بخش دوّم؛ بیّنات رسالت رسول اكرم(ص) | ۲
چرا برخی امّیبودن پیغمبر(ص) را باور ندارند؟
از اینرو پی میبریم استبعادی[1] که بعضی از بزرگان در این باب فرمودهاند، بجا نیست گفتهاند:
«وَ کَیْفَ لا یَعْلَمُ مَنْ کانَ عالِماً بِعُلُومِ الاَوَّلینَ وَ الاخِرِینَ اَنَّ هذِهِ النُّقُوشَ مَوْضُوعَةٌ لِهذِهِ الْحُرُوفِ وَ مَنْ کانَ یَقْدِرُ بِاقْدارِ اللهِ تَعالی لَهُ عَلی شَقِّ الْقَمَرِ بَلْ وَ اَکْبَرِ مِنْهُ کَیْفَ لا یَقْدِرُ عَلی نَقْشِ الْحُرُوفِ وَ الْکَلِماتِ عَلَی الصَّفائِحِ وَ الْاَلْواحِ».[2]
چگونه ممکن است باور کرد کسی که عالم به تمام علوم اوّلین و آخرین است نداند این خطوط به معنای این حروف است؟! مثلاً نداند این خطّ عمودی «ا» به معنای «الف» است و این خطّ افقی «ب» به معنای «با» و این خط منحنی «د» به معنای «دال» است و کسی که میتواند با اشارهی انگشت خود کرهی ماه را در آسمان دو نیمه کند و شَقّالقمر بنماید چگونه او نمیتواند خطوط [ا ـ ب ـ د ـ و ...] را روی صفحهی کاغذ یا لوحی [ایجاد کند]؟
در جواب عرض میکنیم: آری، همان قدرت قهّار خداوندی که به رسول مکرّمش قدرت شقّالقمر داده و او را توانای بر این کرده که با اشارهی انگشتش کرهی ماه را دو نیمه کند همان قدرت قهّار خداوندی، توانایی ایجاد خطّ ا ـ ب ـ و ـ د را روی یک صفحهی کاغذ به او نداده است و همین، خود، اعجاز و خَرق[3] عادت است و شاهد روشنی است بر اینکه پیامبر از خود چیزی ندارد!
در تمام جزئیّات از حرکات و سکناتش، مقهور ارادهی خالقش است. آن خدایی که به رسول گرامیاش چنان احاطهی علمی داده که با نگاه به چهرهی هر کسی افکار و اندیشههای درونش را میخواند و از وقایع گذشته و آیندهی زندگیش خبر میدهد، در عین حال همان خدا، او را از خواندن یک صفحهی نوشتهی مشتمل بر خطوط ا ـ ب ـ د ـ و... ناتوان ساخته است تا امّی بودنش بر همه کس ثابت گردد و از امّی بودنش، وحی بودن قرآن ثابت گردد و به وسیلهی قرآن سعادت ابدی عالم انسان تأمین شود.
کمال پیامبر در امّی بودن اوست
آری، سعادت ابدی انسان در گرو افتادن وی به دامن «وحی» آسمانی قرآن است و «اثبات» وحی آسمانی بودن قرآن نیز در گرو «امّی بودن» آورندهی قرآن است از این رو نتیجه میگیریم که «امّی بودن» پیامبر خاتم(ص) سبب سعادت ابدی انسان و توانایی بر خواندن و نوشتن آن حضرت سبب هلاکت ابدی انسان است.
بنابراین میبینیم که خداوند حکیم امّی بودن رسول اعظمش(ص) را همدوش با رسالت و نبوّت آن حضرت قرار داده و فرموده است:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ...
پس باورمان شد که امّی بودن برای ما افراد بشر عادی نقص و عیب است و نقص و عیب بزرگی هم هست ولی همان امّی بودن برای شخص پیامبر خاتم(ص) که کارش تأمین حیات ابدی و سعادت سَرمدی عالم انسان است، شرف و کمال است و شرف و کمال بزرگی هم هست.
این جمله هم از ابن خلدون دانشمند بزرگ معروف است؛ او میگوید:
«وَ قَدْ کانَ(ص) اُمِّیَّاً وَ کانَ ذلِکَ کَمالاً فِی حَقِّهِ وَ بِالْنِسْبَةِ اِلَی مَقامِهِ الشَّریف... وَ لَیْسَتِ الاُمِّیَّةُ کَمالاً فِی حَقِّنا نَحْنُ اِذْ هُوَ مُنْقَطِعٌ اِلَی رَبِّهِ».
پیامبر اکرم(ص) امّی بود و این خصیصه در حقّ او و نسبت به مقام شریفش کمال است! امّا امّی بودن برای ما کمال نیست بلکه نقص فاحش است و بر اساس همین حکمت است که خداوند حکیم، قریحهی شاعری هم به رسول مکرّمش(ص) نداده و صریحاً فرموده است:
«وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما یَنْبَغِی لَهُ...»[4]
ما به او شعر تعلیم نکردهایم و شایستهی او هم نیست که شاعر باشد...
البتّه کسی که کتاب حکمت آورده و میخواهد از مجرای کلام خود، بشر را با واقعیّت محض عالم کون آشنا سازد، باید قلب مقدّس و فکر مطهّرش از نقیصهی نیروی تخیّل که ابزار لاینفکّ شاعر است، منزّه باشد و دستگاه خیالبافی و نیروی تزیین مفاهیم با تخیّلات کذبآمیز و قدرت شعرسازی که اوج کمالش در دروغپردازی و به قول نظامی، اَکذب[5] آن احسن آن است یعنی دروغترین آن، نیکوترین آن است! اساساً در ساختمان وجود اقدس رسول الله که (لَهُ دَعْوَةُ الْحَق)؛ است از طرف خالقش قرار داده نشده باشد! در این صورت است که هم روح مقدّس آن پیامآور آسمانی از آلودگی به تخیّل در امان میماند و هم مردم وقتی دانستند که آن جناب اصلاً قریحهی شاعری ندارد، با کمال آرامش خاطر به گفتار سراسر حکمتش میگرایند و جز حقیقت محض و واقعیّت صِرف، مَحْمِلی برای کلامش نمییابند و مطمئن میشوند که:
...إنْ هُوَ إلاّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ.[6]
...این آیات جز یادآوری و قرآن روشنگر نیست.
رسول اکرم(ص) مستجمع جمیع کمالات
حاصل اینکه خداوند حکیم، تمام کمالات علمی و عملی را به رسول مکرّمش(ص) عنایت فرموده است به استثنای سه خصیصه «خواندن خطّ» و «نوشتن خطّ» و «سرودن شعر» که برای پاک نگه داشتن دامن قرآن از اتّهام به اینکه وحی آسمانی نیست بلکه برگرفته از کتابهای پیشینیان و استنساخ و رونویسی کردن از آنهاست و همچنین برای منزّه ساختن آن از تخیّلات شاعرانه، خداوند نه توانایی خواندن و نوشتن به رسول گرامیش(ص) داده و نه توانایی شعر گفتن! پس میتوان گفت: گاهی ندانستن و آگاه نبودن از یک حقیقت، سبب وصول انسان به کمال اعلایی میشود!
شجاعت بینظیر مولای متّقیان امام علی(ع)
در شبی که مشرکین مکّه برای کشتن پیامبر اکرم(ص) چهل نفر ـ به اصطلاح امروز ـ تروریست از قبایل عرب برگزیدند که خانهی پیامبر(ص) را محاصره کرده و نصف شب به داخل خانه بریزند و آن حضرت را قطعهقطعه کنند، رسول اکرم(ص) از جانب خدا مأمور شد آن شب علیّ امیرالمؤمنین(ع) را در بستر خود بخواباند و خودش از مکّه به سوی مدینه هجرت کند. حال ما میپرسیم: آیا امیرالمؤمنین(ع) آن شب که چهل شمشیر آماده برای فرود آمدن بر آن بستر بود میدانست که کشته نخواهد شد یا نمیدانست؟ اگر میدانست، پس خوابیدن در بستر پیامبر، آن شب برای او افتخاری به حساب نمیآمد و جانبازی و فداکاری نامیده نمیشد! من هم اگر بودم و علم به کشتهنشدن داشتم میخوابیدم؛ ولی شرف و کمال علیّ امیر(ع) آن شب در همین بود که نمیدانست عاقبت کار این بستر که در مَعرض فرود آمدن شمشیرهایی آخته و عریان است چه خواهد شد؛ بلکه بر حسب جریان عادی اطمینان به کشته شدن داشت و لذا وقتی رسول خدا(ص) فرمود: علی تو باید در بستر من بخوابی و من بروم، او با چهرهی شاداب به رسول(ص) عرض نمود:
(رُوحِی لِرُوحِکَ الْفِداء نَفْسِی لِنَفْسِکَ الْوِقاء).
روحم فدای روح تو و جانم سپر بلای جان تو!
و با خوابیدن در آن بستر، خود را با لب خندان به آغوش مرگ انداخت و زبان حالش این بود:
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی / تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
در نتیجه این شد فداکاری و جانبازی در راه حقّ که خدا در آسمانها و میان فرشتگان به این کار علی(ع) مباهات کرد و آیه در شأنش نازل شد که:
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ...[7]
در میان مردم کسی هست که جان خود را با رضا و خشنودی خدا مبادله میکند...
این کمال و شرف برای علیّ امیرالمؤمنین(ع) از آنجا حاصل شد که علم به پایان کار آن شبش نداشت.
آری، اولیای خدا کمالاتشان ذاتی نیست بلکه موقوف به اذن و اعطاء خداوند است. اگر خدا از روی مصلحتی پرده مقابل چشم قلبشان بیفکند، از چیزی آگاه نمیشوند و اگر پرده را بردارد، از همه چیز آگاه میگردند.
ذاتینبودن کمالات اولیای خدا
دربارهی رسول خدا(ص) نیز وقتی خدا پرده از مقابل چشم دلش بردارد، عالم به علوم اوّلین و آخرین میگردد و از عرش تا فرش، زیر نگین دانایی و تواناییش درمیآید! امّا اگر روی حکمت و مصلحت مصونیّت دادن به حیثیّت وحیانی قرآن از ارتیاب مبطلان[8] پرده روی دیدش بیفکند، طوری میشود که از شناختن حروف الفبا روی صفحهی کاغذ و از نوشتن آن روی صفحه ناتوان میگردد و میگوید:
قُلْ لَوْ شاءَ اللهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أ فَلا تَعْقِلُونَ.[9]
بگو: [من کمترین ارادهای از خودم دربارهی قرآن ندارم و] اگر خدا میخواست، من این آیات را بر شما [حتّی] تلاوت هم نمیکردم و خدا [از طریق من] شما را نسبت به این آیات آگاه نمیساخت [تا چه رسد به اینکه من این آیات را از روی نوشتهای بخوانم یا روی صفحهای بنویسم].
من سالها پیش از این قرآن، در میان شما زندگی کردهام و هیچگاه اینگونه سخنان در مدّت عمرم از من نشنیدهاید. اگر آیات قرآن از ناحیهی خود من بود، طبعاً در این مدّت چهل سال که در میان شما بودهام؛ از من شنیده بودید.
أ فَلا تَعْقِلُونَ.
آیا [این حقیقت به این روشنی را] شما درک نمیکنید؟
یعنی همانگونه که توانایی من بر تلاوت این آیات بسته به اذن و ارادهی خداست؛ ناتوانی من بر خواندن و نوشتن نیز بر اساس خواست و ارادهی خداست. خدا خواسته که من خطّخوان و خطّنویس نباشم تا حیثیّت وحیانی قرآن در معرض ارتیاب مبطلان قرار نگیرد.
وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ.
تو پیش از قرآن نه کتابی میخواندی و نه خطّی با دست خود مینوشتی وگرنه زمینهی ارتیاب برای باطلکاران فراهم میگشت.[10]
رستگاری در سایهی پیروی از قرآن
آنچه که خدا و رسول خدا و کتاب خدا از ما مدّعیان پیروی از قرآن میطلبند، مسألهی اتّباع و پیروی به معنای واقعی است! در این آیه دقت فرمایید؛ دو بار کلمهی اتّباع تکرار شده است. در اوّل آیه فرموده است:
الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ...؛
آنان که از رسول نبیّ امّی پیروی میکنند...
در آخر آیه هم میفرماید:
...وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ...
... و از نوری که با او نازل شده است [قرآن] پیروی میکنند...
آنگاه میفرماید:
...اُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحونَ.
تقدّم (اولئک) و توسّط ضمیر فصل از لحاظ قاعدهی ادبی، اِشعار به انحصار دارد که تنها این گروه، آری، تنها این گروهند که اهل فلاح و رستگاری در روز جزا هستند. آنان که برنامهی زندگیشان در دنیا، اتّباع و پیروی اخلاقی و عملی از رسول خدا(ص) و کتاب نازل شدهی از جانب خداست.
قُلْ إنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِی...[11]
بگو: اگر شما خدا را دوست دارید از من تبعیّت کنید...
خدا برای اثبات حتمیّت و قطعیّت این حقیقت، قسم یاد کرده که:
وَ الْعَصْرِ * إنَّ الْإنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ...[12]
قسم به عصر [با معانی گوناگونش] تمام افراد انسان در زیان و خسرانند. مگر آن گروهی که ایمان [به خدا و معاد] آورده و بر اساس ایمان، عمل صالح انجام میدهند [تنها این گروهند که زیان و خسران ندارند و از سرمایهی عمر خود بهرههای فراوان میبرند].
خودآزمایی
1- چرا امّی بودن برای افراد بشر عادی نقص و عیب است و برای شخص پیامبر خاتم(ص)، شرف و کمال بزرگی است؟
2- به چه دلایلی خداوند حکیم، سه خصیصه «خواندن خطّ» و «نوشتن خطّ» و «سرودن شعر» را به رسول مکرّمش(ص) عنایت نفرموده است؟
3- کمال و شرف برای علیّ امیرالمؤمنین(ع) در لیلهالمبیت به چه دلیل حاصل شد؟
4- آنچه که خدا و رسول خدا و کتاب خدا از ما مدّعیان پیروی از قرآن میطلبند، چیست؟
پینوشتها
[1]ـ بعید دانستن.
[2]ـ بحارالانوار، جلد ١٦، صفحهی ١٣٤.
[3]ـ غیر معمول، غیر عادی.
[4]ـ سورهی یس، آیهی ٦٩.
[5]ـ دروغتر.
[6]ـ سورهی یس، آیهی ٦٩.
[7]ـ سورهی بقره، آیهی 207.
[8]ـ تردید ایجاد کردن باطل گرایان.
[9]ـ سورهی یونس، آیهی ١٦.
[10]ـ البتّه در این باب اخبار متعارضی با مضامین مختلف نقل شده، ولی جمع مقبول معتبری از اهل تحقیق ارائه نگردیده است. به بحارالانوار، جلد ١٦، صفحات ١٣٢ تا ١٣٤ رجوع شود.
[11]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۳۱.
[12]ـ سورهی عصر، آیات ۱ تا ۳.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی