در اينجا بهنظر میرسد توجّه دادن برخی از خوانندگان محترم ـ بهويژه دانشجويان عزيز ـ به يک مطلب بسيار مهم و اساسی لازم باشد و آن اين كه صراط مستقيم حق يعنی آن راه اعتقادی و عملی كه يک انسان حنيف حقيقتجو بايد آن را بپيمايد تا خود را به قرب خدا كه كمال مطلق است برساند و بالمآل از سعادت و خوشبختی دائم برخوردار گردد، همانا راهی است كه خود ذات اقدس حق ـ عزّوعلا ـ از طریق ارسال رسل و انزال کتب برای بندگان خود ترسيم فرموده است و از آن تعبير به دين و شريعت میشود.
...قُلْ إنَّ هُدَی اللهِ هُوَ الْهُدی وَ اُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ؛[2]
...بگو: تنها هدايت خدا، هدايت است و به ما دستور داده شده كه تسليم پروردگار عالميان باشيم.
و اَحَدی حتّی پیامبران که وسائط ابلاغ پیام و وحی خدا هستند، حقّ دخالت در كم و زياد كردن احكام آن ندارند، چنان كه در قرآن كريم دربارهی حضرت خاتم النّبیّین(ص) آمده است:
وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ؛[3]
اگر [بر فرض محال] او سخنی دروغ بر ما میبست، ما او را با قدرت تمام میگرفتيم و سپس رگ قلبش را قطع میكرديم.
و دین حقّ الهی در هر زمان همان شريعتی است كه به وسيلهی پیامبر معصوم آن زمان به بشر عرضه شده است و غير آن باطل است و راه به سوی خدا نخواهد برد. و انبياء و رسولان خدا(ص) طیّ تاریخ بشری یکی پس از دیگری آمدند و مردم زمان خود را دعوت به دين حق كردند تا زمان ظهور خاتم آنان(ع) فرا رسيد و آخرين مرحله از دين حق به بشر عرضه شد و پس از آن تا پايان عمر جهان دين ديگری از جانب خدا نخواهد آمد و جامعهی بشری نیز جز اسلام راه دیگری به سوی خدا نخواهد داشت. خدای متعال میفرماید:
إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الْإسْلامُ...؛[4]
همانا دين در نزد خدا اسلام است.
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛[5]
و هر كه غير از اسلام آيينی برای خود برگزيند، از او هرگز پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.
اسلام يعنی تسليم خدا شدن[6] و دستورهای او را كه همان شريعت هر زمان است پذيرفتن و بديهی است كه در صورت تحقّق ابلاغ، پذيرش آخرين دستور كه شريعت ختمیّه است، معنای واقعی تسليم و اسلام است؛ چرا كه اعراض از شريعت آخر و عمل كردن به شرايع پيشين به معنای اعتقاد به لغویّت و غیر حکیمانه بودن شريعت آخرين است. زيرا اگر شريعت حضرت مسيح(ع) یا حضرت موسی(ع) مثلاً در عصر كنونی، دين حق و راه مستقيم به سوی خدا باشد، پس ارسال حضرت محمّد(ص) و انزال قرآن كه از لحاظ برنامههای عملی تفاوت بسيار با آن دو شريعت دارد، كاری لغو و عاری از فایده و حکمت خواهدبود و بلکه موجب افتراق و شقاق بین اُمم و جوامع بشری خواهد گشت و خداوند حکیم منزّه از کار لغو و فسادانگیز است. البتّه ما به حقّانیّت کلّ انبیاء و رسل(ع) اعتقاد داریم:
...لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ...؛[7]
...فرقی در ميان فرستادگان خدا نمیگذاريم...
يعنی معترفيم كه تمامی اين بزرگواران از جانب خدا مبعوث گشتهاند و هر يک در زمان خود، مردم عصر خود را با برنامه و شريعت خاصّی مناسب با زمانشان بوده، دعوت به سوی خدا و عمل برای روز جزا کردهاند و ضمناً بشارت آمدن پيامبر بعد از خود و آوردن شريعت كاملتر را به مردم خود دادهاند و لذا به اعتقاد ما، پيامبران سابق «مبشّر» پيامبران لاحق بهويژه خاتم و افضلشان بودهاند و پيامبران لاحق نيز مصدّق پیامبران سابق هستند[8] و همین است معنای صحیح ایمان به انبیاء و تسلیم و اسلام در پیشگاه خدا؛ نه این که شرایع حقّهی گذشته را در این زمان که زمان ظهور و عرضهی شریعت ختمیّه است، دین حق و جایزالاتباع بدانیم و کافی در اسلام و تسلیم خدا شدن و راه تحصیل سعادت اخروی بشناسیم که این طرز تفکّر چنان که گفتیم مستلزم لغویّت شریعت ختمیّه است و كفر به آيات خداست؛ چنان كه قرآن كريم میفرمايد:
وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْيَهُودُ وَ لا النَّصاری حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدى وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِيرٍ؛[9]
هرگز يهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد مگر اين كه از آيين آنان پیروی کنی. به آنها بگو: هدایت الهی [که از طریق وحی به من نازل شده است] هدایت واقعی است [و باید از آن پیروی کرد] و اگر از خواستههای آنها تبعیّت کنی پس از آنکه علم [به صراط مستقیم حق] به دست آوردهای، هیچ حامی و یاوری از جانب خدا نخواهی داشت.
آری، این قرآن است که رسول خاتم را از اتّباع دین یهود و نصاری تحذیر کرده و شریعت آنها را پس از اعلام شریعت ختمیّه، هدایت الهی و راه به سوی خدا نمیداند و در جای دیگر میفرماید:
وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أوْ نَصاری تَهْتَدُوا... * قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَ ما اُنْزِلَ إلَيْنا وَ ما اُنْزِلَ إلی إبْراهِيمَ وَ إسْماعِيلَ وَ إسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأسْباطِ وَ ما اُوتِیَ مُوسی وَ عِيسی وَ ما اُوتِیَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا وَ إنْ تَوَلَّوا فَإنَّما هُمْ فِی شِقاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللهُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛[10]
[اهل کتاب] گفتند: یهودی یا مسیحی بشوید تا هدایت یابید. [شما پيروان قرآن] بگوييد: ما به خدا ايمان آوردهايم و به آنچه بر ما [به عنوان قرآن] نازل شده است و [همچنين] به آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و پيامبران اسباط بنیاسرائيل نازل گرديده و آنچه به موسی و عيسی و پيامبران ديگر از سوی پروردگارشان داده شده است [آری ما به همهی اینها ایمان آوردهايم] و هيچ فرقی ميان آنها [از جهت حقّانیّت در نبوّتشان] نمیگذاريم و در برابر فرمان خدا تسليم میباشيم. حال، اگر آنها نيز به آنچه شما ايمان آوردهايد ايمان بياورند هدايت يافتهاند و اگر سرپيچی كنند، از حق جدا گشتهاند [و به بيراهه افتادهاند] و خداوند شرّ آنها را از شما دور خواهد كرد و او شنونده و داناست.
اينجا هم ملاحظه میفرماييد در عين حالی كه شرايع تمام انبيای سلف را حقِّ نازل شده از جانب خدا و مورد ايمان و تصديق پيروان قرآن نشان میدهد، معالوصف اهل نجات بودن و راهيابی اهل كتاب از يهود و نصارا را مشروط به اين میداند كه به تمام آنچه پيروان قرآن به آن ايمان دارند ـ يعنی نبوّت ختمیّهی حضرت محمّد(ص) و وجوب اتّباع محض از احكام آسمانی قرآن ـ ايمان بياورند كه:
فَإنْ آمَنوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا...؛
بنا بر مطالب ياد شده روشن شد طرز تفكّری که اخیراً در بین گروهی ـ به اصطلاح ـ روشنفكرمآب بهوجود آمده است، طرز تفكّری انحرافی و خارج از مسير عقل و شرع است؛ زيرا آنها میگويند آنچه بر انسان لازم است، ايمان به خدا داشتن است و سپس طبق يكی از برنامههای او که به وسیلهی یکی از پيامبران آمده است عمل كردن. حال، آن برنامهی خدا به صورت تورات باشد يا انجيل و يا به صورت قرآن و آن پيامبر به نام موسی باشد يا عيسی و يا به نام محمّد مصطفی(ص) فرقی نمیكند، چرا كه همه از جانب خدا آمدهاند و راههای متعدّدی برای سیر و سلوک انسان به سوی خدا نشان دادهاند و لذا هر كسی در انتخاب هر دینی مختار و آزاد است و طبعاً دين منتخب هر كسی دين همان منطقهای خواهد بود كه آنجا زندگی میكند و دين همان خانوادهای خواهد بود كه آنجا به دنيا آمده است.
اين سخنی است كه روشنفكرمآبان زمان دارند و ما بر اساس تحليل و تحقيق گذشته روشن كرديم كه اين طرز تفكّر که قیافهی صلح کلّی دارد در واقع یک طرز تفکّر انحرافی و كافرمآبی است كه هم مخالف حكم عقل و مستلزم لغویّت تعدّد شرایع آسمانی است و هم منافی با دستور صریح قرآن است که جامعهی بشر را متعیّناً و صرفاً موظّف به اتّباع از آخرین شریعت آسمانی اسلام میداند که:
وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرِالْإسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مَنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛
1- صراط مستقيم حق يعنی چه؟
2- به چه دلیل، پذيرش آخرين دستور كه شريعت ختمیّه است، معنای واقعی تسليم و اسلام است؟
3- معنای صحیح ایمان به انبیاء و تسلیم و اسلام در پیشگاه خدا را بیان کنید.
[1]ـ البتّه این مسئله که آیا انبیای اولوالعزم(ع) يعنی پيامبران صاحب شريعت پيشين، مبعوث بر عموم بشر عصر خود بودهاند و يا شعاع بعثتشان محدود به قوم و مردم همان منطقهای كه در آنجا ظهور و قيام به دعوت كردهاند بوده است، در ميان علمای اسلامی مورد اختلاف رأی و نظر است؛ ولی بنا بر گفتهی اهل تحقيق، آنچه معروف در بين علمای شیعه است همانا عمومیّت بعثت و جهانی بودن شریعت هر كدام از پيامبران اولوالعزم است و دين حق در هر زمان يكی بيش نبوده است. برای توضیح بیشتر مطلب به تفسیر گرانقدر المیزان، جلد 10، صفحهی 268 رجوع شود و مخصوصاً در مجلّد دوّم همان تفسیر، صفحهی 150 حدیث شریف از حضرت امام رضا(ع) مورد مطالعه قرار گیرد.
[2]ـ سورهی انعام، آیهی 71.
[3]ـ سورهی حاقّه، آیات 44 تا 46.
[4]ـ سورهی آل عمران، آیهی 19.
[5]ـ همان، آیهی ۸۵.
[6]ـ امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاست: الاسلامُ هُو التَّسْلیم: نهجالبلاغهی فیض، حکمت 120.
[7]ـ سورهی بقره، آیهی 285.
[8]ـ قرآن دربارهی حضرت عیسی(ع) میفرماید: وَ إذْ قالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ یا بَنِی إسْرائِیلَ إنّی رَسُولُ اللهِ إلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبِشِّراً بِرَسُولٍ یَأتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أحْمَدُ...؛ (سورهی صف،آیهی 6). یعنی: هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل، من فرستادهی خدا به سوی شما هستم در حالی که تصدیق کنندهی کتابی که قبل از من نازل شده [یعنی تورات] هستم و بشارت دهنده به رسولی هستم که پس از من میآید و نام او احمد است.
[9]ـ سورهی بقره، آیهی ۱۲۰.
[10]ـ سورهی بقره، آیات ۱۳۵ تا ۱۳۷.