کد مطلب: ۵۳۹۱
تعداد بازدید: ۴۴۴
تاریخ انتشار : ۲۲ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۹
توسل | ۱۰
«فعل» خدا و صدور اشیاء از خدا، بصورت یک «نظام» و تشکیلات مرتّبی در جریان است و فاعلیّتهائی که در داخل این نظام، انجام میشود، عین همان فاعلیّت خدا، حالق کلّ جهان است که از آن، در لسان قرآن، تعبیر به «اِذْن الله» می‌شود.

بخش دوّم: طرح شبهات و پاسخ به آنها | ۴


در تعبیرات قرآن حیکم در این زمینه بیندیشیم


بر اساس همین «نظام طولی» خلقت است که می‌بینیم قرآن کریم، فعل واحدی را گاه، به خدا نسبت میدهد و گاه دیگر، به فرشتگان. و احیاناً کاری را در عین اسناد به انسان، اسناد به خدا داده و از انسان، نفی میکند! مثلاً میفرماید: «وَ ما رَمَیتَ اِذْ رَمَیتَ وَلكِنَّ اللهَ رَمی».[1]
یعنی: «هنگامیکه تو (این نبیّ مکرّم) پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی و لیکن، خدا پرتاب کرد».
چنانکه می‌بینیم، جمله‌ی «اِذْ رَمَیْتَ»، اثبات «رَمْی»، برای رسول خدا کرده و جمله‌ی «ما رَمَیْتَ»، نفی «رَمْی» از آنحضرت میکند: و جمله‌ی «الله رَمی» عیناً همان «رَمْی» را برای خدا اثبات مینماید. یعنی، در عین اثبات «فاعلیّت» برای انسان، نفی «استقلال» از وی کرده و در همان «فعل»، خدا را فاعل «مستقلّ» و «بالذّات» ارائه مینماید.
و همچنین، در موردی، کار «قبض ارواح» را به خدا نسبت داده و میفرماید:
اللهُ یتَوَفَّى الْاَنْفُسَ حینَ مَوْتِها...؛[2]
«خدا، جانها را میگیرد در موقع مرگشان».
و در مورد دیگر، همان کار را به «ملک‌الموت» اسناد میدهد و میگوید:
قُلْ یتَوَّفاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذی وُكِّلَ بِكُمْ....؛[3]
«بگو، ملک الموت که موکّل بر شما است (جان) شما را میگیرد».
و در جای دیگر: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا....»؛[4]
«همینکه مرگ به سراع یکی از شما آمد، فرستادگان ما (جان) او را میگیرند».
گاه میفرماید: «یدَبِّرُ الْاَمْرَ مِنَ السَّماءِ اِلَى الْاَرْضِ....؛[5]
«کار را خدا تدبیر کرده و از آسمان، به زمین، نازل میکند».
و گاهی می‌گوید: «فَالْمُدَبِّراتِ اَمْراً؛[6] «قسم به فرشتگان تدبیر کننده‌ی کار».
یک جا، فرود آوردن «وحی» و انزال قرآن را به حضرت «روح‌الامین(ع)» نسبت داده و میفرماید:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمینُ عَلی قَلْبِکَ....؛[7]
«قرآن را، روح الامین، بر قلب تو نازل کرده است».
و در جای دیگر، به ذات اقدس خدا نسبت میدهد و میگوید:
اِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا عَلَیكَ الْقُرْآنَ تَنْزیلاً؛[8]
«حقیقت آنکه ما، قرآن را بر تو نازل کرده‌ایم».
سرّ مطلب، همان است که بیان شد؛ یعنی «فعل» خدا و صدور اشیاء از خدا، بصورت یک «نظام» و تشکیلات مرتّبی در جریان است و فاعلیّتهائی که در داخل این نظام، انجام میشود، عین همان فاعلیّت خدا، حالق کلّ جهان است که از آن، در لسان قرآن، تعبیر به «اِذْن الله» میشود که میفرماید:
مَنْ ذَا الَّذِی یشْفَعُ عِنْدَهُ اِلاّ بِاِذْنِهِ؛[9]
«کیست آنکه در نزد او (در نظام خلق او) شفاعت کند (اثری از خود به وجود آورد) جز به (نیروی) اذن او؟».
هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُ اللهِ؛[10]
«آیا هیچ آفریننده‌ای جز خدا هست؟».
قُلِ اللهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ القَهّارُ؛[11]
«بگو، خدا است آفریننده‌ی هر چیزی، و او یگانه‌ای قهّار است (که سایه‌ی قدرت و سیطره‌اش بر کلّ جهان هستی گسترده و همه‌ی موجودات را تحت اداره و تدبیر قاهر خویش آورده است)».
امّا این «خلق» و این «اداره» و این «تدبیر» از طریق نظامی خاصّ، انجام می‌پذیرد؛ و هر «معلولی» به دنبال «علّت» خاصّ بخودش قرار میگیرد.
آری، خدا است که «توفّی انفس» و قبض ارواح مینماید: ولی بوسیله‌ی عزرائیل(ع) و اعوانش. و خدا است که روزی، به جمیع روزی‌خواران میرساند؛ «وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها»:[12] «هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر آنکه رزقش، بر عهده‌ی خدا است» امّا بوسیله‌ی میکائیل(ع) و انصارش.
خدا است که انزال «وحی» بر قلوب انبیاء علیهم السّلام مینماید؛ ولی بوسیله‌ی حبرئیل(ع) و اتباعش. و خدا است که باران می‌باراند و بادها می‌وزاند و زمین را زنده کرده و گیاهان را میرویاند؛ امّا، در پرتو وجود آفتاب و نور و حرارت در اندازه‌ی مخصوصش.[13]
بنابراین، بخوبی روشن است که وجود وسائط و اسباب و علل، بین خدا و موجودات جهان، هیچگونه منافاتی با خالقیّت و فاعلیّت مستقلّه‌ی خدا ندارد، و اصل مسلّم «لا خالق الاّ الله» و «لا رازق الاّ الله» و «لا مدبّر فی الخلق و الامر الاّ الله» و «لا محیی و لا ممیت الاّ الله» و خلاصه «لا مؤثّر فی الوجود الاّ الله» در کمال اِتقان و اصالت خود، ثابت و باقی است.
زیرا فاعل «مستقلّ» و «بالذّات»، در عالم، خدا است؛ و سایر موجودات، هر چه که هستند، عموماً فاعل «بالاذن» میباشند؛ و هر یک، بقدر اِمداد خدا و در محدوده‌ی اِعطاء حضرت «ربّ»، به کاری مأمور و در انجام آن، مأذون‌اند؛ و به مقتضای مخلوقیّتشان در هیچ آن و بقدر یک چشم بهم زدن نمیتوانند «استقلال» در «وجود» و «ایجاد» از خود داشته باشند و بپای خود بایستند.
چه آنکه به حکم عقل سلیم، «ممکن الوجود»، در حدّ ذات خود، عدم است و فاقد وجود. و لذا محال است که چنین وجودی، مبدء هستی باشد و کارِ «ایجاد» و «اِفناء» و «اِماته» و «احیاء»، از وی صادر گردد.
بلکه موجود «ممکن» (که ماسوی الله هر چه هست موجود ممکن است) حدوثاً و بقاءً، وجوداً و ایجاداً، ذاتاً و فعلاً، متّکی به خدا و نیازمند به «قیّوم» است.
قرآن حکیم نیز میفرماید:
اللهُ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ وَ هُوَ عَلی كُلِّ شَیءٍ وَكیلٌ؛[14]
«خدا، خالق هر چیزی است و او بر هر چیزی مدبّر و کارساز است».
اِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ؛[15]
«همانا روزی دهنده، خدا است که صاحب قوّت و توانا است».
وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَمْ یتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ یكُنْ لَهُ شَرِیكٌ فِی الْمُلْكِ وَلَمْ یكُنْ لَهُ وَلِی مِنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبیرًا؛[16]
«و بگو: سپاس آن خدای را که فرزندی نگرفته و در حکمروائی و سلطنت دارای شریک نمیباشد و برای وی، یار و یاور و همکاری که از روی ذلّت و ناتوانی مورد نیاز باشد، تحقّق ندارد. و او را بزرگ بدان بزرگ دانستنی (که به وصف درنیاید)».
