کد مطلب: ۵۲۸۴
تعداد بازدید: ۷۶۸
تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۰:۲۴
تربیت| ۲۵
لزوم وفای به عهد، ریشه‌ی فطری دارد و هر انسانی فطرتاً آن را درک می‌کند و تخلف از پیمان را یک کار زشت و قبیح می‌شمارد. هر کس که با دیگری عهد و پیمان بست، از او انتظار دارد که به عهد خویش عمل کند.

وفای به عهد


امور زندگی بشر بدون قرار داد و عهد و پیمان نمی‌چرخد. مردم در بین خودشان قول و قرارهایی دارند. عهد و پیمان است که خانواده را تشکیل می‌دهد و شهرها و کشورها را با یکدیگر مربوط می‌سازد. مردم به این قول و قرارها دل‌گرمی دارند و زندگی اجتماعی خویش را بر آن‌ها پایه‌گذاری می‌کنند.
لزوم وفای به عهد، ریشه‌ی فطری دارد و هر انسانی فطرتاً آن را درک می‌کند و تخلف از پیمان را یک کار زشت و قبیح می‌شمارد. هر کس که با دیگری عهد و پیمان بست، از او انتظار دارد که به عهد خویش عمل کند. هر گروهی که به تعهدات خویش وفادار باشند، امور اجتماعی آنان به خوبی اداره می‌شود و به‌واسطه‌ی اعتماد و حسن ظنی که به یکدیگر دارند، از آسایش و آرامش روانی برخوردار خواهند بود. نزاع و مرافعه در بینشان زیاد نیست و کم‌تر به ضعف اعصاب و ناراحتی‌های روانی مبتلا می‌شوند و سعادت‌مند و خوش‌بخت خواهند بود.
هر چه مردم به تعهدات خویش وفادارتر باشند، از آسایش و رفاه بیش‌تری برخوردار خواهند بود. برعکس، در کشوری که مردم به تعهدات خویش وفادار نباشند، نظم و انضباط درستی ندارند. همیشه در نزاع و مرافعه هستند، ناراحتی‌های روحی و اضطراب و دلهره در بینشان فراوان است و به یکدیگر بدبین و بی‌اعتماد می‌باشند.
هر فرد و جامعه‌ای که به عهد و پیمان‌های خویش مقید باشند، نزد دیگران عزیز، محترم و مورد اعتماد خواهند بود و مردمان بی وفا، نزد دیگران خوار و پست می‌باشند.
آیین مقدس اسلام ـ که دین فطری است ـ درباره‌ی این امر حیاتی سفارش‌ها کرده و وفای به عهد را واجب و از علائم ایمان شمرده است؛ از باب نمونه:
خدا در قرآن می‌فرماید:
به پیمان‌های خویش عمل کنید، زیرا در قیامت مورد سئوال و بازخواست قرار می‌گیرید.[1]
هم‌چنین می‌فرماید:
مؤمنون امانت‌دارند و به عهد خویش وفا می‌کنند.[2]
پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
هر کس به عهد خوش وفا نکند، دین ندارد.[3]
نیز از ایشان است که فرمود:
هر کس به خدا و روز جزا ایمان دارد، باید به وعده‌اش عمل کند.[4]
حضرت علی(ع) به مالک اشتر فرمود:
پیمان‌شکنی باعث خشم خدا و مردم می‌شود.[5]
هم‌چنین از آن حضرت است که فرمود:
در جایی که نمی‌توانی به عهد خویش وفا کنی، وعده نده و در جایی که قادر نیستی به ضمانت خویش وفا کنی، ضامن مشو.[6]
برای این‌که وفاداری در بین جامعه احیا شود و به صورت یک وظیفه همگانی در آید، باید از زمان کودکی این خوی پسندیده را در نهاد کودکان پرورش داد تا به پیمان‌داری عادت کنند و خلف وعده را تخلف از قانون فطرت بدانند. پرورش وفاداری را باید از کودکی و در محیط خانواده شروع کرد. کودک به پدر و مادر با دیده‌ی احترام نگاه می‌کند و از گفتار و رفتارشان تقلید می‌نماید. آن‌ها برای کودک سرمشق هستند. مغز کودک بسی حساس‌تر و دقیق‌تر از فیلم عکاسی است. او از اعمال پدر و مادر دقیقاً عکس‌برداری می‌کند و در زندگی آینده از آن‌ها استفاده می‌نماید. کودک با درک طبیعی و فطری خویش لزوم وفای به عهد را می‌فهمد و وقتی پدر و مادر به او وعده دادند، از آنان توقع دارد که به وعده‌ی خودشان عمل کنند. اگر عمل کردند، درس وفاداری را عملاً از آنان فرا می‌گیرد و اگر به عهد خویش وفا نکردند، ناراحت می‌شود و پدر و مادر را خلاف‌کار می‌شمارد.
در خانواده‌ای که پدر و مادر به وعده‌های خویش عمل کنند، به خودشان، فرزندانشان و سایر مردم خلف وعده نداشته باشند، کودکان نیز به وفاداری عادت خواهند کرد. برعکس، در خانواده‌ای که پدر و مادر به تعهدات خویش پای بند نباشند و عهدشکنی را زشت نشمارند، کودکان این خانواده نیز عهدشکن تربیت خواهند شد. در نظر کودکانی که هر روز شاهد عهدشکنی‌های پدر و مادر می‌باشند، وفاداری اصلاً ارزش ندارد، بلکه فریب و وعده‌های توخالی هنر و زرنگی محسوب می‌شود.
اگر پدر و مادر خود عهدشکن باشند و با وعده‌های دروغ کودکان را فریب دهند و به وعده‌های خویش عمل نکنند، با رفتار نادرست خویش به کودکان بی‌گناه درس عهدشکنی می‌دهند و عملاً یاد می‌دهند که انسان می‌تواند بنابر مصالح خویش، وعده‌های دروغ بدهد و سپس آن‌ها را نقض کند. کودکان ساده‌لوح و بی‌گناه صدها دروغ و خلف وعده از پدران و مادران مشاهده می‌کنند. آیا از چنین کودکانی انتظار می‌رود که باوفا باشند؟
مادر برای ساکت کردن بچه، وعده و وعید می‌دهد: برایت شیرینی، بستنی، شکلات، میوه، کفش، لباس و اسباب‌بازی می‌خرم، تو را به مهمانی و به گردش می‌برم یا برای این‌که داروی تلخی را به خوردش بدهد وعده‌ها می‌دهد. برای این‌که پیش دکتر و آمپول زن برود، نویدها می‌دهد. برای این‌که او را به انجام کاری وادار کند، وعده‌ها می‌دهد. اگر فلان کار را انجام بدهی تو را می‌زنم، می‌کشم، تحویل پلیس می‌دهم، از خانه بیرون می‌کنم، در زیر زمین زندانی می‌سازم، دیگر با تو حرف نمی‌زنم، پول توجیبی نمی‌دهم، برای عیدت لباس نمی‌خرم، به مهمانی نمی‌برمت، به پدر شکایت می‌کنم و صدها از این قبیل تهدیدها.
اگر در زندگی روزانه خانواده‌ها و زندگی خودتان دقت کنید، می‌بینید که هر روز چقدر وعده و نوید به کودکان ساده‌لوح داده می‌شود که به اکثر آن‌ها عمل نخواهد شد. آیا پدران و مادران می‌دانند که این خلف وعده‌ها چه تأثیر بدی در روح حساس کودکان دارد و بدین‌وسیله، چه خیانت بزرگی را درباره‌ی آن‌ها مرتکب می‌شوند؟ کودک از شنیدن یا دیدن یک عمل ناپسند از پدر یا مادرش، چنان متأثر می‌گردد که آثارش تا آخر عمر برطرف نخواهد شد.
این پدران و مادران نادان، علاوه بر ارتکاب خلف وعده که خود گناه است، با این وعده‌های دروغین، کودکی عهدشکن تربیت می‌کنند که گناهش حتماً از خود عهدشکنی بزرگ‌تر می‌باشد.
بدین‌جهت، اسلام از پدران و مادران خواسته که اگر به کودکان خویش وعده دادند، حتماً به وعده‌ی خود وفا کنند؛ از باب نمونه:
پیغمبر اسلام(ص) فرمود:
کودکان را دوست بدارید و به آن‌ها مهربانی کنید و اگر وعده‌ای به آن‌ها دادید، حتماً به وعده‌ی خودتان وفا کنید. کودکان چنین می‌پندارند که شما آن‌ها را روزی می‌دهید.[7]
حضرت علی(ع) فرمود:
وقتی به کودکان وعده دادید، حتماً به وعده‌ی خودتان عمل کنید.[8]


مالکیّت


دوست داشتن مال، یکی از صفات ذاتی انسان است. او چیزهایی را که بدان‌ها نیاز دارد، تصاحب می‌کند و خود را مالک آن‌ها می‌شناسد. از دیگران نیز توقع دارد که مالکیت او را محترم بشمارند و مزاحمش نشوند. میل به مالکیت، به‌طوری در نهاد انسان جای گرفته که نمی‌تواند آن را به کلی محو و ریشه‌کن ساخت. از هر طرفی با آن مبارزه شود، از طرف دیگر و به صورت دیگری ظاهر می‌گردد. مالکیت گرچه یک امر اعتباری است، ولی از آن اعتبارهایی است که صورت حقیقت به خود گرفته و در نهاد انسان‌ها ریشه دوانده و بدون آن زندگی امکان‌ناپذیر شده است. از زمانی که کودک خود را می‌شناسد و به نیازمندی‌هایش پی می‌برد و با اشیا سر و کار پیدا می‌کند، این احساس در او به وجود می‌آید.
کودک چیزی را که از زمین برداشته و یا از دست کسی گرفته، مال خودش می‌داند، محکم آن را می‌گیرد و حاضر نیست به آسانی آن را از دست بدهد. خودش را مالک کفش، لباس و اسباب‌بازی‌هایش دانسته و به کسی اجازه نمی‌دهد در آن‌ها تصرف کند و اگر کسی بدون اجازه در آن‌ها تصرف نماید، او را غاصب و متجاوز دانسته، بر ضد او قیام و مبارزه می‌کند.
شما دیده‌اید که بچه‌ها چگونه از اسباب‌بازی‌ها و حتی چیزهای بی‌ارزشی که بدان‌ها تعلق دارد، دفاع می‌کنند و به جدال و نزاع می‌پردازند. البته حق دارند، زیرا مالکند و از حق خویش دفاع می‌نمایند. اگر کسی برای مطالبه‌ی حق خویش قیام کرد، نباید او را شرور و بدجنس شمرد. احساس مالکیت امر غلطی نیست، بلکه طبیعی هر انسانی است. پدر و مادر باید این احساس طبیعی کودک را منظور بدارند و آن را زیر پا نگذارند.
بسیار اتفاق می‌افتد که بچه‌ها به حریم مالکیت یکدیگر تجاوز نموده و می‌خواهند در اموال یا اسباب‌بازی‌های دیگران تصرف نمایند و یا آن‌ها را غصب کنند. پدران و مادران نباید اجازه‌ی چنین کاری را به کودکان بدهند، زیرا زورمندان به غصب حقوق دیگران عادت می‌کنند و کوچکترها نیز ستم‌کش و عقده‌دار بار می‌آیند. اگر پدر و مادر در چنین مواردی از ستم‌گر حمایت کنند، شریک جرم خواهند بود و کودک مظلوم به آن‌ها بدبین خواهد شد و اگر ساکت بمانند، با این کار، هم عمل متجاوز را امضا نموده و او را تشویق کرده‌اند و هم سکوت و دفاع نکردن از حق را به کودکان یاد داده‌اند و این خود جرم بزرگی است. پدر و مادر باید در این مورد دخالت کنند و جلوی تجاوز کودکِ تجاوزکار را بگیرند و نگذارند اسباب‌بازی کودک دیگر را به زور بگیرد، البته نه با کتک و دشنام، بلکه ابتدا با زبان خوش و مهربانی به او بفهمانند که آن چیز مال خواهر یا برادرش است و او حق ندارد در ملک آن‌ها تصرف نماید. سپس با قاطعیت تمام بگویند ما هرگز اجازه نمی‌دهیم تو ملک خواهر یا برادرت را به زور تصرف کنی و اگر مؤثر نبود، با تندی و تهدید جلوی او را بگیرند و از کودکی که مورد تجاوز قرار گرفته، حمایت نمایند.
درست است که احساس مالکیت را باید محترم شمرد و در حدود مشروع باید از آن جانب‌داری کرد، اما نمی‌توان آن را کاملاً آزاد و بدون قید و شرط گذاشت. خواسته‌های نفسانی انسان همیشه در حال پیشرفت و توسعه است و در حد معینی توقف ندارد و اگر مهار نشود، اسباب بدبختی و هلاکت انسان را فراهم می‌سازد. اصل مالکیت، برای رفع نیازمندی‌های انسان و احترام نهادن به کار و کوشش او وضع شده است و حب مال در حدود مشروع نه‌تنها عیبی ندارد، بلکه برای انسان امری طبیعی شمرده می‌شود. اما اگر آزادی کامل باشد و از آن پیروی شود، به صورت مال‌پرستی در می‌آید. چه بسیاراند افرادی که عاشق و دل‌باخته‌ی مال و ثروت‌اند و بدون این‌که نیازی داشته باشند، شب و روز دیوانه‌وار کوشش می‌کنند و بر ثروت خویش می‌افزایند. آن‌ها برای جمع کردن اموال، حاضراند همه چیز، حتی راحتی و آسایش، شرافت و وجدان، دین و ایمان و احترام و آبروی خود را فدا سازند. این قبیل افراد را نمی‌توان انسان‌های خردمند و طبیعی دانست، مال‌پرستی خود یک نوع جنون است. کسانی را که نه نیازی دارند، نه خود می‌خورند، نه به دیگری می‌دهند و فقط و فقط جمع می‌کنند و کنار می‌گذارند، این‌گونه افراد را نمی‌توان عاقل و خردمند دانست.
بنابراین، پدر و مادر در عین حال که باید احساس مالکیت را در کودک محترم بشمارند، ولی از پرورش و توسعه‌طلبی آن نیز باید جلوگیری کنند. اسباب‌بازی‌هایش باید به اندازه‌ی نیاز باشد نه زیادتر. به قدری باشد که با آن‌ها بازی و کارآموزی کند، نه به حدی که کنار بگذارد و به کودکان دیگر فخر و مباهات بفروشد. از این مقدار مالکیت باید جانب‌داری کرد، اما اگر اسباب‌بازی‌های بیش‌تری دارد که کنار گذاشته و به آن‌ها نیازی ندارد، بهتر است پدر و مادر او را تشویق کنند که آن‌ها را در اختیار کودکانی قرار دهد که به آن‌ها نیازمنداند.
با زبان خوش و ملایمت به او می‌گویند: این اسباب‌بازی‌ها مال تو است، اما احتیاجی به آن‌ها نداری، در صورتی که کودکان دیگر کاملاً به آن‌ها نیازمنداند و اسباب‌بازی ندارند. سزاوار نیست تو آن‌ها را احتکار کنی و به دیگران ندهی. اسباب‌بازی‌هایی را که احتیاج نداری به کودکان محتاج بده تا هم آن‌ها خشنود گردند و هم خدا و پدر و مادر. کودک هم چون ساده‌دل و طبعاً خیرخواه است و میل دارد خشنودی پدر و مادر را جلب نماید، به حرف آن‌ها گوش می‌دهد و به خوی پسندیده‌ی بخشش و انفاق عادت خواهد کرد.
در صورتی که بچه به اسباب‌بازی‌های خویش نیازمند است، ولی کودک دیگری نیز میل دارد با آن‌ها بازی کند، بهتر است پدر و مادر با زبان خوش و نرم، بچه را تشویق کنند که اسباب‌بازی‌های خویش را موقتاً در اختیار کودک دیگر قرار دهد تا با آن‌ها بازی کند.
بدین‌وسیله می‌توان او را به تعاون و ایثار تشویق نمود. برای پرورش تعاون و همکاری، می‌توان اسباب‌بازی‌های مشترکی را برای کودکان خرید و آن‌ها را تشویق نمود که در بازی کردن همکاری کنند و یا این‌که استفاده‌ی از آن‌ها را در بینشان تقسیم نمود.
به‌طور خلاصه، پدر و مادر در تمام مراحل تربیت، باید حد اعتدال را در کودکان رعایت کنند. از اصل احساس مالکیت جانب‌داری نمایند و جلوی تزاحمات را بگیرند، ولی سعی کنند که آن احساس را کنترل و مهار کنند و نگذارند که کودک عاشق بی‌شعور مال و ثروت و پول‌پرست گردد.

 

خودآزمایی


1- نتیجه وفاداری مردم به تعهداتشان چیست؟
2- چرا اسلام از پدران و مادران خواسته که اگر به کودکان خویش وعده دادند، حتماً به وعده‌ی خود وفا کنند؟
3- به چه دلیل نمی‌توان احساس مالکیت را کاملاً آزاد و بدون قید و شرط گذاشت؟

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. اسراء(17) آیه‌ی 34: «... وأوفوا بالعهدِ إنَّ العَهْدَ كانَ مسؤولاً».
[2]. مؤمنون(23) آیه‌ی 8: «والذین همُ لأماناتِهِمْ وعَهْدِهِم راعونَ».
[3]. بحارالأنوار، ج 72، ص 96، بابُ لزوم الوفاء بالوعد ...، ح 20: قال رسول‏الله(ص): «لا دینَ لِمَنْ لا عَهْدَ له».
[4]. الكافى، ج 2، ص 364، بابُ خلف الوعد، ح 2: قال رسول‏الله(ص): «مَنْ كانَ یؤْمِنُ بالله والیوم الآخِرِ فَلْیفِ إذا وَعَدَ».
[5]. بحارالأنوار، ج 75، ص 96، باب لزوم الوفاء بالوعد: قال علی(ع) فی وصیته للاشتر: «والخلف یوجب المقتَ عند اللَّه وعند الناس».
[6]. غرر الحكم، ص 743: «لا تَضْمَنْ ما لا تقدرُ على الوفاء به».
[7]. وسائل الشیعه، ج 21، ص 483، باب استحبابُ برِّ الإنسان ولدَهُ ...، ح 3: قال رسول‏الله(ص): «أحبّوا الصبیان وارحموهم وإذا وعدتموهم شیئاً ففوا لهم؛ فإنَّهم لا یرونَ إلّا أنَّكم ترزقونهم».
[8]. همان، ص 484، باب استجبابُ برِّ الإنسان ولدَهُ ...، ح 5: عن كلیب الصیداوی، قال: قال لی أبوالحسن(ع): «إذا وَعَدْتُم الصبیان ففوا ...».

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: