«وَاعْتَمِدُوا[1] وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُءُوسِكُمْ وَإِلْقَاءَ التَّعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ وَخَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ؛
به نهادن (تاج) فروتنى بر سر، و افكندن بزرگطلبى به زیر پا، و كنار افكندن تكبر از گردن روى آورید».
امام(ع) با عباراتى بسیار بلیغ و زیبا، فروتنى را ـ على رغم اینكه ممكن است خوارى تصور شود ـ تاج كرامت دانستند، و به عكس، تكبر و غرور را بادى شیطانى كه باید همچون بادكنكى زیر پا گذاشت و از بین برد. همچنین با گوشزد كردن سنگینى بار تكبر، انسان را به تلاش براى دستیابى به حالت مطبوعى كه با زمین گذاشتن بار گران حاصل مىشود، سفارش فرمودند؛ چرا كه این صفت زشت، تقیّدى دست و پاگیر در تمام امور زندگى (مانند طرز سخن گفتن، نشست و برخاست كردن، لباس پوشیدن و...) در پى خواهد داشت. و با كنار گذاشتن این بار سنگین كه انسان بر خود تحمیل كرده، انبساط و آرامشى زیبا به دست مىآید و طبعاً پیروزى انسان را در زمینههاى مختلف زندگى به دنبال خواهد داشت.
وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً[2] بَیْنَكُمْ وَبَیْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِیسَ وَجُنُودِهِ، فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَأَعْوَاناً وَرَجِلاً[3] وَفُرْسَاناً؛
در مصاف با دشمنتان، ابلیس و لشكریان وى، فروتنى را كمینگاه و سنگرى (ارزشمند و مغتنم) قرار دهید؛ زیرا او از هر امّت، لشكریان و یارانى پیاده و سواره دارد.
از آنجا كه حضرت، همصداى با قرآن كریم،[4] شیطان را دشمنى قسمخورده و بىرحم معرفى فرمودند، اكنون باید به عنوان راهنمایى دلسوز و رهبرى مشفق، شیوهاى عملى براى مقابله با این دشمن غدّار در این مصاف سرنوشتساز ارائه دهند تا از این رهگذر رهنمودى رهگشا براى برخورد با چنین دشمن خطرناكى در اختیار رهپویان راستین خویش بگذارند. دشمنى كه علاوه بر لشكریان جنّىاش از میان هر امّت، هستىفروشانى را اجیر كرده و آنها را به حالت سواره و پیاده نظام آرایش جنگى داده است.
بر این اساس، «تواضع و فروتنى» را بهترین سنگر و نقطهی امن براى مقابله با چنین دشمن خونآشامى معرفى فرمودند. سنگرى كه با استفاده از آن به خوبى مىتوان جلو تمام حملات وى را گرفت و ذائقهاش را با طعم تلخ ناكامى آشنا نمود.
وَلاَ تَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَیْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللهُ فِیهِ سِوَى[5] مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ، وَقَدَحَتِ[6] الْحَمِیَّةُ فِی قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ، وَنَفَخَ الشَّیْطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ الْكِبْرِ الَّذِی أَعْقَبَهُ اللهُ بِهِ النَّدَامَةَ،[7] وَأَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِینَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛
و همچون كسى نباشید كه بدون هیچ مزیت و برترى الاهى بر فرزند مادر خویش بزرگى فروخت و تنها (عامِل آن) عظمتى (دروغین و پندارى) بود كه در اثر دشمنى حسودانه در خود احساس كرد و تعصبهاى احمقانه در دل وى با آتش خشم و غضب شعلهور گردید و ابلیس در بینى وى باد كبر و غرور دمید، آنچنان حالتى كه منجر به این شد كه خداى تعالى پشیمانى را برایش پیش آورد، و تا قیامت در گناه آدمكشان شركتش داد.
امام(ع) به عنوان نمونهاى بارز، به جریان غمبارى كه در زندگى «اولین دو برادر تاریخ» رخ داد، اشاره فرمودند. حضرت به منظور روشن شدن عمق دشمنى ابلیس، بر پیوند مادرى آن دو (علاوه بر پیوند پدرى) تأكید فرمودند و این نكته را گوشزدمان كردند كه آتشافروزى او چنان است كه پیوندى اینچنین مستحكم را گسسته و ارتباط قلبى دو انسانى را كه در دامان یك مادر بزرگ شدهاند،[8] با این «خشونت» از هم مىگسلد.
حربهاى كه دشمن این گونه بىرحمانه آن را به كار گرفته و دنبال فرصت مناسب است، چیزى جز خود بزرگپندارى و به دنبال آن، برافروخته شدن آتش كینه و حسد نیست. و چه پیامدى بدتر از اینكه خداى تعالى طعم ناگوار پشیمانى را براى همیشه به مذاقش آشنا ساخت و در همه قتلهاى جهان سهیمش كرد؛ چرا كه بر اساس حدیثى از پیامبراكرم(ص) هر كس سنت نیك یا بدى بگذارد، علاوه بر پاداش یا كیفر خود، در پاداش یا كیفر عمل كنندگان به آن سهیم است:
مَنْ سَنَّ سُنةً حَسنةً كَانَ لَهُ اَجرُها وَ اجرُ مَن عَمِل بِهَا. مَن سَنَّ سُنةً سَیّئةً كَانَ عَلَیهِ وِزرُها وَ وِزرُ مَن عَمِلَ بِهَا؛[9]
هركس رَوشى نیك را پایهگذارى نماید، هم اجر و پاداش چنین عملى را دریافت مىكند، هم در پاداش افرادى كه به آن روش عمل نمایند سهیم خواهد بود. و هر فردى كه روش زشتى را بنا نهد، هم بار سنگین این عمل (ناپسند) را به دوش خواهد كشید، هم در وزر و وبال كسانى كه به آن روشِ (ناپسند) عمل كنند، شریك خواهد بود.
آرى، اولین نزاع بر سر امرى موهوم اتفاق افتاد و جوانهی آغازینِ روح خودبزرگبینى در قابیل به صورت جمله ناموزونِ «لَأَقْتُلَنَّكَ»[10] پدیدار شد، در حالى كه هیچ امتیازى در برترىطلب دیده نمىشد و حسادتى كه خود از تكبر وى ریشه گرفته بود، كارش را به این نقطه تاریك كشاند و با خود چنین اندیشید كه من با داشتن چنین عظمتى نباید اجازه بدهم فرد دیگرى بزرگتر از من یا حتى مثل من پیدا شود؛ در حالى كه معیار برترى حقیقى، «تقوا» بود كه در دل هابیل وجود داشت و با جمله زیباى «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ؛ خدا فقط از باتقوایان قبول مىفرماید»[11] اظهار شد.
أَلاَ وَقَدْ أَمْعَنْتُمْ[12] فِی الْبَغْیِ[13] وَأَفْسَدْتُمْ فِی الْأَرْضِ، مُصَارَحَةً للهِ[14] بِالْمُنَاصَبَةِ،[15] وَمُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنِینَ بِالْمُحَارَبَةِ. فَاللهَ اللهَ فِی كِبْرِ الْحَمِیَّةِ وَفَخْرِ الْجَاهِلِیَّةِ، فَإِنَّهُ مَلاَقِحُ الشَّنَئَانِ[16] وَمَنَافِخُ الشَّیْطَانِ الَّتِی خَدَعَ بِهَا الْأمَمَ الْمَاضِیَةَ، وَالْقُرُونَ[17] الْخَالِیَةَ؛[18] هان، شما تجاوز (از حق) را به نهایت رساندید (و بسیار سركش شدید) و با اعلام دشمنى آشكار با خداوند و وارد جنگ شدن با اهل ایمان به فساد در زمین پرداختید. از تعصبهاى متكبرانه و نابخردانه به خداى تعالى پناه ببرید؛ چرا كه این (روحیه) پیدایش دشمنى را در پى خواهد داشت و محل دمیدن شیطان است؛ یعنى همان ابزارى كه با آن، امّتهاى گذشته و نسلهاى پیشین را فریفته است.
امیرالمؤمنین(ع) مردم را از اینكه تكبر دوران جاهلیت در دلهاشان مانده باشد، به شدت بر حذر مىدارند. همانها كه بر ارزشهاى خیالى و دور از حقیقت (مانند شجاعت نیاكان یا برترى نژادى و یا پیروزىهاى پدران گذشتهی خود) پاى مىفشردند. خوبان آنها كسانى بودند كه آبرسانى به حاجیان را سند افتخار خویش مىدانستند.[19]
ریشه همه اینها به یك نوع «خود بزرگبینى» برمىگردد؛ از این رو امام(ع) همان را آغازى نامبارك براى رویش دشمنىها معرفى فرمودند؛ چرا كه هر یك از دو دستهاى كه با هم درگیرى لفظى پیدا كرده و به بیان فضایل خود پرداختهاند، مىكوشند امتیازهاى طرف مقابل را تحتالشعاع قرار دهند. با وجود چنین زمینهاى، همواره دشمنى به رشد فزاینده خود در اجتماع ادامه خواهد داد و شیطان ـ همان دشمن قسمخورده ـ نیز همچون كسى كه به بادكنكى مىدمد، امور واهى را در نظر آنان جلوه مىدهد و به حساسیت در برابر مسائل بىارزش ترغیبشان مىكند؛ همانگونه كه نسلهاى گذشته را اینچنین فریب داد و ایجاد زمینههاى تكبر و نخوت در دلهایشان، شعلههاى اختلاف و كشمكش را در بین آنها برافروخت. تا آنجا كه امام(ع) در موردشان فرمودند:
1- با كنار گذاشتن تکبر چه نتایجی حاصل میشود؟
2- بهترین سنگر و نقطهی امن براى مقابله با ابلیس چیست؟ چرا؟
3- چرا امام(ع) خودبزرگبینی را آغازى نامبارك براى رویش دشمنىها معرفى فرمودند؟
[1]. اعتماد، همچون اتّكاء و اتّكال، تكیه دادن را گویند. صحاح، ج 2، ص 512.
[2]. مَسلحه (به فتح میم) به دو معنا آمده است: یكى، به معناى مرز و محل دیدهبانى، و جایى كه بیم حمله دشمن مىرود و دیگرى: جمعیتى داراى سِلاح و مجهّز (تاج العروس، ج 6، ص 478 ـ 479). بنابراین ممكن است غیر از آنچه در متن به عنوان ترجمه عبارت ذكر شد، در معناى آن گفت: فروتنى را همچون سپاهى گران علیه ابلیس به كار بندید.
[3]. مرحوم خلیل، رَجْل را جمعیتى پیاده (نظام) معنا كرده و همچون رَكْب كه جمع راكب به معناى سواران است دانستهاند. العین، ج 6، ص 102.
[4]. مانند: ص (38)، 82.
[5]. «سِوى» در اینجا، همچون استثنا منقطع است؛ یعنى این یك برترى خدادادى نبود؛ بلكه تنها یك خودبزرگبینى بود. منهاج البراعه، ج 11، ص 293.
[6]. برافروختن آتش.
[7]. مرحوم طبرسى در آیه 31 مائده در مورد جمله «أَصْبَحَ مِنَ النّادِمِینَ»، پشیمانى قابیل را همچون فردى دانستهاند كه از «سر درد» بعد از میگسارى ناراحت است و نه از اصل شرب خمر. پشیمانىِ او هم از كشتن برادرش هابیل، به گونهاى نبود كه (در پیشگاه خداى مهربان) «توبه» محسوب شود. (مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 286). مرحوم شیخ طوسى هم نقل قول فرمودهاند كه پشیمانى او به سبب پیامدهاى دنیایى این عمل زشت بوده است و اگر به نحو صحیح توبه مىنمود مقبول خداى توبهپذیر بود و استحقاق پاداش پیدا مىكرد. التبیان، ج 3، ص 501.
[8]. مرحوم خوئى در شرح نهجالبلاغه به جنبههاى عاطفى عمیق برخاسته از كانون پرمهر مادر اشاره كرده و آوردهاند: «انما قال «ابن امه» مع كونهما من اب و أمّ لان الاخوین مع اُمّ اشد حنواً ومحبة وتعاطفاً من الاب لان الامّ هى ذات الحضانة والتربیة...». منهاج البراعه، ج 11، ص 292.
[9]. بحارالانوار، ج 74، ص 204؛ و ر.ك: ج 71، ص 258؛ ج 77، ص 166 و ج 100، ص 7 و 23.
[10]. مائده (5)، 27.
[11]. همان.
[12]. در لغت، «أمعنَ فی...» براى مبالغه به كار مىرود. ر.ك: لسان العرب، ج 13، ص 146.
[13]. اهل لغت، براى بغى دو معناى نیك و بد مطرح كردهاند: اگر انسان از عدالت فراتر رفته و احسان كرد، یا پس از واجبات به مستحبات پرداخت، معناى خوب گذشتن از حدّ است، و اگر از حق گذشته و به باطل یا مشتبه روى آورد (مانند همین عبارت حدیث)، معناى زشت آن است. ر.ك: راغب اصفهانى، مفردات ماده بغى.
[14]. «صارح بِما فی نَفْسِهِ: أَبْداهُ و اَظْهَرَهُ». (تاج العروس، ج 6، ص 536). بنابراین مُصارَحه، به معناى آشكار كردن «پنهانىهاى دل» است.
[15]. نصب به معناى دشمنى كردن است. مجمع البحرین، ج 2، ص 173.
[16]. شنئان، به معناى به دل گرفتن دشمنى دیگران است. مرحوم طبرسى در توضیح لغوى این كلمه آوردهاند: «شئنتٍ الرجل اشنأه... شنئاناً: ابغضته». مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 236.
[17]. قرن، اهل زمان خاصى را گویند كه پیامبر یا دانشمندى بسیار برجسته در میان آنها باشد ـ چه كم باشند چه زیاد ـ ریشه آن نیز، به معناى نزدیك بودن است؛ چرا كه آنان در برههاى از زمان به یكدیگر نزدیك هستند. همان، ج 6، ص 298.
[18]. «القرون الخالیة»، به معناى نسلهاى گذشته است؛ از این رو جمله خَلا قرنٌ؛ یعنى نسلى گذشت. لسان العرب، ج 4، ص 208.
[19]. خداى تعالى در آیه 19 سوره توبه، به برتر بودن ویژگىهاى حضرت امیر مؤمنان(ع) بردارندگان اینگونه افتخارات اشاره فرموده است.