امام صادق علیه السّلام میفرماید:
ضمن حدیثی امام صادق علیه السّلام به اسماعیل بن عبدالعزیز که اعتقادی غلوّ‌آمیز درباره‌ی آن حضرت داشته است میفرماید:
یا اِسْماعیلُ لا تَرْفَعِ الْبِناءَ فَوْقَ طاقَتِهِ فَینْهَدِمْ؛ اِجْعَلُونا مَخْلُوقینَ...؛[17]
«ای اسماعیل، ساختمان را بیش از طاقت پایه‌اش بالا مبر، که واژگون میگردد؛ ما را مخلوق قرار دهید».
یعنی وجود «امکانی» ما، طاقت این را ندارد که سازمان «خلاقیّت» و «رزّاقیّت» و «استقلال» در فعّالیّت را که از شئون وجود «واجبی» است، بر دوش ما بگذارید.
بلکه آنچه که شایسته‌ی مرتبه‌ی وجودی ما است این است که ما را در حدّ مخلوقیّت و مربوبیّت نسبت به خدا ربّ‌العالمین، نگه بدارید و آنگاه آنچه را که از ما صادر میشود، از شئون فاعلیّت «بِالاذن» متّکی به فعالیّت «بالذّات» خدا بشناسید.
آری، هر فعلی که از وسائط و اسباب و علل، صادر میشود، اوّلاً و بالذّات، از خدا میباشد؛ و ثانیاً و بالعَرَض، به وسائط و اسباب و علل، نسبت داده میشود؛ که یک لحظه انقطاع «فیض» از خدا، مساوی با نابودی ذوات اشیاء و انعدام فعّالیّتهای تمامی آنها.
البتّه فاعلهائی که وجودشان «ظلّ» وجود حقّ است، طبیعی است که فاعلیّتشان نیز، ظلّ فاعلیّت حقّ خواهد بود.
اینهمه عکس می و نقش مخالف که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
از باب تمثیل ناقص: هر عملی که از چشم و گوش و دست و پا و زبان و دیگر قوای ظاهر و باطن انسان، صادر میگردد، در عین حال که به خود انسان نسبت داده میشود، به اعضاء و قوای انسان نیز اِسناد داده میشود؛ و لذا میگوئیم: چشم من، دید و گوش من، شنید و دست من، نوشت؛ همچنانکه میگوئیم: من دیدم و من شنیدم و من نوشتم.
و رمز صحّت این دو اسناد، این است که قوای فعّاله‌ی انسان، در «طول» نفس ناطقه‌ی انسان، قرار گرفته‌اند و مجریان فرمان نفس، و به عبارت صحیحتر، مظاهر فعّالیّت نفس میباشند.
و این افعال، اوّلاً و بالذّات، از نفس، صادر میشوند و ثانیاً و بالعرض، به قوا، اِسناد داده میشوند.
و این، نفس ناطقه و خود انسان است که بوسیله‌ی چشم، می‌بیند و بوسیله‌ی گوش، می‌شنود و بوسیله‌ی دست، می‌نویسد.
و لذا قرآن حکیم میفرماید:
وَاللهُ خَلَقَكُمْ وَما تَعْمَلُونَ؛[18]
«شما را و آنچه را که انجام میدهید (و یا بتهائی را که می‌تراشید) خدا آفریده است».
در عین اینکه «اَعمال» انسانها را (که از جمله‌ی آنها همان اصنام منحوته و بتهای تراشیده‌ی دست بت‌پرستان است و به حکم سیاق آیات، مورد توجّه این آیه‌ی شریفه است) به خودشان نسبت داده و میگوید «وَ ما تَعْمَلُون» معذلک آفرینش و ایجاد آنها را به خدا اِسناد داده و میفرماید: «اَللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما....» «یعنی اعمال صادره‌ی از شما را هم، همچون خود شما، خدا آفریده است.[19]
تذکّر: بر صاحبنظران پوشیده نیست که مصدریّه بودن و یا موصوله بودن «ما» در افاده‌ی مطلب مذکور، فرق زیادی نمی‌کند. و ضمناً موضع تعلیلی داشتن آیه‌ی شریفه نسبت به آیه‌ی قبلش شمولِ اطلاقی را نسبت به جمیع اعمال انسان تأیید کرده و از تقیّد مراد به خصوص «اصنام» بیرون میآورد (دقّت شود).
و بهمین جهت است که آیات: «اَللهُ یَتَوَّفَی الْاَنْفُسَ»[20] و «یَتَوَفّیکُمْ مَلَکُ الْمَوتِ»[21] و «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»[22]. هیچگونه منافاتی با یکدیگر ندارند: زیرا همگی در واقع، یک «فعل» و یک «فاعلیّت مستقلّه» را نشان می‌دهند که در «نظامی» متشکّل از «فواعل طولیّه» به انجام میرسد.
و آن فاعل واحد مستقلّ، تنها ذات اقدس «الله» است که فعل واحد او، بصورت افعال کثیره‌ی صادر شده‌ی از فاعلهای متوالیه که پشت سر یکدیگر قرار گرفته‌اند، تجلّی مینمایند.
و همه، به افاضه و اشراق و امر تکوینی «حقّ»، انجام وظیفه میکنند و آنی، مستغنی از افاضه و اشراق آن «نُورُالسَّمواتِ وَ الْاَرْض» نمیباشند. بنابراین، نتیجه همان است که لا مؤثّر فی الوجود الاّ الله؛ و لا حول و لا قوّة الاّ بالله.


خودآزمایی


1- به چه دلیل، قرآن کریم فعل واحدی را گاه، به خدا نسبت میدهد و گاه دیگر، به فرشتگان؟
2- چرا وجود وسائط و اسباب و علل، بین خدا و موجودات جهان، هیچگونه منافاتی با خالقیّت و فاعلیّت مستقلّه‌ی خدا ندارد؟
3- آنچه که شایسته‌ی مرتبه‌ی وجودی امامان(ع) است، به چه صورت می‌باشد؟

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]ـ سوره‌ی انفال، آیه‌ی ۱۷.
[2]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۴۲.
[3]ـ سوره‌ی سجده، آیه‌ی ۱۱.
[4]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۶۱.
[5]ـ سوره‌ی سجده، آیه‌ی ۵.
[6]ـ سوره‌ی نازعات، آیه‌ی ۵.
[7]ـ سوره‌ی شعراء، آیه‌ی ۱۹۳.
[8]ـ سوره‌ی انسان، آیه‌ی ۲۳.
[9]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی ۲۵۵.
[10]ـ سوره‌ی فاطر، آیه‌ی ۳.
[11]ـ سوره‌ی رعد، آیه‌ی ۱۶.
[12]ـ سوره‌ی هود، آیه‌ی ۶.
[13]ـ البتّه آفتاب و نظائر آن از علل مادّی و زمانی که در «نظام عَرْضی» یعنی از لحاظ مرتبه‌ی وجود، در عرض معلولات خود قرار گرفته‌اند و تنها زمینه‌ی امکان وجود و شرط فَیضان هستی از ناحیه‌ی خالق را برای آنها فراهم میآورند، در اصطلاح فلاسفه، «علل اِعدادی» نامیده میشوند، نه «علل ایجادی».
[14]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۶۲.
[15]ـ سوره‌ی ذاریات، آیه‌ی ۵۸.
[16]ـ سوره‌ی اسراء، آیه‌ی ۱۱۱.
[17]ـ بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۲۷۹، حدیث ۲۲.
[18]ـ سوره‌ی صافّات، آیه‌ی ۹۶.
[19]ـ جمله‌ی «ما تَعْمَلُونَ» نفی «جّبر» و جمله‌ی «اَللهُ خَلَقَ»، نفی «تفویض» مینماید. یعنی: عمل انسان، معلول اراده و مشیّت خود انسان است؛ و با همین وصفِ معلول مشیّت انسان بودن، مخلوق خالق سبحان است. یعنی: خدا خواسته است که آن عمل، با خواست و مشیّت و اختیار انسان، تحقّق بپذیرد. «وَ ما تَشاءوُنَ اِلاّ یَشاءَ اللهُ...» (سوره‌ی انسان، آیه‌ی ۳۰) یعنی: «شما نمیخواهید مگر اینکه خدا بخواهد».
[20]ـ سوره‌ی زمر، آیه‌ی ۴۲.
[21]ـ سوره‌ی سجده، آیه‌ی ۱۱.
[22]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۶۱.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: