فصل ششم: اعتقاد به امامت |۳
در ميان امّت اسلامی نيز اهل بيت رسول يعنی علی اميرالمؤمنين و امامان معصوم از فرزندان او(ع) به عنوان باب حطّه و تنها راه نجات امّت و یگانه طریق نیل به بهشت سعادت ابدی معرّفی شدهاند. از رسول اکرم(ص) منقول است:
اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَیْتِی فیکُمْ کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ وَ اِنَّما مَثَلُ اَهْلِ بَیْتِی فیکُمْ مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ فی بَنِیاِسْرائیلَ مَنْ دَخَلَهُ، غُفِرَ لَهُ؛[1]
حقيقت آن كه، مثل اهل بيت من در ميان شما همچون مَثَل کشتی نوح است كه هر كس سوار آن شد نجات يافت و هر كه از آن تخلّف ورزید غرق شد و حقیقت آن که، مَثَل اهل بیت من در میان شما مَثَل باب حطّه در میان بنیاسرائیل است که هر که از آن داخل شد مورد غفران خدا قرار گرفت.
اميرالمؤمنين علی(ع) ضمن ذكر مناقب خويش فرمود:
فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ الله(ص) یَقُولُ لِی: مَثَلُکَ فِی اُمَّتِی مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ فِی بَنِیاِسْرائیلَ. فَمَنْ دَخَلَ فِی وِلایَتِکَ فَقَدْ دَخَلَ الْبابَ کَما اَمَرَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ؛[2]
از رسول خدا(ص) شنيدم كه به من میفرمود: مَثَل تو در میان امّت من مَثَل باب حطّه است در بنی اسرائیل. هر كه در ولايت تو داخل شود، داخل آن دری شدهاست که خدا امر به آن فرمودهاست.
از امام باقر(ع) منقول است كه فرمود:
نَحْنُ بابُ حِطَّتِکُمْ؛[3]
ما، باب حطّهی شما هستیم [شما به جز ما راهی به سوی خدا ندارید].
و نيز فرموده است:
فَلْیَذْهَبِ النّاسُ حَیْثُ شاؤُوا فَوَ اللهِ لَیَأْتِیَنَّ الْاَمْرُ هاهُنا. وَ اَشارَ بِیَدِهِ اِلَی صَدْره؛[4]
حال، مردم به هر سو كه میخواهند بروند؛ به خدا سوگند، امر [هدايت خلق] از اينجا بايد صادر و بارز گردد و با دست خود اشاره به سينهی خود کردند.
و همان حضرت به دو تن از راه گم كردهها (سلمة بن کهیل و حکم بن عتیبه) فرمودند:
شَرِّقا وَ غَرِّبا! لَنْ تَجِدا عِلْماً صَحیحاً اِلاّ شَیْئاً یَخْرُجُ مِنْ عِنْدِنا اَهْلَ الْبَیْتِ؛[5]
به شرق برويد و به غرب برويد، هرگز به علم صحيح دست نخواهيد يافت مگر آنچه از نزد ما اهل بيت [وحی] صادر شود.
و باز فرمودند:
کُلُّ ما لَمْ یَخْرُجْ مِنْ هذَا الْبَیْتِ فَهُوَ باطِلٌ؛[6]
هرچه [مربوط به عقاید و اخلاق و عمل] از این خانه [خانهی ولایت و امامت علی و آل علی] صادر نشود [و مورد تأیید آنها واقع نشود] باطل است.
اين سخن نيز از امام اميرالمؤمنين علی(ع) است:
دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَی فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرّاعی... نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأصْحَابُ وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأبْوابُ وَ لا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إلَّا مِنْ أبْوَابِهَا فَمَنْ أتَاهَا مِنْ غَیْرِ أبْوابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً؛[7]
دعوت كنندهای [رسول اکرم(ص) مردم را به دین حق] دعوت کرده و نگهبانی [امام معصوم آن را] نگهبانی کرده [و اساس شریعت را از تزلزل و اضطراب به سبب اخلالگری دشمنان نگه داشته است] حال، از دعوت کننده بپذیرید و نگهبان اطاعت کنید [تا در دو سرا سرافراز شوید]. ما [اهل بیت رسول از حیث قرب به او] چون پیراهن [تن او] هستیم؛ اصحاب [و همراهان واقعی او] هستیم. خزانهداران و درهای [ی علوم و معارف] هستیم و داخل خانهها نمیتوان شد مگر از درهای آنها. پس کسی که از غیر درها وارد خانهها شود، دزد نامیده میشود [هر که بخواهد از غیر راه ما رو به خدا و رسولش برود، از دین بهرهای نمیبرد و در آخرت گرفتار عذاب میگردد].
حاصل آن كه اصل اعتقاد به امامت و ولايت علی اميرالمؤمنين و ديگر ائمهی معصومین(ع) پشتوانهی تمام اصول و فروع دین از عقاید و اخلاق و اعمال است و بدون آن تمام عناوين دينی، چنان كه در گذشته از روايات استفاده شد، از ارزش و اعتبار الهی ساقط است و همچون «صِفْر» است كه اگر صد هزار از آن كنار هم چيده شوند تا دنبال عددی قرار نگيرند اصلاً به حساب نمیآيند! همچنين نظامات اعتقادی و عملی دين تا به دنبال اصل امامت قرار نگيرند و با سلک ولايت اهل بيت(ع) تنظيم نگردند در پيشگاه حضرت معبود عزّوعلا اصلاً به حساب نمیآيند و ارزش و اعتباری پيدا نمیكنند. رسول الله(ص) فرموده است:
عُنْوانُ صَحیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُبُّ عَلّیِ بْنِ اَبیطالِبٍ؛[8]
سرلوحهی نامهی [دینی] مؤمن، حبّ علیّ بن ابیطالب است.
علی امام معلّای هاشمی که بُوَد
سواد منقبتش بر بیاض دیدهیحور
ز حبّ اوست به روز جزانه از طاعت
امید مغفرت از حیّ لایزال غفور
نتیجهای ندهد بیمحبّتش در حشر
مکاشفات جُنید و ریاضت منصور
ز دل سوادِ معاصی برون برد مِهرش
چنان که ماه برد ظلمت شب دیجور
از پيامبراكرم(ص) منقول است كه فرمود:
مَعْرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ وَ حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوازٌ عَلَی الصِّراطِ وَ الْوِلایَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ اَمانٌ مِنَ الْعَذابِ؛[9]
معرفت آل محمّد، رهاییبخش از آتش [دوزخ] است و حبّ آل محمّد پروانهی عبور از صراط است و ولایت آل محمّد سبب ایمنی از عذاب است.
ای آن كه در دو كون تو را بايد ايمنی
سوی علی شتاب که حِصْن امان علی است
آن نیک و بد شناس که باشد ولای او
از بهر نیک و بد محک امتحان علی است
ای ناتوان توان ز علیّ ولی طلب
کز راه لطف، یاور هر ناتوان علی است
ز طريق بندگی علی نه اگر بشر به خدا رسد
به چه دل نهد به كه رو كند به چه سو رود به كجا رسد
ز خدا طلب دل مُقبِلی به علی بجوی توسّلی
كه اگر رسد به علی دلی به علی قسم به خدا رسد
ازلی ولايت او بود ابدی عنايت او بود
به كف كفايت او بود به خدا هر آنچه به ما رسد
به علی اگر بری التجا چه در اين سرا چه در آن سرا
همه حاجت تو شود روا همه درد تو به دوا رسد
سَعِدَ مَنْ وَالاکُمْ وَ هَلَکَ مَنْ عَادَاکُمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَأَ إِلَیْکُمْ وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُمْ وَ هُدِیَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْواهُ؛[10]
خوشبخت و سعادتمند شد هر كس كه با شما دوستی كرد و تباه و هلاک گرديد آن كس كه با شما دشمنی ورزيد. گمراه شد هر كه از شما جدا شد و رستگار گرديد آن كس كه به شما تمسّک کرد. ايمن [از هر بلا] گرديد آن كس كه به پناه شما آمد. سالم [از هرآفتی] گرديد آن كس كه شما را تصديق كرد [و به حقيقت شما ايمان آورد]. راه به حقيقت يافت آن كس كه معتصم به شما گشت و چنگ در دامن شما زد. هر كس كه از شما پيروی کند، بهشت جايگاه اوست و هر كس كه با شما مخالفت ورزد، دوزخ مسكن و مأوای اوست.
مطلب مهمّی که توجّه دادن به آن در اينجا بسيار لازم است، اين است كه مسألهی «تولّی» يعنی اعتقاد به امامت و ولايت اهل بيت رسول(ع) که رکن اصیل ديانت است، تحقّق آن بر حسب استفاده از روايات فراوان، مشروط به يک امر بسيار عظيم و خطير است و آن مسألهی تبرّی است.
تبرّی يعنی اعتقاد به ضلالت و گمراهی مخالفين اهل بيت داشتن و در دل با آنها دشمن و مُبغِض بودن و در گفتار اظهار تنفّر و انزجار از آنها كردن و در عمل از راه و رسم و آيين و مذهبشان دوری و بیزاری جستن. بدون تبرّی، تولّی محقق نخواهد شد و بدون تولّی هم، چنان که مبیّن و واضح گردید، تدیّنی بهوجود نخواهد آمد. اين حديث از حضرت امام رضا(ع) منقول است:
کَمالُ الدّینِ وِلایَتُنا وَ الْبَراءَةُ مِنْ عَدُوِّنا؛[11]
كمال دين ولايت ما و بيزاری از دشمن ماست.
و نيز روايت شده است:
قِیلَ لِلصّادِق(ع): اِنَّ فُلاناً یُوالیکُمْ اِلاّ اَنَّهُ یَضْعُفُ عَنِ الْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّکُمْ. فَقالَ: هَیهاتَ! کَذَبَ مَنِ ادَّعی مَحَبَّتَنا وَ لَمْ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنا؛[12]
كسی به امام صادق(ع) گفت: فلان آدم معترف به ولايت شماست، ولی در برائت از دشمنتان سستی میورزد. فرمود: هيهات [او چقدر دور از حقيقت است!] دروغ گفته كسی كه ادّعای محبّت ما دارد در حالی كه از دشمن ما بيزاری نمیجوید.
از امام باقر(ع) روايت شده است:
مَنْ اَرادَ اَنْ یَعْلَمَ حُبَّنا، فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ، فَاِنْ شارَکَ فِی حُبِّنا حُبَّ عَدُوِّنا، فَلَیْسَ مِنّا وَ لَسْنا مِنْهُ؛[13]
هر كس میخواهد از محبّت ما آگاه شود [و بداند كه واقعاً دوستدار ما هست يا نه] قلب خود را بيازمايد. اگر ديد در دل دوستی دشمن ما را با دوستی ما شريک قرار داده است [بداند كه] او از ما نيست و ما هم از او نيستيم [رابطهی محبّت بین ما و او برقرار نیست].
كسی به امام اميرالمؤمنين(ع) گفت:
یا اَميرَالْمُؤمِنين! اِنّی اُحِبُّکَ وَ اُحِبُّ فُلاناً؛
من شما را دوست میدارم و فلان كس را هم دوست دارم [نام يكی از دشمنان حضرت را برد].
امام(ع) فرمود:
اَمَّا الآنَ فَاَنْتَ اَعْوَرُ! فَاِمّا اَنْ تَعْمی وَ اِمّا اَنْ تُبْصِرَ؛[14]
بنابراين تو الان آدم يک چشمی هستی [ديد و بينايی كامل نداری] یا نابينا بايد باشی [و ازحق بیخبر] و يا بينای کامل [تا در حقشناسی به اشتباه نيفتی و باطل را به جای حق نگیری و بدان که دو محبوب متضادّ در يک دل واقعبين اجتماعپذير نيستند].
مرحوم «شيخ صفوانی» كه از اجلّهی علما و از شاگردان مرحوم شیخ کلینی[15] است در اين باب میگويد:
وَ اعْلَمْ اَنَّهُ لا یَتِمُّ الْوِلایَةُ وَ لا تَخْلُصُ الْمَحَبَّةُ وَ لا تَثْبُتُ الْمَوَدَّةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ اِلاّ بِالْبَراءَةِ مِنْ عَدُوِّهِم؛ قَریباً کانَ اَوْ بَعیداً. فَلا تَأخُذْکَ بِهِ رَأْفَةٌ. فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یَقُولُ: لا تَجِدُ قَوماً یُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبْنائَهُمْ اَوْ اِخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ؛[16]
بدان كه ولايت آل محمّد در حدّ تمام و کمال حاصل نمیشود و محبّتشان خالص نمیگردد و مودّتشان ثبات و استقرار پيدا نمیكند مگر اين كه برائت از دشمنشان تحقّق یابد، اعمّ از دور و نزدیک [از خويشاوندان و غير خويشاوندان]. بنابراين مبادا رأفت و محبّتی از آنان در دلت بهوجود آيد، كه خداوند عزّوجل میفرمايد: هيچ گروهی را نمیيابی كه ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند و در عين حال با دشمنان خدا و رسولش دوستی كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.[17]
و بر اساس همين معيار قرآنی است كه طايفهی شیعهی امامیّه ـ اَعْلَی اللهُ کَلِمَتَهُم وَ اَنارَ اللهُ بُرهانَهُم ـ برای هيچ عنوانی از عناوين حسبی و نسبی كه قرين ايمان و تقوا نباشد ارزش و اعتبار الهی قائل نيستند، هر چند آن عنوان از طريق ارتباط با پيامبراكرم(ص) به دست آمده باشد، از قبيل عنوان صحابی پيغمبر و همسر پيغمبر و عموی پیغمبر و نظایر اینها که متأسّفانه همين عناوين به ظاهر گيرا دستاویزی برای اهل تسنّن گردیده و آفتی برای اسلام و مسلمين شده و ميليونها جمعیّت را به وادی ضلالت کشیده است.
آری، اين پندار بیاساس در دل و مغز اهل تسنّن جا گرفته که هر کس صحابی پيغمبر بوده و چند صباحی مصاحبت آن حضرت را درک کرده است، محترم و قدّیس است و کسی حقّ انتقاد از او ندارد و معتقدند كه انتقاد از اصحاب پيامبر(ص) از گناهان بزرگ و معصيت كبيره و بلكه هم مرز با كفر و شرک است و بر پایهی این اعتقاد موهوم است که مطلق کارهای اصحاب را، هر چند تصدّی جائرانهی مقام خلافت و دخل و تصرّف در احکام شریعت و هتک حريم خاندان وحی و نبوّت باشد، توجیه حَسَن نموده و حمل بر صحّت میکنند.
1- باب حطّه و تنها راه نجات امّت چه کسانی هستند؟
2- تولّی و تبرّی را توضیح دهید.
3- چرا شیعهی امامیّه برای هيچ عنوانی از عناوين حسبی و نسبی كه قرين ايمان و تقوا نباشد ارزش و اعتبار الهی قائل نيستند؟
[1]ـ مستدرک حاکم، جلد 3، صفحهی 151 و طبرانی در اوسط از ابی سعید به نقل از مرحوم سیّد شرف الدّین در المراجعات، صفحهی23.
[2]ـ تفسیر نورالثّقلین، جلد1، صفحهی 82، حدیث 209.
[3]ـ تفسیر نورالثّقلین، جلد1، صفحهی 83.
[4]ـ بحارالانوار، جلد 2، صفحهی 94، حدیث 34.
[5]ـ همان، صفحهی 92، حدیث 20.
[6]ـ بحارالانوار، جلد 2، صفحهی 94، حدیث ۳۲.
[7]ـ نهجالبلاغهی فیض، ضمن خطبهی 153.
[8]ـ بحارالانوار، جلد 39، صفحات 229 و 305 و تاریخ بغداد، جلد 4، صفحهی 410.
[9]ـ ینابیع المودّة، صفحهی 22، به نقل از آقای رحمانی همدانی در کتاب الامام علیّ بن ابیطالب، صفحهی 346.
[10]ـ قسمتی از زیارت جامعه کبیره است که از مقام منیع حجّت کبرای حق حضرت امام هادی(ع) افاضه گردیده است. مفاتیحالجنان، صفحهی 546.
[11]ـ بحارالانوار، جلد 27، صفحهی 58، حدیث 19.
[12]ـ بحارالانوار، جلد 27، حدیث 18.
[13]ـ همان، صفحهی ۵۱، حدیث ۱.
[14]ـ بحارالانوار، جلد 27، صفحهی 58، حدیث ۱۷.
[15]ـ الذّریعه، جلد 2، صفحهی 368، شمارهی 1492.
[16]ـ بحارالانوار، جلد 27، صفحهی 58، پایین صفحه.
[17]ـ سورهی مجادله، آیهی 22.