اصل مهدويّت مورد اتفاق همهی مسلمانهاست. اديان ديگر هم در انتظار منجى را در نهايت زمانه دارند در اعتقادات خودشان؛ آنها هم در یک بخش از قضيه، درست فهميدند مطلب را؛ اما در بخش اصلى قضيه كه معرفت به شخص منجىست، آنها هم دچار نقص معرفتند. شيعه با خبر مسلّم و قطعى خود، منجى را با نام، با نشان، با خصوصيات، با تاريخ تولد، میشناسد. 29/6/1384
خصوصيت اعتقاد ما شيعيان اين است كه اين حقيقت را در مذهب تشيّع از شكل یک آرزو، از شكل یک امر ذهنى محض، بهصورت یک واقعيت موجود تبديل كرده است. حقيقت اين است كه شيعيان وقتى منتظر مهدى موعودند، منتظر آن دست نجاتبخش هستند، در عالم ذهنيات غوطه نميخورند؛ یک واقعيتى را جستجو ميكنند. اين واقعيت وجود دارد. حجت خدا در بين مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگى ميكند؛ مردم را میبيند؛ با آنهاست؛ دردهاى آنها، آلام آنها را حس ميكند. انسانها هم، آنهایى كه سعادتمند باشند، ظرفيت داشته باشند، در مواقعى بهطور ناشناس او را زيارت ميكنند. وجود دارد؛ یک انسان واقعى، مشخص، با نام معيّن، با پدر و مادر مشخص در ميان مردم است. با آنها زندگى ميكند. اين، خصوصيتِ عقيدهی ما شيعيان است.
آنهایی هم كه از مذاهب ديگر اين عقيده را قبول ندارند، هيچوقت نتوانستند یک دليلى كه عقلپسند باشد بر رد اين فكر، اين واقعيت، اقامه كنند. همهی ادلّهی روشن و راسخ كه بسيارى از اهل سنت هم آن را تصديق كردهاند، حکایت میکند بهطورِ قطع و يقين از وجود اين انسان والا، اين حجت خدا، اين حقيقت روشن و تابناك. او را با همين خصوصياتى كه من و شما ميشناسيم، شما در بسيارى از منابع غير شيعه هم مشاهده ميكنيد. فرزند مبارك پاكنهاد امام حسن عسكرى(ع) تاريخ ولادتش معلوم است، مرتبطينش معلومند، معجزاتش مشخص است، خدا عمر طولانى به او داده است و ميدهد. و اين است تجسُّد[1] آن آرزوى بزرگ همهی اُمم عالم، همهی قبایل، همهی اديان، همهی نژادها، در همهی دورهها. اين خصوصيت مذهب شيعه دربارهی اين مسئلهی مهم است. 27/5/1387
نكاتى در قضیهی اعتقاد به مهدويّت هست، كه من اجمالی، عرض بکنم.
یک نکته اين است كه وجود مقدس حضرت بقيةالله(ارواحنافداه) استمرار حركت نبوتها و دعوتهاى الهىست از اول تاريخ تا امروز؛ يعنى همانطوریكه در دعاى ندبه میخوانيد، از «فَبَعضٌ اَسكَنتَهُ جَنَّتَكَ»[2] كه حضرت آدم است تا «اِلى اَنِ انتَهَيتَ بِالاَمرِ»[3] كه رسيدن به خاتمالانبيا(ص) هست؛ و بعد مسئلهی وصايت و اهلبيت آن بزرگوار، تا میرسد به امام زمان، همهی اینها، یک سلسلهی متصل و مرتبط به هم است در تاريخ بشر. اين بدين معناست كه آن حركت عظيم نبوتها، آن دعوت الهى بهوسيلهی پيامبران، این در هيچ نقطهاى متوقف نشده است. بشر احتیاج به پيامبر داشته است و به دعوت الهى و به داعيان الهى؛ اين احتياج تا امروز باقىست و هرچه زمان گذشته است، بشر به تعاليم انبيا نزدیکتر شده است.
امروز جامعهی بشرى با پيشرفت فكر و مدنيت و معرفت، بسيارى از تعاليم انبيا را ـ كه دهها قرن پيش از اين، براى بشر قابل درك نبود ـ درك كرده است. همين مسئلهی عدالت، مسئلهی آزادى، مسئلهی كرامت انسان، اين حرفهایی كه امروز در دنيا رايج است، اینها حرفهاى انبياست. آن روز مردم، عامهی مردم و افكار عمومى مردم اين مفاهيم را درك نمیکردند. پیدرپى آمدنِ پيغمبران و انتشار دعوت پيغمبران، اين افكار را در ذهن مردم، در فطرت مردم، در دل مردم، نسلبهنسل نهادينه كرده است. امروز این داعيان الهى، سلسلهشان قطع نشده است، وجود مقدس بقيةاللهالاعظم(ارواحنافداه) ادامهی سلسلهی داعيان الهىست، كه در زيارت آلياسين میخوانيد: «اَلسَّلامُ عَلَيكَ يا داعِيَ اللهِ وَ رَبّانِيَّ آياتِهِ»[4]. این یک نکته است. يعنى شما امروز همان دعوت ابراهيم، همان دعوت موسی، همان دعوت عيسی، همان دعوت همهی پيغمبران و مصلحان الهى و دعوت پيامبر خاتم را در وجود حضرت بقيةالله مجسم میبينيد. اين بزرگوار، وارث همهی آنهاست، دعوت همهی آنها را و پرچم همهی آنها را در دست دارد و دنيا را فرامیخواند به همان معارفى كه انبيا در طول زمان آوردند و به بشر عرضه كردند. اين، نكتهی مهمىست.
نكتهی بعدى در باب مهدويّت، انتظار فرج است. انتظار فرج یک مفهوم بسيار وسيع و گستردهاىست. یک انتظار، انتظارِ فرجِ نهاییست؛ يعنى اينكه بشريت اگر میبيند كه طواغيت عالم، تُركتازى میکنند و چپاولگرى میکنند و افسارگسيخته به حق انسانها تعدى میکنند، نبايد خيال كند كه سرنوشت دنيا همين است؛ نبايد تصور كند كه بالاخره چارهاى نيست، بايستى به همين وضعيت تن داد؛ نه، بداند كه اين وضعيت یک وضعيت گذراست ـ «لِلباطِلِ جَولَةٌ»[5] ـ آن چيزى كه متعلق به اين عالم است و طبيعت اين عالم است، آن عبارت است از استقرار حكومت عدل؛ و آن خواهد آمد. انتظار فرج و گشايش، در نهايتِ دورانی كه ما در آن قرار داريم و بشريت دچار ستمها و آزارهاست، این یک مصداق از انتظار فرج است، لکن مصداقهای دیگر انتظار فرج هم وجود دارد. وقتىکه به ما میگويند منتظر فرج باشيد، فقط اين نيست كه منتظر فرج نهایی باشيد، بلكه معنايش اين است كه هر بنبستى قابل گشودهشدن است. فرج، يعنى اين؛ فرج، يعنى گشايش. مسلمان با درسِ انتظارِ فرج، میآموزد و تعليم میگيرد كه هيچ بنبستى در زندگى بشر وجود ندارد كه نشود آن را باز كرد و لازم باشد كه انسان، نااميد دست روى دست بگذارد و بنشيند و بگويد ديگر كارى نمیشود كرد؛ نه، وقتى درنهايتِ زندگىِ انسان، در مقابلهی با اينهمه حركت ظالمانه و ستمگرانه، خورشيدِ فرج، ظهور خواهد كرد، پس در بنبستهاى جارى زندگى هم همين فرج متوقع و مورد انتظار است. اين، درس اميد به همهی انسانهاست. اين درس انتظار واقعىست به همهی انسانها، لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانستند؛[6] معلوم میشود انتظار، یک عمل است، بیعملى نيست. نبايد اشتباه كرد، خيال كرد انتظار يعنى دست روى دست بگذاريم، منتظر بمانيم تا یک كارى بشود. انتظار یک عمل است، یک آمادهسازىست، یک تقويت انگيزه در دل و درون است، یک نشاط و تحرك و پوياییست. در همهی زمينهها اينجور است. این، در واقع تفسير اين آيات كريمهی قرآنى است كه: «وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثينَ»[7] يا «اِنَّ الاَرضَ لِلّهِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ»[8].
يعنى هيچوقت ملتها، امتها مأيوس نبايد بشوند از گشايش.
ملت ايران آنروزى كه قيام كرد، اميد پيدا كرد كه قيام كرد. امروز كه آن اميد برآورده شده است، از آن قيام، آن نتيجهی بزرگ را گرفته است، امروز هم به آينده اميدوار است؛ با اميد، با نشاط حركت میکند. اين نور اميد است كه جوانها را به انگيزه و حركت و نشاط وادار میکند. از دلمردگى و افسردگى آنها جلوگيرى میکند. روح پويایی را در جامعه زنده میکند. انتظار فرج این است. بنابراين، هم منتظر فرج نهایی باید بود، هم منتظر فرج در همهی مراحل زندگى فردى و اجتماعى باید بود. اجازه ندهيد يأس بر دل شما حاكم بشود، انتظار فرج داشته باشيد و بدانيد كه اين فرج، محقق خواهد شد؛ مشروط بر اينكه شما انتظارتان، انتظار واقعى باشد، عمل باشد، تلاش باشد، انگيزه باشد، حركت باشد. 29/6/1384
امروز ما انتظار فرج داريم. يعنى منتظريم كه دست قدرتمند عدالتگسترى بيايد و اين غلبهی ظلم و جور را كه همهی بشريت را تقريباً مقهور خود كرده است، این غلبه را بشکند، اين فضاى ظلم و جور را دگرگون كند و نسيم عدل را بر زندگى انسانها بِوَزاند، انسانها احساس عدالت كنند. اين نيازِ هميشگى یک انسان زنده است، یک انسان آگاه؛ یک انسانى كه سر در پيلهی خود نكرده باشد، به زندگى خود دلخوش نكرده باشد. انسانى كه نگاه میکند به زندگى عمومى بشر با نگاه کلان، یکچنین انسانی بهطور طبيعى حالت انتظار دارد. اين معناى انتظار است. انتظار يعنى قانع نشدن، قبولنكردنِ وضع موجودِ زندگى انسان و تلاش براى رسيدن به وضع مطلوب، كه مسلّم است اين وضع مطلوب با دست قدرتمند ولى خدا، حضرت حجتبنالحسن، مهدى صاحب زمان(صلواتاللهعليهوعجّلاللهفرجه و ارواحنافداه) تحقق پيدا خواهد كرد. باید خود را بهعنوان یک سرباز، بهعنوان یک انسانى كه حاضر است براى آنچنان شرایطى مجاهدت بكند، آماده كنيم.
انتظار فرج معنايش اين نيست كه انسان بنشيند، دست به هيچ كارى نزند، هيچ اصلاحى را وجههی همت خود نكند، صرفاً دلخوش كند به اينكه ما منتظر امام زمان(ع) هستيم؛ اينكه انتظار نيست. انتظار چيست؟ انتظار، دست قاهرِ قدرتمندِ الهى ملكوتىست كه بايد بيايد بهوسیلهی خودِ همين انسانها، با کمک همین انسانها سيطرهی ظلم را از بين ببرد و حق را غالب كند و عدل را در زندگى مردم حاكم كند و پرچم توحيد را بلند كند؛ انسانها را بندهی واقعى خدا بكند. آماده بايد بود براى اين كار. تشکیل نظام جمهورى اسلامی یکی از مقدمات اين حركت عظيم تاريخىست. هر اقدامى در جهت استقرار عدالت، یک قدم بهسمت آن هدف والاست. انتظار معنايش اين است. انتظار حركت است؛ انتظار سكون نيست؛ انتظار رها كردن و نشستنِ براى اينكه كار بهخودیخود صورت بگيرد، نيست. انتظار حركت است؛ انتظار آمادگىست. اين آمادگى را بايد حفظ کنیم در وجود خودمان، در محيط پيرامون خودمان. و خداى متعال نعمت داده است به مردم عزيز ما، به ملت ايران، كه توانستهاند اين قدم بزرگ را بردارند و فضاى انتظار را آماده كنند. اين معناى انتظار فرج است. انتظار فرج یعنی کمربستهبودن، خود را از همه جهت آمادهکردن برای آن هدفی که امام زمان(ع) برای آن هدف قیام خواهد کرد. آن انقلاب بزرگ تاریخی برای آن هدف انجام خواهد گرفت و آن عبارت است از ایجاد عدل و داد. زندگی انسانی، زندگی الهی، عبودیت خدا. این معنای انتظار فرج است. ۲۷/۵/۱۳۸۷
1- خصوصيت اعتقاد ما شيعيان درباره اصل مهدويّت چیست؟
2- مفهوم انتظار فرج را شرح دهید.
3- چرا وجود مقدس حضرت بقيةالله(ارواحنافداه) استمرار حركت نبوتها و دعوتهاى الهى از اول تاريخ تا امروز است؟
[1]. (جسد) جسمیتیافتن، بهجسم درآمدن
[2]. مفاتیحالجنان (شیخعباس قمی، متوفی۱۳۵۹ق)/ دعای ندبه، «پس بعضى از آنها را در بهشت منزل دادى».
[3]. [در هر دورهاى رسول فرستادى] تا آنکه امر رسالت به حبیب گرامیات محمّد(ص) منتهى گردید.
[4]. بحارالانوار/ کتاب تاریخ الامام الثانیعشر/ باب ما خرج من توقیعاته/ ح۵، «سلام بر تو، اي دعوتكنندهی بهسوي خدا، و داناي بزرگ آيات او»
[5]. تصنيف غررالحكم و دررالكلم/ القسم الاول الاعتقادی و ما فیه/ الباب الاول المعرفة/ الفصل الرابع عشر فی الحق و الباطل/ ذم الباطل و آثارها/ ح۱۰۲۴، «از براى باطل جولانى باشد [كه بهزودي بهسر آيد و زايل گردد.]»
[6]. بحارالانوار/ کتاب الروضة/ ابواب المواعظ و الحکم/ باب۲۳/ ح۷۷
[7]. سوره مباركه قصص/ آيه 5، «و خواستيم بر كسانى كه در زمين به ضعف و زبونى كشيده شدهاند، منّت نهيم و آنها را پيشوايانِ [مردم] گردانيم و ايشان را وارثانِ [زمين] كنيم.»
[8]. سوره مباركه اعراف/ آيه 128، «زمين برای خداست، آن را به هركس از بندگانش كه بخواهد به ارث میدهد، و فرجام [نیکو] برای پرهيزكاران است.»
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت