«فَلَعَمْرِی لَقَدْ فَوَّقَ[1] لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِیدِ، وَأَغْرَقَ[2] إِلَیْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِیدِ، وَرَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِیبٍ».
امام(ع) به جان شریف خود سوگند یاد كرده و با تأكید، به نزدیك بودن ابلیس و آمادگى كامل او براى رها كردن تیر كشندهاش اشاره مىفرمایند؛ تیرى كه بر چلّه كمان نهاده شده و از نقطهاى نزدیك آماده پرتاب است آن هم از سوى تیرانداز كاركشتهاى كه پیرى در او اثر نكرده و از زمان حضرت آدم ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ تا امروز تجربهها كسب كرده است و گستاخانه خداوند را گمراه كنندهی خود دانسته، و با بىادبى در پیشگاه پروردگار بزرگ بر تصمیم قاطع خود در مورد زینت دادن زشتىها براى انسان و گمراه ساختن همهی آنها پافشارى مىكند:
فَقالَ: «رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».[3]
قَذْفاً بِغَیْبٍ بَعِیدٍ وَرَجْماً بِظَنّ غَیْرِ مُصِیبٍ صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِیَّةِ وَإِخْوَانُ الْعَصَبِیَّةِ وَفُرْسَانُ[4] الْكِبْرِ وَالْجَاهِلِیَّةِ.
آن هنگام كه ابلیس چنین گستاخى كرد، از سرانجام كار مطمئن نبود و به سبب نداشتن علم غیب، تیر به تاریكى انداخت. او با عصبانیتْ مصمّم بود همگان را گمراه كند و با صراحتْ این تصمیم خود را اعلام كرد. متأسفانه برخى انسانها به گمان وى جامه عمل پوشانیدند. خداى تعالى از تحقق این گمان این چنین یاد مىفرماید:
وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.[5]
اینان چه كسانى هستند؟ كسانىاند كه امام(ع) با به كارگیرى تعابیر زیباى ادبى، علت بیچارگى آنان را تعصب و حمیت احمقانه، و سوار بودنشان بر مركب تكبر و نادانى معرفى فرمودند.
حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ[6] مِنْكُمْ، وَاسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِیَّةُ مِنْهُ فِیكُمْ، فَنَجَمَتِ[7] الْحَالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِیِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِیِّ اسْتَفْحَلَ[8] سُلْطَانُهُ عَلَیْكُمْ، وَدَلَفَ[9] بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ، فَأَقْحَمُوكُمْ[10] وَلَجَاتِ[11] الذُّلِّ، وَأَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ؛ تا بدانجا كه سركشان شما (كسانى كه در مقابل وى ایستادگى مىكردند) رام و فرمانبردار او شدند و طمع او (در مورد گمراه نمودن شما) محكم گردید. پس این حالت از خفا و نهان برون آمد و (ارتباط شما با ابلیس) واضح و آشكار شد. (بر این اساس) سلطنت او بر شما قوت یافت و با لشكریانش به سوى شما حملهور گردید و در نتیجه (آنان) شما را در پناهگاههاى خوارى وارد ساختند و به گودال مهالك فرودتان آوردند.
هنگامى كه ابلیس تأثیر وسوسههاى خود را ـ حتّى در آنانى كه از وى دل خوشى نداشتند و در مقابلش مىایستادند ـ ملاحظه كرد، حرص و طمعش افزون شد. او از آن پس با عزمى راسختر به اغواگرى پرداخت و آنچه در دلها به صورت «زمینهاى مناسب» پنهان بود، به فعلیت رسید كه تسلط كامل او و لشكریانش را در پى داشت. در این صورت سرنوشتى جز خفّت و خوارى و ارتكاب قتل و خونریزى ـ و آنچه در عبارات بعد به آن اشاره مىشود ـ در انتظار رهروان راه باطل او نخواهد بود:
وَأَوْطَئُوكُمْ إِثْخَانَ[12] الْجِرَاحَةِ طَعْناً[13] فِی عُیُونِكُمْ وَحَزّاً[14] فِی حُلُوقِكُمْ، وَدَقّاً[15] لِمَنَاخِرِكُمْ[16] وَقَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ، وَسَوْقاً بِخَزَائِمِ[17] الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ، فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِی دِینِكُمْ حَرْجاً وَأَوْرَى[18] فِی دُنْیَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِینَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِینَ وَعَلَیْهِمْ مُتَأَلِّبِینَ؛[19] شما را با وارد نمودن زخمهاى گران، (اینچنین) لگدمال نمودند: سرنیزهها را در چشمهاتان فرو كردند، حلقومهایتان را بریدند، سوراخ بینىهایتان را له كردند، (تا اینكه) شما را كشته و با كمال انقیاد به سوى آتشى كه برایتان مهیا شده، سوقتان بدهند؛ بنابراین (شیطان) بزرگترین مشكل دین شما و آتشافروزترین عنصر براى دنیاى شماست. (حتّى خطر او) از (خطر) كسانى كه به وضوح و آشكار با آنان سر جنگ دارید و یكصدا با آنان دشمنى مىكنید، (به مراتب جدىتر و) شدیدتر است.
امام(ع) با عباراتى بسیار زیبا، عمق عداوت و كینه آن دشمن سوگند خورده را ترسیم فرمودند. اولین ضربهی كارى وى را كور كردن انسان دانستهاند كه خود هشدارى بسیار جدّى است؛ چرا كه رزمندهی نابینا توان مقابله با دشمن را ندارد و ضربههاى مهلكى بر وى وارد مىشود، و طبعاً بریده شدن گلو را كه در جملهی بعد ذكر شده، در پى خواهد داشت. چنین كسى با كمال بدبختى، با خشونت بینىاش به خاك مالیده و پایمال گشته و به هلاكت خواهد رسید. چنین فردى كه همچون شترى بینىاش را سوراخ كردهاند و با عبور دادن چوبى از آن، جلو سركشى و چموشى او را گرفتهاند، استحقاق قهر و غضب پروردگار را كسب كرده، و دشمن نیز او را به همان سو هدایت خواهد كرد.
اینجاست كه حضرت به نتیجهگیرى پرداختهاند و از مخاطبان خویش مىخواهند به خود آمده و خطر را جدّى بگیرند و بیشتر از آنچه به یك دشمن ظاهرىِ تا دندان مسلح فكر مىكنند و در پى بهترین شیوهی رویارویى با او هستند، در اندیشهی مقابله با شیطان باشند و بدانند كه این دشمن قسم خورده، به دنبال دچار كردن همگان به درد خود یعنى «تكبر» است. او ـ چنان كه اشاره شد ـ خداوند را به جهت امر به سجده، «اغواگر» خوانده و در مقابل، درصدد فریب بنىآدم برمىآید:
قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ؛[20]
گفت: پروردگار من، چون مرا اغوا نمودى، حتماً (گناهان را) برایشان در روى زمین مىآرایم، و قطعاً همه آنها را خواهم فریفت.
بهانهی اغواگرى خود را چیزى كه او اغواى خداوندىاش مىخواند، دانسته و تصمیم جدّى خویش مبنى بر گمراه ساختن بندگان خدا را با قاطعیت اعلام مىكند. طبیعى است كه او از همان راهى كه منجر به بیچارگى خودش شد، به سوى هدف گام برمىدارد و درصدد مبتلا كردن انسانها به همان درد خانمانسوز (خودبرتربینى) برمىآید؛ چرا كه او دشمنى است سوگند خورده و خطرناك، و زخم او از هر زخمى كارىتر است.
1- سرانجام اطاعت از شیطان را بیان کنید.
2- اولین ضربهی كارى ابلیس چیست؟ چرا؟
3- درد مشترک شیطان و همگان چیست؟
[1]. فوق بر وزن قفل، جمع آن افواق، قسمت بالاى تیر را گویند كه زِه كمان واقع مىشود. منهاج البراعه، ج 11، ص 283 و تهذیب اللغه، ج 9، ص 254.
[2]. تا آخر كشیدن كمان را گویند. مقصود امام امیرالمؤمنین(ع) هم از جمله «لَقَد أغْرَقَ فِی النَّزْعِ»، به درجه آخر رساندن است. مجمع البحرین، ج 5، ص 222.
[3]. حجر (15)، 39.
[4]. فُرسان، همچون فوارس، جمع فارسِ بهمعناى اسبسوار است. مجمع البحرین، ج4، ص92.
[5]. سبأ (۳۴)، ۲۰.
[6]. كشتى یا اسب و هرچه را كه خارج از كنترل حركت كند و نتوان آن را رام كرد، «جامح» گویند. العین، ج 3، ص 88.
[7]. نجمت: ظاهر شد، منهاج البراعه، ج 11، ص 289.
[8]. استفحل الامر: یعنى عظمت یافت، بزرگ شد. الصحاح، ج 5، ص 1790 و 2003.
[9]. «دلفت الكتیبة الى الكتیبة فی الحرب اى تقدمت؛ در جنگ، لشكرى به لشكر دیگر روى آورد». لسان العرب، ج 4، ص 390.
[10]. اقتحام، با شدّت و نیرو وارد چیزى شدن؛ قُمحه: مهلكه. مجمع البحرین، ج 6، ص 134.
[11]. ولجات، همچون وَلَج، و اولاج، جمع الوَلَجَة، به معناى غارى است كه كوهپیمایان از باران و مانند آن، به آنجا پناه مىبرند. صحاح، ج 1، ص 347.
[12]. إثخان فی القتل، كشت و كشتار زیاد را گویند. همچنین به معناى ضعیف و زبون كردن به وسیله جراحت وارد كردن نیز هست؛ مانند آیه 4 سوره محمد(ص) «... حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُم..؛ یعنى بر آنان چیره شدید و جراحتهاى فراوان بر آنها وارد كردید». منهاج البراعه، ج 11، ص 283.
[13]. ضربه زدن (با نیزه). قاموس المحیط، ج 4، ص 346.
[14]. حزّ، به معناى بریدن. مجمع البحرین، ج 4، ص 15؛ یا بریدن بدون جدا شدن. تاج العروس، ج 15، ص 104.
[15]. كوبیدن و له كردن، لسان العرب، ج 4، ص 378.
[16]. «المنخران: ثقبا الانف... و الجمع: مناخر». مجمع البحرین، ج 3، ص 490.
[17]. در سوراخ بینى شتر حلقهاى از مو، قرار دادن (و رام كردن)، مجمل اللغه، ج 1 و 2، ص 287. تعبیر «خزائم» براى تشبیه به شترى است كه به این وسیله رام مىشود، و بسیار فرمانبرتر از اسبى است كه با افسار رام گردد. سید ابوالقاسم خوئى، منهاج البراعه، ج 11، ص 289.
[18]. مرحوم طبرسى، در آیه «أَفَرَأَیْتُمُ النّارَ الَّتِی تُورُونَ» (واقعه، 71)، «ایراء» را آتش افروختن با چیزى همچون فندك یا سنگ چخماق دانستهاند. مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 336.
[19]. همصدایى و یكپارچه شدن مردم در دشمنى با كسى (العین، ج 8، ص 341) یا از هر سو به او حملهور شدن. قاموس المحیط، ج 1، ص 156.
[20]. حجر (15)، 39.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت