در بحثهای مربوط به «تقیه» در میان دو گروه قرار گرفتهایم که متأسفانه هر کدام به نوعی راه را گم کردهاند و مایهی دردسر برای خودشان و دیگران شدهاند:
مؤمنان ترسو و بیحال و کم اطلاع و یا به اصطلاح مصلحتاندیشی هستند که هر کجا صراحت و اظهار حق را مزاحم منافع خویش ببینند و یا بر اثر نداشتن شهامت کافی، جرأت اظهار حق را در خود مشاهده نکنند فوراً زیر چتر «تقیه» میخزند که «تقیه» واجب است، و «التَّقِیَّةُ دِینی وَ دِینُ آبائِی» و بالاخره «لاَ دیِنَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّةَ لَهُ»!
و به این ترتیب چهرهی واقعی دین را چنان مسخ میکنند که محدود به حفظ منافع مادی و شخصی میشود، و هر فرد آزاده ای از آن فرار میکند!
همان دشمنان بیخبر؛ و یا آگاه ولی مغرض هستند که بر اثر ندانستن مفهوم این دستور سازنده و یا به تصور اینکه سنگر مناسبی برای کوبیدن مذهب به طور کلی، یا آیین اسلام به خصوص، پیدا کردهاند، دست به تحریف مفهوم تقیه زده و آن را طوری تفسیر میکنند که چیزی میشود مساوی با «دروغگویی» و «ترس» و «ضعف» و «زبونی» و سرانجام «فرار از زیربار مسئولیتها»!
برای رفع اشتباه هر دو گروه کافی است به دو موضوع، کاملاً توجه کنیم:
۱ـ مفهوم تقیه
۲ـ حکم تقیه
دربارهی موضوع تقیه و مفهوم اصلی آن در گذشته به قدر کافی صحبت کردیم و گفتیم:
تقیه به معنی خاص آن عبارت از «کتمان عقیدهی مذهبی» است و به مفهوم وسیع، کتمان هرگونه فکر و عقیده و طرح و نقشه و برنامه است، منتها با اهداف متفاوت و گوناگون.
و اما از نظر حکم ـ فقهای ما با استفاده از منابع و مدارک اسلامی، تقیه را بر سه قسم تقسیم کردهاند:
۱ـ تقیهی حرام
۲ـ تقیهی واجب
3ـ تقیهی جایز
و گاهی آن را به احکام پنجگانه یعنی «واجب» و «مستحب» و «مباح» و «مکروه» و «حرام» تقسیم نمودهاند و هر قسم را با دلیل و مدرک آن در بحث فقهی تقیه مشخص ساختهاند.
بنابراین، مهم این است که فراموش نکنیم تقیه نه همه جا واجب است و نه جایز بلکه در پارهای از موارد حرام است و یا یکی از بزرگترین گناهان!
اجازه دهید نخست به بررسی موارد تحریم تقیه بپردازیم که خود پاسخ دندانشکنی است برای همهی گروههای گرفتار اشتباه، و زمینهی روشنی خواهد شد برای همهی آنها که میخواهند در این بحث مهم اسلامی بهتر بدانند و بهتر بیندیشند.
به طور کلی هر گاه هدفهای مهمتری از آنچه تقیه میتواند آنرا حفظ کند به خطر بیفتد، شکستن سد تقیه لازم است؛ زیرا همانگونه که اشاره شد تقیه به مفهوم صحیح، شاخهای است از شاخههای قانون «اهم و مهم» که میگویند:
به هنگام قرار گفتن بر سر دو راهی تعارض دو هدف، آن را که از اهمیت کمتری برخوردار است فدای مهمتر کن!
همین قانون که گاهی تقیه را واجب میسازد، در شرایط دیگری ترک آن را واجب میشمرد.
در اخبار اسلامی به پارهای از موارد که تقیه در آن حرام اشاره شده بدون آنکه منحصر به این موارد باشد، زیرا قانون اهم و مهم چنانکه گفتیم روح این مسئله را تشکیل میدهد و موارد این قانون منحصر به یک یا چند تا نیست.
مواردی که در روایات اسلامی به آن اشاره شده است عبارتند از:
آنجا که پردهافکندن بر روی عقیده و کتمان آن موجب نشر فساد، یا تقویت کفر و بیایمانی، یا گسترش ظلم و جور، یا توسعهی نابسامانیها، و یا تزلزل در ارکان اسلام، و یا موجب گمراهی مردم و محو شعائر و پایمال شدن احکام گردد، شکستن سد تقیه واجب است.
حتی در کتب فقه اسلامی در بحث «جهاد» لزوم دست زدن به جهاد در اینگونه موارد ـ البته زیر نظر حکومت اسلامی ـ پیشبینی شده است.
بنابراین، اشتباه بزرگی است اگر ما خیال کنیم تقیه حتی در این موارد مباح است! اینگونه تقیهها «تقیهی ویرانگر» و «منفی» و «زیانبار» است؛ تقیهای مجاز یا واجب است که سازنده و مثبت و در مسیر وصول به هدف باشد نه در جهت مخالف و ضد آن.
جملهی «و لو بلغ ما بلغ» (باید اقدام کرد و از لوازم آن نباید ترسید به هر جا که منجر شود) اشاره به همین موارد است که «حق» به خطر افتاده است و بدون شکستن سد تقیه رهایی آن ممکن نیست.
در اینجا با صراحت باید گفت: بدون پرده، حق را بر ملا ساخت؛ نه تنها از طریق گفتار که از طرق عملی نیز باید اقدام کرد.
امام صادق(ع) در یک حدیث کوتاه به کسانی که دعوی ایمان دارند و در اینگونه موارد دست به دامان تقیه میزنند شدیداً هشدار میدهد و میگوید:
وَ أَیْمُ اللهِ لَوْ دُعِیتُمْ لِتَنْصُرُونا لَقُلْتُمْ لاَ نَفْعَلُ اِنِّما نَتَّقِی وَ لَکانَتِ التَّقِیَّةُ أَحَبُّ اِلَیْکُمْ مِنْ آبائِکُمْ وَ اُمَّهاتِکُمْ وَ لَوْ قَدْ قامَ الْقائِمُ ما اِحْتاجَ إِلَی مَسائِلَتِکُمْ عَنْ ذلِکَ وَ لاَ قامَ فِی کَثِیرٍ مِنْکُمْ؛ حَدَّ النِّفاقِ![1]
به خدا سوگند اگر شما را برای یاری ما بخوانند میگویید این کار را انجام نمیدهیم، ما در حال تقیه هستیم! و تقیه از پدران و مادرانتان، در نظر شما محبوبتر است، هر گاه قائم ما قیام کند (و حکومت ما تشکیل گردد) به خدا سوگند بدون نیاز به سؤال، مجازات منافقان را دربارهی شما اجرا خواهد کرد!
این حدیث که نشان میدهد امام(ع) از تقیهی نابهجای بعضی از دوستان نادان به ستوه آمده است، حد فاصل میان «نفاق» و «تقیه» را روشن میسازد.
پردهپوشی و کتمان، در آنجا که برای پیشبرد اهداف مقدس است نامش تقیهی سازنده، و مجاز است؛ و آنجا که برای فرار از زیر بار مسئولیت و قربانی کردن اهداف مقدس اجتماعی و الهی در برابر منافع شخصی است، نامش «منافقگری و نفاق» است، خواه به خاطر فریب دیگران باشد یا فریب خویشتن! در حدیث دیگری نیز از آن امام(ع) میخوانیم:
هنگامی که انسان ابراز ایمان کند اما بعداً عملی انجام دهد که مخالف و ناقض آن است، از صف مؤمنان خارج خواهد شد؛ و اگر این اظهار خلاف، در اموری باشد که تقیه در آن مجاز نیست، این عذر از او پذیرفته نخواهد شد.
لِأنَّ لِلتَّقِیَّةِ مَواضِعَ مَنْ أَزالَها عَنْ مَواضِعِها لَمْ تَسْتَقِمْ لَهُ.
زیرا تقیه حدودی دارد که هر کس از آن فراتر رود معذور نخواهد بود.
و در پایان حدیث فرمود:
تقیه در جایی است که موجب فساد در دین نشود.[2]
جالب اینکه «کُمَیْت» شاعر که در صف مجاهدانی بود که با مدد گرفتن از ذوق سرشار خویش در دورانهای خفقانبار حکومت بنیعباس به مبارزه با آن نظام فرعونی برخاست و از مکتب اهل بیت(ع) در آن عصر تاریک حمایت کرد، روزی خدمت امام موسی بن جعفر(ع) رسید، و چهرهی امام(ع) را درهم دید.
امام رو به او کرده با لحنی پر از اعتراض و سرزنش فرمود تویی که (دربارهی بنی امیه) گفتهای:
فَالانَ صِرْتُ إِلی اُمَیَّةَ
وَ الأُمُورُ لَها إِلَیَّ مَصائِرُ!
اکنون من به دودمان امیه متوجه شدم، و کارهای آنها متوجه من است!
کمیت میگوید:
عرض کردم من این سخن را گفتهام اما به خدا سوگند من از ایمان خود (به مکتب شما) برنگشتهام، من دوست شما هستم و دشمن دشمنانتان! ولی این را از روی تقیه سرودم!
امام(ع) فرمود:
اگر چنین باشد که تقیه مجوز هر کاری گردد باید شرابخواری نیز تحت عنوان تقیه جایز باشد.[3]
در اینجا دفاع از یغماگران بیایمانی همانند بنیامیه که دفاع از آنها یک عمل رسوا است همردیف اقدام به شرب خمر که تحریم آن مسلم و زشتی آن روشن و اقدام بر آن یک عمل رسواگرانه محسوب میشود شمرده شده.
اگر اینگونه تقیهها باب شود، بازار تملق و چاپلوسی و ثناخوانی ظالمان و ستمگران پر رونق، و نفاق و دورویی با تمام زشتیهایش همه جا رائج میگردد؛ «حق» پردهنشین میگردد و «باطل» شاهد بازاری؛ جهاد در راه حق برچیده میشود و دو دستور حیاتبخش امر به معروف و نهی از منکر، به خاموشی میگراید و مؤمنان سازشکار، آتش بیار معرکهها میشوند!
مورد دیگری که تقیه در آن مجاز نیست موضوع خون مردم بیگناه است؛ به این ترتیب که اگر مرا تحت فشار قرار دهند که باید به کشتن فرد یا افراد بیگناهی دست بزنی! وگرنه جان خودت در خطر است! من حق ندارم اقدام به کشتن دیگران کنم، اینجاست که باید سد تقیه را بشکنم هر چند احتمال بدهم یا یقین داشته باشم جان خود را از دست خواهم داد!
جملهی معروف «اَلمَأمُورُ مَعْذُور» که میگویند سند اصلی آن به «شمر»! میرسد و مستمسکی برای آتش بیاران معرکهها شده نه حدیث و روایت است و نه یک سخن منطقی و عقلپسند، هیچ کس حق ندارد به این بهانه که دیگری به او دستور داده، اقدام به ریختن خون بیگناهی کند؛ و اگر کند تمام بارسنگین یک قاتل و مسئولیت وحشتناک آن بر دوش او خواهد بود.
در کتاب کافی از امام باقر(ع) نقل شده که فرمود:
اِنَّما جُعِلَ التَّقِیَّةُ لِیُحْقَنَ بِهَا الدَّمُ فَإِذا بَلَغَ الدَّمَ فَلَیْسَ تَقِیَّهُ؛[4]
تقیه برای این مشروع شده که (نیروها به هدر نرود و) خونها محفوظ باشد و اگر موجب خونریزی گردد، تقیه مجاز نیست.
مواردی که دلیل منطقی روشنی دارد، مانند تحریم مشرویات الکلی در اسلام، و هر مسئلهی همانند آن، تقیه ممنوع است.
در این گونه موارد نیز باید سد تقیه را شکست و به جای کتمان عقیده، دست به استدلال منطقی زد و به طرف مخالف طوری فهماند که این یک حکم قطعی است و اجرای آن بر هر مسلمانی واجب است.
بعضی از افراد ضعیف و ترسو، هنگامی که مثلاً در حلقهی یک عده شرابخوار قرار میگیرند گاهی از ترس ملامت آنها، همرنگشان میشوند، و گاهی به این عذر که مشروبات به مزاج من نمیسازد، متشبث میگردند، و ترک میکنند، اما آنها در هر دو صورت خطا کارند، باید حداقل با صراحت بگویند:
ما مسلمانیم و به همین دلیل شراب نمیخوریم.
همچنین در مورد واجبات و محرمات دیگر یا وظایف مسلم انسانی و اجتماعی و سیاسی.
1- دشمنان مغرض مفهوم تقیه را چگونه تفسیر میکنند؟
2- جملهی «و لو بلغ ما بلغ» اشاره به چه چیزی دارد؟
3- پارهای از موارد که تقیه در آن حرام اشاره شده را نام ببرید.
[1]. وسائل الشیعه، ابواب امر به معروف، باب ۲۵، حدیث ۲.
[2]. وسائل الشیعه، ابواب امر به معروف، باب ۲۵، حدیث ۶.
[3]. همان حدیث، مدرک ۷.
[4]. وسائل الشیعه، باب ۳۱، حدیث ۱.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت