قبلاً دانستید که اجازه و رضایت دختر و پسر در صحت عقد ازدواج ضرورت دارد و بدون آن، ازدواج باطل و بلااثر خواهد بود. بنابراین باید برنامهی ازدواجها چنین باشد:
وقتی کسی برای خواستگاری دختر آمد پدر مادر او باید ابتدا تمام خصوصیات و صفات داماد و خانوادهاش را بررسی کنند و همه را بدون کم و زیاد در اختیار دختر قرار دهند و بگویند چنین کسی به خواستگاری آمده اگر موافقت کرد نوبت به دیدن میرسد. بعد از آن وقتی را تعیین میکنند که دختر و پسر هم دیگر را ببینند. در یک جلسه یا چند جلسه با گفتوگو تا حد مقدور با روحیات و اخلاق یک دیگر آشنا میشوند. اگر دختر و پسر همدیگر را پسندیدند و تفاهم و توافق کردند والدین پسر و والدین دختر وارد گفتوگو و عمل میشوند و مراسم نامزدی و تعیین مهر و عقد و عروسی را فراهم میسازند. اما متأسفانه تعداد زیادی از خانوادهها برای ازدواج دخترانشان به چنین برنامهای عمل نمیکنند. بالاخص شهرها و روستاهای دور افتادهی کشور. مرسوم آنها چنین است: وقتی کسی به خواستگاری آمد و او را پسندیدند، بدون این که با دختر مشورت کنند جواب مثبت میدهند. مراسم نامزدی و تعیین مهر را انجام میدهند، بدون این که با دختر مشورت و نظر خواهی کنند، موضوع را امری تحقق یافته و غیر قابل بحث تلقی میکنند. در این بین اکثر دخترها به همین وضع تسلیم میشوند و ازدواج را میپذیرند و در این باره حرفی ندارند. اما تعدادی هستند که داماد را نمیپسندند و قلباً به چنین ازدواجی راضی نیستند ولی جرئت مخالفت ندارند، یا از جهت شرم و خجالت یا از جهت ترس از تهدیدات و عصبانیتهای پدر و مادر، چیزی نمیگویند ولی قلباً ناراحت هستند و در انتظار وقوع حادثهای به سر میبرد تا مراسم نامزدی را بر هم بزند. دوران نامزدی تمام میشود و پدر و مادر مراسم اجرای عقد و خطبه خوانی را فراهم میسازند. در این جاست که دختر خطر را نزدیک میبیند و اظهار مخالفت میکند، اما با عکسالعمل شدید پدر و مادر مواجه میگردد. مگر داماد به این خوبی چه عیبی دارد؟ میخواهی در خانه بمانی ترش شوی؟ اگر بخواهیم مراسم را بر هم بزنیم در بین دوست و دشمن آبرویمان میریزد. آن قدر از این گونه حرفها میزنند تا دختر بیچاره سکوت کند. اما اگر دختر همچنان به مخالفت خود ادامه داد، عکس العمل پدر و مادر شدیدتر خواهد شد. عصبانی میشوند و داد و فریاد راه میاندازند، بر سر و سینه خود میزنند، دختر را به ضرب و اخراج از منزل تهدید میکنند، و احیاناً او را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. از او میخواهند که باید به ازدواج راضی شوی و به هنگام خطبه خواندن «بله» بگویی.
معلوم است که یک دختر مظلوم و بیچاره تا چه حد میتواند در برابر این تهدیدات مقاومت نماید، به هر حال ناچار میشود سکوت اختیار کند، زیرا تمام درها را بر روی خود بسته میبیند و راه فراری نمییابد. به هر حال شب عقد فرا میرسد و مدعوین در چنین جشنی که برای عروس بدتر از عزاست حاضر میشوند. عروس را برای مراسم خطبه خوانی آماده کردهاند، خویشان و دوستان اطرافش نشستهاند. در چنین اوضاع و شرایطی عاقد برای کسب اجازه وارد اتاق میشود، و بعد از اجرای مراسم کوتاهی از عروس میخواهد که اجازه دهد تا او را به نکاح چنین داماد ناخواستهای درآورد. معلوم است که در چنین اوضاع و شرایطی، دختر جز بله گفتن چارهای ندارد، اما بلهای که فقط زبانی است، ولی با تمام وجود از او تنفّر دارد.
بعد از آن، مراسم عروسی هم با همین منوال برگزار میشود و دختر بیچاره و مظلوم را به اصطلاح به خانه بخت میفرستند؛ خانهای که نه خانه را دوست دارد نه صاحب خانه را. نتیجه چنین ازدواجی جز بدبختی و تلخ کامی چه خواهد بود؟ دختر به خانهی مردی رفته که با تمام وجود از او تنفر دارد، با چنین مردی نه تنها اظهار محبت نمیکند بلکه ایرادها و بهانهجوییها و ناسازگاریها شروع میشود، مرد هم ناچار عکس العمل نشان خواهد داد. در نتیجه کشمکش و اختلاف و ناسازگاریهای دائمی شروع خواهد شد. یا بعد از مدتی کارشان به طلاق و جدایی منتهی خواهد شد یا ناچارند عمری را در چنین زندان اجباری در شکنجه و عذاب باشند. سرنوشت فرزندان بیگناه چنین خانوادهی بدبخت و آشفتهای نیز روشن و معلوم است. مسئولیت این همه بدبختی و فلاکت بر عهدهی پدر و مادر جاهل و خود خواهی است که هنگام انتخاب داماد با دخترشان مشورت و تبادل نظر نکردند و بدون توجه به خواستهها و تمایلات درونی او عملاً چنین ازدواجی را تحمیل کردند، و در واقع دختر را از یک حق مشروع یعنی آزادی در انتخاب همسر محروم ساختند. این کار، خیانتی است بس بزرگ که بلاشک بدون مکافات دنیوی و اخروی نخواهد بود.
به نامهی زیر توجه کنید:
آقای... در نامهاش مینویسد:
جوانی هستم هیجده ساله. وقتی پا به دورهی اول نظری گذاشتم پدرم و مادرم اسم دختر عمویم را روی من گذاشتند، در صورتی که چیزی از این موضوع نمیفهمیدم. تا این که دو سال بعد، آن دختر را به زور و اجبار به عقد من در آوردند. من کاری نمیتوانستم بکنم جز این که به خواستههای تحمیلی آنها تن دهم. بالأخره کار تمام شد و حالا شده اول ناراحتی و غم و غصه من. البته مجبور بودم، چون از خانه بیرونم میکردند. و من در این مدت نتوانستم حتی مدرک سوم نظری را بگیرم چه رسد به دیپلم و بالاتر...
آقای ... از شهر ... در ضمن نامهاش مینویسد:
مدت پنج سال است که در ارتش جمهوری اسلامی خدمت میکنم و حدود چهار سال است که دختر عمویم را به عقد من درآوردهاند. در این چهار سال علاقهای به زندگی نداشتم و ندارم. چون به اصرار پدر و مادرم این دختر را، که زندگیاش را تا حال تلخ کردم، به عقد من درآوردند. من این دختر را دوست نداشتم ولی با اصرار پدر و مادرم به خواستگاری رفتم و زندگی خودم و او را خراب کردم. هرکار میکنم گذشته را فراموش کنم و دل به این زندگی خوش کنم نمیتوانم. هر بار که به مرخصی میروم موجب ناراحتی همسر و پدر و مادرم میشوم. الآن پدر و مادرم به اشتباه خود پی بردهاند ولی کار از کار گذشته و نمیدانم چه کنم. همیشه آخر نماز با چشمهای گریان بلند میشوم و دست به دعا برمیدارم، و غصه میخورم که چرا زندگی این دختر را خراب کردم، من که نمیتوانم او را خوشبخت کنم.
در این جا لازم میدانم به دختران و پسران یادآور شوم که درست است که شما در انتخاب همسر کاملاً آزاد هستید و هیچ کس حق ندارد ازدواج با فرد خاصی را بر شما تحمیل کند ولی مواظب باشید این حق آزادی، شما را به وسواس و اشکال تراشی و بلندپروازی وادار نکند. به هر حال، پسر باید زن بگیرد و دختر باید شوهر کند. موقعیت و شرایط اقتصادی و اجتماعی خود و خانوادهتان را در نظر بگیرید و یکی از خواستگاران را بپذیرید. از بلندپروازیها و این و آن کردنها جداً اجتناب نمایید. چه بسیارند پسران و دخترانی که در اثر بلندپروازی و بهانهجویی خواستگاران مناسبی را از دست دادهاند و گاهی تا آخر عمر از نعمت بزرگ تشکیل خانواده محروم گشتهاند.
1- در صحت عقد ازدواج چه امری ضرورت دارد؟
2- باید برنامهی ازدواجها چگونه باشد؟
3- در برخی از شهرها و روستاهای دور افتادهی کشور برنامه ازدواج چگونه است؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی