مطالبى كه از مقدمات وجدانى و عقلى استنباط كردیم، مورد تأیید كتاب و سنت است و در پارهاى موارد، به بعضى از شواهد نقلى اشاره كردیم، اینك به ذكر نمونههاى دیگرى از آیات و اخبار مىپردازیم:
قرآن شریف انسان را بالفطره خداشناس معرفى مىكند و مدعى است كه همهی انسانها در نشأهیى از وجود، پروردگار خویش را عیاناً مشاهده كرده و به ربوبیت او اعتراف نمودهاند:
اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى.
و زندگىِ این جهان، براى عمل به مقتضاى پیمان عبودیت و سنجش میزان وفادارى ایشان به عهد و میثاق فطرى و سرانجام، تكامل اختیارى از راه خداپرستى است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدُونِ.[1]
جن و انس را نیافریدم جز براى اینكه مرا پرستش كنند.
و براى این سنجش، شرایط گوناگونى پیش مىآید تا هر كسى راه خود را آزادانه انتخاب كند:
لِیَبْلُوَكُمْ اَیُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً.[2]
تا شما را بیازماید كه كدام یك نیكوكارترید.
و در راههاى تاریك و پرپیچ خم زندگى، كسانى به راه راست و بىخطر مىرسند و به سوى خدا هدایت مىشوند كه پروردگار خود را دوست بدارند و به او پناه ببرند و جویاى خشنودى او باشند:
وَالَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبَّاً لِلّهِ.[3]
كسانى كه ایمان آوردند، محبتشان به خدا شدیدتر است.
قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونى یُحْبِبْكُمُ اللهُ.[4]
بگو: اگر خدا را دوست مىدارید، پیروى من كنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.
یَهْدى بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِاِذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ.[5]
خدا به وسیلهی قرآن، كسى را كه دنبال خشنودىِ او باشد، به راههاى بىخطر راهنمایى مىكند و به اذن خویش ایشان را از تاریكىها به سوى نور بیرون مىآورد و به راهى راست رهنمون مىگردد.
وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ اِلَى اللهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقى.[6]
و كسى كه خود را تسلیم خدا كند در حالى كه نیكوكار است، تحقیقاً به مطمئنترین دستگیره، چنگ زده است.
فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فى رَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ وَ یَهْدیهِمْ اِلَیْهِ صِراطاً مُسْتَقیماً.[7]
اما كسانى كه به او ایمان آوردند و به او پناهنده شدند، پس ایشان را در رحمتى و فضلى از خود داخل خواهد كرد و به سوى خویش در راهى راست رهنمون خواهد گشت.
چنین كسانى سرانجام به جوار رحمت و مقام قرب الهى و به دیدار و وصل محبوب خویش نایل مىشوند:
یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعى اِلى رَبِّکَ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى.[8]
اى شخص با اطمینان! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى كه تو از خدا خشنود و خدا از تو خشنود است، پس در (زمرهى) بندگانم وارد شو و به بهشتم درآى.
فى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ.[9]
در جایگاهى راستین نزد سلطانى توانمند.
وُجُوهٌ یُومَئِذٍ ناضِرَةٌ اِلى رَبِّها ناظِرَةٌ.[10]
چهرههایى در آن روز شادابند و به سوى پروردگارشان نگران.
ولى كسانى كه دل به زینتهاى دنیا باخته و محبت دیگران را بر محبت خدا ترجیح دادهاند، و اشتیاقى به رحمت او ندارند، به عذاب دردناك بىپایانى مبتلا و از دیدار محبوب فطرى خویش، محروم خواهند شد.
اِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَ نا وَ رَضُوا بِالْحَیوةِ الدُّنْیا وَاطْمأَنُّوا بِها وَالَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ اُوْلئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ.[11]
كسانى كه انتظار ملاقات ما را ندارند و به زندگىِ دنیا خرسندند و دل بدان بستهاند و كسانى كه ازآیات ما غافلند، ایشان جایگاهشان آتش است دراثر دست آورد خودشان.
قُلْ اِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ وَ اِخْوانُكُمْ وَ اَزواجُكُمْ وَ عَشیرَتُكُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضُونَها اَحَبَّ اِلَیْكُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فى سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِىَ اللهُ بِاَمْرِهِ.[12]
بگو: اگر پدران و فرزندان و همسران و دودمانتان و اموالى كه به دست آوردهاید و تجارتى كه از كسادىِ آن مىترسید و مسكنهایى كه مىپسندید، نزد شما محبوبتر است از خدا و پیامبرش و پیكار در راه او، پس منتظر باشید تا خدا كارش را انجام دهد.
کَلاّ اِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یُؤمَئِذ لَمَحْجُوبُونَ.[13]
تحقیقاً ایشان در آن روز (روز قیامت) از پروردگارشان در حجابند.
در احادیث نبوى و اخبار اهل بیت رسالت(ع) نیز شواهد بسیارى وجود دارد كه نمونههایى از آنها را از برخى احادیث قدسى و مناجاتها و ادعیهی معصومین(ع) نقل مىكنیم:
خداوند در حدیث معراج خطاب به پیغمبر اكرم(ص) مىفرماید:
فَمَنْ عَمِلَ بِرضاىَ اُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصال: اُعَرِّفُهُ شُكْراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ، وَ ذِكْراً لا یُخالِطُهُ النِّسْیانُ، وَ مَحَبَّةً لا یُؤْثِرُ عَلى مَحَبَّتى مَحَبَّةَ الْمَخْلُوقینَ. فَاِذا اَحَبَّنى اَحْبَبْتُهُ وَ حَبَّبْتُهُ اِلى خَلْقى وَ اَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ اِلى جَلالى وَ عَظَمَتى فَلا اُخْفى عَلَیْهِ عِلْمَ خاصَّةِ خَلْقى فَاُناجیهِ فى ظُلَمِ اللَّیْلِ وَ نُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مَعَ الْمَخْلُوقینَ وَ مُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَ اُسْمِعُهُ کَلامى وَ کَلامَ مَلائِکَتى وَ اُعَرِّفُهُ سِرِّىَ الَّذى سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقى... وَلَاَسْتَغْرِقَنَّ عَقْلَهُ بِمَعْرِفَتى وَلَاَ قُومَنَّ لَهُ مَقامَ عَقْلِهِ... فَتَقُولُ الُّرُوحُ: اِلهى عَرَّفْتَنى نَفْسَکَ فَاسْتَغْنَیْتُ بِها عَنْ جَمیعٍ خَلْقِکَ. وَ عِزَّتِکَ وَجَلالِکَ لَوْ كانَ رِضاکَ فى اَنْ اُقَطَّعَ اِرْباً اِرْباً اَوْ اُقْتَلَ سَبْعینَ قَتْلَةً بِاَشَدِّ ما یُقْتَلُ بِهِ النَّاسُ لَكانَ رِضاکَ اَحَبَّ اِلىَّ ... واَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ وَسَمْعَهُ حَتّى یَسْمَعَ بِقَلْبِه مِنّى وَیَنْظُرَ بِقَلْبِه اِلى جَلالى وَعَظَمَتى...
یا اَحْمَدُ لَوْصَلىَّ الْعَبْدُ صَلاةَ اَهْلِ السَّماءِ وَالاَرْضِ وَ یَصُومَ صِیامَ اَهْلِ السَّماءِ وَالاَرْضِ وَ طَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِکَةِ وَ لَبِسَ لِباسَ الْعارى ثُمَّ اَرى فى قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْیا ذَرَّةً اَوْ سُمْعَتِها اَوْرِیاسَتِها اَوْصُبَّتِها اَوْزینَتِها لا یُجاوِرُنى فى دارى وَ لَاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتى وَ لَاُظْلِمَنَّ قَلْبَهُ حَتّى یَنْسانى وَ لا اُذیقُهُ حَلاوَةَ مَعْرِفَتى وَ عَلَیْکَ سَلامى وَ رَحْمَتى.
كسى كه به خشنودىِ من عمل كرد، سه صفت را ملازم او گردانم: شكرى را به او بیاموزم كه حق ناشناسى همراهش نباشد، ذكرى را كه فراموشى نداشته باشد، و محبتى را كه محبت آفریدگان را بر محبت من برنگزیند. وقتى مرا دوست داشت، دوستش مىدارم و او را نزد بندگانم محبوب مىسازم و چشم دلش را به سوى جلال و عظمت خویش باز مىكنم و علم خاص خلقم را بر او مخفى نمىدارم، پس در تیرگىهاى شب و روشنایىِ روز، با او راز مىگویم تا گفتگویش با مردم و همنشینىاش با ایشان قطع شود (یعنى همواره دلش با من باشد و مرا طرف گفتگوى خود بداند) و سخن خودم و سخن فرشتگانم را به او بشنوانم و سرّى را كه از مردم پنهان داشتهام، به او بشناسانم... و عقل او را غرق معرفت خود خواهم ساخت و خودم جانشین عقلش خواهم شد (یعنى چنان امور زندگىاش را تدبیر كنم كه نیازى به كاربُرد عقل در آنها نداشته باشد و عقل خود را فقط در راه معرفت من به كار گیرد.)...
(هنگامى كه روح مؤمن از بدن مفارقت مىكند و در پیشگاه الهى مورد تفقد قرار مىگیرد) مىگوید: خداوندا، تو خودت را به من شناساندى، پس با معرفت تو از آفریدگانت مستغنى شدم. به عزت و جلالت سوگند! اگر خشنودىِ تو در آن بود كه پاره پاره شوم و هفتاد مرتبه به سختترین وجهى به قتل برسم، خشنودىِ تو را مقدم مىداشتم...
(خداى متعال او را تصدیق مىفرماید و در حق او مىگوید:) چشم و گوش دلش را باز مىكنم تا با گوش دل سخن مرا بشنود و با چشم دل به جلال و عظمت من بنگرد.
اى احمد! اگر بنده، نماز اهل آسمان و زمین را بگزارد و روزهی اهل آسمان و زمین را بگیرد و همانند فرشتگان از خوراك تهى ماند و پوشاكش چون برهنگان باشد و با این همه، در دلش ذرهاى از محبت دنیا یا علاقه به خوشنامى یا ریاست یا آوازه یا زیور دنیا ببینم، در جوار قرب من نخواهد بود و محبت خودم را از دلش خواهم كند و دلش را تیره خواهم ساخت تا مرا فراموش كند و حلاوت معرفت خود را به او نخواهم چشانید. سلام و رحمت من بر تو باد.
در حدیث دیگرى مىفرماید:
اِنَّ اللهَ جَلَّ جَلالُهُ قالَ ما یَتَقَرَّبُ اِلَىَّ عَبْدٌ مِنْ عِبادى بِشَىءٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِمّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ. وَ اِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ اِلَىَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى اُحِبَّهُ فَاِذا اَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذى یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذى یَبْصُرُبِهِ وِ لِسانَهُ الَّذى یَنْطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتى یَبْطَشُ بِها اِنْ دَعانى اَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَأَلَنى اَعْطَیْتُهُ.[14]
خداى متعال مىفرماید: هیچ بندهاى از بندگانم به سوى من تقرب نمىجوید به چیزى كه محبوبتر باشد نزد من، از چیزهایى كه بر او واجب كردهام. سپس با نوافل (مستحبات) تقرب مىجوید تا او را دوست بدارم. هنگامى كه او را دوست داشتم، گوش او خواهم بود كه با آن مىشنود، و چشمى كه با آن مىبیند، و زبانى كه با آن سخن مىگوید و دستى كه با آن مىگیرد. اگر مرا بخواند، اجابت كنم و اگر درخواستى نماید، عطا كنم.
و در حدیث دیگرى مىفرماید:
یَاْبْنَ آدَمَ اَنَا غَنِىٌّ لا اَفْتِقِرُ اَطِعْنى فى ما اَمْرَتُکَ اَجْعَلْکَ غَنِیَّاً لا تَفْتَقِرُ. یا ابْنَ آدَمَ اَنَا حَىٌّ لا اَمُوتُ اَطِعْنى فى ما اَمَرْتُکَ اَجْعَلْکَ حَیَّاً لا تَمُوتُ. یَا ابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلْشَىء كُنْ فَیَكُونُ اَطِعْنى فى ما اَمَرْتُکَ اَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشىءِ كُنْ فَیَكُونُ.[15]
اى فرزند آدم! من بىنیازى هستم كه نیازمند نمىشوم، مرا در آنچه امر كردهام، اطاعت كن تا تو را بىنیازى كنم كه نیازمند نشوى. اى فرزند آدم! من زندهاى هستم كه نمىمیرم، مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را زندهاى سازم كه نمیرى. اى فرزند آدم! من به هر چه خواهم مىگویم: «باش»، پس مىشود، مرا در آنچه امر كردهام اطاعت كن تا تو را چنین سازم كه به هر چه بخواهى، بگویى: «باش»، پس بشود.
امیر مؤمنان(ع) در مناجات ماه شعبان به خداوند عرض مىكند:
وَ هِمَّتى فى رَوْحِ نَجاحِ اَسْمائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ... اِلهى هَبْ لى کَمالِ الاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاءِ نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجَبَ النَّورِ فَتَصِلَ اِلى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ... وَاَلْحِقْنى بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجَ فَاَكُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً...
همت مرا در آسایشى قرار ده كه از نیل به اسماى تو و بارگاه قدس تو حاصل مىشود... بارالها! به من نهایت انقطاع به خودت را ببخش، و چشم دلمان را به نور نظر به سوى خودت روشن كن تا چشم دلها پردههاى نور را بدرد و به معدن عظمت برسد و روح ما به بارگاه قدست آویخته گردد... و مرا به پربهجتترین نور عزتت ملحق ساز تا تنها شناساى تو شوم و از غیر تو روگردان گردم.
و در دعاى كمیل به پیشگاه بلند خداوند عرض مىكند:
فَهَبْنى صَبَرْتُ عَلى عَذابِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلى فِراقِکَ وَهَبْنى صَبَرْتُ عَلى حَرِّ نارِکَ فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ اِلى کَرامَتِکَ.
بارالها! گیرم بر عذاب تو صبر كردم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟ و گیرم بر حرارت آتشت صبر كردم، اما چگونه از نگاه به سوى جلال و شكوهت صبر كنم؟
و از آن حضرت روایت شده كه فرمود:
ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَرَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ.
هیچ چیز را ندیدم جز آنكه خدا را پیش از آن دیدم.
و در جواب كسى كه از او سؤال كرد: «هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ؟» (آیا پروردگارت را دیدهاى؟) فرمود: «اَفَاَعْبُدُ مالااَرَى» (آیا عبادت مىكنم كسى را كه نمىبینم؟).
۱- زندگىِ این جهان براى چیست؟
۲- چه كسانى سرانجام به جوار رحمت و مقام قرب الهى و به دیدار و وصل محبوب خویش نایل مىشوند؟
۳- سه صفت را بیان کنید که خداوند ملازم كسى کند كه به خشنودىِ او عمل كرد؟
[1]ـ ذاریات/۵۶.
[2]ـ هود/۷؛ ملک/۲.
[3]ـ بقره/۱۶۵.
[4]ـ آل عمران/۳۱.
[5]ـ مائده/۱۶.
[6]ـ لقمان/۲۲.
[7]ـ نساء/۱۷۵.
[8]ـ فجر/۲۷ ـ ۳۰.
[9]ـ قمر/۵۵.
[10]ـ قیامة/۲۲.
[11]ـ یونس/۷.
[12]ـ توبه/۲۴.
[13]ـ مطففین/۱۵.
[14]ـ اصول كافى، ج 2، ص 352. (وسائل. كافى. محاسن برقى.)
[15]ـ ابن فهد، عدةالداعى، ص 91.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت