حدود دو سال قبل[1] شخصى بنام ابومحمّد از کنیا سؤالى دربارهی ظهور مهدى منتظر از «رابطةالعالم الاسلامى» که از متنفّذترین مراکز مذهبى حجاز و مکّه است کرده است.
دبیر کلّ رابطه، محمد صالح القزاز، در پاسخى که براى او فرستاده است ضمن تصریح به این که «ابن تیمیّه» مؤسّس مذهب وهّابیان نیز احادیث مربوط به ظهور مهدى را پذیرفته، متن رسالهی کوتاهى را که پنج تَن از علماى معروف فعلى حجاز در این زمینه تهیّه کردهاند براى او ارسال داشته است.
در این رساله پس از ذکر نام حضرت مهدى و محلّ ظهور او، یعنى مکّه، چنین مىخوانیم:
... به هنگام ظهور فساد در جهان و انتشار کفر و ستم، خداوند به وسیلهی او (مهدى) جهان را پر از عدل و داد مىکند همانگونه که از ظلم و ستم پر شده است.
او آخرین خلفاى راشدین دوازدهگانه است که پیامبر(ص) خبر از آنها در کتب صحاح داده است.
احادیث مربوط به مهدى را بسیارى از صحابهی پیامبر(ص) نقل کردهاند از جمله:
عثمان بن عفان؛ على بن ابى طالب؛ طلحة بن عبیدالله؛ عبدالرّحمان بن عوف؛ عبدالله بن عبّاس؛ عمّار یاسر؛ عبدالله بن مسعود؛ ابوسعید خدرى؛ ثوبان؛ قرة بن اساس مزنى؛ عبدالله بن حارث؛ ابوهریره؛ حذیفة بن یمان؛ جابر بن عبدالله؛ ابوامامه؛ جابر بن ماجد؛ عبدالله بن عمر؛ انس بن مالک؛ عمر بن حصین؛ و امّ سلمه.
اینها بیست نفر از کسانى هستند که روایات مهدى را نقل کردهاند و غیر از آنها افراد زیاد دیگرى نیز وجود دارند.
سخنان فراوانى نیز از خود صحابه نقل شده که در آن بحث از ظهور مهدى شده که آنها را نیز مىتوان در ردیف روایات پیامبر(ص) قرار داد؛ زیرا این مسأله، از مسائلى نیست که با اجتهاد بتوان چیزى پیرامون آن گفت. (بنابراین، آنها نیز مطلب را از پیامبر شنیدهاند.)
سپس اضافه مىکند.
هم احادیث بالا که از پیامبر(ص) نقل شده و هم شهادت و گواهى صحابه که در اینجا در حکم حدیث است، در بسیارى از کتب معروف اسلامى و متون اصلى حدیث پیامبر(ص) اعم از سنن و معاجم و مسانید آمده است؛ از جمله:
سنن ابوداوود؛ سنن ترمذى؛ ابن ماجه؛ ابن عمرو الدانى؛ مسند احمد و ابن یعلى و بزاز؛ و صحیح حاکم و معاجم طبرانى (کبیر و متوسّط) و رویانى و دار قطنى و ابونعیم در اخبار المهدى و خطیب در تاریخ بغداد و ابن عساکر در تاریخ دمشق و غیر اینها.
بعد اضافه مىکند:
بعضى از دانشمندان اسلامى در این زمینه کتابهاى مخصوصى تألیف کردهاند از جمله:
ابونعیم در «اخبار المهدى»؛ ابن حجر هیثمى در «القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر»؛ شوکانى در «التّوضیح فى تواتر ماجاء فى المنتظر و الدّجال والمسیح»؛ ادریس عراقى مغربى در «المهدى»؛ ابوالعبّاس بن عبدالمؤمن المغربى در کتاب «الوهم المکنون فى الردّ على ابن خلدون».
و آخرین کسى که در این زمینه بحث مشروحى نگاشته مدیر دانشگاه اسلامى مدینه است که در چندین شمارهی مجلهی دانشگاه مزبور بحث کرده است.
عدهاى از بزرگان و دانشمندان اسلام از قدیم و جدید نیز در نوشتههاى خود تصریح کردهاند که احادیث در زمینهی مهدى در سرحدّ تواتر است (و به هیچ وجه قابل انکار نیست) از جمله:
السّخاوى در کتاب «فتح المغیث»؛ محمّد بن احمد السّفاوینى در «شرح العقیده»؛ ابوالحسن الابرى در «مناقب الشّافعى»؛ ابن تیمیه در کتاب فتاوایش؛ سیوطى در «الحاوى»؛ ادریس عراقى در تألیفى که در زمینهی «مهدى» دارد؛ شوکانى در کتاب «التّوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر...»؛ محمّد جعفر کنانى در «نظم المتناثر»؛ ابوالعبّاس بن عبدالمؤمن در «الوهم المکنون...».
در پایان بحث مىگوید:
(تنها) ابن خلدون است که خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى که مىگوید «لا مهدى الاّ عیسى؛ مهدى جز عیسى نیست!» مورد ایراد قرار دهد؛ ولى بزرگان پیشوایان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد کردهاند؛ بخصوص «ابن عبدالمؤمن» که در ردّ گفتار او کتاب ویژهاى نوشته است که از 30 سال قبل در شرق و غرب انتشار یافته.
حفّاظ احادیث و بزرگان دانشمندان حدیث نیز تصریح کردهاند که احادیث مهدى مشتمل بر احادیث «صحیح» و «حسن» است و مجموع آن متواتر مىباشد.
بنابراین، اعتقاد به ظهور مهدى (بر هر مسلمانى) واجب است و این جزء عقاید اهل سنّت و جماعت محسوب مىشود و جز افراد نادان و بى خبر یا بدعتگذار آن را انکار نمىکنند.
* * *
به عقیدهی ما بحث فوق چنان روشن است که نیاز به هیچگونه توضیح اضافى ندارد؛ با این حال آیا آنها که مىگویند عقیده به ظهور مهدى یک فکر وارداتى است در اشتباه بزرگى نیستند!
در اینجا متن عربى نامهاى را که آقائى از «کنیا» به «رابطة العالم الاسلامى» که یک مرکز رسمى اسلامى در «مکّه» است دربارهی «مهدى منتظر» فرستاده و متن پاسخى را که رئیس رابطه، زیر نظر جمعى از علماى معروف حجاز تهیّه و ارسال داشته است از نظر خوانندگان محترم مىگذرانیم.
و این همان است که ترجمهی قسمت حسّاس آن را قبلاً بدون کم و کاست از نظر گذراندیم.
تنها نکتهاى که یاد آورى آن در اینجا لازم است این مىباشد که «تفاوت مهمّى» که این نوشته با عقاید پیروان مکتب اهل بیت(ع) دارد این است که آنها نام پدر حضرت مهدى(ع) را «عبدالله» ذکر کردهاند در حالى که در کتب شیعه نام پدر بزگوارش بطور مسلّم «الامام الحسن العسکرى» است و سرچشمهی این اختلاف آن است که در بعضى از روایات اهل سنّت جمله «اسم ابیه اسم ابى» (اسم پدرش اسم پدر من است) آمده در حالى که قرائن نشان مىدهد که این جمله در اصل «اسم ابیه اسم ابنى» (اسم پدرش اسم فرزند من است) بوده، و بر اثر اشتباه در نقطه گذارى به این صورت در آمده است. (این احتمال را کنجى شافعى نیز در کتاب «البیان فى اخبار صاحب الزّمان» تأیید کرده است.) و در هر حال، آن جمله قابل اعتماد نیست زیرا:
اولاً، در اکثر روایات اهل سنّت این جمله وجود ندارد.
ثانیاً، در روایت معروف ابن ابى لیلى مىخوانیم «اسمه اسمى و اسم ابیه اسم ابنى»
ثالثاً، روایات متواتر از طرق اهل بیت(ع) گواهى مىدهد که نام پدرش «حسن» است.
رابعاً، در بعضى از روایات اهل سنّت نیز تصریح شده که او فرزند امام حسن عسکرى است.
(براى توضیح بیشتر در این زمینه به کتاب «منتخب الاثر» صفحات 231 تا 236، باب 11، و کتاب نورالابصار، مراجعه فرمائید.)
* * *
الکرم ابومحمّد ـ المحترم (کنیا)
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته ـ اشارة الى خطابکم (المورخ فى 21 یوما 1976م) المتضمن عن موعد ظهور المهدى و فى اى مکان یقیم؟
نفیدکم باننا نوفرلکم مع خطابنا الیکم ما جاء من الفتوى فى مسأله المهدى المنتظر و قد قام بکتابته فضیلة الشیخ محمد المنتصر الکنانى واقرته اللجنه المکنونه من اصحاب الفضیله الشیخ صالح بن عثیین و فضیلة الشیخ احمد محمد جمال و فضیلة الشیخ احمد على و فضیلة الشیخ عبدالله خیاط.
مدیر اداره مجمع فقهى اسلامى: محمد منتصر کنانى
و قد دعم الفتوى بما ورد من احادیث المهدى عن الرسول(ص) و ما ذکره ابن تیمیه فى المنهاج بصحه الاعتقاد و ابن القیم فى المنار و ان شاء الله تعالى ستجدون فى الکتابه مطلبکم و ما یغنیکم عن مسأله المهدى انتم و من کان على نهجکم آملین لکم التوفیق والسداد.
الامین العام محمد صالح القزاز
بعد التحیه
جوابا عما یسأل عنه المسلم الکینى فى شأن المهدى المنتظر عن موعد ظهوره عن المکان الذى یظهر منه و عن ما یطمئنه عن المهدى(ع)
هو محمد بن عبدالله الحسنى العلوى الفاطمى المهدى الموعود المنتظر موعد خروجه فى آخر الزمان و هو من علامات الساعة الکبرى یخرج من الغرب و یبایع له فى الحجاز فى مکة المکرمه بین الرکن والمقام ـ بین باب الکعبه المشرفه والحجر الاسود عند الملتزم و یظهر عند فساد الزمان و انتشار الکفر و ظلم الناس یملأ الارض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما یحکم العالم کله و تخضع له الرقاب بالاقناع تارة و الحرب اخرى وسیملک الارض سبع سنین و ینزل عیسى(ع) من بعده فیقتل الدجال او ینزل معه فیساعده على قتله بباب «اللّد» بارض فلسطین.
هو آخر الخلفاء الراشدین، الاثنى عشر الذین اخبر عنهم النبى صلوات الله و سلامه علیه فى الصحاح، و احادیث المهدى واردة عن الکثیر من الصحابه یرفعونها الى رسول الله(ص) و منهم عثمان بن عفان؛ و على بن ابى طالب، وطلحة بن عبیدالله، و عبدالرحمن بن عوف، و عبدالله بن عباس؛ و عمار بن یاسر، و عبدالله بن مسعود، و ابوسعید الخدرى، و ثوبان، وقرة بن ایاس المزنى، و عبدالله بن الحارث بن جز، وابوهریره، و حذیفة بن الیمانى، جابر بن عبدالله؛ و ابوامامه، و جابربن ماجد الصدفى؛ و عبدالله بن عمر و انس بن مالک، و عمران بن حصینى، و ام سلمه.
هولاء عشرون منهم، ممن وقفت علیهم، و غیرهم، کثیر، و هناک آثار عن الصحابه، مصرحة بالمهدى، من اقوالهم، کثیره جدا، لها حکم الرفع، اذ لامجال للاجتهاد فیها.
احادیث هؤلاء الصحابة التى رفعوها الى النبى(ص)؛ والتى قالوها من اقوالهم اعتماد على ما قاله رسول الله و سلامه علیه ورواها الکثیر من دواوین الاسلام؛ و امهات الحدیث النبوى؛ من السنن، و المعاجم، والمسانید منها.
سنن ابى داود، والترمذى، و ابن ماجه، و ابن عمروالدانى؛ ومسانید احمد، و ابن یعلى؛ و البزاز، و صحیح الحاکم؛ و معاجم الطبرانى الکبیر والالوسى والرویانى والدار قطنى فى الافراد، و ابونعیم فى اخبار المهدى، والخطیب فى تاریخ بغداد، و ابن عساکر فى تاریخ دمشق و غیرها.
و قد خص المهدى بالتالیف ابونعیم فى «اخبار المهدى» و ابن حجر الهیثمى فى القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر والشوکانى فى التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر و الدجال والمسیح؛ وادریس العرقى المغربى فى تالیفه «المهدى» وابوالعباس بن عبدالمؤمن المغربى فى کتابه «الوهم المکنون فى الرد على ابن خلدون».
و آخر من قرات له عن المهدى، بحثاً مستفیضا، مدیر الجامعه الاسلامیه، فى المدینه المنوره فى مجلة الجامعه؛ اکثر من عدد.
و قد نص على ان احادیث المهدى، انها متواتره، جمع من الاعلام قدیما و حدیثا منهم السخاوى فى «فتح المغیث»، و محمد بن احمد السفاوینى فى شرح العقیده و ابوالحسین الابرى فى «مناقب الشافعى» و ابن تیمیه فى فتاواه والسیوطى فى الحاوى؛ و ادریس العراقى المغربى فى تألیف له عن المهدى، والشوکانى فى «التوضیح فى تواتر ما جاء فى المنتظر؛ و الدجال، والمسیح» و محمد بن جعفر الکنانى فى «نظم المتناثر فى الحدیث المتواتر»، و ابوالعباس بن عبدالمؤمن المغربى فى «الوهم المکنون من کلام ابن خلدون» رحمهم الله و حاول ابن خلدون فى مقدمته ان یطعن فى احادیث المهدى، محتجا بحدیث موضوع لا اصل له عند ابن ماجه لا مهدى الا عیسى. ولکن رد علیه الائمه والعلماء؛ و خصه بالرد شیخنا ابن عبدالمؤمن، بکتاب مطبوع متناول فى المشرق والمغرب منذ اکثر من ثلاثین سنه.
و نص الحفاظ والمحدثون على ان احادیث المهدى فیها الصحیح والحسن و مجموعها متواتر مقطوع بتواتره و صحته.
و ان الاعتقاد بخروج المهدى، واجب و انه من عقائد اهل السنة و الجماعة ولاینکر الاجاهل بالسّنّة، و مبتدع فى العقیده.
والله یهدى الى الحق و یهدى السبیل.
مدیر ادارة المجع الفقهى الاسلامى
محمد المنتصر الکنانى
در اینجا لازم مىدانیم که چند گفتار دیگر از چند نفر از علماى معروف اهل سنّت بر آنچه گذشت بیفزاییم:
1ـ دانشمند معروف شیخ منصور على ناصف نویسندهی کتاب «التّاج»[2] در کتاب خود چنین مىنویسد:
اشتهر بین العلماء ـ سلفاً و خلفاً ـ انه فى آخر الزمان لابد من ظهور رجل من اهل البیت یسمى «المهدى» یستولى على الممالک الاسلامیه و یتبعه المسلمون و یعدل بینهم و یؤید الدین.
تا آنجا که مىگوید:
و قد روى احادیث المهدى جماعة من خیار الصحابة واخرجها اکابر المحدثین کابى داود؛ والترمذى و ابن ماجه والطبرانى، و ابى یعلى، والبزاز، والامام احمد، والحاکم؛ رضى الله عنهم اجمعین و لقد اخطأ من ضعف احادیث المهدى کلها کابن خلدون و غیره.[3]
یعنى، در میان همهی دانشمندان امروز و گذشته مشهور است که سرانجام مردى از اهل بیت پیامبر(ص) ظاهر مىشود که بر تمام کشورهاى اسلامى مسلّط مىگردد، و مسلمانان از او پیروى مىکنند؛ و در میان آنها عدالت را اجرا مىنماید، و دین را تقویت مىکند... احادیث مهدى را بسیارى از بزرگان صحابه و محدّثین نقل کردهاند... و کسى که همچون ابن خلدون آنها را ضعیف شمرده خطا کرده است.
2ـ خود «ابن خلدون» که معروف به مخالفت با احادیث مهدى است نیز شهرت احادیث مهدى را در میان همهی دانشمندان اسلام نتوانسته است انکار کند آنجا که مىگوید:
مشهور در میان تمام مسلمانان در تمام اعصار و قرون این بوده و هست که در آخر زمان مردى از اهل بیت ظهور مىکند که آئین اسلام را تأیید کرده و عدالت را آشکار مىسازد و مسلمانان از او پیروى مىکنند.[4]
3ـ محمد شبلنجى دانشمند معروف مصرى در کتاب «نورالابصار» مىنویسد:
تواترت الاخبار عن النّبى(ص) على انّ المهدى من اهل بیته و انّه یملأ الارض عدلاً؛[5] اخبار متواترى از پیامبر(ص) آمده که مهدى از خاندان او است؛ او همهی روى زمین را پر از عدل مىکند.
4ـ شیخ محمّد صبان[6] در کتاب «اسعاف الرّاغبین» چنین مىگوید:
اخبار متواترى که از پیغمبر اکرم(ص) نقل شده گواهى مىدهد که مهدى (سرانجام) قیام مىکند و او از خاندان پیامبر است و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.
5ـ «ابن حجر» در کتاب «صواعق المحرقة» از ابوالحسن امرى چنین نقل مىکند:
اخبار متواتر و فراوانى از پیامبر(ص) نقل شده که سرانجام مهدى ظهور مىکند و او از اهل بیت پیامبر(ص) است... و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد.[7]
6ـ نویسنده کتاب «التّاج» پس از اشاره به کتاب «شوکانى» عالم معروف اهل سنّت که تمام آن پیرامون تواتر احادیث مربوط به مهدى و خروج دجّال و بازگشت مسیح است و بحث مشروحى در زمینهی تواتر احادیث مربوط به مهدى(ع) مىگوید:
هذا یکفى لمن کان عنده ذرّة من الایمان و قلیل من انصاف![8]؛
آنچه گفته شد براى کسانى که یک ذرّه ایمان و یک جو انصاف دارند کافى به نظر مىرسد!»
براى پى بردن به مشروح احادیثى که از طرق اهل سنّت در زمینهی قیام این انقلابى بزرگ جهان، رسیده به کتاب «المهدى» و کتاب «منتخب الاثر فى احوال الامام الثّانى عشر» مراجعه کنید.
1- سه نفر از صحابهی پیامبر(ص) که احادیث مربوط به مهدى را نقل کردهاند، نام ببرید.
2- چه کسی خواسته احادیث مربوط به مهدى را با حدیث بى اساس و مجعولى مورد ایراد قرار دهد؟ و چه کسی در رد ادعای او کتابی نوشت؟
3- براى پى بردن به مشروح احادیثى که از طرق اهل سنّت در زمینهی قیام این انقلابى بزرگ جهان، رسیده به کدام کتب میتوان مراجعه کرد؟
[1]. به زمان نگارش کتاب توجّه شود.
[2]. جمعى از دانشمندان بزرگ الازهر و مصر بر این کتاب تقریظهاى مهمّى نگاشتهاند چنان که در مقدّمهاش ذکر شده به منظور جمع آورى مجموعهی قابل اطمینانى از «کتب پنجگانهی حدیث» که مهمترین کتب حدیث اهل تسنّن است تألیف گردیده.
[3]. التّاج، ج 5، ص 310.
[4]. ابن خلدون، چاپ بیروت، ص 311 (مطابق نقل محمود ابوریه در کتاب «اضواء على السّنة المحمّدیة»).
[5]. نورالابصار، ص 157.
[6]. رسالهی صبان در حاشیهی نورالابصار، طبع مصر، ص 138.
[7]. صواعق، ص 99.
[8]. التّاج، ج 5، ص 327.