امام(ع) به خصوص به ضعفا خطاب كرده و از پیروى قدرتمندان بر حذرشان داشتهاند و با این رهنمود كه فردا عذر «ضعف و ناچارى از پیروى» پذیرفته نخواهد بود، آنان را به حفظ هویت و عزّت در پناه اطاعت از خداى تعالى امر فرمودند. و در حقیقت لباس كهنه و خانه خشتى و نداشتن امكانات رفاهى آن چنانى را عذرى مقبول براى گردن نهادن به خواستهاى نامشروع گردنفرازان نشناختند. اصولاً عزت نفس و حفظ شخصیت والاى انسانى، نكتهی بسیار درخشانى است كه به زیبایى در كلمات نورانى اهلبیت(ع) بر آن تأكید شده است. از آن جمله مىتوان به سخن حكیمانه امیر مؤمنان(ع) در بخش اخیر نهجالبلاغه اشاره كرد كه فرمودند:
ما أَحْسَنَ تَواضُعَ الاغْنِیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْدَاللهِ، وَأَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ[1] الْفُقَراءِ عَلَى الاَغِنِیاءِ إتِّكالاً عَلَىالله؛[2] چه زیباست فروتنى توانگران در پیشگاه تنگدستان با هدفِ نیل به آنچه نزد خداست، و زیباتر از آن، سرفرازى تنگدستان در برابر دولتمردان به جهت توكل بر حضرت حقتعالى.
آرى، برخورد بزرگوارانهی تهیدستان با توانگران به شرط ریشه داشتن در اعتماد كامل به قادر متعال ـ همچنانكه حضرت فرمودند ـ به هیچ روى به معناى فخرفروشى و خودبرتربینىِ مذموم نیست؛ بلكه فریاد این حقیقت والاست كه ما هرگز عزت و كرامت نفس خویش را در برابر موقعیتهاى گذراى مادى نخواهیم فروخت و آن را از بزرگترین نعمتهاى الاهى دانسته و با خم كردن سر در مقابل زورمداران از كف نخواهیم داد.
دستورالعمل روحبخش امیر مؤمنان(ع) هم در موارد جزئى و فردى عزّت مىآفریند و هم در سطح وسیعتر و در روابط بینالمللى نویدبخشِ نشاط و افتخار روزافزون است؛ یعنى همان گونه كه در موردى خاص تهیدست مؤمنى، فخرفروشى توانگرِ مغرور را با بىاعتنایى پاسخ گفت، ملّت بزرگى هم كه از مكتب اهلبیت(ع) بهره گرفته است، در برابر همهی زورمداران جهان با اقتدار و عظمت برخورد كرده و هرگز در مقابل دستگاه حاكم امریكا و دیگر ستمگران كه بویى از انسانیت نبردهاند، سر تسلیم فرود نخواهد آورد. این چنین ملتى با عزت والایى كه لازمهی بندگى راستین خداوند است، از ارتكاب گناه بزرگِ «ظلمپذیرى و تمكین ستمپیشگان» به شدت احتراز خواهد كرد.
حاصل آنكه حضرت، آنها را از پیروى مهتران تكبرپیشه بر حذر داشتند. از همان طایفه كه پیدایش خود از قطره آب گندیدهاى را به دست فراموشى سپرده و با انداختن گناه به گردن خداوند خود را تبرئه مىكنند و مىگویند: خداوند چنین خواسته كه این نژاد یا گروه، یا جمعیت از ارزشهایى كه ما بهرهمند هستیم، محروم باشند و ما بر آنها مسلط باشیم؛ در حالى كه این به روشنى گردنكشى در برابر تدبیر حكیمانهی پروردگار و انكار نعمتهاى الاهى است.
فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِیَّةِ، وَدَعَائِمُ[3] أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ، وَسُیُوفُ اعْتِزَاءِ[4] الْجَاهِلِیَّةِ. فَاتَّقُوا اللهَ وَلاَ تَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَیْكُمْ أَضْدَاداً، وَلاَ لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً؛ این تكبّرمنشها؛ پایگاه و شالوده تعصبهاى شیطانى، و نقطه اتكاى آشوب و فساد، و شمشیر برّانِ فخرفروشى جاهلیت هستند. پس تقواى الاهى پیشه كنید و (به جاى شكر و سپاس) با نعمتهاى (بیكرانِ) او به ضدیت و مخالفت برنخیزید، و در برابر فضل او (كه بر اساس حكمت به برخى عطا مىشود) دچار رشك و حسد نگردید.
در اینجا امام(ع) با اشاره به سه ویژگى بارز نخوتمداران، خطر آنها را هشدار داده و علاج آن را تقواى الاهى دانستند و با گوشزد كردن نعمتهاى بىانتهاى خداى تعالى، مخاطبان را به جاى ضدّیت و ناسازگارى با نعمتهاى فراوان خداوند به شكرگذارى فراخوانده، و از ابتلا به حسد برحذر داشتند. در واقع حضرت، توجه فرودستان را به این نكتهی مهم جلب مىكنند كه شما هم مراقب باشید كه خداى ناكرده به همان بیمارى مبتلا نشوید؛ با صرف نعمتهاى حقتعالى در راه رضاى او شكرگذار حقیقى باشید و از بیمارى خانمانسوز رشك و حسد بپرهیزید.
خداىتعالى در آیات متعددى به حسد ورزیدن كفار به مسلمانان اشاره فرموده و آن را انگیزهی اصلى آنها در ایجاد انحراف دانسته است:
وَدَّ كَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ یَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِكُمْ كُفّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ...[5]
امروز هم جوامع غربى از زندگى سعادتمندانهی مسلمانان و حاكم بودن جوّ بسیار صمیمانه در بین آنان رنج مىبرند؛ چرا كه خود على رغم برخوردارى از فنآورىهاى پیشرفته، و صعود به نقاط مرتفعى از علم و صنعت روز، به شدت از امراض مقاربتى، ایدز و...، كه از همین فسادهاى گوناگون اخلاقى پدید آمده است، رنج مىبرند و حتى براى خواب و استراحت به داروهاى خوابآور روى مىآورند. طبعاً چنین وضعیت متفاوتى سبب رشك و حسدشان شده و در صدد مبتلا كردن جامعهی اسلامى به همان بدبختىها برخواهند آمد. البته خداىتعالى در موارد دیگرى نیز، این صفت نكوهیده را مذمت كرده است؛[6] مثلاً در مورد نعمتهاى فراوان آلابراهیم(ع) و حسادت در مورد آن فرموده است:
أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَیْناهُمْ مُلْكاً عَظِیماً.[7]
براساس احادیث، مقصود از آلابراهیم، ائمه(ع) هستند (نَحْنُ وَاللهِ النّاسُ اْلمَحْسُودُونَ)[8] و مراد از ملك عظیم، لازمالاطاعه بودن حضرات آنان است.[9] و[10]
شاید علت اینكه امام(ع) در این قسمت این نكته را گوشزد فرمودند (... وَلا لِفَضْلِهِ عِنْدَكُم حُسّاداً) وجود كسانى از غیر بنىهاشم، و كینهی آنها به این طایفه باشد.
وَلاَ تُطِیعُوا الْأدْعِیَاءَ[11] الَّذِینَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ، وَخَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ، وَأَدْخَلْتُمْ فِی حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ، وَهُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَأَحْلاَسُ[12] الْعُقُوقِ[13] اتَّخَذَهُمْ إِبْلِیسُ مَطَایَا ضَلاَلٍ وَجُنْداً بِهِمْ یَصُولُ عَلَى النَّاسِ، وَتَرَاجِمَةً یَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَدُخُولاً فِی عُیُونِكُمْ وَنَفْثاً فِی أَسْمَاعِكُمْ فَجَعَلَكُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ وَمَوْطِئَ قَدَمِهِ وَمَأْخَذَ یَدِهِ؛ از مردمان بىاصل و نسَب فرمان نبرید؛ همانها كه آب گواراى خود را با آب آلوده آنها آمیخته و نوشیدید و سلامت خود را با مرض آنها ممزوج كرده و مسلك باطل آنها را به مرام حقّ خویش وارد نموده، به التقاطىگرى روىآور شدید. آنها، شالودهی هر فسق و فجور و ملازمان عصیان و سركشى هستند. شیطان ایشان را مركب راهوارِ گمراهى و لشكریان (مجهزى) براى حمله به مردم قرار داده است و منویّات درونى خود را از زبان آنان ابراز مىنماید و به وسیلهی آنها در چشمهایتان نفوذ كرده و در گوشهایتان مىدمد (نسبت به حقایق كر و كورتان مىنماید). شما را هدف تیر (سهمگین) خود قرار داده و به لگدمال نمودنتان همّت گماشته و (به راحتى) شما را در اختیار خواهد گرفت.
امیرالمؤمنین(ع) كه ترجمان راستین قرآن كریم هستند، بر اصل اساسى «درسآموزى از سرنوشت پیشینیان» تأكید فراوان دارند؛ نكته والایى كه در جاى جاى نهجالبلاغه حضرت ـ همچون كلام خداىتعالى در قرآن مجید ـ به زیبایى به چشم مىخورد. اصولاً همسویىِ چشمگیر كلام وحى با سخنان پر نور همه معصومان(ع) كه در موضوعات گوناگون جان دلدادگان به این هر دو را نوازش مىدهد، خود دلیلى گویا بر حقانیت آنها و نشأت گرفتنشان از یك منبع زلال و پاكیزه است.
آرى، همچنان كه بر اهل انس با قرآن پوشیده نیست، خداى تعالى در كتاب عزیزش، ذهن مخاطب را كاملاً به تدبر در سرنوشت گذشتگان و بهرهبردارى كامل از نقاط ضعف و قوت آنها متوجه مىفرماید.[14] حضرت مولى الموحدین(ع) در این جهت با اشاره به سرنوشت شوم گردنكشانِ گذشته، مخاطب را از ابتلا به چنین دردى خانمانسوز بر حذر داشته، عواقب آن را گوشزد مىفرمایند:
فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْاُمَمَ الْمُسْتَكْبِرِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللهِ وَصَوْلاَتِهِ[15] وَوَقَائِعِهِ وَمَثُلاَتِهِ.[16] وَاتَّعِظُوا[17] بِمَثَاوِی[18] خُدُودِهِمْ[19] وَمَصَارِعِ[20] جُنُوبِهِمْ وَاسْتَعِیذُوا بِاللهِ مِنْ لَوَاقِحِ[21] الْكِبْرِ كَمَا تَسْتَعِیذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ[22] الدَّهْرِ؛ به آنچه از عذاب الاهى و برخورد قدرتمندانه خداوند، و به وجود آوردن اتفاقات تلخ، و سرانجام عذابهاى ریشهكن كنندهی حقتعالى نسبت به امتهاى تكبرپیشهی گذشته، به وقوع پیوسته، درس بگیرید. همچنین از بستر خاكى كه گونههاى (ناز پروردهی) آنها را (در بر گرفت) و نقاطى كه پهلوهاى آنها در آن فرود آمد، پند و اندرز بیاموزید و (بر این اساس) همچنان كه از حوادث بنیانبرانداز روزگار به خداىتعالى پناه مىبرید، از هر آنچه رویش و رشد كبر و نخوت را در پى دارد، به خداى یگانه پناه آورید.
امام(ع) به نكتهی بسیار لطیف و زیبایى اشاره فرمودند و آن اینكه همهی مردم هنگام بروز حوادث خطرناك طبیعى یا تسلط نارواى تبهكاران و احتمال منجر شدن آن به پستى و ذلت، و قتل و غارت، با تمام وجود رو به سوى خدا كرده و با كمال اخلاص رفع شرّ را از درگاهش مسئلت مىكنند؛ چرا كه خطر سیل و زلزله، و نیز وحشیگرىهاى دیوسیرتان را در مىیابند و با آثار تلخ و جانكاه آن آشنایند؛ لكن در عین حال به كبر و غرورى كه در دلشان هست و پیامدهایى به مراتب وحشتناكتر به دنبال دارد توجه نمىكنند؛ بلكه خیلى هم با آن مأنوسند و حاضر نیستند از آن جدا شوند و آن را از دل بیرون برانند، حال آنكه آن خطرها حداكثر باعث از دست رفتن مشتى خاك یا كوتاه شدن عمر دنیوى بعضى عزیزان مىشود، یا در اثر آن انسان چند سالى با مشكلات نقص عضو دست و پنجه نرم مىكند و یا حتّى زندگى دنیایى خود را از دست مىداد؛ ولى هیچ گاه با عذاب ابدى قابل قیاس نیست و به زندگى زودگذر دنیاى فانى مربوط مىشود، در حالى كه بلاى تكبر و غرور، بدبختى و عذاب جاودانى و محرومیت از نعمتهاى جاویدان بهشتى را به دنبال خواهد داشت؛ از این رو امام(ع) آنان را از بىتوجهى به چنین عواقب مخاطرهآمیزى كه در اثر خو گرفتن با این صفت شیطانى حاصل شده، بر حذر داشته و از ایشان مىخواهند كه از خداى متعال براى ریشهكن كردن چنین زمینهاى از دل خود، استمداد جویند تا خدا این زشتى را از دلشان بیرون ببرد و به آفات آن مبتلا نشوند.
1- امام(ع) به چه دلیل، ضعفا را به حفظ هویت و عزّت در پناه اطاعت از خداى تعالى امر فرمودند؟
2- علت حسد ورزیدن كفار به مسلمانان که خداىتعالى در آیات متعددى به اشاره فرموده، چیست؟
3- چرا حضرت مولى الموحدین(ع) به سرنوشت شوم گردنكشانِ گذشته اشاره کردند؟
[1]. تیه: تكبر، بزرگى فروشى. صحاح، ج 6، ص 2229.
[2]. نهجالبلاغه، حكمت 398 (۴۰۶).
[3]. دِعامه (به كسر دال) هر آن چیزى را گویند كه دیوار در حال فرو ریختن را با آن نگه مىدارند. مصباح المنیر، ج 1، ص 194.
[4]. در لغت، اعتزاء را همچون إنتِماء، نسبت دادن دانستهاند ـ چه نسبت راستین باشد، چه دروغین. (در اینجا هم ظاهراً مراد برشمردن احمقانهی افتخارات پندارى پدران و نیاكان است.) لسان العرب، ج 15، ص 52؛ چنان كه رجز خواندن براى جنگ براى معرفى پدران خود را نیز، «ادعاء» و «اعتزاء» گویند. صحاح، ج 6، ص 2337.
[5]. بقره (۲)، ۱۰۹.
[6]. ماده حسد غیر از مورد مذكور و نساء (4)، 54؛ در فتح (48)، 29 و فلق (113)، 5 به كار رفته است.
[7]. نساء (4)، 54.
[8]. نور الثقلین، ج 2، حدیث 304.
[9]. همان، حدیث 305.
[10]. همان، ص 75 ـ 80، حدیث 297 ـ 312.
[11]. مفرد آن «دَعِىّ» است. در لغت «دَعِىّ» را از ماده «دِعْوَة» و در مورد نسبت به پدر دانستهاند؛ در مقابل «دَعْوَة» كه همان دعوتى است كه براى صرف غذا استعمال مىشود. (و در فارسى نیز به كار مىبریم). صحاح، ج 6، ص 2337. باید افزود: این لفظ هم در پسرخوانده به كار مىرود، هم در مورد فردى كه پدرِ مشخصى ندارد. قاموس المحیط، ج 4، ص 474 (و در اینجا همین مراد است).
[12]. حِلس، هم به جهاز شتران گفته مىشود، هم به زیرانداز و گلیمِ خانه. مصباح المنیر، ج 1، ص 146.
[13]. سرپیچى كردن از پدر و نیكى نكردن به او. همان، ج 2، ص 422.
[14]. عبارات «افلم یسیروا»، «اولم یسیروا» و «سیروا»، كه در قرآن كریم فراوان دیده مىشود، ما را به درس گرفتن از تاریخ پیشینیان وا مىدارد. براى نمونه: «أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثاراً فِی الْأْرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ وَما كانَ لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ واقٍ». غافر (40)، 21. همچنین از كلماتى مثل: «ذكرى»، «موعظه»، «عبرت» و... مىتوان بهره جست. هرچند در آیات فراوانى (مانند قصص، 78) این حقیقت را بدون استفاده از چنین ریشههایى در مىیابیم.
[15]. حملهور شدن. مصباح المنیر، ص 352.
[16]. عقوبتهایى را گویند كه درس عبرت براى دیگران مىشوند و بدین ترتیب از ارتكاب چنین عملى جلوگیرى خواهد شد (تفاسیر، ذیل آیه 6 سورهی رعد).
[17]. اتّعاظ: پذیرش موعظه و پند.
[18]. مثاوى، جمعِ مثوى به معناى منزل و مسكن است. مصباح المنیر، ص 88.
[19]. خدّ: گونه.
[20]. مَصرَع: محل فرود آمدن و افتادن؛ در اینجا مقصود، قبر است.
[21]. بارور شدن جانداران و گیاهان را لقاح گویند و چنانكه از تفاسیر (همچون مجمع البیان، ذیل آیه 22 سورهی حجر) استفاده مىشود، لواقح در معناى مُلقحات است؛ یعنى باروركنندگان.
[22]. حوادث كوبنده روزگار.