حَتَّى أَعْنَقُوا[1] فِی حَنَادِسِ[2] جَهَالَتِهِ وَمَهَاوِی ضَلاَلَتِهِ،[3] ذُلُلاً عَنْ سِیَاقِهِ، سُلُساً[4] فِی قِیَادِهِ، أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِیهِ وَتَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَیْهِ، وَكِبْراً تَضَایَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ؛
(امّتهاى گذشته) در تاریكىهاى گمراهى شیطان شتاب گرفتند و با كمال ذلت و خوارى به آنچه وى آنها را به سوى آن فرا مىخواند گردن نهادند. و این همان عامل مشتركى بود كه در همهی آنها وجود داشت و قلبهاى آنها در طى نسلهاى پى در پى به همان سو گرایش داشت، تكبّرى كه خود موجب گرفتگى و ضیق صدر آنها مىگشت.[5]
معمولاً ساربانها، مركبها را به دو صورت مىراندند: یكى از پشت سر، با خواندن «حُدى» و امثال آن، و یكى با كشیدن مهار از جلو. امام(ع) پیروان شیطان را به این دو حالت تشبیه فرموده و با این بیان، تسلیم كامل آنها را در مقابل تمام نیرنگهاى وى ترسیم فرمودند. حضرت علت چنین انقیاد كاملى را وجود «روح تكبّر» دانسته و آن را بیمارى مشترك مخاطبان خود با تمام اقوام گذشته عنوان فرمودند؛ كبر و غرورى كه آنچنان در دلهاشان رشد كرده و ریشه دوانیده كه حتى جاى تنفس هم برایشان باقى نگذاشته است. آرى، شیطان با دستیابى به چنین روحیهی خطرناكى، راه نفوذ بسیار مناسبى در دلها یافته و اسباب شقاوت ابدى را فراهم مىكند.
*****
أَلاَ فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَكُبَرَائِكُمُ، الَّذِینَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَتَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَأَلْقَوُا الْهَجِینَةَ[6] عَلَى رَبِّهِمْ وَجَاحَدُوا اللهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ، مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ وَمُغَالَبَةً لِآلاَئِهِ؛
(حضرت در اینجا سایر مردم را كه مورد استهزا و تمسخر فخرفروشان قرار گرفتهاند، مخاطب ساخته و فرمودند:) كاملاً متوجه باشید و به شدت از پیروى و فرمانبردارى مهتران و (به ظاهر) بزرگانتان پرهیز نمایید، همانها كه ریشهی خود را (كه آبى گندیده بیش نبودند) فراموش كرده و مرتبهاى بالاتر از آنچه لایق هستند، ادعا نمودهاند و (با انتساب پستىهاى دگران به خداى تعالى) این فعل قبیح را به خدا منسوب دانسته و با انكار نعمتهاى فراوانى كه خالق مهربان در حقشان ارزانى داشته، با اراده حتمى حضرت حقتعالى از درِ گردنكشى وارد شده و الطاف بیكران او را كمرنگ و بىارزش قلمداد نمودهاند.
روشن است كه فخرفروشى گردنكشان، خود حاكى از وجود جمعیتى است كه این صفت زشت و شیطانىِ آنان را برمىتابند و عكسالعمل مناسبى نشان نمىدهند و به این ترتیب بستر مناسبى براى حركت ایشان در مسیر تباهى به وجود مىآوردند و امتیازاتى را كه آنان براى خود قائل هستند ـ چه واقعى و چه موهوم و خیالى ـ به رسمیت مىشناسند؛ در حالى كه اگر پاى چنین افراد سستعنصرى در میان نبود، هیچگاه تكبرى محقق نمىشد؛ چرا كه قوام این صفت شوم، اظهار بزرگى نسبت به دیگران است. و اگر «دیگرانى» در كار نباشند و همه یك دست باشند، زمینهی خودبرتربینى وجود نخواهد داشت.
بنابراین در جامعهاى كه تكبر وجود دارد، مردم دو دسته هستند: دستهاى كه امام(ع) در اینجا از آنها به «كُبَرا» یاد كرده است و به سبب ارزشهاى موهوم، خود را سر و گردنى از دیگران بالاتر مىپندارند. و دستهی دیگر كسانىاند كه متأسفانه به فخرفروشى آنان گردن مىنهند و همواره نمونههاى فراوانى از ایشان به وضوح مشهود بوده و هست؛ از این رو طرز لباس پوشیدن، اصلاح سر و صورت و حتى راه رفتنها در میان اقشارى از جوامع ـ به ویژه جوانان ـ بر اساس ژستى كه از فلان ستارهی معروف سینما، یا قهرمان فوتبال یا كشتى، و... دیده شده، دستخوش تغییرات فراوان و سریع مىشود، و این رهروان كوتاهفكر از چنین پیروى غیر منطقى و غلط بر خود بالیده و به لحاظ رعایت دقیق «مُد» غرق لذت و سرور مىگردند.
اینان نوعاً از طبقات مرفّه جامعه هستند، و رفاه و تمكّن بیشتر خود را ملاك برترى بر دیگران مىشمارند. آنان ریاست را هم حق خود مىپندارند و در مقابل از بقیهی مردم انتظار فرمانبرى و انقیاد كامل دارند. امروز هم مىبینیم كه در پیشرفتهترین و متمدنترین اقوام ـ به خیال خودشان ـ فقط پول حاكم است و بس؛ از این رو در انتخابات ریاست جمهورى اكثر نقاط جهان، چنین افرادى برندهی میدان هستند.
در جوامع مختلف، معیار شناخت قوت و ضعفْ متفاوت است؛ مثلاً در برخى جوامع قدیمى كه از سلاحهاى پیشرفته خبرى نبوده است، «قوت بدنى و زور بازو» ملاك بوده است و پهلوانترها در جامعه ارزشمندتر بودهاند؛ بنابراین شخص یا اشخاصى كه از نیروى فردى یا قبیلهاىِ بیشترى برخوردار بودهاند ـ با داشتن زمینهی روحىِ مورد بحث ـ همین ویژگى را دستآویزى براى به زیر فرمان كشیدن دیگران قرار مىدادند. بعدها كه «پول» به معناى رایج امروز آن در چند قرن اخیر ـ جایى براى خود دست و پا كرد، برترىجویان از آن همچون دستاویزى كارآمد بهره بردند و براى زیر سلطه بردن دیگران كوشیدند.
نكتهی قابل توجه آن است كه همواره تكبر پیشگان براى نیل به هدف نامقدس خود، سعى در زدودن «اعتماد به نفس» مردم داشتهاند تا از این رهگذر آنان از درون، ارزشى براى خود قائل نبوده و براى پذیرش سخن «بزرگترها» كاملاً آماده باشند. یكى از مناسبترین امورى كه آنها در این جهت به كار مىگیرند، تحقیر و تمسخر در ابعاد و شكلهاى مختلف و حساب شده است. قرآن كریم در فرازى از نقل داستان حضرت موسى ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ بیان مىفرماید كه فرعون، مزیّن نبودن حضرت به زیور آلات طلا و لكنت زبان پیش از رسالت آن بزرگوار[7] را وسیلهاى براى بىارزش جلوه دادن ایشان در نظر مردم قرار داده بود و در مقابل، به موقعیت شاهانهی خود مىبالید و آن را معیارى براى حقانیت مىشمرد. قرآن كریم تمكین مردم در برابر فرعون و پذیرش ستم وى را به بىمقدار دانستن آنها مستند فرموده و آنان را به سبب داشتن چنین ویژگىهاى نكوهیدهاى فاسق شمرده است:
وَنادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْكُ مِصْرَ وَهذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلا تُبْصِرُونَ * أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلا یَكادُ یُبِینُ * فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِكَةُ مُقْتَرِنِینَ * فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِینَ.[8]
كتاب الاهى این طبقهبندى غلط اجتماعى را بارها مطرح فرموده و مخاطبان خود را از پىآمدهاى خطرناك آن بر حذر داشته است؛ گاه از كلمه «ضعفاء»[9] استفاده شده و گاه مشتقات این ماده از باب استفعال به كار رفته است؛[10] چنان كه در مقابل نیز، گاه سخن از «كبراء»[11] به میان آمده و زمانى نمایاندن چهره زشت آنان به عهدهی واژه «استكبار»،[12] گذاشته شده است.
ممكن است پرسیده شود: آیا طبقه ضعیف در مفاسد اجتماعى نقش دارند، و بخشى از گناه حاكمان ستمگر به دوش آنها هست یا نه؟
بعید نیست افرادى با نظر ابتدایى آنها را تبرئه كرده و همهی گناه را بر دوش طبقه مستكبر و زورگو بگذارند؛ چرا كه ستمگران، پیشگامان مفاسد اجتماعىاند و طبقهی ضعیف را به دنبال خود مىكشند.
قرآن كریم از استمرار این طبقهبندى ـ استكبار و استضعاف ـ تا جهنم خبر مىدهد و با توجه دادن مردم به «بیزارى جستن» پیروانِ سبكمغز از سران تبهكار، به دنبال تبرّى آنان از پیروان، ایشان را از عواقب شوم و زشت تبعیت كوركورانه برحذر مىدارد:
إِذْ تَبَرَّأَالَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ * وَقالَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَمِنْهُمْ كَما تَبَرَّؤُا مِنّا كَذلِكَ یُرِیهِمُ اللهُ أَعْمالَهُمْ حَسَراتٍ عَلَیْهِمْ وَما هُمْ بِخارِجِینَ مِنَ النّارِ.[13]
در مقابل، استكبارپیشگان در پاسخ پیروان كوتاهفكر خود منطق شیطان را به كار برده و با اشاره به تسلط نداشتن خود بر آنها، كار خود را در وسوسه و اغواگرى منحصر مىكنند.[14] مستضعفان پس از نومیدى از این مجادله، دستى را كه مىبایست در دنیا به سوى خدا دراز مىكردند، بلند كرده و عذاب دوچندان را براى آنان مىطلبند.[15] پاسخى كه از خداى تعالى دریافت مىكنند، از دوچندان بودن كیفر هر دو گروه حكایت مىكند: «لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِنْ لا تَعْلَمُون».[16]
شاید بهترین وجهى كه مفسران در بیان وجه دو برابر بودن عذاب هر دو گروه ذكر فرمودهاند؛ این باشد: علاوه بر پیمودن راه كفر و عصیان كه گناه مشترك مستكبران و مستضعفان است، گناه اختصاصى دسته اول، تلاش براى گمراه كردن و ایجاد زمینه غفلت از یاد خدا در جامعه است، و گناه اختصاصى دسته دوّم، حالت تسلیم و انقیاد، و گرم كردن بازار متكبران است؛ چرا كه اگر اینان زیر بار زور نمىرفتند و ظلمستیزى پیشهی خود مىكردند، قهراً بزرگان خیالى به قدرتى شیطانى دست نمىیافتند و جُرم «اغواگرى»شان استمرار نمىیافت؛ از این رو همان گونه كه عدهاى بازخواست مىشوند كه چرا ستم كردید، دستهی دیگر مخاطب این پرسش هستند كه چرا با ظلمپذیرى، بازار ستمگران را رونق بخشیدید؟
1- امام(ع) پیروان شیطان را به کدام حالتها تشبیه فرموده و با این بیان چه چیزی را ترسیم فرمودند؟
2- دو دسته مردم در جامعهاى كه تكبر وجود دارد، را نام ببرید.
3- تكبرپیشگان همواره براى نیل به هدف نامقدس خود، چه کار میکردند؟
[1]. عَنَق، در لغت نحوه خاصى از سرعت در پیمودن راه را گویند. ر.ك. مصباح المنیر، ص 432.
[2]. الحِندِس، شب بسیار تاریك و ظلمانى. صحاحاللغه، ج 3، ص 916.
[3]. مهاوى جمع مهواة، به معناى محل سقوط است. در لغت، «هَوِىّ» سریعاً سقوط كردن، و هُوِىّ به سرعت بالا رفتن است. «الهاویة» هم از اسامى جهنم است و عبارت است از هر پرتگاهى كه عمق آن پیدا نیست. تهذیب اللغه، ج 6، ص 259.
[4]. روان و مطیع. مصباح المنیر، ص 285.
[5]. «فَمَنْ یُرِدِ اللهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإسْلامِ وَمَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً كَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ كَذلِكَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لا یُؤْمِنُون»؛ انعام (6)، 125.
[6]. بیان كردن عیوب. لسان العرب، ج 15، ص 42.
[7]. مجمع البیان، ج 9 و 10، ص 78.
[8]. زخرف (۴۳)، آیات ۵۱ ـ ۵۴.
[9]. ابراهیم (14)، 21 و غافر (40)، 47.
[10]. سبأ (34)، 31 ـ 33.
[11]. احزاب (33)، 67.
[12]. ابراهیم (14)، 21؛ سبأ (34)، 31 ـ 33 و غافر (40)، 47.
[13]. بقره (2)، 166 ـ 167.
[14]. گفتوگوى شیطان با تبهكاران در آیه 22 سوره ابراهیم بیان شده است. همچنین توجه به گفت و گوى دو طبقه پیشوایان گمراهى و پیروانشان در جهنم ضرورى است. براى نمونه: «وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ یَتَساءَلُونَ * قالُوا إِنَّكُمْ كُنْتُمْ تَأْتُونَنا عَنِ الْیَمِینِ * قالُوا بَلْ لَمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِینَ * وَما كانَ لَنا عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ كُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ * فَحَقَّ عَلَیْنا قَوْلُ رَبِّنا إِنّا لَذائِقُونَ * فَأَغْوَیْناكُمْ إِنّا كُنّا غاوِینَ * فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِكُونَ * إِنّا كَذلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِینَ». صافات (37)، 27 ـ 34؛ اعراف (7)، 38؛ سبأ (34)، 31 ـ 33؛ ص (38)، 56 ـ 64؛ شعراء (26)، 96 ـ 102 و...
[15]. اعراف (۷)، ۳۸.
[16]. همان.