کد مطلب: ۵۲۷۵
تعداد بازدید: ۴۹۸
تاریخ انتشار : ۱۱ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۵
شیعه پاسخ می‌گوید | ۶
این چه عدالتى است که یکى از افرادى که ظاهراً جزء صحابه‌ی پیغمبر اکرم(ص) است، (منظورمان معاویه است) به خود اجازه مى‌دهد به صحابه‌ی والا مقامى همچو على(ع)، سال‌ها سبّ و لعن کند و به همه‌ی مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند.

فصل سوّم: عدالت صحابه | ۳


 
۶ـ آیا همه‌ی صحابه بدون استثنا عادل بودند؟


همان گونه که گفتیم غالب برادران اهل سنّت مى‌گویند، همه‌ی صحابه یعنى کسانى که در عصر پیامبر بودند یا آن حضرت را درک کردند و قسمتى از زمان را با آن حضرت بودند، بدون هیچ استثنایى داراى مقام عدالت بودند و قرآن گواه بر این معناست.
متأسّفانه این برادران بعضى از آیات قرآن را که به سود آنهاست پذیرفته و بقیّه‌ی آیات را به فراموشى سپرده‌اند. آیاتى که استثناهایى براى این مطلب ارائه مى‌دهد، (مى‌دانیم همه‌ی عمومات معمولاً استثناهایى دارد).
ما عرض مى‌کنیم:
این چه عدالتى است که قرآن مجید بارها خلاف آن را بیان کرده است، از جمله در آیه‌ی 155 سوره‌ی آل عمران مى‌خوانیم:

(إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمْ الشَّیْطَانُ بِبَعْضِ مَا کَسَبُوا وَلَقَدْ عَفَا اللهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ).

آیه اشاره به کسانى است که در روز جنگ اُحد پا به فرار گذاشتند و پیغمبر اکرم(ص) را در مقابل دشمن تنها رها کردند. آیه مى‌گوید: «کسانى که در روز روبه‌رو شدن دو جمعیّت با یکدیگر (روز جنگ اُحد) فرار کردند، شیطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانشان به لغزش افکند. خداوند آنها را بخشید، خداوند آمرزنده و حلیم است».
از این آیه به خوبى استفاده مى‌شود که در آن روز، گروهى فرار کردند و در تواریخ عدد این گروه بسیار زیاد ذکر شده است و جالب این که مى‌گوید شیطان بر آنها غلبه کرد و غلبه‌ی شیطان هم به سبب گناهانى بود که مرتکب شده بودند، پس گناهان پیشین باعث گناه بزرگ فرار از زحف یعنى پشت کردن به میدان و دشمن شد، گرچه ذیل آیه مى‌گوید که خداوند آنها را بخشید، ولى بخشش پروردگار به سبب پیغمبر اکرم(ص) مفهومش این نیست که آنها عادل بودند و مرتکب گناه نشدند، بلکه با صراحت قرآن مى‌گوید آنها مرتکب گناهان متعدّدى شدند.
* * *
این چه عدالتى است که قرآن مجید در آیه‌ی 6 سوره‌ی حجرات بعضى را به عنوان «فاسق» معرّفى کرده است:

