کد مطلب: ۵۴۹۷
تعداد بازدید: ۳۷۸
تاریخ انتشار : ۰۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۰
شرح خطبه قاصعه | ۱۳
به همین دلیل اگر خداوند چنین مى‌كرد، راه امتحان بسته و نقض غرض مى‌شد‌؛ بنابراین آزمایش به عمل آمد تا معلوم شود چه كسى به خدا ایمان دارد و چه كسى هدفى جز دنیا در سر نمى‌پروراند، و بساط كیفر و پاداش گسترده باشد و عنوان‌هایى چون ایمان و كفر اختیارى مصداق خارجى پیدا كند.

شرح بزرگترین خطبه نهج‌البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۱۳



سادگى ظاهرى انبیا و اولیا(ع) و عزم راسخ ایشان


حال چرا خداوند براى انبیاى خود عزت و شوكت ظاهرى قرار نداد تا بتوانند با كمك‌هاى مالى، مردم را به سوى خود ترغیب كنند؟ مگر نه این است كه احزاب براى جمع كردن هواداران، سر كیسه را شل مى‌كنند؟ چرا خداوند گنج‌هاى فراوان در اختیار ایشان نگذاشت؟
جذابیت شوكت و اقتدار ظاهرى فرعون و ابهّت اقتصادى وى در بین مردم، به حدى بود كه حضرت موسى ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ دست به دعا برداشته و عرضه داشت:
«...رَبَّنا إِنَّكَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَةً وَأَمْوالاً فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى أَمْوالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأْلِیمَ‌؛[1] پروردگارا، به فرعون و درباریانش اموالى را در زندگى دنیا دادى تا بتوانند دیگران را گمراه و از راه تو منحرف كنند، پروردگارا، اموالشان را نابود كن و دلهاشان را سخت گردان تا ایمان نیاورند مگر هنگامى كه عذاب دردناك را ببینند.
امام(ع) در مورد پاسخ این پرسش فرموده‌اند:
*****
وَلَوْ أَرَادَ اللهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِیَائِهِ حَیْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ یَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذِّهْبَانِ[2] وَمَعَادِنَ الْعِقْیَانِ[3] وَمَغَارِسَ الْجِنَانِ[4] وَأَنْ یَحْشُرَ مَعَهُمْ طُیُورَ السَّمَاءِ وَوُحُوشَ الْأَرَضِینَ لَفَعَلَ، وَلَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلاَءُ وَبَطَلَ الْجَزَاءُ وَاضْمَحَلَّتِ الْأنْبَاءُ، وَلَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِینَ أُجُورُ الْمُبْتَلَیْنَ وَلاَ اسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الْمُحْسِنِینَ وَلاَ لَزِمَتِ الاسْمَاءُ مَعَانِیَهَا‌؛ و اگر خداوند هنگام فرستادن پیامبرانش، اراده مى‌فرمود گنج‌هاى طلا، و كان‌هاى زر ناب و باغ‌هاى پردرخت در اختیارشان قرار دهد، و پرندگان آسمان و حیوانات وحشى زمین را با ایشان همراه سازد، مى‌توانست انجام دهد‌؛ ولى در این صورت آزمایش بى‌معنا مى‌گشت، پاداش جا نداشت، و خبرى از عالم قیامت باقى نمى‌ماند، و كسانى كه قابلیت دریافت اجر و مزد داشتند، به اجر و پاداش نمى‌رسیدند، و اهل ایمان پاداش نیكوكارى‌شان [را] دریافت نمى‌نمودند و نام‌ها با معانى مطابقت نمى‌نمود (مؤمن و كافر مصداق نمى‌یافت).
آرى، هدف خلقت، آزمایش است‌؛ چنان كه خداوند خود فرموده است:
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ و َالْحَیاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً.[5]
به همین دلیل اگر خداوند چنین مى‌كرد، راه امتحان بسته و نقض غرض مى‌شد‌؛ بنابراین آزمایش به عمل آمد تا معلوم شود چه كسى به خدا ایمان دارد و چه كسى هدفى جز دنیا در سر نمى‌پروراند، و بساط كیفر و پاداش گسترده باشد و عنوان‌هایى چون ایمان و كفر اختیارى مصداق خارجى پیدا كند.
*****
وَلَكِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِی قُوَّةٍ فِی عَزَائِمِهِمْ وَضَعَفَةً فِیمَا تَرَى الْأَعْیُنُ مِنْ حَالاَتِهِمْ‌؛ اما خداى سبحان پیامبران خود را صاحبان اراده قوى، ولى در چشم مردمِ (ظاهربین) ضعیف و ناتوان قرار داد.
آنچه مردم مى‌دیدند، لباس پشمینه بود و خانه‌اى از خشت و گل‌؛ ولى خداوند آن‌چنان اراده‌ی آهنین به ایشان عطا فرموده بود كه همه‌ی نیروهاى فیزیكى جهان، یاراى مقابله با آن را نداشت. سیرى كوتاه در تاریخ پرافتخار انبیا(ع) ارمغان‌آور نكاتى بسیار زیبا و شگفتى‌آور و آموزنده و رهگشا خواهد بود.[6] مدت پیامبرى رسول خدا(ص) به حسب ظاهر از بسیارى از پیامبران(ع) كمتر بود‌؛ ولى شدت ابتلا، و اذیت و آزارهاى هیچ یك از آن پاكان به پاى رنج و محنت حضرت نمى‌رسید. این واقعیت به زیبایى در جمله‌اى نورانى از ایشان به چشم مى‌خورد: «ما اُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ ما اُوذِیتُ».[7] در برابر سیل عظیم پیشنهادهاى شیطانى مشركان در مورد دست برداشتن از دعوت توحید، فرمودند: اگر خورشید را در یك دستم و ماه را در دست دیگرم قرار دهند، از این ادعاى حقم عقب‌نشینى نخواهم كرد.[8]
در سیره‌ی نورانى اهل‌بیت پاك حضرت(ع) نیز كه در غیر پیامبرى، وارث همه‌ی ویژگى‌هاى ایشان بودند، درجه‌ی بالایى از تحمل شداید و ناملایمات به وضوح دیده مى‌شود.[9] در همین مسیر، كسانى كه خوشه‌چین خرمن پرفیض ایشان بوده‌اند، با تأسّى به آنان، افتخارات فراوانى بر تارك تاریخ از خود به یادگار گذارده‌اند. این میثم تمّار است كه حتى در بالاى دار، در آخرین لحظات عمر بابركت خویش دست از مدح مولى‌الموحدین(ع) بر‌نمى‌دارد. این سعید بن جبیر است كه وقتى با درخواست نارواى حَجّاج مبنى بر بى‌ادبى به امیرالمؤمنین(ع) روبه‌رو مى‌شود، زبان به مدح بلیغ حضرت مى‌گشاید و تهدید به بیرون كشیدنِ زبان از پشت حلق، كمترین تردیدى در عزم راسخ وى ایجاد نمى‌كند و سرانجام ثناگویان به فیض عظیم شهادت نایل مى‌شود. و این دیگر درس‌آموختگان این مكتب هستند كه با ارّه سر از تنشان جدا كردند، در دیگ آب جوش افكنده شدند، در چاه‌هاى بى‌آب و غذا زندانى گشتند‌؛ ولى حاضر نشدند كمترین لبخند رضایت بر چهره كریه آن نورستیزان، پدید آورند.[10]
*****
مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَالْعُیُونَ غِنًى، وَخَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَالْأَسْمَاعَ أَذًى‌؛ آن‌چنان روح قناعت و عزت نفسى داشتند كه هر كه مى‌دید و مى‌شنید، خیره مى‌گشت.
حتّى شدت گرفتارى‌هاشان به حدّى بود كه انسان تحمّل دیدن و شنیدن آن را ندارد و چشم و گوش انسان از اطلاع بر چنین وقایعى آزرده مى‌شود. با این همه لب به شكایت نمى‌گشودند و همواره سپاس‌گذار خداوند بودند. ایشان با عمل خویش این حقیقت را اثبات كردند كه ملاك مقام نزد خداوند و معیار رضایت او، قدرت و مكنت مادى نیست، و ضعف ظاهرى در امور مالى و روبه‌رو بودن با مشكلات فراوان زندگى، دلیل بر سخط و غضب الاهى نخواهد بود.
*****
وَلَوْ كَانَتِ الْأَنْبِیَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لاَ تُرَامُ[11] وَعِزَّةٍ لاَ تُضَامُ[12] وَمُلْكٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ وَتُشَدُّ إِلَیْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ[13] لَكَانَ ذَلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِی الْإعْتِبَارِ، وَأَبْعَدَ لَهُمْ فِی الْإسْتِكْبَارِ، وَلآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ[14] قَاهِرَةٍ لَهُمْ أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَكَانَتِ النِّیَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَالْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً‌؛

اگر انبیاى عظام(ع) مجهز به نیرویى دست‌نیافتنى و فوق همه‌ی نیروها بودند و شكست‌ناپذیر و مغلوب‌ناشدنى و به سلطنتى دست یافته بودند كه گردن‌ها به سوى آن كشیده مى‌شد (و مردم را به خود جذب مى‌كرد) و از اطراف و اكناف براى دیدن آن، بار سفر مى‌بستند، در این صورت مردم به راحتى مى‌پذیرفتند و به بدبختى استكبار مبتلا نمى‌گشتند. ایمانشان یا از ترسى ناشى از قهر و غلبه بود، و یا از طمعى برخاسته از ثروت‌اندوزى و مال‌دوستى. در چنین حالتى انگیزه‌ها بازشناسى نمى‌شد و نیت‌هاى پاك و صادق با قصدهاى دنیایى و شیطانى آمیخته مى‌گردید.
وَلَكِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ یَكُونَ الْإتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَالتَّصْدِیقُ بِكُتُبِهِ وَالْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَالْإسْتِكَانَةُ[15] لِأمْرِهِ وَالْإسْتِسْلاَمُ[16] لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاَ تَشُوبُهَا مِنْ غَیْرِهَا شَائِبَةٌ.
خداى متعال چنین خواسته است كه اگر انسان تسلیم حق شد و خضوع كرد، این عمل صرفاً براى خداوند باشد و هیچ گونه شائبه‌ی غیر خدایى در آن راه نداشته باشد. و اگر كسى درصدد فریب دادن خدا و مؤمنان بر‌آمد، باید توجه به «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[17] برایش تعیین كننده باشد و بداند پنهان‌كارى و دورویى را پایانى نزدیك در پیش است و عملكرد وى با هر قصد نیك و بدى در وانفساى قیامت ظاهر خواهد شد.


خودآزمایی


1- چرا خداوند براى انبیاى خود عزت و شوكت ظاهرى قرار نداد وگنج‌هاى فراوان در اختیار ایشان نگذاشت؟
2- هدف خلقت چیست؟ چرا؟
3- خداى متعال می‌خواهد كه انسان چگونه تسلیم حق شود و خضوع كند؟

 

پی نوشت ها


[1]. یونس (10)، 88.
[2]. ذُهبان، همچون اَذهاب، جمع ذهب به معناى طلاست (ر.ك: مصباح المنیر، ص 210). در بعضى نسخه‌ها، به كسر ذال دیده مى‌شود و در بعضى به ضمّ، مرحوم علامه مجلسى هم هر دو را ثبت كرده‌اند. بحارالانوار، ج 14، ص 479.
[3]. طلاى خالص. بحارالانوار، ج 14، ص 479، (در توضیحِ همین خطبه).
[4]. جمع مغرس، محل كاشتن و غرس درختان.
[5]. ملك (67)، 2.
[6]. چهار جلد از مجموعه قیّم بحارالانوار (11 ـ 14) به تاریخ پیامبران گذشته ـ ‌على نبینا و آله و علیهم السلام ‌ـ اختصاص یافته است؛ مثلاً حضرت ایوب ‌ـ على نبینا و آله و علیه السلام ‌ـ، ج 12، ص 339 ـ 372.
[7]. بحارالانوار، ج 39، ص 56.
[8]. جلدهاى 15 ـ 22 بحارالانوار (هشت جلد) به تاریخ نورانى پیامبر اكرم(ص) اختصاص دارد. عبارت فوق را در جلد 9، ص 143 و جلد 18، ص 182 مى‌توان یافت. همچنین در جلد 35، ص 87 مى‌خوانیم: «یا عمّاه لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسَ فی یمینى وَالْقَمَرُ فی شِمالی ما تَرَكْتُ هذَا الْقَولَ حتّى اُنْفِذَهُ أوْ أُقتَلَ دُونَهُ». آن‌گاه گریستند. حضرت ابوطالب(ع) به حضرت خطاب كردند: كارت را انجام بده به خدا قسم! هرگز دست از یاریت برنمى‌دارم.
[9]. جلد 23 ـ 53 بحارالانوار، (31 جلد) پس از بیان كلیاتى در اصل امامت، به تاریخ اهل‌بیت(ع) پرداخته شده است.
[10]. در این زمینه نمونه‌هاى فراوانى در تاریخ تشیع یافت مى‌شود. در این میان جریان قطع دست سارق و مدح بسیار زیباى وى در پاسخ منافقى كه درصدد سوء استفاده از این فرصت بود، بسیار جذاب و قابل استفاده است. بحارالانوار، ج34، ص 267، به نقل از الخرائج و الجرائح.
[11]. «رُمت الشى ارومُه‌... طلبته» (مصباح المنیر، ص 246). بنابراین «لا تُرام» به معناى این است كه عظمت آن در حدى است كه كسى در خود یارایى چنین خواسته‌اى را نمى‌بیند.
[12]. ضَیْم: مظلوم و مغلوب شدن. در لغت آمده است: «وَهُوَ كَالْقَهْرِ وَالْإضْطِهادِ» (مقاییس اللغه، ج 3، ص 383). این ترادُف را در زیارت جانسوز حضرت زهرا(س) به نقل از مرحوم شیخ طوسى این گونه مى‌بینیم:
«... السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ‌...». تهذیب الاحكام، ج 6، ص 10 نیز: بحارالانوار، ج 100، ص 195.
[13]. شدّ عقد الرحال: بار و بنه سفر به سویى بستن.
[14]. ترس. صحاح، ج 1، ص 140.
[15]. خضوع و ذلّت. همان، ج 6، ص 2190.
[16]. انقیاد و گردن نهادن، مصباح المنیر، ص 287.
[17]. طارق (86)، 9. 

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: