یکی از مهمترین شبهاتی که در این باب از جانب «وهّابیّین» القاء شده است و با جدّ تمام، آن را به خورد سادهدلان دادهاند و میدهند، شبههی «شرک» است.
و جالب اینکه فرقهی نامبرده چنان وسعت و گسترشی بیحساب برای معنای کلمهی «شرک»، از پیش خود، قائل شدهاند که به اندک بهانهای فوراً برچسب «شرک» به اکثر عقائد توحیدی «شیعه» چسبانیده و آن موحّدان حقیقی را با ناجوانمردی تمام، بنام «مشرک» میخوانند!!
آنچنانکه گوئی اختیار معانی الفاظ و لغات، در دست آنها بوده و در هرگونه تصرّف و تطبیق مفاهیم، آزادی مطلق دارند!
درصورتیکه کلمهی «شرک» از لحاظ عرف شرع و متشرّعه، دارای معنای خاصّ و مفهوم مشخصّی است که با هیچیک از عقائد حقّهی «شیعه» اعلّی الله کَلمِتُهم مساسی ندارد.
و اینک ما برای روشن شدن مطلب، بطور اجمال، اشارهای به معنای «توحید» و مراتب آن که مدلول ادلّهی عقلیّه و مستفاد از آیات قرآنیّه است مینمائیم؛ و سپس به توضیح معنای «شرک» و بیان اقسام آن میپردازیم؛ و پس از آن، عقیده و طرز تفکّر «شیعه» را در موضوع «توسّل» و «استشفاع» از اولیاء الله و مقرّبین درگاه خدا علیهم السّلام مورد تدقیق و بررسی قرار میدهیم «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد».
«توحید» که در اصطلاح دینداران و معتقدین به خدا، به معنای اعتقاد داشتن به «وحدت» و یکتائی مبدء هستی است، دارای چهار قسم و یا چهار مرتبه است. و یا بهتر آنکه بگوئیم بر چهار پایه استوار است.
۱ـ «توحید ذاتی»: یعنی اعتقاد به اینکه وجود اقدس حقّ ـ جلّ و علا ـ که حقیقت ذاتش عین هستی نامحدود و بینیاز از «علّت» است (واجب الوجود)، طبق ادلّهای که در مباحث مربوطه، مشروحاً بیان شده است، واحد بیهمتا است و از اینجهت دارای شبیه و شریک و مانند نمیباشد؛ زیرا سایر موجودات طُرّاً و عموماً وجودشان عَرَضی و محدود و نیازمند به «علّت» است (ممکن الوجود).
۲ـ «توحید صفاتی»: یعنی اذعان به اینکه ذات بیهمتای مبدء هستی (عزّوجلّ) صفات کمالیّهاش (حیات و علم و قدرت و ادراک و...) اتّحاد با ذات اقدسش دارد، نه «صفات» تغایر با «ذات» دارند و نه بین خود «صفات» تمایزی موجود است؛ بلکه، ذات واحد یکتائی است که عین کمال مطلق نامحدود، و عین حیات و علم و قدرت بیپایان است.
و لذا در این جهت نیز وجود اقدس حقّ، شبیه و نظیری ندارد. زیرا سایر موجودات، طُرّاً صفاتشان غیر ذاتشان بوده و هر صفتی نیز از صفت دیگر متمایز است. و نتیجتاً تمام صفات ممکنات، اعطا شدهی از جانب خدا منبع کمال است، و هیچ موجودی جز او (جلّ جلاله) در مرتبهی «ذات» دارای صفت کمال نمیباشد.
۳ـ «توحید افعالی»: یعنی اعتقاد به اینکه «استقلال» در ایجاد هر موجود از هر قبیل که هست، در انحصار خدا خالق بیهمتا است؛ و هیچ موجودی جز خدا، همچنانکه مستقلّ در «وجود» نیست، مستقلّ در «ایجاد» نیز نمیباشد؛ بلکه اثرگذاری و کارسازی و خاصیّتبخشی، از هر پدیده و از هر مخلوقی که ظاهر شود، معلول آن درجهی از قوّت و قدرتی است که خدا خواسته و در بُنیه و ساختمان وجودی آن مخلوق، قرار داده است. و در هر لحظهای هم که بخواهد، توانای بر سلب آن نیروی کار از وی میباشد.
حال، آن «فاعل»، چه فاعل غیرارادی باشد و مضطّر، مانند آب و آتش و خورشید و نظائر آن و چه فاعل ارادی باشد و مختار مانند «انسان».
چه آنکه «انسان» نیز در عین اراده و اختیار در «عمل»، اراده و اختیار و مشیّتش متّکی به اذن و خواست و مشیّت پروردگار است. و هرگز لحظهای مستقلّ در «وجود» و «ایجاد» نمیباشد.
و همین اعتقاد به «استقلال» و «عدم استقلال» در «فاعلیّت» دربارهی غیر خدا است که معیار صحیح «شرک» و «توحید» است.
یعنی «شرک» عبارت است از اعتقاد به «استقال» غیر خدا در اثربخشی و فاعلیّت. و «توحید» در مرتبهی «افعال» عبارت است از اعتقاد به انحصار «استقلال در فاعلیّت» در ذات اقدس خدا (تبارک و تعالی).
و به عبارت دیگر: «توحید افعالی» یعنی: تمامی مخلوقات را «فاعل بالاذن» دانستن، و هیچ موجودی را شریک خدا در «فاعلیّت بالاستقلال» معتقد نبودن، و اذعان به اینکه هیچ اثر و هیچ خاصیّتی از هیچ مخلوق و آفریدهای پدید نمیآید مگر به خواست و مشیّت خدا (جلّ و علا).
بنابراین، «توحید افعالی»، به معنای سلب اثر و نفی فاعلیّت از سایر موجودات نیست؛ چه آنکه این، خلاف واقع و خلاف وجدان است. و ما بالعیان مشاهده میکنیم که هر مخلوقی از مخلوقات، در حدّ قوّه و قدرتی که از خالق خویش گرفته است دارای اثر و خاصیّت بخود میباشد. و به هر تقدیر (اعمّ از فاعل مضطرّ و یا فاعل مختار بودن) فعلی از افعال، از آن مخلوق به مرحلهی بروز میرسد و او مؤثّر در وجود آن اثر میباشد.
در این، تردیدی نیست که مثلاً رویندهی از زمین، نبات و گیاه است و صاحب رنگ و شادابی و بوی خوش نیز همان است؛ و همچنین خاصیّت سیر نمودن حیوان و انسان و شفابخش بودن نسبت به بیماران نیز از آنِ همان گیاه است.
همچنانکه خوردن و نوشیدن و پوشیدن، نشستن و برخاستن و اندیشیدن، سخن گفتن و خط نوشتن، نسّاجی و بنّائی نمودن و بالاخره انحاء صنایع به وجود آوردن، همه و همه، آثار وجودی انسان است و افعال صادرهی از انسان.
نهایت امر، این نوع افعال، افعال ارادی و اختیاری است از فاعلی با اراده و مختار صادر میشود، ولی آثار گوناگون گیاهان از نوع افعال اضطراری است که از فاعلی مضطرّ و فاقد اختیار پدید میآید.
و خلاصه آنکه جملهی موجودات، دارای حنبهی «فاعلیّت» و خاصیّت اثرگذاری میباشند و لذا نمیشود گفت که «توحید افعالی» یعنی سلب اثر و نفی «فاعلیّت» از غیر خدا.
بلکه معنای صحیح «توحید افعالی» همانا سلب «استقلال در تأثیر» از سایر موجودات و ماسوای خدا است، که هیچگونه منافاتی با اثبات «تأثیر بالاذن» و «فاعلیّت بالتسخیر» دربارهی آنها ندارد.
و اینکه میگوئیم، «شرک» یعنی غیر خدا را در کار خدا شریک کردن، درست است؛ ولی باید توجّه داشت که مقصود از کار خدا، همان «استقلال در تأثیر» است که مخصوص به خدا است؛ و هیچ موجودی در این جهت، شریک خدا نیست.
وگرنه، هر مخلوقی به میزان قدرتی که از جانب خالق به او افاضه میشود، توانائی بر کار و ایجاد اثر خواهد داشت چه آنکه وقتی آن مخلوق از جانب خالقش مأذون به ایجاد و انجام کاری شد یعنی خدا تکویناً نیروی اثربخشی را به او عنایت فرمود، طبیعی است که در اینصورت، توانای بر فعّالیّت و ایجاد اثر میگردد.
تا آنجا که حتّی قادر بر خلق کردن و زنده نمودن و میرانیدن نیز میباشد، بیمار را شفا میبخشد و کور مادرزاد را بینا میسازد؛ چنانکه قرآن حکیم دربارهی حضرت عیسی بن مریم علیه السلام میفرماید:
اِذْ قالَ اللهُ یا عیسَى بْنَ مَرْیمَ اذْكُرْ نِعْمَتی عَلَیكَ وَعَلی والِدَتِكَ اِذْ اَیدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ... وَ اِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ بِاِذْنی فَتَنْفُخُ فیها فَتَكُونُ طَیراً بِاِذْنی وَ تُبْرِئُ الْاَكْمَهَ وَالْاَبْرَصَ بِاِذْنی وَاِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتی بِاِذْنی....؛[1]
یعنی: «یاد کن هنگامی را که خدا فرمود ای عیسی بن مریم(ع)، بیادآور نعمت مرا که به تو و مادرت دادم؛ زمانی که تو را به وسیلهی روحالقدس تأیید نمودم... و آنگاه که به اذن من از گِل، مانند شکل پرنده میساختی و در آن میدمیدی و آن، به اذن من پرندهای میشد و کور مادرزاد و بیمار مبتلا به برص را به اذن من شفا میدادی و هنگامی که مردگان را به اذن من (از قبر) بیرون میآوردی (زنده میکردی)».
در این آیهی شریفه، با کمال وضوح، آفریدن پرنده از گِل و زنده ساختن آن با دمیدن در جسد و شفابخشی بیمار مبروص و بینا کردن آدم کور و زنده کردن مردگان خفتهی در گور را بر اساس «اذن» خدا نسبت به «عیسی» علیه السّلام میدهد.
و بدیهی است که این را نمیگویند در کار خدا شریک شدن! بلکه میگویند به «اذن» خدا کار کردن!
زیرا آنچه که «کار خدائی» و مخصوص به خدا است، «استقلال در تأثیر و ایجاد» است، نه «مطلق ایجاد»!! همچنانکه موجودات جهان، با موجود شدن، شریک خدا در «وجود» نشدهاند، بلکه به «اذن» خدا «وجوددار» شدهاند، و آنچه که مخصوص به خدا است «ذاتی» بودن وجود است و «استقلال» در «هستی»، نه صِرف موجود بودن و هستی داشتن!
آری، همچنانکه موجودات جهان، در «وجود»، شریک خدا نیستند، در «ایجاد» نیز شریک خدا نمیباشند؛ بلکه هم وجودشان «بالاذن» است و هم ایجادشان «بالاذن»!
چنانکه میبینیم آیهی مبارکه چندین بار کلمهی «بِاِذْنی» را تکرار نموده و در عین اثبات «خلق طیر» و «احیاء اموات» و شفابخشی بیماران و بینا ساختن نابینایان، برای حضرت مسیح علیه السّلام، معالوصف موضوع «استقلال» در تأثیر و «اصالت» در عمل را از آنحضرت نفی کرده و تنها «خدا» را فاعل مستقلّ و مؤثّر بالاصالة نشان داده است.
این مضمون در آیهی دیگر نیز آمده است که از جانب عیسی علیه السّلام میفرماید:
... اَنی اَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطّینِ كَهَیئَةِ الطَّیرِ فَاَنْفُخُ فیهِ فَیكُونُ طَیراً بِاِذْنِ اللهِ وَ اُبْرِئُ الْاَكْمَةَ وَالْاَبْرَصَ وَ اُحْی الْمَوْتی بِاِذْنِ اللهِ...؛[2]
یعنی: «من برای شما از گِل مانند شکل پرنده میسازم و در آن میدَمَم، پس آن، به اذن خدا پرندهای میشود، و کور مادرزاد و بیمار مبروص را شفا میدهم و مردهها را به اذن خدا زنده میکنم».
۴ـ «توحید در عبادت»: یعنی اعتقاد به اینکه جز خدا هیچ موجود دیگری اهلیّت و شایستگی پرستش و عبادت را ندارد.
و «عبادت» یعنی تذلّل توأم با تقدیس؛ که انسان، موجودی را بعنوان کامل مطلق و مبرّای از جمیع نقائص بشناسد و خود را موظّف به نهایت تذلّل در پیشگاه او بداند.
و این اعتقاد، طبیعی است که به دنبال سه اعتقاد قبلی، قهراً در قلب انسان به وجود میآید.
چه آنکه وقتی انسان، معتقد شد که وجود اصیل و کمال مطلق و استقلال در ایجاد و تدبیر و اعطاء هرگونه نعمت و دفع هرگونه بلا، منحصر در ذات واحد مبدء هستی است، طبعاً معتقد به این خواهد شد که پس تنها کسی که لازم است انسان در جلب رضای او کوشیده و از خشم او بهراسد و تسلیم کامل وی گردیده و سجده به پیشگاهش ببرد و خود را در مقابل او هیچ دانسته و او را همه چیز خود بداند، همان ذات واحد بیهمتا است. و تعظیم و خضوع در برابر دیگران نیز باید به امر و رضای او باشد که حقیقت معنای کلمهی «لاالهالاّالله» هم همین است.
و به بیان دیگر میشود گفت که: مراتب سهگانهی قبلی، یعنی توحید «ذاتی» و «صفاتی» و «افعالی»، اقسام توحید «نظری» یعنی از نوع «شناخت» و «اندیشه» و «بینش» هستند؛ و مرتبهی چهارمی یعنی توحید در «عبادت»، توحید «عملی» یعنی از نوع «عمل» است و برنامهی سیر و سلوک و رفتن به سوی مبدء هستی و کمال مطلق است.
این، اجمالی بود از بیان معنای «توحید» و اقسام و یا پایههای آن. و البتّه طبعاً با توجّه به این بیان، معنای «شرک» نیز که نقطهی مقابل «توحید» است در هر یک از مراحل چهارگانه، اجمالاً به دست آمد. یعنی معنی و مقصود از: شرک در مقام «ذات» و شرک در مرتبهی «صفات» و شرک در مرحلهی «افعال» و شرک در مورد «عبادت»، تا حدّی معلوم و مشخّص گردید.
ولی معالوصف از آن نظر که این مطلب بطور گستردهتری از جانب خصم، مورد تشکیک و القاء شبهه قرار گرفته است، لذا مقتضی است که ما نیز آنرا با توضیح و تشریح بیشتری مورد تدقیق و بحث و بررسی قرار داده و در ازالهی تشکیک و دفع شبهات، از خداوند علیم، مدد بخواهیم، اِنَّهُ خَیْرُ ناصِرٍ و خَیرُ مُعین.
1- توحید و اقسام آن را تعریف کنید.
2- کار خدائی و مخصوص به خدا چیست؟
3- معنی و مقصود از شرک را بیان کنید.
[1]ـ سورهی مائده، آیهی ۱۱۰.
[2]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۴۹.