«(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ)؛

اى کسانى که ایمان آورده‌اید اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره‌ی آن تحقیق کنید، مبادا از روى نادانى به گروهى آسیب برسانید و از کرده‌ی خود پشیمان شوید».
در میان مفسّران، معروف است که این آیه مربوط به «ولید بن عُقبة» است که پیغمبر اکرم(ص) او را با گروهى براى جمع آورى زکات طایفه‌ی «بنى المصطلق» فرستاد، ولید برگشت و گفت این‌ها آماده‌ی زکات نیستند و بر ضدّ اسلام قیام کرده‌اند.
گروهى از مسلمانان حرف ولید را باور کردند و آماده‌ی پیکار با آن طایفه سرکش شدند، ولى آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی حجرات نازل شد و به مسلمانان هشدار داد که اگر یک فرد فاسق خبرى آورد، تحقیق کنید، مبادا گروهى را به خاطر آن خبر فاسق گرفتار سازید و ضربه‌اى بر آنها وارد کنید و بعد هم پشیمان شوید.
اتّفاقاً بعد از تحقیق معلوم شد طایفه‌ی بنى المصطلق طایفه‌ی مؤمنى هستند و به استقبال ولید آمده بودند، نه براى قیام بر ضدّ اسلام و ولید، امّا چون ولید با آنها خصومتى داشت، همین را بهانه کرده و برگشت و آن خبر نادرست را خدمت پیغمبر اکرم(ص) عرض کرد.
ولید از صحابه‌ی پیغمبر(ص) بود، یعنى جزء کسانى بود که پیغمبر اکرم(ص) را درک کرد و در خدمت پیغمبر بود. قرآن در این‌جا او را فاسق مى‌داند، آیا با عدالت همه‌ی صحابه سازگار است؟
* * *
این چه عدالتى است که بعضى از صحابه به هنگام تقسیم زکات به پیغمبر اکرم(ص) اعتراض کردند. قرآن مجید اعتراض آنها را در آیه‌ی 58 سوره‌ی توبه نقل کرده است:

«(وَمِنْهُمْ مَّنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِنْ لَّمْ یُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ)؛

در میان آنها کسانى هستند که در تقسیم غنایم به تو خرده مى‌گیرند، اگر سهمى از آن به آنها داده شود، راضى مى‌شوند و اگر داده نشود، خشم مى‌گیرند». آیا این‌گونه افراد عادلند؟
* * *
این چه عدالتى است که قرآن مجید درباره‌ی جنگ احزاب مطابق آیه‌ی 12 و 13 سوره‌ی احزاب مى‌فرماید: گروهى از منافقان و بیماردلان که در خدمت پیغمبر بودند و در آن جنگ شرکت داشتند، پیغمبر اکرم(ص) را به فریب کارى متّهم ساختند و گفتند:

«(مَا وَعَدَنَا اللهُ وَرَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً)؛

خدا و پیغمبرش جز وعده‌هاى دروغین به ما ندادند!»، بعضى از آنها فکر مى‌کردند که در این جنگ پیغمبر اکرم(ص) شکست مى‌خورد و آنها احتمالاً کشته مى‌شوند و اسلام پایان مى‌گیرد، و یا از روایاتى که شیعه و اهل سنّت نقل کرده‌اند استفاده مى‌شود پیغمبر اکرم(ص) به هنگام کندن خندق در داستان معروف پیدا شدن سنگ و شکستن آن سنگ به وسیله‌ی ایشان، زمانى که وعده‌ی فتح شام و ایران و یمن را به آنها داد گروهى همه‌ی اینها را به استهزا گرفتند.


آیا این‌ها از اصحاب نبودند؟


و از آن عجیب‌تر این‌که در آیه‌ی بعد مى‌فرماید: «گروهى از آنها (خطاب به مردم مدینه که در جنگ شرکت داشتند) گفتند این‌جا جاى توقّف شما نیست به خانه‌هاى خود بازگردید؛

(وَإِذْ قَالَتْ طَّائِفَةٌ مِنْهُمْ یَا أَهْلَ یَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا)».
و باز گروهى خدمت پیغمبر آمده و براى فرار از میدان احزاب عذر تراشى مى‌کردند که قرآن در همین آیه مى‌گوید:

«(وَیَسْتَأْذِنُ فَرِیقٌ مِّنْهُمْ النَّبِىَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِىَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُرِیدُونَ إِلاَّ فِرَاراً)؛

گروهى از آنان از پیغمبر اجازه‌ی بازگشت مى‌خواستند و مى‌گفتند خانه‌هاى ما بدون حفاظ است، اجازه دهید براى حفظ خانه‌هایمان به مدینه بازگردیم. آنها دروغ مى‌گفتند، خانه‌هاى آنها بدون حفاظ نبود، فقط مى‌خواستند فرار کنند». خوب، چگونه ممکن است ما همه‌ی این اعمال را نادیده بگیریم و انتقادى را درباره‌ی آنها نپذیریم.
* * *
از همه‌ی اینها بدتر نسبت خیانت دادن به پیغمبر اکرم(ص) از سوى بعضى از صحابه است که در آیه‌ی 161 سوره‌ی آل عمران منعکس است. قرآن مى‌گوید:

«(وَمَا کَانَ لِنَبِىٍّ أَنْ یَغُلَّ وَمَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمَا غَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ)؛

ممکن نیست هیچ پیامبرى خیانت کند و هر کس خیانت کند روز رستاخیز آن چه را در آن خیانت کرده با خود به صحنه‌ی محشر مى‌آورد، سپس به هر کس آن چه کسب کرده، داده مى‌شود و به آنها ستم نخواهد شد»، یعنى اگر مجازاتى مى‌بینند محصول اعمال خود آنهاست.
دو شأن نزول براى این آیه گفته‌اند: بعضى گفته‌اند آیه اشاره به برنامه‌ی یاران «عبدالله بن جبیر» است که در جنگ احد در سنگر کوه «عینین» بودند و هنگامى که سپاه اسلام در آغاز جنگ بر دشمن پیروز شد، تیراندازانى که همراه عبدالله بودند، با این که پیغمبر اکرم(ص) فرموده بود از آن‌جا تکان نخورید سنگر خود را رها کرده و براى جمع‌آورى غنایم حرکت کردند و بدتر از این عمل، گفتار آنها بود که مى‌گفتند مى‌ترسیم پیغمبر در تقسیم غنایم رعایت حال ما را نکند (تعبیر به جمله‌اى کردند که قلم از ذکر آن شرم دارد).
شأن نزول دیگرى که «ابن کثیر» و «طبرى» ذیل همین آیه در تفسیر خود آورده‌اند، این است که: پارچه‌ی سرخ رنگ گرانبهایى بعد از پیروزى در جنگ بدر گم شد. بعضى از نابخردان پیغمبر اکرم(ص) را به خیانت متّهم کردند و چیزى نگذشت پیدا شد و معلوم شد یکى از افراد لشکر آن را برداشته بود.
آیا همه‌ی این نسبت‌هاى ناروا به پیغمبر اکرم(ص) با عدالت مى‌سازد؟ اگر وجدان خود را قاضى کنیم، آیا مى‌پذیریم که این‌گونه اشخاص عادل بودند و پاک و پاکیزه، و هیچ کس حق ندارد نقدى به کارهاى آنها بکند؟
انکار نمى‌کنیم که اکثر اصحاب و یاران پیامبر(ص) افراد وارسته و پاکى بودند، ولى این که ما یک حکم کلّى کنیم و همه را با آب تقوا و عدالت شستشو دهیم و حقّ هرگونه انتقاد را نسبت به اعمال آن ها از همه کس بگیریم، واقعاً بسیار حیرت‌انگیز است.
* * *
این چه عدالتى است که یکى از افرادى که ظاهراً جزء صحابه‌ی پیغمبر اکرم(ص) است، (منظورمان معاویه است) به خود اجازه مى‌دهد به صحابه‌ی والا مقامى همچو على(ع)، سال‌ها سبّ و لعن کند و به همه‌ی مردم شهرها بدون استثنا دستور دهد، این برنامه را اجرا کنند. به دو حدیث زیر توجّه کنید:
1ـ در صحیح مسلم که از معتبرترین کتب اهل سنّت است مى‌خوانیم: «معاویه» به «سعد بن ابی‌وقاص» گفت: چرا از سبّ و لعن ابوتراب (على بن ابى طالب(ع)) خوددارى مى‌کنى؟ گفت: من از پیامبر سه فضیلت مهم درباره‌ی او شنیدم که اگر یکى از آنها را من داشته باشم از ثروت‌هاى عظیم دنیا براى من مهم‌تر است و به این دلیل به خود اجازه نمى‌دهم آن حضرت را سب کنم.[1]
2ـ در کتاب «العقد الفرید» نوشته‌ی یکى از دانشمندان اهل سنّت (ابن عبد ربّه اندلسى) چنین مى‌خوانیم: هنگامى که حسن بن على(ع) دیده از جهان بربست، معاویه به زیارت خانه‌ی خدا آمد و وارد مدینه شد. تصمیم داشت على(ع) را بر منبر رسول الله(ص) سبّ و لعن کند! به معاویه گفتند: «سعد بن ابی وقاص» در مسجد حضور دارد و ما فکر نمى‌کنیم این کار تو را تحمّل کند، ممکن است عکس العمل شدیدى از خود نشان دهد، کسى را بفرست و رأى او را جویا شو. معاویه کسى را نزد سعد فرستاد و مطلب را به او گفت، سعد در جواب گفت: اگر چنین کارى کنى، من از مسجد پیغمبر بیرون مى‌روم و دیگر هرگز به مسجد رسول الله(ص) نخواهم آمد.
معاویه بعد از شنیدن این پیام و عکس العمل، از لعن على(ع) خوددارى کرد، تا زمانى که سعد از دنیا رفت. بعد از وفات سعد معاویه بر منبر، على(ع) را سبّ و لعن کرد و به تمام عمّال و فرماندارانش نوشت که آن حضرت را در منابر سبّ و لعن کنند؛ آنها هم چنین کردند. این مطلب به گوش «امّ سلمه» همسر پیغمبر(ص) رسید. نامه‌اى به معاویه نوشت که شما خدا و پیامبر را در منابر سب مى‌کنید! مگر شما نمى‌گویید لعن بر على بن ابى طالب و من أحبّه؛ یعنى هر کسى على را دوست دارد، من گواهى مى‌دهم که خدا على را دوست مى‌دارد، رسول خدا على را دوست مى‌دارد، پس در واقع لعن خدا و پیغمبر(ص) مى‌کنید. معاویه نامه‌ی امّ سلمه را خواند ولى اعتنایى به سخنان او نکرد.[2]
آیا این اعمال زشت با عدالت سازگار است؟ هیچ انسان عاقل یا عادلى به خود چنین اجازه‌اى مى‌دهد که چنین شخصیّت والا مقامى را، آن هم به آن صورت وحشتناک و گسترده سبّ و لعن کند.
شاعر عرب مى‌گوید:
اعلى المنابر تعلنون بسبّه
 و بسیفه نصبت لکم أعوادها؟!
«آیا بر فراز منبرها سبّ و لعن آن حضرت مى‌کنید، در حالى که به برکت شمشیر او این منابر برپا شد!».


خودآزمایی


1- از آیه‌ی 155 سوره‌ی آل عمران چه نکاتی فهمیده می‌شود؟
2- در میان مفسّران، معروف است که آیه‌ی 6 سوره‌ی حجرات مربوط به چه کسی است؟ ماجرای آن را مختصراً شرح دهید.
3- دو شأن نزول براى آیه‌ی 161 سوره‌ی آل عمران را بیان کنید.

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. صحیح مسلم، جلد 4، صفحه‌ی 1871، کتاب فضائل الصحابه و همچنین کتاب فتح البارى فى شرح صحیح البخارى، جلد 7، صفحه‌ی 60 (آن سه فضیلت عبارت است از: حدیث منزلت، حدیث لأعطینّ الرایة غداً... و آیه‌ی مباهله).
[2]. العقد الفرید، جلد 4، صفحه‌ی 366 و جواهرالمطالب فى مناقب الامام على بن ابى طالب، جلد 2، صفحه‌ی 228، تألیف محمد بن احمد الدمشقى الشافعى، متوفّاى قرن نهم هجرى قمرى.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: