شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۱۶
گاهى با آزمونهاى بسیار پر اهمیت، مسیر زندگى فرد یا اجتماع دستخوش تحولى اساسى مىشود، و بسیارى از مردم، فقط این موارد را آزمایشهاى الاهى مىشناسند؛ ولى واقعیت این است كه ما هر لحظه در معرض امتحانهاى گوناگون پروردگار متعال هستیم و این جهان بر اساس اختبار و ابتلا بنا نهاده شده است؛[1] از این رو همهی آنچه در وجود خود ما و محیط اطراف ما قرار داده شده، صورتهاى گوناگونى از سنّت كلى آزمایش است.
حال، گاهى خداوند بعض بندگان خود را وسیلهی آزمون دیگر بندگان قرار مىدهد، چه در موارد غیر اختیارى مثل كمبودهاى مختلف جسمى، روحى، اقتصادى، اجتماعى[2] و... یا حوادث سهمگین طبیعى، و چه در موارد اختیارى مثل ستمهاى گردنكشان كه تضییع حقوق دیگر افراد جامعه را در پى دارد. در هر یك از این موارد، هر انسان باید وظیفهی خود را در برابر وضعیت موجود بسنجد، و سپس آنچه را حقتعالى از وى خواسته است، به بهترین صورت انجام دهد.
گاهى نیز، صدور احكام خاصى وسیلهی سنجش افراد قرار مىگیرد؛ چنانكه در مواردى مثل تغییر قبله[3] ذبح فرزند[4] و نمونههاى فراوان دیگر دیده مىشود. حتى گاهى جمادات، محك مناسبى براى میزان پایبندى مدعیان حقیقت و ایمان در نظر گرفته مىشوند؛ همچنان كه در اینجا امیر مؤمنان(ع) سنگهاى بر هم چیده شده كعبه معظمه را یادآور شده و فرمودند:
أَلاَ تَرَوْنَ أَنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ اخْتَبَرَ الْأَوَّلِینَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ ـ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ ـ إِلَى الْآخِرِینَ مِنْ هَذَا الْعَالَمِ بِأَحْجَارٍ لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ وَلاَ تُبْصِرُ وَلاَ تَسْمَعُ؛ آیا نمىبینید ـ توجه نمىكنید ـ خداى تعالى از اولین انسانها و از خود حضرت آدم ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ گرفته تا نسلهاى بعد، همگان را به سنگها (ى خانه كعبه كه) سود و زیانى ندارند و بینایى و شنوایى ندارند، آزموده است؟
حكمت آزمایش، و سرّ مطلب باید مخفى باشد تا این امر تحقق یابد، و الاّ اگر مثلاً آموزگار، دانشآموزان را از پرسشهاى امتحان كاملاً آگاه سازد، آزمایشى صورت نمىگیرد. طبعاً باید نوعى ابهام وجود داشته باشد تا افراد مختلف از یكدیگر جدا و بازشناسى شده و رتبهی آنها مشخص گردد.
حج هم اگر به سفر به سوى منطقهاى بسیار خوش آب و هوا و دیدن مناظر دلانگیز طبیعى و پر كردن ساعتهاى فراغت خلاصه مىشد و جاذبههاى رنگارنگ در آن بود، میزان پایبندى انسان به اطاعت حقتعالى روشن نمىشد؛ ولى اینجا سخن از چند بار دور سنگهایى چرخیدن و به كیفیتى خاص در بیابانهایى خشك و بىآب و علف توقف كردن است. همچنین باید با شرایطى ویژه سنگهایى پرتاب كرد؛ با تیغ به سراغ یكىاز مظاهر زیبایى ظاهرى (موى سر) رفت؛ با آدابى خاص قربانى كرد؛[5] از این رو با توجه به عدم اطلاعِ كامل از حكمتها و اَسرار آن، مىتوان به میزان دینپذیرى و گردن نهادن عملى (و نه شعارى) افراد مختلف، به مبانى دین و معارف بلند قرآن كریم پى برد.
مكه، شهرى بىگل و گیاه با سنگهاى سیاه و درههاى پر پیچ و خم است و زمینهی مساعدى براى دامدارى نیز، در آن دیده نمىشود. خداوند عزیمت به سوى چنین شهرى را با شرایطى خاص بر ساكنان دیگر نقاط زمین واجب فرموده است. آنان طى مراسم ویژهاى باید مُحرم شده و پس از هفت بار طواف گرد خانه خدا، هفت مرتبه فاصله بین دو نقطهی معین را طى كنند. روز نهم راهى بیابانى خشك و كویرى شوند كه اخیراً به زحمت قدرى آبرسانى و درختكارى شده، جایى كه پیشتر، روز قبل از عرفه، مشكها را براى رفع عطش حاجیان به آن منطقه حمل مىكردند و به این مناسبت آن روز را روز ترویه نامیدهاند.
آیا این خیل عظیم، در پى شركت در همایش علمى یا سخنرانى حماسى و شورانگیز یا مزایده و مناقصه بسیار پر سود و یا امورى از این قبیل هستند؟ به راستى چه عاملى چنین تجمّع پرشورى را سبب شده و اینان با كدامین هدف، سراسیمه خود را به آن نقطه مىرسانند و مىكوشند حداكثر پیش از غروب در آنجا حاضر شوند؟ دعا، ذكر، مناجات و استفادههاى معنوى فراوان، بسیار بجا و ضرورى است؛ ولى سخن در این است كه چرا بر «اصل توقف در آنجا در زمانى معیّن» تأكید شده و از واجبات حج شمرده شده است؟ چرا پس از غروب همان روز سیل خروشان جمعیت به پیروى از پیامبرى والامقام(ص) كه بین نماز مغرب و عشا جمع فرمودند و فاصله نیفكندند، با شتاب، رو به سوى بیابانى مشابه گذاشته و با توقفى كوتاه در مشعر الحرام، رهسپار بیابان سومى به نام «مِنى» شده و خود را براى انجام دادن امورى ویژه مهیّا مىكنند؟
پاسخ همهی این پرسشها در كلمهی «بندگى» خلاصه مىشود. آرى، آنچه بسیار پر اهمیت است، چون و چرا نكردن و خاضعانه به فرمان حق تعالى گردن نهادن است. بدیهى است كه چنین حالتى آنگاه پدید مىآید كه اسرار كار تاحدودى بر انسان پنهان باشد. و اینجاست كه میزان حكمفرمایى «انانیت و خودپسندىها» بر روح افراد بشر محك زده مىشود و فرصتى بسیار نیكو براى اصلاح خود و پرهیز از چنین خطرى پدید مىآید.
البته تلاش براى پى بردن به بعضى اسرار عبادات و احكام، بایسته است و خود معصومان(ع) نیز رهنمودهایى گرانبها در این زمینه ارائه فرمودهاند؛[6] ولى شیوهی نیكویى كه خود آن الگوهاى الاهى بر آن تأكید اكید كردهاند تعبّد و كُرنش است و بس؛ چرا كه سخن از فرمان بزرگ خداوندى است كه كمترین نقصان و كمبود در او راه ندارد و از شبههی كمترین نارسایى و ضعف به دور است؛ از این رو تأخیر در انجام دادن فرمان و خداى ناكرده نافرمانى، از باور نداشتن مبدأ و معاد و یا حداقل ـ كه نوعاً نیز چنین است ـ كمتوجهى به این حقیقت والا حكایت مىكند.
البتّه تا اندازهاى مىتوان به حكمت بعض عبادات (مثل آثار مثبت روزه بر سلامت جسم و روح) دست یافت؛ ولى اولاً این موارد در مقایسه با مجموعه دستورات دین، بسیار اندك است؛ ثانیاً همانگونه كه گفته شد، ارزش عبادت، به تسلیم محض است؛ وگرنه پس از آگاهى از مصالح و آثار بى شمار فرمان و قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبههاى فراوان مادى آن، انجام دادن دستورات چندان هنرى نیست.
آنچه حضرت مولىالمتقین(ع) از آغاز تا انجام خطبه بر آن تأكید فراوان دارند، هشدار رسا و واضح در مورد خطر «تكبر و خود بزرگبینى» است، و از جمله اسرار مهم اعمال حج، در هم شكستن این خصلت خطرناك از راه تقویت روح بندگى در برابر حضرت حق جلّ و علا است؛ چرا كه همین ویژگى شُوم بود كه ابلیس را با آن سابقه طولانى به چنان بدبختى غیر قابل تصورى دچار كرد.
انسان باید بداند براى «عبادت» خلق شده،[7] و مصلحت دنیا و آخرت او قطعاً در پیمودن همین راه نورانى است. لازمهی رسیدن به این قلهی افتخار، انجام دادن دقیق امور عبادى و پرهیز از هر گونه اعتراض و گردن فرازى است. «انانیت» با «عبودیت» سازگار نیست، و اینكه جهانِ امروز، در مخالفت و كارشكنى علیه كشور ما این قدر جدّى است، براى همین بوى خوش بندگى است كه مشام جان را نوازش مىدهد و مردم از اینكه در مسیر «بنده خدا بودن» ـ این اكسیر عزّت و عظمت دنیا و آخرت ـ حركت كنند و در پى اجراى احكام حیاتبخش اسلام برآیند، لذت مىبرند.
انسان باید با بندگى خاضعانه همان حالت «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»[8] كه در باطنش وجود دارد و گاه به صورتى بسیار ضعیف، و گاه واضح و روشن دیده مىشود، از درون خود بزداید.
امروز بعضى از روشنفكران غربزده دوران تكلیف را پایان یافته تلقى مىكنند و معتقدند ما باید حقمان را از همه «حتى از خدا» بگیریم. آنان مىگویند كلمه «عبد» به فرهنگ جاهلى كه دوران رواجِ بردهدارى بوده، مربوط مىشود و امروز «عبد» وجود ندارد و انسان موجود نیرومند و توانایى است كه باید از خدا و دیگران حق خود را باز ستانَد.
طرز تفكر دشمن همین است: خدا یكى، من هم یكى؛ یعنى «من» در برابر خالق هستى حق عرضاندام دارم و مىتوانم خود را چیزى به حساب بیاورم. حالا اگر اسلام بخواهد «روح بندگى» را ـ كه آمادگى پذیرش تعالیم وحى و سرانجام قرار گرفتن در مسیر سعادت را به دنبال دارد ـ در انسان زنده كند و زمینه را براى نیل او به درجات بلند كمال انسانى مهیا سازد، باید با «روح تكبر» كه بزرگترین مانع این هدف والاست، به مبارزه برخیزد.
آرى این قرآن كریم است كه خطر هواپرستى را به زیبایى ترسیم و سرنوشت آن را عدم امكان بهرهورى حتى از نور پاك هدایت پیامبر گرامى اسلام(ص) ذكر فرموده است:
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً.[9]
بزرگپیشواى اهل تقوا(ع)، در این فراز از كلام روحافزاى خویش، به آزمایش بندگان خدا به وسیله سنگهایى اشاره مىكنند كه خود منشأ سود و زیانى نیستند. سخن در این نیست كه خاصیتى براى این سنگها ذكر شده باشد؛ چرا كه این همان روش بتپرستان است، نكته این است كه خداوند از ما خواسته است براى او و به احترام او از دورترین نقاط خود را به این نقطه رسانده و گرد این سنگها طواف كنیم. این عبادت خداست، نه عبادت خانه؛ چنان كه سجده بر حضرت آدم ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ پرستش حضرت نبود؛ بلكه كرنش در پیشگاه بزرگ خالقى بود كه مخلوق برگزیده خود را معرفى كرده و سجده بر او را به احترام فرمان خودش خواسته بود، نه پرستش آن شخصیت ارجمند را؛ بنابراین عبادت حقیقى، انجام دادن كار به نیّت اطاعت خداى تعالى است. البته دستور خداوند قطعاً مصالحى نیز در بر دارد و نهى حقتعالى، در مورد عملى است كه ارتكابش حتماً مفاسدى را در پى دارد؛ ولى هرچه هدف انسان در اطاعت خداى متعال راسختر باشد، ارزش كار بالاتر خواهد رفت و درجه تقرب و كمال افزونتر خواهد شد.[10]
1- به چه دلیل آنچه در وجود خود ما و محیط اطراف ما قرار داده شده، صورتهاى گوناگونى از سنّت كلى آزمایش است؟
2- حالت بندگی چه زمانی پدید مىآید؟
3- قرآن كریم سرنوشت خطر هواپرستى را چه چیزی ذکر کرده است؟
[1]. امام(ع) در خطبه 194 (203) در مورد دنیا فرمودهاند: «... فَفِیهَا اخْتُبِرْتُمْ وَلِغَیْرِها خُلِقْتُمْ...؛ شما در دنیا آزمایش مىشوید؛ ولى براى جهانى دیگر آفریده شدهاید».
[2]. قالاللهتعالى: «...وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فِی ما آتاكُمْ...». انعام (6)، 165
[3]. قال الله تعالى: «...وَما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی كُنْتَ عَلَیْها إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلى عَقِبَیْهِ وَإِنْ كانَتْ لَكَبِیرَةً إِلاّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللهُ وَما كانَ اللهُ لِیُضِیعَ إِیمانَكُمْ إِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیم»؛ بقره (2)، 143.
[4]. خداى تعالى، پس از بیان تسلیم و انقیاد حضرت ابراهیم و اسماعیل ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ در مورد ذبح، مىفرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ». صافات (37)، 106.
[5]. سخن در بیان سیر مناسك حج نیست؛ بلكه با اشارتى گذرا به بعضى نكات آن، بر ویژگىهاى آزمون و ابتلا تأكید شده است.
[6]. از بهترین مجموعههاى حدیثى در این زمینه مىتوان به علل الشرایع مرحوم شیخ بزرگوار صدوق ـ اعلىالله مقامه ـ اشاره كرد. بزرگ دانشمندى كه هر یك از آثارشان ویژگى زیباى خود را دارد. ایشان در این كتاب به گردآورى احادیثى پرداختهاند كه معصومان(ع) گوشههایى از حكمت بىانتهاى تعالیم دین را تبیین فرمودهاند.
[7]. «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ». ذاریات 51، آیه 56.
[8]. سخن نارواى فرعون. نازعات (79)، 24.
[9]. فرقان (25)، 43: آیا مىبینى كسى را كه هواى نفس خویش را معبود خود قرار داده است؟ پس (در چنین وضعیتى، حتى) تو مىتوانى وكیل او باشى (و به دفاع از وى برخیزى)؟
[10]. به همین دلیل گاهى در احادیثِ مشتمل بر ثواب و پاداش یك عمل، ارقام مختلفى به چشم مىخورد و ممكن است در بدو امر، ناهمگونى تلقى شود، در حالى كه چنین نیست و ملاك پاداش هر عمل، درجه اخلاص عمل كننده است؛ بنابراین چه بسا همان عمل به ظاهر مشابه از فرد دیگرى سر بزند؛ ولى به سبب اخلاص بیشتر، براى او اجر بیشترى لحاظ شود.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت