چون هدف اصلی از این بحث این است که با روح تعلیمات اسلام در زمینهی تقیه آشنا شویم، لازم است پیش از طرح این مسئله به شکل یک بحث اجتماعی، نمونههایی از متون اصلی اسلام را در این باره بررسی کنیم که فهم صحیح یک مطلب جوابگوی همهی ایرادات خواهد بود.
در ضمن با این بینش اسلامی میتوانیم وضع چگونگی جوامع امروز مسلمانان و موضعگیریهای آنها را در این قسمت دریابیم.
در قرآن مجید در چند مورد به مسئلهی تقیه (گاهی با همین نام و عنوان، و گاهی با عناوین دیگر) اشاره شده است:
۱ـ در سورهی غافر، آیهی 28 به بعد، سخن از مرد مجاهد و فداکار و وفاداری به میان آمده که در دستگاه فرعون موقعیت حساسی داشته و ایمان محکم خود را نسبت به موسی و آیین او، کتمان میکرده است تا بتواند در لحظات حساس به یارانش کمک کند:
وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّی اللهُ وَقَدْ جَاءَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ مِنْ رَّبِّکُمْ وَإِنْ یَکُ کَاذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَإِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُمْ بَعْضُ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ.
و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان میداشت، گفت: «آیا میخواهید مردی را بکشید، به خاطر این که میگوید پروردگار من الله است، در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد، (لااقل) بعضی از عذابهایی را که وعده میدهد به شما خواهد رسید؛ خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمیکند.
این آیه منطق حساب شده و مستدل و نافذ مؤمن آل فرعون را ـ به هنگامی که فرعون تصمیم بر قتل موسی گرفته بود (با جملهی «ذرونی اقتل موسی ولیدع ربه؛ بگذارید موسی را به قتل برسانم و او هر چه میخواهد خدای خود را صدا بزند.») ـ و کسانی را که برای قتل او تصمیم گرفته بودند، از قتل وی بیمناک میسازد و عقب میراند.
او با اتکاء به سوابق روشنی که در دربار فرعون و محیط مصر داشت و به عقل و درایت او ایمان داشتند ثابت کرد که این تصمیم در یک صورت بیهوده و در یک صورت خطرناک و وحشتناک است، او گفت:
موسی دعوت به سوی «الله» میکند و دلایل قابل مطالعهای هم با خود آورده، از دو حال خارج نیست:
یا دروغگو است که به زودی رسوا خواهد شد و نیاز به کشتن ندارد زیرا قتل او احتمالاً از او در افکار عمومی یک قهرمان افسانهای خواهد ساخت و گروهی را برای همیشه به دنبالش خواهد کشید، چه بهتر که زنده بماند و مردم او را بشناسند و خودشان از اطرافش متفرق شوند.
یا اینکه واقعاً راست میگوید و از سوی خدا آمده. در این صورت اگر قسمتی از تهدیدات او هم جامهی عمل بپوشد و گوشهای از بلاهایی که از آن خبر میدهد تحقق یابد، حساب همهی ما صاف است؛ بنابراین، کشتن او به هیچ وجه عاقلانه نیست.
و به دنبال آن یک سلسله نصیحتهای دیگر نیز به آنها کرد. به این ترتیب، رعب و وحشتِ فرعون و اطرافیانش را افزود و آنها را از دست زدن به این کار منصرف ساخت.
قرآن در این آیات کتمان عقیدهی مؤمن آل فرعون را به عنوان یک کار مثبت ذکر کرده چرا که در مسیر سازنده یعنی نجات یک رهبر بزرگ انقلابی از خطری که او را شدیداً تهدید میکرد، قرار گرفته بود و میدانیم «تقیه» نیز چیزی جز کتمان عقیده نیست.
آیا هیچکس میتواند انکار کند که عمل این مرد مجاهد در این لحظهی حساس یک نوع فداکاری و جهاد در راه یک هدف مقدس بوده است!
و آیا هیچکس میتواند انکار کند که اگر او از روش تقیه به صورت یک تاکتیک استفاده نمیکرد نمیتوانست رسالت خود را ایفا کند، و به احتمال قوی جان موسی به خطر میافتاد!
۲ـ در سرگذشت «ابراهیم» قهرمان بتشکن میخوانیم:
فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ * فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاَ تَأْکُلُونَ * مَا لَکُمْ لاَ تَنطِقُونَ * فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ.[1]
و گفت: «من بیمارم (و با شما به مراسم جشن نمیآیم!)» آنها از او روی برتافته و به او پشت کردند (و به سرعت از شهر بیرون رفتند). او به سراغ خدایان آنها آمد و (از روی تمسخر) گفت: «چرا (از این غذاها) نمیخورید! (اصلاً) چرا سخن نمیگویید!» سپس ضربهای محکم با دست راست بر آنها فرود آورد (و جز بت بزرگ، همه را در هم شکست).
از مجموع این آیات و تفاسیر آنها به خوبی به دست میآید که ابراهیم(ع) نقشهی وسیع و دقیقی برای نابودی بتها طرح کرده بود و برای پیاده کردن این نقشه در انتظار فرصت مناسبی بود، تا این که روز جشن بتها فرا رسید و برنامه چنان بود که نخست جمعیت به خارج شهر میرفتند و به شادی و نیایش میپرداختند و پس از بازگشت به شهر، یکسر به بتخانه میآمدند و از غذاهای به اصطلاح متبرکی که اطراف بتها چیده بودند تناول میکردند.
ابراهیم(ع) هم مقدمهی این جشن را ـ که خالی شدن شهر از سکنه بود ـ مناسب اجرای طرح خود دید و هم ذیالمقدمهی آن را ـ که بازگشت به بتخانه بود ـ مناسب درس لازم برای بیداری افکار مردم احساس کرد؛ ولی او کاملاً عقیدهی باطنی خود را در این باره مکتوم میداشت و در برابر دعوت از او برای شرکت در این مراسم، اظهار کسالت کرد. «فقال انی سقیم» یعنی من بیمارم ـ با اینکه بیماری جسمی نداشت اما او برای کتمان هدف بزرگ خود به اصطلاح (توریه) کرد؛ زیرا منظورش ناراحتی و کسالت روحی از گمراهی مردم بود اما مردم چیز دیگری از گفتار او فهمیدند.
سرانجام با استفاده از این فرصت طلایی قدم به بتخانه گذارد؛ نخست بتها را تحقیر کرد که ای بینواها! چرا از اینهمه غذاهای رنگین بندگانتان نمیخورید، و سرانجام به کمک بازوی توانا و تبر پر قدرتش آنها را در هم کوبید و متلاشی ساخت.
در هم کوبیدنی که مقدمهی جلسهی محاکمهی پر شوری بود که به بیداری بسیاری از مردم بتپرست انجامید، همان بیداری که میتوانست مقدمات آزادی مردم بابل را از چنگال جباران زمان فراهم سازد.
۳ـ مورد جالب دیگر که از سرگذشتهای اقوام پیشین ـ که منطبق بر موازین تقیهی تاکتیکی بوده ـ قرآن ذکر میکند، داستان آمدن رسولان مسیح(ع) به میان مردم انطاکیه است که در سورهی یاسین به آن اشاره شده است: إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ...[2]
در آن زمان که دو نفر (از رسولان خود) را به سوی آنها فرستادیم، اما آنان فرستادگان (ما) را تکذیب کردند، پس برای تقویت آن دو، شخص سومی را فرستادیم...
در این ماجرا دو نفر از فرستادگان مسیح(ع) پس از یک مبارزهی صریح و آشکار با اصول بت پرستی در انطاکیه، به زندان حاکم شهر که طرفدار اکثریت بتپرستان اهل شهر بود، افتادند و کاری از پیش نبردند؛ اما نفر سوم که به کمک آنها شتافت ناچار مسیر مبارزه را تغییر داد.
نخست عقیدهی باطنی خود را مکتوم داشت تا بتواند با هوش و تدبیر و فصاحت و بلاغتی که داشت در دستگاه حاکم نفوذ کند، سپس در یک فرصت مناسب ـ که داستانش مفصل است ـ هم برای نجات یاران خود از زندان استفاده کند و هم برای ایجاد یک انقلاب فکری و اجتماعی و اخلاقی در میان مردم شهر، قیام نماید.
و اتفاقاً به هر دو نتیجه رسید ـ که قرآن از آن تعبیر به «عززنا بثالث» یعنی به وسیلهی نفر سوم آن دو را یاری کردیم و عزت و قوت بخشیدیم، میآورد.
آیا اینکه ابراهیم(ع) هدف عالی خود را کتمان کرد میتوان حمل بر محافظه کاری و ضعف و ترس نمود!
یا به عکس این کتمان مقدمهی لازمی برای وصول به هدف بزرگتر و وسیعتر بود!
آیا اگر نفر سوم از رسولان مسیح(ع) پس از شکست دوستانش باز تجربهی تلخ آنها را تکرار میکرد و از همان روش استفاده مینمود و خود نیز به عنوان سومین نفر راهی زندان میشد و شاید سرانجام جسد بیجان هر سه را از زندان بیرون میآوردند کار درستی بود! یا اینکه لازم بود روش تازهای انتخاب کند و دست به ابتکار جدیدی بزند و با استفادهی صحیح از روش تقیه، هم به هدف خود برسد و هم دوستان را از زندان رهایی بخشد!
البته آیات قرآن در زمینهی تقیه منحصر به آنچه در بالا آوردیم نیست و آنچه گفتیم قسمتی از آیاتی است که به خوبی هدف و فلسفهی تقیه و مفهوم صحیح آن را میتواند مشخص سازد.
1- مواردی در قرآن مجید که به مسئلهی تقیه (گاهی با همین نام و عنوان، و گاهی با عناوین دیگر) اشاره شده است را بیان کنید.
2- مؤمن آل فرعون با ذکر کدام دلایل مانع قتل حضرت موسی(ع)شد؟
3- هدف حضرت ابراهیم(ع) از اظهار کسالت چه بود؟
[1]. سورهی صافات، آیات ۸۹ تا ۹۳.
[2]. سورهی یس، آیهی ۱۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت