقّ را صریحاً نشان بدهد و ناچار احتیاج به قیّم دارد؛ یعنی، کسی که به تمام متون و بطون قرآن راه دارد و تفسیر و تأویل آن را می‌داند و می‌تواند امّت مسلمان را از مقاصد حقیقی قرآن آگاه سازد...

منصوربن ‌حازم، از دوستان امام صادق(ع) خدمت امام عرض كرد:

آقا، من گاهی با فرقه‌ی مخالف مذهب محاجّه و مناظره می‌كنم و این طور با آنها حرف می‌زنم؛ آیا این‌گونه سخن مورد پسند شما هست؟ به آنها می‌گویم: ما كه خدا را قبول داریم و می‌دانیم كه خدا هم رضا و خشمی دارد، از بعضی كارها راضی و از بعضی كارها ناراضی است؛ آیا این را قبول دارید یا نه؟

می‌گویند: بله، بعد می‌گویم: حالا ما از چه راهی بفهمیم كدام عمل موجب رضای خدا و كدام عمل موجب خشم خداست؟ بر خود ما كه وحی نازل نمی‌شود. پس ما ناچاریم درِ خانه‌ی آن كس برویم كه با خدا در ارتباط است و وحی بر او نازل می‌شود. او می‌داند موجب رضای خدا و خشم خدا چیست. وظیفه این است؟

می‌گویند: بله، بعد می‌گویم: آن كسی كه ما موظّف هستیم از او بگیریم كیست؟ می‌گویند: پیامبر اكرم(ص). می‌گویم: وقتی پیغمبر(ص) از دنیا رفت، چه كسی باید موجبات خشم و رضای خدا را معیّن کند؟ می‌گویند: قرآن كه وحی خداست، موجبات خشم و رضای خدا را نشان می‌دهد.

می‌گویم: ما می‌بینیم تمام مذاهبی كه با هم اختلاف دارند، همه به قرآن متّکی هستند و برای اثبات حقّانیّت مذهب خود به همین قرآن استناد می‌كنند؛ در صورتی كه مذهب حقّ بیش از یكی نیست و رسول اكرم(ص) فرموده‌اند: امّت من پس از من هفتاد و سه فرقه می‌شوند كه یكی از آنها حقّ است و بقیّه باطلند. پس معلوم می‌شود كه خود قرآن زبان گویایی ندارد تا آنچه حقّ است برای مردم بیان کند و اگر داشت، این همه اختلاف در میان امّت مسلم نبود.

شیعه‌ی امامی می‌گوید قرآن، شیعه‌ی زیدی و کیسانی و فطحی هم می‌گویند قرآن؛ سنّی حَنَفی می‌گوید قرآن، سنّی مالکی و شافعی و حنبلی هم می‌گویند قرآن. همه استناد به قرآن می‌كنند و مذهب خودشان را براساس قرآن استوار می‌سازند؛ پس معلوم می‌شود كه قرآن به تنهایی حجّت نیست و نمی‌تواند مذهب حقّ را صریحاً نشان بدهد و ناچار احتیاج به قیّم دارد؛ یعنی، کسی که به تمام متون و بطون قرآن راه دارد و تفسیر و تأویل آن را می‌داند و می‌تواند امّت مسلمان را از مقاصد حقیقی قرآن آگاه سازد، چنان‌كه خود قرآن كریم نیز می‌گوید من مبیّن می‌خواهم:
«... وَ أنْزَلْنا إلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنِ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إلَیْهِمْ...»؛[1]
«[خطاب به رسول اكرم(ص)] و ما قرآن را بر تو نازل كردیم تا آن را برا مردم تبیین كنی ...».
آنگاه من می‌پرسم: مبیّن قرآن پس از رسول خدا(ص) كیست؟ آنها می‌گویند: عمر قسمتی را می‌دانست و قسمتی را حذیفه و قسمتی را اِبن‌مسعود و ... می‌دانستند. من از آنها سؤال می‌كنم: خود شما بگویید؛ وجداناً آیا عمر همه‌ی قرآن را بلد بود و آنچه از او می‌پرسیدند جواب می‌داد؟ می‌گویند: نه، همه را نمی‌دانست، یک قسمت را می‌دانست. حذیفه چطور؟ او هم بعضی را می‌دانست و بعضی آیات را می‌گفت نمی‌دانم. ابن‌مسعود نیز به همین كیفیت بود. بعد، از آنها می‌پرسم: شما خودتان وجداناً بگویید آیا كسی در میانشان بود كه همه‌ی قرآن را بداند و هیچ وقت (لا اَدْری) و «نمی‌دانم» نگوید؟ می‌گویند: بله، علیّ بن ابیطالب(ع) در میانشان چنین بود که از او راجع به قرآن هر چه می‌پرسیدند، می‌گفت می‌دانم. هیچ‌گاه کلمه‌ی «نمی‌دانم» بر زبان او جاری نمی‌شد. تنها کسی که «نمی‌دانم» نمی‌گفت او بود. بعد، من می‌گویم: بنابراین، آن كسی كه همه‌ی قرآن را می‌داند و یک كلمه‌ی «نمی‌دانم» در كلامش نیست، قیّم و مبیّن قرآن است و باید برای به دست آوردن مقاصد حقیقی قرآن، كه موجبات خشم و رضای خدا را نشان می‌دهد، به سراغ او برویم و وظایف دینی خود را از او بگیریم. به اینجا كه می‌رسم، آنها در جواب من سكوت می‌كنند. آیا این گونه سخن گفتن من با آنها درست است و شما می‌پسندید؟ امام فرمود: بله، (رَحِمَکَ ‌اللهُ)؛ خدا تو را بیامرزد كه این چنین با آنها محاجّه می‌کنی. در این مَثَل پرمحتوا که قرآن کریم آورده است با توجّه و دقّت بیندیشیم و از آن پند بگیریم:
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللهِ أوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إنَّ أوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»؛[2]
«كسانی كه غیر خدا را محبوب و سرپرست خود قرار داده‌اند [و در زندگی به آنها تكیه می‌كنند] مَثَلشان، مَثَل عنکبوت است که خانه‌ای [از لعاب دهانش] برای خود می‌سازد و سست‌ترین خانه‌ها خانه‌ی عنكبوت است اگر می‌دانستند».
هر حیوان و هر حشره‌ای خانه و لانه‌ای برای خود دارد؛ امّا هیچ‌یک از این لانه‌ها به سستی خانه‌ی عنكبوت نیست كه با نسیم ملایمی تار و پودش در هم می‌ریزد و متلاشی می‌گردد. كسانی هم كه غیر خدا را به ولایت خویش اتّخاذ كرده‌اند و مال و منال و جاه و مقام و صاحبان زور و زر را تكیه‌گاه خود شناخته‌اند و آنها را در فرمانبری جای خدا نشانده‌اند، بدانند كه بنیان زندگی‌شان را بر پایه‌ای سست و ناپایدار نهاده‌اند كه به زودی با هجمه‌ی[3] طوفان مرگ از بیخ و بن كنده می‌شود و با اهلش به قعر جهنّم سوزان ابدی سقوط می‌كند؛ آنجاست كه فریاد یا حسرتاه از عمق جان آتشینشان برمی‌خیزد و دیگر نفعی نمی‌بخشد.

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]ـ سوره‌ی نحل، آیه‌ی 44.
[2]ـ سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی 41.
[3]ـ هجمه: هجوم ‌بردن، حمله ‌کردن.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: