کد مطلب: ۵۳۹۶
تعداد بازدید: ۶۱۷
تاریخ انتشار : ۲۴ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۳:۴۶
بعثت؛ مشکات ایمان و عزت | ۳
امّی‌ منسوب به امّ است و «امّ» یعنی مادر و «امّی» یعنی کسی که درسی نخوانده و استاد و معلّمی به خود ندیده و از احدی اکتساب علم و دانش نکرده است و به همان بساطت که از مادر متولّد شده باقی‌مانده و در این عالم طبع، با هیچ مکتبی جز مکتب دامن مادر، آشنایی نداشته است!

بخش دوّم؛ بیّنات رسالت رسول اكرم(ص) | ۱


رسالت رسول اکرم(ص) همراه با بیّنات


در آیه‌ی دوّم از سوره‌ی جمعه خداوند متعال می‌فرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ.
در آیه‌ی اوّل همان سوره (جمعه) خداوند حکیم، ذات اقدس خود را به صفات کمال می‌ستاید:
یسَبِّحُ للهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ.[1]
تمام آنچه در آسمان‌ها و زمین است؛ خدا را تسبیح می‌کنند و با هستی خود، هستی خالق خود را و با صفات نیک خود، صفات کمال خالق خود را نشان می‌دهند.
خدایی که «مَلِک» است یعنی فرمانروای عالم است؛ «عزیز» است یعنی قدرتمند شکست‌ناپذیر است و «حکیم» است یعنی تمام افعالش بر اساس حکمت و برای نیل به هدف و مقصدی عاقلانه است.
از اینرو انسان به حکم عقل، خود را موظّف می‌داند در برابر آن خالق ملک عزیز حکیم؛ سر تسلیم فرود آورد و مطیع فرمان او گردد و برنامه‌ی زندگی خود را از او بگیرد تا به هدف و مقصد از خلقتش نائل شود و این برنامه که از آن، تعبیر به «دین» می‌شود، باید به وسیله‌ی رسول مبعوث از جانب حضرت خالق به دست انسان برسد؛ آن هم رسولی که برای اثبات رسالت خود دارای «بیّنه» و دلیلی روشن باشد؛ یعنی کار خارق‌العاده‌ای که از عهده‌ی بشر عادی بیرون است، انجام بدهد تا دلیل بر این باشد که او از طرف خالق جهان تأیید می‌شود و در ادّعای رسالت از سوی خدا، صادق است. خدا هم فرموده است:
لَقَدْ أرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ...[2]
ما به یقین، رسولان خود را همراه با بیّنات فرستاده‌ایم...
...وَ ما کانَ لِرَسُولٍ أنْ یَأتِیَ بِآیَةٍ إلاّ بِإذْنِ اللهِ...[3]
...و هیچ رسولی جز به اذن خدا قادر نیست آیت و بیّنه‌ای بیاورد...


امّی بودن رسول اکرم(ص) بیّنه‌ای روشن


از جمله بیّنات حضرت رسول خاتم(ص) امّی بودن آن حضرت است که خداوند حکیم آن را در کنار رسالت و نبوّت آن جناب قرار داده و فرموده است:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ...[4]
آن کسانی [رستگارند] که از رسول نبیّ امّی تبعیّت می‌کنند...
و در واقع «امّی‌ بودن» آن حضرت را دلیل بر رسول و نبیّ بودنش قرار داده است و در معنای امّی وجوه متعدّدی ذکر شده اوّل اینکه منسوب به امّ القُری یعنی مکّه است و «امّی» یعنی مکّی که زادگاه و خاستگاهش مکّه است. دوّم اینکه منسوب به امّت است یعنی از میان توده‌ی مردم برخاسته و به اصطلاح امروز، «مردمی» است و طاغوتی نیست. ولی این دو وجه، صلاحیّت این را ندارند که در کنار نبوّت و رسالت ذکر شوند و دلیل بر صحّت آن دو منصب آسمانی باشند.
وجه سوّمی که منطقی و عقلانی به‌نظر می‌رسد اینکه امّی‌ منسوب به امّ است و «امّ» یعنی مادر و «امّی» یعنی کسی که درسی نخوانده و استاد و معلّمی به خود ندیده و از احدی اکتساب علم و دانش نکرده است و به همان بساطت[5] که از مادر متولّد شده باقی‌مانده و در این عالم طبع، با هیچ مکتبی جز مکتب دامن مادر، آشنایی نداشته است! و در نتیجه تمام علوم و دانش‌هایش از طریق وحی و افاضات حضرت ربّ‌العالمین به او رسیده است و او هر چه دارد از علوم و معارف غیر قابل اِحْصاء[6] از مکتب «عَلَّمَهُ شَدِیدُالْقُوی»؛[7] و آموزشگاه «عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ ...»؛[8] فراگرفته است و بسیار روشن است که این معنای از «امیّ» صلاحیّت این را دارد که در کنار عنوان رسول و نبیّ قرار گیرد و دلیل بر صحّت ادّعای رسالت و نبوّت باشد. زیرا فردی که در یک محیط عاری از علم و فرهنگ و تمدّن زندگی کرده و در تمام مدّت عمرش تا سنّ چهل سالگی نه کتابی خوانده نه مکتبی رفته و نه معلّمی داشته است، ناگهان سخنانی سرشار از علم و دانش بر زبانش جاری گردد و کتابی مشحون از علوم و معارف توأم با قوانین جامع زندگی به عالم عرضه کند، در این صورت است که هر عقل سلیم عاری از لجاج و عناد پی می‌برد که این یک جریان خارق‌العاده و بیرون از مقتضیات عالم مادّه و طبیعت است؛ هیچگاه عالم طبیعت نمی‌تواند در دامن خود یک فرد امّی ـ یعنی درس‌نخوانده‌ی ـ عالم و معلّم بپروراند! تنها راه توجیهش اثبات مسأله‌ی وحی و نبوّت و ارتباط با عالم ماوراء طبیعت است!


چرا پیروی از پیامبر(ص) امری عقلایی است؟


خداوند حکیم پس از اینکه خود را به عنوان ملک قدّوس عزیز حکیم معرّفی می‌کند، می‌فرماید:
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ.
آن خداست که در میان امّی‌ها و درس نخوانده‌ها [که فاقد همه‌گونه کمالات بودند] از خودشان [نه از خارج محیطشان، فی الامّییّن من الامّییّن] رسولی را برانگیخت که:
یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ.
آیات آسمانی خدا را بر آنها بخواند و آنها را [ازآلودگی‌های اخلاقی و عملی] پاکیزه گرداند و به آنها کتاب و حکمت تعلیم کند.
(دانستنی‌ها و معارف عقلانی یادشان بدهد و بایستنی‌ها و مقرّرات زندگی صحیح انسانی را به آنها بیاموزاند) یعنی این توهّم برای کسی پیش نیاید که پیامبر هم بشری همانند دیگران است و پیروی از او خلاف حکم عقل است آنگونه که خدا از قول مشرکان نقل می‌کند:
فَقالُوا أ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إنَّا إذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ.[9]
گفتند: آیا ما پیروی کنیم از یک فرد بشری که از جنس خود ماست؟ در این صورت به گمراهی و جنون افتاده‌ایم.
البتّه این حرف در حدّ خود حرف درستی است! زیرا تبعیّت بشر، از بشری همانند خود، خلاف منطق عقل است! امّا جوابش همان است که قرآن فرموده است:
قُلْ إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی إلَیَّ...[10]
بگو: درست است من هم بشری همانند شما هستم، ولی بشری هستم که طرف وحی خدا قرار گرفته‌ام...!
من بشر مُوحَی الیه[11] هستم. من از خودم چیزی نمی‌گویم:
...إنْ أتَّبِعُ إلاّ ما یُوحَی إلَیَّ...[12]
وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی * إنْ هُوَ إلاّ وَحْیٌ یُوحَی.[13]
او از روی خواهش دل سخن نمی‌گوید! او گفتاری جز آنچه که به او وحی می‌شود ندارد و دلیل بر صدق این ادّعا، همان امّی‌ بودن اوست!


چرا پیامبر اکرم(ص) باید امّی باشد؟


سایر انبیاء(ع) آیتشان غیر کتابشان بود. حضرت موسی(ع) آیتش عصای مبدّل به اژدها بود و نه کتابش تورات؛ حضرت مسیح(ع) آیتش زنده کردن مرده‌ها بود و نه کتابش انجیل و لذا نیازی به امّی بودنشان نبود. امّا حضرت خاتم(ص) آیتش عین کتاب اوست؛ بنابراین اگر توانایی بر خواندن و نوشتن داشت، دستاویزی برای فتنه‌انگیزان می‌شد و متّهمش می‌کردند و می‌گفتند: این کتابی که به نام قرآن آورده، از جانب خدا نیست؛ بلکه از کتاب‌های پیشینیان خوانده و رونویسی کرده است و به عنوان وحی آسمانی تحویل مردم می‌دهد! چنان که قرآن نقل می‌کند که چنین تهمتی را به آن حضرت زدند:
وَ قالُوا أساطِیرُ الْأوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أ صِیلاً.[14]
گفتند: [اینها که این می‌گوید] همان افسانه‌های پیشینیان است که او آنها را رونویسی کرده و هر صبح و شام این کلمات بر او املا می‌شود.
با اینکه تاریخ قطعی زندگانی پیامبر اکرم(ص) نشان می‌دهد که در تمام مدّت عمرش کتابی نخوانده و خطّی ننوشته است، مع‌الوصف او را متّهم کردند که هر صبح و شام کتاب‌های پیشینیان را می‌خواند و از آنها رونویسی می‌کند! پس اگر واقعاً توانایی خواندن و نوشتن داشت، چه دستاویز شیطانی خطرناکی به دست توطئه‌گران می‌افتاد! چنان که خداوند حکیم می‌فرماید:
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ.[15]
تو قبل از نزول قرآن، هرگز کتابی را نمی‌خواندی و هرگز با دست خود چیزی نمی‌نوشتی و اگر چنین بودی یعنی خواندن و نوشتن داشتی آن کسانی که با تو دشمنی دارند و در صدد ابطال دعوت تو هستند از این راه ارتیاب و شکّ و تردید در دل‌ها ایجاد می‌کردند و قرآن را نتیجه‌ی مطالعه‌ی کتب پیشین و نسخه‌برداری از آنها قلمداد می‌کردند. این جمله‌ی: إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ؛ در آیه‌ی شریفه دلیل روشنی است بر اینکه پیامبر اکرم(ص) هم قبل از بعثت دارای سواد خواندن و نوشتن نبوده و هم بعد از بعثت؛ زیرا در هر دو صورت، زمینه‌ی ارتیاب[16] مبطلان فراهم می‌شد و پس از بعثت هم اگر می‌خواند و می‌نوشت، دستاویزجویان می‌گفتند: او قبلاً هم خوانا و نویسا بوده ولی اظهار نمی‌کرده و خود را امّی و درس‌نخوانده نشان می‌داده است.


آیا خواندن و نوشتن به خودی خود کمال است؟


اینجا توجّه دادن به این نکته لازم است: کسانی که نمی‌توانند این سخن را باور کنند که رسول الله الاعظم(ص) با داشتن تمام کمالات عالیه و عالم بودن به تمام علوم اوّلین و آخرین، توانای بر خواندن و نوشتن نبوده است؛ باید به این حقیقت توجّه کنند که:
اوّلاً خواندن و نوشتن به خودی خود کمالی نیست! آنچه کمال است، علم است؛ سواد خواندن و نوشتن مقدّمه‌ی علم است و در واقع مفتاح‌العلوم[17] و کلید گنجینه‌های دانش‌هاست و بسیار روشن است که اگر ما بخواهیم به علوم و دانش‌های عالمان و دانشمندان دست بیابیم چاره‌ای جز این نداریم که سواد خواندن و نوشتن بیاموزیم تا با خواندن کتاب‌ها علومی فراگیریم و با نوشتن و یادداشت کردن دانسته‌هامان به هنگام فراموشی به آنها مراجعه کنیم.
ما هم اکنون که مطالبی می‌گوییم اینها محصول پنجاه ـ شصت سال مطالعه‌ی کتاب‌های دیگران و مراجعه به یادداشت‌های خودمان است بنابراین سواد خواندن و نوشتن برای ما لازم است چون مقدّمه‌ی نیل به کمال است.
آدم بی‌سواد از همه‌ی علوم بی‌خبر و فاقد ارزش است امّا پیامبر اکرم(ص) که با وحی الهی، عالم به تمام علوم است، به طبع نیازی به خواندن نوشته‌های دیگران نخواهد داشت و چون طبق وعده‌ی خدا مصونیّت از نسیان و فراموشی یافته و خدا فرموده است:
سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی.[18]
ما آنگونه بر تو قرائت می‌کنیم [و از علوم آگاهت می‌سازیم] که هرگز نسیان و فراموشی به سراغت نیاید.
در این صورت آن حضرت نیازی به نوشتن و یادداشت کردن ندارد! آن کس که تمام گنجینه‌های جواهرات در اختیار اوست و هیچ دری به روی او بسته نیست، احتیاج به کلید ندارد؛ دنبال کلید گشتن برای او کاری لغو است و نامعقول. دنبال خواندن و نوشتن رفتن نیز برای رسول الله الاعظم(ص) که تکیه بر مسند (اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْیٌ یُوحَی)؛ زده است کاری لغو است و بی‌ثمر.
پس اوّلاً سواد خواندن و نوشتن به خودی خود کمال نیست بلکه مقدّمه‌ی کمال است، بنابراین آن کس که خودش واجد کمال است، طبعاً نیازی به مقدّمه نخواهد داشت تا بگوییم چگونه ممکن است رسول الله الاعظم که واجد تمام کمالات است؛ فاقد این کمال باشد؟ اصلاً سواد خواندن و نوشتن در مورد آن حضرت کمال نیست تا نداشتن آن نقصی به حساب آید!
ثانیاً فرض می‌کنیم سواد خواندن و نوشتن با قطع نظر از اینکه مقدّمه‌ی علم است، خودش برای همه کس حتّی برای پیامبر اکرم(ص) کمال است، اینک می‌گوییم خداوند حکیم که عطاکننده‌ی تمام کمالات است این کمال را به رسول مکرّمش عطا نکرده است تا زمینه‌ی ارتیاب برای مبطلان فراهم نگردد و آن حضرت را متهّم به مطالعه‌ی کتاب‌های پیشینیان و رونویسی از آنها نکنند.
آری، این کمال اَدْنی[19] را به‌منظور حفظ کمال اَعلا و رعایت مصلحت اَقوی[20] که مصون نگه داشتن قرآن از شکّ و ارتیاب مبطلان بوده به رسول اکرمش(ص) نداده و آن حضرت را ناتوان نسبت به خواندن و نوشتن آفریده است تا امّی بودنش برای همه کس محرز گردد و وحی مَحض بودن قرآن مجید ثابت شود.


خودآزمایی


1- چرا پیامبر اکرم(ص) باید امّی باشد؟
2- معانی مختلف امّی را ذکر کنید.
3- آیا خواندن و نوشتن به خودی خود کمال است؟
 

پی‌نوشت‌ها

 
[1]ـ سوره‌ی جمعه، آیه‌ی ۱.
[2]ـ سوره‌ی حدید، آیه‌ی ۲۵.
[3]ـ سوره‌ی رعد، آیه‌ی ۳۸.
[4]ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی ۱۵۷.
[5]ـ صافی و بی‌آلایشی و سادگی.
[6]ـ شمارش، آمارگرفتن.
[7]ـ معلّم او بس نیرومند است. سوره‌ی نجم، آیه‌ی ٥.
[8]ـ و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی، سوره‌ی نساء، آیه‌ی ١١٣.
[9]ـ سوره‌ی قمر، آیه‌ی ۲۴.
[10]ـ سوره‌ی کهف، آیه‌ی ۱۱۰.
[11]ـ وحی شده به سوی او.
[12]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی ۵۰.
[13]ـ پیامبر از روی هوی و هوس حرف نمی‌زند، سخن نمی‌گوید مگر وحیی که به او نازل می‌شود. سوره‌ی نجم، آیات ٣و ٤.
[14]ـ سوره‌ی فرقان، آیه‌ی ٥.
[15]ـ سوره‌ی عنکبوت، آیه‌ی ٤٨.
[16]ـ به شکّ و تردید افتادن.
[17]ـ کلید دانش‌ها.
[18]ـ سوره‌ی اعلی، آیه‌ی ٦.
[19]ـ پایین مرتبه.
[20]ـ قویتر، بالاتر.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: