صحابهی رسول خدا را ـ به گواهى آیات قرآن مجید ـ مىتوان به پنج گروه عمده تقسیم کرد:
1ـ پاکان و صالحان: آنها گروههاى مؤمن و با اخلاص بودند که ایمان، در عمق جانشان نفوذ کرده بود و از هیچ گونه ایثار و فداکارى در راه خدا و اعتلاى کلمهی اسلام کوتاهى نمىکردند. همان گروهى که در آیهی 100 سورهی توبه به آنها اشاره شده است. هم خدا از آنها راضى بود و هم آنها از الطاف پروردگار راضى بودند، (رَضِىَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ).
2ـ مؤمنان خطاکار: همان گروهى که در عین ایمان و عمل صالح، گاهى لغزشهایى داشتند و اعمال صالح و ناصالح را به هم آمیختند که به گناه خود معترف بودند و امید عفو و بخشش دربارهی آنها مىرود، و در آیهی 102 سورهی توبه به دنبال گروه اوّل به آنها اشاره شده است: (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ).
3ـ افراد آلوده به گناه: که قرآن نام فاسق بر آنها نهاده و فرموده اگر فاسقى خبرى براى شما آورد، بدون تحقیق نپذیرید که در سورهی حجرات آیهی 6 به آنها اشاره شده است: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا)، که مصداق آن در تفاسیر شیعه و اهل سنّت ذکر شده است.
4ـ مسلمانان ظاهرى: آنها که ادّعاى اسلام داشتند ولى ایمان در اعماق قلبشان نفوذ نکرده بود، که در آیهی 14 سورهی حجرات به آنها اشاره شده است: (قَالَتِ الْأعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإیمَانُ فِى قُلُوبِکُمْ).
5ـ منافقان: افرادى که با روح نفاق در لابهلاى مسلمانان، گاهى به صورت شناخته شده، و گاه ناشناخته به سر مىبردند و از کارشکنى در امر اسلام و پیشرفت مسلمین ابا نداشتند که در همان سورهی توبه به دنبال اشاره به گروه مؤمنان صالح، که در آیهی 101 به آنها اشاره شده است: (وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِّنَ الْأعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ).
بى شک همهی اینها پیامبر(ص) را دیده بودند و با او مصاحبت و معاشرت داشتند و بسیارى از آنها در غزوات شرکت داشتند و هر تعریفى براى صحابه کنیم بر همهی این گروههاى پنجگانه تطبیق مىشود، آیا مىتوان همه را اهل بهشت و پاک دانست؟
آیا با صراحت آیات قرآنى، جاى این نیست که راه اعتدال را در پیش گیریم و صحابه را به گروههاى پنجگانهی قرآنى تقسیم کنیم، به نیکان و پاکان آنها نهایت احترام را بگذاریم و هر یک از گروههاى دیگر را در جایگاه شایستهی آنها بنشانیم، و از غلوّ و افراط و تعصّب بپرهیزیم؟ (از روى انصاف داورى کنید).
اعتقاد به قداست عموم صحابه مشکلات زیادى براى طرفداران این عقیده به وجود آورده که از آن جمله مشکلات عظیم تاریخى است، زیرا در تواریخ معروف و مورد اعتماد آنها، حتّى در احادیث کتب صحاح، درگیرىهاى شدیدى میان بعضى از صحابه مىبینیم که نمىتوانیم هر دو طرف را صالح و عادل و مقدّس بشمریم، چون از قبیل جمع در میان ضدّین است، و عدم امکان اجتماع ضدّین از بدیهیّات عقلیّه است.
گذشته از جنگهاى «جمل» و «صفّین» که به وسیلهی «طلحه» و «زبیر» و «معاویه» در برابر امام مسلمین على(ع) به راه افتاد و اگر چشم را به روى حقایق نبندیم، ناچاریم اعتراف به خطاها و جنایات آتش افروزان جنگ کنیم، شواهد زیادى در تاریخ براى این امر داریم که در این مختصر تنها به سه نمونهی آن قناعت مىکنیم:
1ـ بخارى، محدّث معروف در صحیح خود در کتاب التفسیر دربارهی مسألهی افک (تهمتى که به همسر پیامبر زدند) مىنویسد: روزى پیامبر(ص) بر منبر بود، صدا زد: اى مسلمانان، چه کسى این مرد را مجازات مىکند (منظور عبدالله بن سلول یکى از سران منافقان است) براى من نقل کردهاند که به همسر من نسبت بد داده است، در حالى که من از همسرم خلافى ندیدهام... سعد بن معاذ انصارى (صحابى معروف) برخاست و عرض کرد: من او را مجازات مىکنم، اگر از طایفهی «اوس» باشد، او را گردن مىزنم و اگر از طایفهی خزرج باشد، هر امرى بفرمایید انجام خواهیم داد. سعد بن عباده بزرگ طایفهی خزرج که پیش از آن مرد صالحى بود، به سبب تعصّب قبیلهاى به سعد بن معاذ گفت: به خدا دروغ گفتى، تو هرگز قدرت بر این کار را ندارى، اسید بن حضیر (پسر عموى سعد بن معاذ) گفت: به خدا تو دروغ مىگویى، او از منافقان است و ما او را به قتل مىرسانیم، نزدیک بود طایفهی اوس و خزرج به هم بریزند که رسول الله(ص) آنها را خاموش کرد.[1] آیا همه این چند نفر، صحابى صالح بودند؟
2ـ دانشمند معروف بلاذرى در «الأنساب» مىگوید: سعد بن ابى وقاص والى کوفه بود، عثمان او را عزل کرد و «ولید بن عقبه» را به جاى او قرار داد و عبدالله بن مسعود در آن زمان خزانهدار بیت المال بود. هنگامى که ولید وارد کوفه شد، کلیدهاى بیت المال را از عبدالله بن مسعود خواست، عبدالله کلیدها را نزد او انداخت و گفت: خلیفه سنّت (پیامبر) را تغییر داده است، آیا شخصى مثل سعد بن ابى وقاص را عزل مىکند و مثل ولید را جانشین او مىکند؟
ولید به عثمان نوشت، عبدالله بن مسعود از تو انتقاد مىکند، دستور داد او را تحت الحفظ نزد او بفرستند. هنگامى که وارد مدینه شد خلیفه بر منبر بود، چشمش به عبدالله بن مسعود افتاد و گفت: جنبندهی بدى وارد شد! (و سخنان دیگرى که عفّت قلم اجازهی نقل آن را نمىدهد).
عبدالله بن مسعود گفت: من چنین نیستم، من از یاران پیامبر(ص) در جنگ بدر و روز بیعت رضوان هستم، عایشه به حمایت از عبدالله برخاست، ولى غلام عثمان به نام «یحموم» او را از مسجد بیرون برد و بر زمین زد و دندهی او را شکست.[2]
3ـ بلاذرى در همان کتاب أنساب الأشراف نقل مىکند که در بیت المال مدینه جواهرات و زینت آلاتى بود، عثمان تعدادى از آن را در اختیار بعضى از خانوادهاش قرار داد، مردم دیدند و آشکارا بر او ایراد گرفتند و تعبیرات شدیدى با او داشتند. عثمان خشمگین شد و بر منبر رفت و ضمن خطبهاى گفت: ما از غنایم آنچه مورد نیازمان باشد بر مىگیریم!، هر چند بینى افرادى به خاک مالیده شود!!
على(ع) به او فرمود: «مسلمانان جلو تو را خواهند گرفت»!
عمّار یاسر گفت: اوّلین کسى که بینى او به خاک مالیده مىشود منم! (اشاره به این که من دست از انتقاد بر نمىدارم).
عثمان خشمگین شد و گفت : تو نسبت به من جسارت مىکنى، او را بگیرید. او را گرفتند و به خانهی عثمان آوردند. آن قدر او را زد که بیهوش شد، بعد او را به خانهی امّ سلمه (همسر پیامبر) آوردند، او همچنان بیهوش بود که نماز ظهر و عصر و مغرب او از دست رفت، هنگامى که به هوش آمد، وضو گرفت و نماز خواند و گفت: این نخستین بار نیست که ما به خاطر خدا مورد ایذا و آزار واقع مىشویم.[3] (اشاره به داستانهایى است که در عصر جاهلیّت با کفّار داشت).
ما هرگز مایل نیستیم اینگونه حوادث ناگوار تاریخ اسلام را نقل کنیم، (ترسم آزرده شوى ورنه سخن بسیار است!) و اگر اصرار برادران در تقدیس همهی صحابه و همهی کارهاى آنها نبود، شاید نقل این مقدار هم مصلحت نبود.
حال، سؤال این است که آیا فحّاشى و اذیّت و آزار جسمانى دربارهی سه نفر از پاکترین صحابه (سعد بن معاذ و عبدالله بن مسعود و عمّار یاسر) قابل توجیه است، آن قدر یک صحابى بزرگ را بزنند که دندهاش بشکند، و دیگرى را بزنند تا بیهوش شود و نماز او از دست برود؟
آیا این شواهد تاریخى که نمونههاى آن کم نیست، به ما اجازه مىدهد که چشم بر حقایق ببندیم و بگوییم همهی صحابه خوب بودند و تمام اعمالشان صحیح بود، و سپاهى به نام «سپاه صحابه» تشکیل دهیم و از تمام کارهاى آنها بى قید و شرط دفاع کنیم؟
آیا هیچ خردمندى چنین افکارى را مىپسندد؟
این جاست که بار دیگر این سخن را براى چندمین بار تکرار مىکنیم که در میان صحابهی رسول الله(ص) افراد مؤمن و صالح و پارسا فراوان بودند، ولى افرادى هم بودند که باید اعمال آنها را مورد نقد و بررسى قرار داد و با ترازوى عقل سنجید و دربارهی آنها حکم کرد.
1- به گواهى آیات قرآن مجید، صحابهی رسول خدا را مىتوان به چند گروه عمده تقسیم کرد؟ نام ببرید.
2- چرا اعتقاد به قداست عموم صحابه مشکلات عظیم تاریخى زیادى براى طرفداران این عقیده به وجود آورده است؟
3- علت خشم عثمان از عمار یاسر چه بود؟
[1]. صحیح بخارى، جلد 5، صفحهی 57.
[2]. انساب الاشراف، جلد 6، صفحهی 147 و تاریخ ابن کثیر، جلد 7، صفحهی 163 و 183 حوادث سنهی 32 (با تلخیص).
[3]. انساب الاشراف، جلد 6، صفحهی ۱۶۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت