بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمْ
اَلحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیدِنا وَ نَبِیِّنا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرِینَ.
اَلسَّلامُ عَلَی الْمَهدیّ
الَّذِی وَعَدَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الاُمَمَ اَنْ یجْمَعَ بِهِ الكَلِمْ وَ یلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یمْلَأَ بِهِ الأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ یمَكِّنَ لَهُ وَ ینْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِینَ
شیخ مفید(رحمه الله) در تفسیر آیهی شریفهی «وَ أشْرَقَت الأرضُ بِنُورِ رَبّها، و زمین به نور پروردگارش روشن گردد». (زمر/۶۹) از امام صادق(ع) روایت است که فرمود:
اِذا قامَ القائِم(ع) أشْرَقَتِ الأرضُ بِنُورِ رَبّها وَ اسْتَغْنی العِباد عَن ضَوءِ الشَّمْس وَ ذَهَبت الظُّلْمة.
وقتی حضرت قائم(ع) قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن گردد و مردم از روشنایی خورشید بینیاز شوند و تاریکی از بین برود.
(بحارالانوار/۵۲/۳۳۷ و الارشاد/۴۱۰)
میدانیم که پس از رحلت رسول اکرم(ص) حکومت بر امّت اسلامی با دسیسههای شیطانی به دست افرادی ریاست طلب و هواپرست افتاد و موضوع خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) از مسیر اصلی خودش که خدا و رسولش مقرّر فرموده بودند منحرف شد و افکار عامّهی مردم را به ضلالت و گمراهی کشاندند و در طول حکومت بنیامیّه که حدود ۹۰ سال ادامه داشت و بعد هم بنی عبّاس روی کار آمدند و شاید بیش از ۳۰۰ سال هم مدّت حکومت آنها بوده است.
در این مدّت گروههای مختلفی تحت عنوان مذاهب گوناگون بوجود آمدند و هر مذهبی هم از پیش خودشان امام و خلیفهای برای خودشان تراشیدند و آن را مصداقی از مصادیق «اولواالامر» معرّفی کردند و اطاعتش را واجب دانستند که خدا فرموده است:
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ...؛[1]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا را و اولواالامر را.
و گفتند: «اولواالامر» در هر زمان، کسانی هستند که قدرت را به دست آورده و حاکم بر امّت میشوند. حالا از هر طبقه و از هر گروهی که باشند اعمّ از عادل و فاسق فرق نمیکند و این اختلاف مذاهب تا امروز ادامه داشته و در آینده نیز تا زمان ظهور مصلح کلّ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ادامه خواهد داشت و آن حضرت به فرمودهی امام امیرالمؤمنین علی(ع):
یعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى وَ یعْطِفُ الرَّأْی عَلَى الْقُرْآنِ، إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْی؛[2]
او [مهدی آل محمّد(ص)] هوای نفس را به هدایت بر میگرداند، آن زمان که مردم مسیر هدایت را به هوا برگرداندهاند و او مردم را تابع قرآن میکند آن وقتی که مردم آیات قرآن را به رأی خود تفسیر و توجیه کردهاند.
به هر حال هر یک از ائمّه(ع) در زمان خودشان تحت شرایط گوناگونی که پیش میآمد و فرصتی که حاصل میشد با خواصّ اصحاب خودشان سخن از امامت و ولایت به میان میآوردند و آنها را با حقیقت «معنای ولایت» آشنا میساختند و امامان معصوم منصوب از جانب خدا و رسول را معرّفی مینمودند. از جمله احادیثی که در این زمینه داریم حدیثی از کتاب «تحف العقول» است که از کتب روایی معتبر ماست و حدیث مفصّلی است که چند جمله از آن را بطور منتخب نقل میکنیم.
راوی به نام عبدالعزیز بن مسلم میگوید: در زمانی که مأمون عبّاسی، امام رضا(ع) را از مدینه به مرو آورده بود، من در یک مجلس خصوصی خدمت امام رسیدم و گفتم: آقا! مسألهی امامت و خلافت پیغمبر اکرم(ص) در میان مردم مورد اختلاف قرار گرفته است و هر کس چیزی میگوید. امام تبسّمی کرد و فرمود:
یا عَبْدَ الْعَزِیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِمْ إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یقْبِضْ نَبِیهُ...؛[3]
این مردم در دریای جهالت و نادانی غوطهورند و راجع به دینشان گول خوردهاند...
دنیادارها آمدهاند و دین را به گونهای دیگر معنا کردهاند و اینها هم فریب خوردهاند. خداوند پیغمبرش را فرستاد تا دینش را به مردم ابلاغ کند و تا زمانی که پیغمبر دین خدا را بطور کامل به مردم معرّفی نکرده بود، خدا او را از میان مردم بیرون نبرد تا آنچه را از معارف که لازم بود برای مردم بیان کرد و در آخرین سال از عمر مبارکش که همراه با حجّاج از «حجّة الوداع» برمیگشت در غدیر خم این آیه نازل شد:
...الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً..؛[4]
...امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که «اسلام» دین شما باشد...
حال بزرگان بحثهای مفصّلی دارند که این آیه مربوط به کدام روز بوده که همه حرفها گفته شده بود و فقط یک مطلب باقی مانده بود که در آن روز، دین کامل شده است و هر عاقلی باید فکر کند که آن، چه مطلبی بوده که این قدر اهمّیّت داشته و سبب کامل شدن دین خدا گشته است و نتیجه گرفتهاند که آن مطلب، معرّفی و نصب امام امیرالمؤمنین علی(ع) به «ولایت» بوده است. یعنی آن کسی که باید «مُبیّن» و «مجری» دین باشد در آن روز معرّفی شده است. چون اگر «دین» باشد ولی مبیّن نداشته باشد آن دین فایدهای نخواهد داشت، زیرا برنامه آمده ولی برای مردم بیان نشده و توضیح داده نشده است. مجملاتی دارد که باید بیان شود و هم باید دین اجرا شود. چه آنکه اگر قانون و برنامهای کامل هم باشد ولی خوب اجرا نشود یعنی قدرتی در کار نباشد که آن قانون را به مرحلهی اجرا درآورد و جلوی هرج و مرج را بگیرد، باز هم آن برنامه و آن قانون نافع به حال جامعه نخواهد بود.
پس اگر دین خدا «مبیّن» نداشته باشد و «مجری» نداشته باشد آن، دینی ناقص و ناتمام خواهد بود. پس بایستی پیغمبر اکرم(ص) در زمان حیاتش هم «مبیّن» و هم «مجری» دین را مشخّص کند، زیرا همه چیز در قرآن هست امّا همه چیز که برای مردم روشن نیست و لذا احتیاج به «بیان» «مبیّن» دارد و خداوند در قرآن فرموده است:
...وَ أَنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ...؛[5]
...ما این قرآن را [ای پیامبر!] بر تو نازل کردهایم تا [آیات] آن را [که برای هدایت مردم نازل شده] برای آنان بیان کنی...
یعنی قرآن «مجملاتی» دارد که نیازمند «مبیّن» است و اگر بیان پیغمبر در کنار قرآن نباشد دستورات آن برای مردم قابل فهم و اجرا نمیباشد.
مثلاً راجع به «عبادت حجّ» در قرآن یک آیه بیشتر نیست که فرموده است:
...وَ للهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیهِ سَبِیلاً...؛[6]
...و برای خدا بر مردم است که آهنگ خانهی او کنند، آنهایی که توانایی رفتن بسوی آن را دارند...
خوب، حجّ چیست و چگونه است؟ در قرآن توضیح داده نشده است. حجّ اعمال و مناسک توأم با صدها احکام و اجزاء و شرایط دارد که هیچ کدام از آنها در ظاهر قرآن نیامده است. مثلاً میقات کجاست که حجّاج باید آنجا مُحرم شوند؟ احرام یعنی چه و احکامش چیست؟ طواف کعبه و سعی بین دو کوه صفا و مروه، وقوف در عرفات و مشعر و منی و رمی جمرات و... که هر کدام، اجزاء و شرایط خاصّ به خود دارند و هیچ یک از آنها در قرآن نشان داده نشده است.
از اینجا معلوم میشود که «قرآن» نیاز به «مبیّن» دارد و آن مبیّن نیز باید دارای صفت «عصمت» و مصونیّت از خطا و اشتباه باشد تا گفتارش مورد قبول و اطمینان مردم باشد، از اینروست که میبینیم خدا خطاب به پیامبر معصوم میفرماید:
...وَ أَنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ...؛
...ما این قرآن را [ای پیامبر!] بر تو نازل کردهایم تا [آیات] آن را [که برای هدایت مردم نازل شده] برای آنان بیان کنی...
آنان که آگاهی از ادبیّات عربی دارند توجّه دارند که در این آیه شخص پیامبر اکرم(ص) دو بار مؤکّداً مورد توجّه قرار گرفته است یک بار با کلمهی «الیک» آن هم به صورت تقدّم بر کلمهی «الذّکر» که مفید «انحصار» است و بار دوّم با کلمهی «لِتُبیّن» آن هم توأم با «لام غایت» که نشان دهندهی مقصود اصلی از انزال قرآن به شخص رسول خدا(ص) است و نتیجتاً میفهماند که هم منحصراً باید قلب مبارک پیامبر اکرم(ص) مهبط و فرودگاه قرآن باشد و هم منحصراً باید زبان شریف پیامبر اکرم(ص) مبیّن مجملات قرآن باشد. از آن نظر که او بندهی مقرّب و برگزیدهی خدا و معصوم و منزّه از هرگونه اشتباه و خطاست.
بنابراین هم «مبیّن» قرآن باید معصوم باشد و هم «مجری» آن تا مردم با اعتماد و اطمینان خاطر از حقّانیّت آن بپذیرند و تسلیم باشند. آنگاه پیغمبر اکرم(ص) که بشر است و از دنیا خواهد رفت ولی قرآن کتاب هدایت جامعهی بشر تا آخرین روز عمر بشر باید در میان مردم هر زمان باقی باشد. پس بعد از پیغمبر اکرم(ص) باید کسی جانشین و خلیفهی او در هر زمان باشد که مبیّن قرآن و مجری آن باشد و معصوم هم باشد و غیر این راهی ندارد. از این جهت میبینیم پس از نصب امام امیرالمؤمنین علی(ع) به خلافت رسول خدا(ص) که مثل خودِ پیامبر، معصم بود این آیه نازل شد:
...الْیوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...؛
...امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و راضی شدم که «اسلام» دین شما باشد...
و بعد از علی(ع) هم یازده فرزند معصومش یکی بعد از دیگری با تمام خصوصیّاتشان مشخّص و معرّفی شدهاند که در هر زمانی یکی از آنها در کنار قرآن باشد تا مبیّن و مجری قرآن باشد.
حال اگر دوازدهمین امام(ع) غایب از ابصار است و از حکومت ظاهری برکنار، از این جهت است که فعلاً شرط ظهور و قیامش از ناحیهی جامعهی بشری آماده نیست و جز خدا کسی از زمان تحقّق آن «شرط ظهور» آگاه نمیباشد.
عجّل الله تعالی فرجه الشّریف و جعلنا من المنتظرین له.
اینک برمیگردیم به ادامهی حدیث منقول از امام ابوالحسن الرّضا(ع) که راجع به اکمال دین مقدّس اسلام از ناحیهی خدا با نصب امام امیرالمؤمنین علی(ع) به امامت بود. آن حضرت فرمود:
فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَمْ یُکْمِلْ دِینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتَابَ اللهِ وَ مَنْ رَدَّ کِتَابَ اللهِ فَهُوَ کَافِرٌ بِهِ؛
پس اگر کسی عقیدهاش این باشد که خدا دینش را کامل نکرده است [و پیغمبر رفت و جانشین برای خود تعیین نکرد] این چنین کسی کتاب خدا را تکذیب کرده و هر کس کتاب خدا را تکذیب کند، کافر شده است.
بعد فرمود:
هَلْ یَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ؛
آیا اینها میتوانند بفهمند که امامت یعنی چه و امام نسبت به امّت در چه جایگاه و موقعیّت و منزلتی قرار دارد تا بتوانند انتخاب امام بنمایند و پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در سقیفهی بنی ساعده جمع بشوند و از پیش خود تعیین خلیفه کنند و واجبالاطاعهاش بدانند.
سپس امام رضا(ع) در ادامهی بیاناتش به شرح قسمتی از اوصاف امام پرداخت و فرمود:
الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِی فِی الْأُفُقِ حَیثُ لا تَنَالُهَا الْأَیدِی وَ الْأَبْصَارُ؛
امام مانند خورشیدی است که [از افق طلوع میکند و] همه جا را روشن میکند امّا مردم نمیتوانند آن را بطور مستقیم ببینند و دست به او برسانند.
امام هم خورشیدی در عالم امکان است که به اذن و تقدیر خدا، نور وجودش همه جا را فرا گرفته و تدبیر امور عالم و عالمیان میکند. این نَفَس که در ریهی ما داخل و خارج میشود و این خون که در رگهای ما در جریان است تحت اراده و تدبیر اوست.
بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَ السَّماءُ؛[7]
در پرتو نور وجود اوست که روزیخواران به روزی خود میرسند و زمین و آسمان ثبات و دوام مییابد و معالوصف احدی از آدمیان نمیتوانند او را آنچنان که هست بشناسد و دست فکرش به دامن حقیقت او برسد.
امام امتیازش از سایر افراد بشر این است که تمام علوم معارفی که برای هدایت عالم انسان و تدبیر امور جهان و جهانیان نیاز دارد از جانب خدا بلاواسطه به او افاضه شده است و او هیچگاه اکتساب علم از غیر خدا نمیکند و هیچیک از امامان حتّی از پدرش نیز اکتساب علم امامت نکرده است، بلکه از همان لحظهی تولّد دارای علوم مخصوص به خود بوده است. چنانکه قرآن کریم دربارهی حضرت نوح(ع) میفرماید: طفل نوزاد در آغوش مادرش بود که به سخن درآمد و گفت: من بندهی خدا هستم، او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیغمبر قرار داده است.
قالَ إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِی الْكِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا؛[8]
امام جواد(ع) در ۹ سالگی به امامت رسیده و از پدرش نیز اکتساب علوم ننموده است و لذا امام رضا(ع) در ادامهی سخنانش راجع به اوصاف امام میفرماید:
إنَّ الْعَبْدَ إذَا اخْتَارَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ لِاُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ وَ أوْدَعَ قَلْبَهُ ینَابِیعَ الْحِكْمَةِ وَ اَطْلَقَ عَلی لِسانِهِ...؛
وقتی خداوند عزّوجلّ یکی از بندگانش را برگزید و او را مدبّر امور سایر بندگانش قرار دهد قلب او را چشمهی جوشان حکمت میسازد و بر زبانش جاری میکند...
او (امام علیّ بن موسی الرّضا(ع)) همان امام است و لذا بعضی از مردم میخواستند امتحانی کنند و برخی از اوصاف امام را در کسی بشناسند و البتّه باید هم تحقیق کنند، سؤالاتی کتباً و شفاهاً میکردند از جمله فردی به نام «حسن بن علیّ وشاء» میگوید: من واقفی مذهب بودم، البتّه میدانیم که طایفهی شیعه نیز مانند اهل تسنّن دارای مذاهب مختلف میباشد. شیعهی زیدیّه، شیعهی کیسانیّه، شیعهی اسماعیلیّه، شیعهی واقفیّه و... ما شیعهی امامیّه اثناعشریه و دوازده امامی هستیم، دیگران دچار انحرافاتی شدند و از مسیر اصلی خارج شدند. از جملهی آنها گروه واقفیّه است و اینها اعتقاد به خلافت بلافصل امام امیرالمؤمنین علی(ع) دارند و بعد از آن حضرت نیز به امامت امام حسن و امام حسین(ع) تا امام کاظم(ع) معتقدند ولی در امام کاظم(ع) متوقّف شدهاند و اعتقاد به امامت امام رضا(ع) ندارند از این جهت به نام شیعهی واقفیّه نامیده شدهاند چون در امام کاظم(ع) توقّف کردهاند و هفت امامی شدهاند.
حال «حسن بن علیّ وشّاء» از این گروه بوده است و میگوید: من روزی با خودم فکر کردم که نکند من در اشتباه باشم و حق باشیعهی امامیّه اثناعشریّه که علیّبن موسی الرّضا را امام میدانند باشد. از اینرو تصمیم گرفتم مطالبی چند از مسائل علمی که همه کس جز امام وقت اطّلاعی از آن ندارند ضبط کنم و از علیّ بن موسی الرّضا(ع) بپرسم و جواب بگیرم. روی این فکر، آن مسائل را نوشتم و در جیبم گذاشتم و رو به منزل ایشان رفتم که بطور خصوصی با ایشان صحبت کنم. به آنجا که رسیدم دیدم جمعیّت زیادی به انتظار نوبت نشستهاند، من هم رفتم در گوشهای نشستم؛ ولی بعید میدانستم که نوبت به من برسد، متحیّر شدم که چه کنم بروم یا بنشینم؟!
در همین حال، خدمتکار خانه از داخل اطاق بیرون آمد، دیدم نوشتهای در دست دارد و در میان جمعیّت ایستاد و با صدای بلند گفت: در میان شما حسن بن علیّ وشّاء کیست؟ من تعجّب کردم که چطور اینجا اسم من به میان آمده است و حال آنکه من اینجا با کسی آشنا نیستم. دیدم او هم اسم مرا میگوید و هم اسم پدر و هم پدربزرگم. از جا برخاستم و گفتم: من هستم. گفت: بیا این نوشتهای است که مولای من برای شما فرستاده است. تعجّب و حیرتم بیشتر شد که یعنی چه؟! این اوّلین بار است که من اینجا آمدهام اصلاً آشنایی با آقا ندارم، چطور آقا برای من نامه نوشته است. جلو رفتم و نوشته را از دستش گرفتم و رفتم در گوشهای نشستم و دیدم مسائلی را که من یادداشت کرده بودم که از ایشان بپرسم و جواب بگیرم، خودِ ایشان یکی یکی جواب کافی دادهاند بدون اینکه نوشتهی مرا ببینند و از سؤالات من آگاه گردند.
از همین جا پی بردم و مطمئن شدم که او امام به حق است و حجّت الهی است و لذا مستبصر و بینادل شدم و دست از مذاهب انحرافی خود برداشتم و مذهب حقّ امامی را پذیرفتم.
فرد دیگری از همین فرقهی واقفیّه به نام احمد بن ابی نصر بزنطی گفته است: من هم بعد از اینکه بر اثر راهنماییهای امام رضا(ع) مستبصر و شیعهی امامی شدم از آن حضرت تقاضا کردم اگر اجازه بفرمایید دوست دارم در منزل خودتان شبی شرفیاب حضورتان گردم و بطور خصوصی راجع به مطالبی سؤالاتی داشته باشم. فرمود: خودم وقت معیّن میکنم و اطّلاع میدهم. پس از چند روز در منزلم نشسته بودم که صدای کوبهی در به گوشم رسید، بیرون رفتم دیدم خادم امام رضا(ع) است و مرکب خاصّ امام را آورده و میگوید: دستور دادم شما را سوار کرده به منزل امام(ع) ببرم. من با خود گفتم: آقا چه بزرگواری کرده که مرکب برای من فرستاده است.
سوار شدم و هنگام غروب بود که به خانهی امام(ع) رسیدم، نماز مغرب و عشاء را با امام خواندم و بعد از نماز مشغول صحبت شدیم و شام خوردیم و پس از شام باز ادامهی صحبت دادیم و پاسی از شب گذشت، خواستم برخیزم و به خانهام برگردم که فرمودند: امشب همین جا استراحت کن. من هم که از خدا خواسته اجابت کردم و ماندم. امام(ع) خدمتکار خانه را صدا زد و فرمود: آن بستر مخصوص خودم را بیاور که از میهمان خودم پذیرایی کرده باشم.
خادم بستر را آورد و پهن کرد، من پیش خودم فکر کردم که عجب معلوم میشود من خیلی بزرگوار بودهام و خودم را نشناختهام، امام(ع) مرکب خاصّ خودش را فرستاده و من را به منزلش آورده و با من هم غذا شده و بعد بستر خواب مخصوص خودش را در اختیار من گذاشته است. پناه بر خدا! از بیماری عجب و غرور که سراغ افراد مؤمن هم میرود. از آنسو امامان(ع) نیز مراقبند که دوستانشان به این بیماری مبتلا نشوند. بعد از اینکه بستر خواب برای استراحت آقای احمد ابن ابی نصر بزنطی آماده شد امام(ع) برخاست که به اطاق دیگر برود و میهمان آزاد باشد، در حالی که نیم خیز شده بود دوباره نشست و فرمود: آقای احد ابن ابی نصر! خوب است قصّهای برای تو بگویم و بعد بروم.
آنگاه فرمود: صعصة بن سوهان یکی از اصحاب جدّم امیرالمؤمنین علی(ع) مریض شد و امام(ع) برای عیادتش رفت و کنار بسترش نشست، دست به پیشانی او کشید و او را خیلی مورد نوازش قرار داد و دربارهاش دعا کرد و وقتی خواست برخیزد فرمود: ای صعصعه! مبادا این آمدن من به عیادتت را مایهی فخرفروشی نسبت به دیگران قرار بدهی و خود را برتر از دیگران بدانی، من عمل به وظیفهی خودم کردم و به عیادت برادر مؤمن آمدم. امیرالمؤمنین(ع) این را گفت و برخاست و رفت.
امام رضا(ع) هم این قصّه را برای احمد ابن ابی نصر بزنطی گفت و برخاست و رفت. احمد میگوید: من هم فهمیدم که امام رضا(ع) از خطور قلبم آگاه گشته و خواسته است مرا از ابتلا به بیماری عجب و غرور نجات دهد. این جریان نیز سبب شد که بر قوّت ایمان من نسبت به امامت آن حضرت افزایش یابد.
حال چند جمله موعظه از امام بزرگوارمان امام ابوالحسن الرّضا(ع) بشنویم که میفرمایند:
سِتَّةُ أشْیاءَ بِغَیرِ سِتَّةِ أشْیاءِ مِنَ الاِسْتِهْزاءِ مَنْ اِسْتَغْفَرَ بلِسانِهِ وَ لَمْ ینْدَمْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ وَ مَنْ سَألَ اللهَ التَّوفیقَ وَ لَمْ یجْتَهِدْ فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ وَ مَنْ اِسْتَحْزَمَ وَ لَمْ یحْذَرْ فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ وَ مَنْ سَألَ اللهَ الْجَنَّةَ وَ لَمْ یصْبِرَ عَلَى الشَّدائِدِ فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ وَ مَنْ تَعَوَّذَ بِاللهِ مِنَ النّارِ وَ لَمْ یتْرُكَ شَهَواتِ الدُّنْیا فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ وَ مَنْ ذَكَرَ اللهَ وَ لَمْ یسْتَبِقْ إلَى لِقائَةِ فَقَدْ اِسْتَهْزَءَ بنَفْسِهِ؛[9]
شش چیز است که اگر با شش چیز دیگر همراه نباشد در واقع استهزاء به حساب میآید: اوّل کسی که به زبان بگوید «استغفر الله ربّی و اتوب الیه» امّا قلباً نادم و پشیمان از گناهان خود نباشد او خودش را به مسخره گرفته است [زیرا استغفار زبانی بدون ندامت و پشیمانی قلبی اثرگذار نمیباشد. استغفار واقعی آن است که از قلب نادم برخیزد و بر زبان جاری شود]. دوّم کسی که از خدا تقاضای توفیق [در عبادت] دارد ولی عملاً کوشش [در انجام عبادت] نمیکند، او خودش را مسخره کرده است [زیرا سستی در مرحلهی عمل، کاشف از عدم صدق در توفیقطلبی است]. سوّم کسی که خودش را عاقل و دوراندیش میداند ولی از اقدام به کارهای خطرناک اجتناب نمیکند. [چهارم] کسی که از خدا میخواهد که خدا او را بهشتی کند ولی به هنگام پیش آمدن سختیها و دشواریها صبر و شکیبایی از خود نشان نمیدهد او هم خود را به مسخره گرفته است. [پنجم] کسی که از خدا میخواهد که او را از آتش جهنّم برهاند ولی هیچگاه از شهوات دنیا و ارتکاب گناهان پرهیز نمیکند او هم خود را به استهزاء گرفته است و [ششم] کسی که به نام خدا ذکر میگوید [و به قول خود خدا را پیوسته یاد میکند] ولی خود را آماده برای لقاء و دیدار خدا نمیکند، او نیز خود را به تمسخر و استهزاء گرفته است.
خلاصه اینکه خداوند حکیم رحیم، هم به ما عقل داده و هم مشعل فروزان وحی و قرآن را سر راه ما روشن کرده است و لذا ما به حکم عقل و وحی ایمان به خدا و روز حساب و کیفر و پاداش و بهشت و جهنّم داریم از اینرو باید دقیقاً و شدیداً مراقب باشیم که مظاهر فریبندهی زودگذر دنیا ما را نفریبد و با غافل ساختن از عالم پس از مرگ که بطور حتم و قطع آمدنی است، ما را غرق در ظلمت و بدبختی ننماید.
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اجعلنا من محبّیهم و اجعل خاتمة امرنا خیراً.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
۱ـ بعد از رحلت رسول اکرم(ص) جانشینی آن حضرت دستخوش چه حوادثی شد؟
۲ـ نظر مذاهب گوناگون اسلامی دربارهی اولواالعمر چیست؟
۳ـ حضرت مهدی(ع) هنگام ظهور چگونه عمل خواهند کرد؟
۴ـ از نگاه امام رضا(ع) سبب اختلاف نظر مردم در امر امامت چیست؟
۵ـ در روز غدیر چه امر مهمّی ناگفته مانده بود که باید بیان میشد؟
۶ـ آیا همهی مطالب قرآن برای مردم روشن و قابل فهم است؟
۷ـ دین اسلام در چه شرایطی ناقص و ناکارآمد است؟
۸ـ به نمونهای از مجملات قرآن اشاره کنید و توضیح کافی ارائه نمایید.
۹ـ چگونه میتوان فهمید که قرآن نیازمند مبیّن است؟
۱۰ـ چرا باید مبیّن و مجری قرآن معصوم باشد؟
۱۱ـ آیا کسی که معتقد باشد که رسول خدا(ص) برای خود جانشینی تعیین نکرده است عقیدهی صحیحی دارد؟
۱۲ـ به بخشی از اوصاف امام معصوم(ع) از نگاه امام رضا(ع) اشاره کنید.
۱۳ـ امتیاز شاخص امام معصوم(ع) با دیگران در چیست؟
۱۴ـ طایفهی شیعه چند گروهند و کدام گروه اهل نجات است؟
۱۵ـ حسن بن علیّ وشّاء کیست و سرانجام چه عقیدهای پیدا کرد؟
۱۶ـ احمد بن ابی نصر بزنطی کیست و چگونه شیعه شد؟
۱۷ـ از نگاه امام رضا(ع) شش موردی که موجبات خود را مسخره کردن را ایجاب میکند کدام است؟
۱۸ـ چگونه میتوان تحت تأثیر مظاهر فریبندهی دنیا قرار نگرفت؟
[1]ـ سورهی نساء، آیهی ۵۹.
[2]ـ نهج البلاغهی فیض، خطبهی ۱۳۸.
[3]ـ کافی، جلد ۱، صفحهی ۴۸۹ و تحف العقول، صفحهی ۴۳۶.
[4]ـ سورهی مائده، آیهی ۳.
[5]ـ سورهی نحل، آیهی ۴۴.
[6]ـ سورهی آل عمران، آیهی ۹۷.
[7]ـ دعای عدیله، مفاتیح الجنان.
[8]ـ سورهی مریم، آیهی ۳۰.
[9]ـ بحارالانوار، جلد ۷۵، صفحهی ۳۵۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت